۱۷٬۰۰۸
ویرایش
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
«'''فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ لله وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُون'''» - يعنى پندار باطلشان، كه خدا شريكى دارد، از ايشان غايب شد، و در آن هنگام به يقين دانستند كه حق الوهيت، تنها براى خدا است، و خدا در الوهيت، شريكى ندارد. | «'''فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ لله وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُون'''» - يعنى پندار باطلشان، كه خدا شريكى دارد، از ايشان غايب شد، و در آن هنگام به يقين دانستند كه حق الوهيت، تنها براى خدا است، و خدا در الوهيت، شريكى ندارد. | ||
پس مراد از جملۀ «ضَلَّ عَنهُم»، به طور استعاره اين است كه: «غايب شد از ايشان»، كه ساير مفسران نيز جمله را به همين معنا تفسير كرده اند. و بنابراين در كلام، تقديم و تأخيرى شده، و اصل در آن «فَضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُونَ فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ | پس مراد از جملۀ «ضَلَّ عَنهُم»، به طور استعاره اين است كه: «غايب شد از ايشان»، كه ساير مفسران نيز جمله را به همين معنا تفسير كرده اند. و بنابراين در كلام، تقديم و تأخيرى شده، و اصل در آن «فَضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُونَ فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ للّه: غايب شد از ايشان آنچه افتراء مى بستند، و در نتيجه فهميدند كه حق با خداى تعالى بوده»، مى باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۰۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۰۵ </center> | ||
بنابراين، جملۀ «أنَّ الحَقَّ | بنابراين، جملۀ «أنَّ الحَقَّ للّه»، نظير سخن يك قاضى است كه در بين دو نفر كه با هم نزاع دارند، و هر يك حق را براى خود ادعاء مى كند، مى گويد: «الحَقُّ لِفُلان: حق با فلانى است». | ||
در اين جا، گويا خداى تعالى با مشركان نزاع دارد، و هر يك از دو طرف نزاع، حق را به خود مى دهد. مشركان ادعا مى كنند كه الوهيت، يعنى معبوديت، حقّ شركاى ايشان است، و خداى تعالى، ادعاء مى كند كه تنها حق اوست، و از خصم خود مى خواهد تا بر مدعاى خود برهان بياورند. و مشركان هيچ برهانى نمى يابند. | در اين جا، گويا خداى تعالى با مشركان نزاع دارد، و هر يك از دو طرف نزاع، حق را به خود مى دهد. مشركان ادعا مى كنند كه الوهيت، يعنى معبوديت، حقّ شركاى ايشان است، و خداى تعالى، ادعاء مى كند كه تنها حق اوست، و از خصم خود مى خواهد تا بر مدعاى خود برهان بياورند. و مشركان هيچ برهانى نمى يابند. | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
در چنين وضعى متوجه مى شوند كه در اشتباه بوده اند، و معبوديت، حقّ خداى سبحان است. پس الوهيت، حق ثابتى است كه هيچ ريبى در آن نيست، و وقتى حقّ غير خدا نباشد، قهرا حقّ خداى تعالى خواهد بود. چون گفتيم اصل آن ثابت است. | در چنين وضعى متوجه مى شوند كه در اشتباه بوده اند، و معبوديت، حقّ خداى سبحان است. پس الوهيت، حق ثابتى است كه هيچ ريبى در آن نيست، و وقتى حقّ غير خدا نباشد، قهرا حقّ خداى تعالى خواهد بود. چون گفتيم اصل آن ثابت است. | ||
اين | اين وجه، به ظاهرش وجه صحيحى است و عيبى هم ندارد، وليكن آنچه از آيه شريفه بر مى آيد چيزى ديگر است، زيرا از آيه بر مى آيد كه يكى از خصايص روز قيامت اين است كه: | ||
در آن روز، حق كه در دنيا آميخته با باطل و باطل ها بود، جداى از هر باطلى ظهور مى كند. آن هم ظهورى مشهود و لمس شدنى، كه ديگر هيچ گونه پرده و خفايى بر آن نباشد. در آن روز، هر باطلى كه در دنيا خود را به صورت حق در آورده، و شبيه حق ساخته بود، از ميان برداشته مى شود. و لازمۀ اين ظهور اين است كه مسأله الوهيت هم، آن چنان ظاهر شود كه هيچ ستر و خفايى بر آن نباشد. | در آن روز، حق كه در دنيا آميخته با باطل و باطل ها بود، جداى از هر باطلى ظهور مى كند. آن هم ظهورى مشهود و لمس شدنى، كه ديگر هيچ گونه پرده و خفايى بر آن نباشد. در آن روز، هر باطلى كه در دنيا خود را به صورت حق در آورده، و شبيه حق ساخته بود، از ميان برداشته مى شود. و لازمۀ اين ظهور اين است كه مسأله الوهيت هم، آن چنان ظاهر شود كه هيچ ستر و خفايى بر آن نباشد. | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
جوابش اين شد كه: در دنيا، حق و باطل به هم آميخته است، و چه بسيار باطل ها، كه خود را شبيه به حق جلوه مى دهند. ولى روز قيامت، روز كشف حقايق، و جدا شدن آن ها از باطل است. | جوابش اين شد كه: در دنيا، حق و باطل به هم آميخته است، و چه بسيار باطل ها، كه خود را شبيه به حق جلوه مى دهند. ولى روز قيامت، روز كشف حقايق، و جدا شدن آن ها از باطل است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۰۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۰۶ </center> | ||
اشكال دوم اين كه: چرا در آيه شريفه، به جاى اين كه بفرمايد: «وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُونَ فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ | اشكال دوم اين كه: چرا در آيه شريفه، به جاى اين كه بفرمايد: «وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُونَ فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ للّه»، جمله ها، مقدّم و مؤخر شده؟ و فرموده: «فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ لله وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُونَ»، و اين تقديم و تأخير، غير از سجع و قافيه، نكته روشنى ندارد. | ||
جواب اين اشكال هم، اين شد كه: مفاد جملۀ «وَ ضَلَّ عَنهُم...»، اثرى است كه بر مفاد جملۀ «فَعَلِمُوا أنّ الحَقّ | جواب اين اشكال هم، اين شد كه: مفاد جملۀ «وَ ضَلَّ عَنهُم...»، اثرى است كه بر مفاد جملۀ «فَعَلِمُوا أنّ الحَقّ للّه» مترتب مى شود. ساده تر بگوييم: بعد از آن كه حق بى پرده ظاهر گردد، خود به خود، افتراى مشركان از بين مى رود. | ||
ممكن هم هست بگوييم كه: كلمۀ «حق»، در جملۀ «فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ | ممكن هم هست بگوييم كه: كلمۀ «حق»، در جملۀ «فَعَلِمُوا أنّ الحَقَّ للّه»، مصدر است، كه در اين صورت، برگشت معناى جمله، به معناى آيه: «وَ يَعلَمُونَ أنّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبِين» مى باشد. | ||
يعنى اين كه در آيه مورد بحث فرمود حق براى خداست، معنايش همان معناى آيه نور است، كه مى فرمايد: خدا حق است. البته اين در صورتى است كه مراد از اين كلمه، حق بالذات باشد. و اگر مراد همه حق ها باشد، معنايش اين مى شود كه: تمامى حق ها به او منتهى مى شود، و قائم به اوست. همچنان كه فرمود: «الحَقُّ مِن رَبّك: حق از پروردگار تو است». و نفرمود: «الحَقُّ مَعَ رَبّك: حق با پروردگار تو است». | يعنى اين كه در آيه مورد بحث فرمود حق براى خداست، معنايش همان معناى آيه نور است، كه مى فرمايد: خدا حق است. البته اين در صورتى است كه مراد از اين كلمه، حق بالذات باشد. و اگر مراد همه حق ها باشد، معنايش اين مى شود كه: تمامى حق ها به او منتهى مى شود، و قائم به اوست. همچنان كه فرمود: «الحَقُّ مِن رَبّك: حق از پروردگار تو است». و نفرمود: «الحَقُّ مَعَ رَبّك: حق با پروردگار تو است». |
ویرایش