گمنام

تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۱: خط ۲۱:
در معارفش و شرايعش و ساير بياناتش مستند به آن حقايق است ، بطورى كه اگر آن حقايق دگرگون شود، آن معارف هم كه در مضامين آيات است دگرگون مى شود».
در معارفش و شرايعش و ساير بياناتش مستند به آن حقايق است ، بطورى كه اگر آن حقايق دگرگون شود، آن معارف هم كه در مضامين آيات است دگرگون مى شود».
<span id='link40'><span>
<span id='link40'><span>
==بيان آنكه در ماوراى قرآنى كه در دست ما است امرى هست كه به منزله روح از جسد وممثل از مثل است ==
==در ماوراى این قرآن، امرى هست كه به منزله روح از جسد، و ممثل از مثل است ==
و خواننده گرامى اگر دقت كافى به عمل آورد خواهد ديد كه آيه شريفه مورد بحث كمال انطباق را با آيه شريفه «'''و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم '''» دارد، براى اينكه اين آيه نيز مى فهماند كه قرآن نازل شده بر ما، (پيش از نزول ) و انسان فهم شدنش نزد خدا، امرى اعلى و بلند مرتبه تر از آن بوده كه عقول بشر قدرت فهم آنرا داشته ب اشد، و يا دچار تجزى و جزء جزء شدن باشد، ليكن خداى تعالى به خاطر عنايتى كه به بندگانش داشته آنرا كتاب خواندنى كرده ، و به لباس عربيتش در آورده تا بشر آنچه را كه تاكنون در ام الكتاب بود و بدان دسترسى نداشت درك كند، و آنچه را كه باز هم در ام الكتاب است و باز هم نمى تواند بفهمد علمش را به خدا رد كند، واين ام الكتاب همان است كه آيه شريفه : «'''يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب '''» متذكر گرديده است .
و خواننده گرامى اگر دقت كافى به عمل آورد خواهد ديد كه آيه شريفه مورد بحث كمال انطباق را با آيه شريفه «و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم» دارد، براى اينكه اين آيه نيز مى فهماند كه قرآن نازل شده بر ما، (پيش از نزول) و انسان فهم شدنش نزد خدا، امرى اعلى و بلند مرتبه تر از آن بوده كه عقول بشر قدرت فهم آنرا داشته باشد، و يا دچار تجزى و جزء جزء شدن باشد، ليكن خداى تعالى به خاطر عنايتى كه به بندگانش داشته آنرا كتاب خواندنى كرده ، و به لباس عربيتش در آورده تا بشر آنچه را كه تاكنون در ام الكتاب بود و بدان دسترسى نداشت درك كند، و آنچه را كه باز هم در ام الكتاب است و باز هم نمى تواند بفهمد علمش را به خدا رد كند، واين ام الكتاب همان است كه آيه شريفه: «يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب» متذكر گرديده است.
و همچنين آيه شريفه «'''بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ'''»، آنرا خاطرنشان مى سازد.
 
و نيز آيه شريفه : «'''كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير'''» بطور اجمال بر مضمون مفصل آيه مورد بحث دلالت مى كند، و به حكم هر دو آيه ، منظور از احكام (بكسره همره ) كتاب خدا، اين است كه اين كتاب كه در عالم ما انسانها كتابى مشتمل بر سوره ها و آيه ها و الفاظ و حروف است ، نزد خدا امرى يك پارچه است نه سوره اى و فصلى دارد، و نه آيه اى ، و در مقابل كلمه «'''احكام '''» كلمه تفصيل است ، كه معنايش همان سوره سوره شدن ، و آيه آيه گشتن ، و بر پيامبر اسلام نازل شدن است .
و همچنين آيه شريفه «بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ»، آن را خاطرنشان مى سازد.
باز دليل ديگرى كه بر مرتبه دوم قرآن يعنى مرتبه تفصيل آن دلالت مى كند و مى رساند كه مرتبه اولش هم مستند به مرتبه دوم آن است آيه شريفه «'''و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا'''»
 
و نيز آيه شريفه: «كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير» به طور اجمال بر مضمون مفصل آيه مورد بحث دلالت مى كند، و به حكم هر دو آيه ، منظور از احكام (به كسره همزه) كتاب خدا، اين است كه اين كتاب كه در عالم ما انسانها كتابى مشتمل بر سوره ها و آيه ها و الفاظ و حروف است ، نزد خدا امرى يك پارچه است نه سوره اى و فصلى دارد، و نه آيه اى ، و در مقابل كلمه «'''احكام '''» كلمه تفصيل است ، كه معنايش همان سوره سوره شدن ، و آيه آيه گشتن ، و بر پيامبر اسلام نازل شدن است.
 
باز دليل ديگرى كه بر مرتبه دوم قرآن يعنى مرتبه تفصيل آن دلالت مى كند و مى رساند كه مرتبه اولش هم مستند به مرتبه دوم آن است آيه شريفه «و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا»
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۸۳ </center>
است ، كه مى فهماند قرآن كريم نزد خدا متجزى به آيات نبوده ، بلكه يكپارچه بوده ، بعدا آيه آيه شده ، و بتدريج نازل گرديده است .
است ، كه مى فهماند قرآن كريم نزد خدا متجزى به آيات نبوده ، بلكه يكپارچه بوده ، بعدا آيه آيه شده ، و به تدريج نازل گرديده است.
 
و منظور اين نيست كه قرآن نزد خداى تعالى قبلا به همين صورتى كه فعلا بين دو جلد قرار دارد نوشته شده بود، و آيات و سوره هايش مرتب شده بود، بعدا بتدريج بر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) نازل شد، تا بتدريج بر مردمش بخواند، همانطور كه يك معلم روزى يك صفحه و يك فصل از يك كتابرا با رعايت استعداد دانش آموز براى او مى خواند.
و منظور اين نيست كه قرآن نزد خداى تعالى قبلا به همين صورتى كه فعلا بين دو جلد قرار دارد نوشته شده بود، و آيات و سوره هايش مرتب شده بود، بعدا بتدريج بر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) نازل شد، تا بتدريج بر مردمش بخواند، همانطور كه يك معلم روزى يك صفحه و يك فصل از يك كتابرا با رعايت استعداد دانش آموز براى او مى خواند.
چون فرق است بين اين كه يك آموزگار كتابى را قسمت قسمت به دانش ‍ آموز القا كند، و بين اين كه قرآن قسمت قسمت بر رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) نازل شده باشد زيرا نازل شدن هر قسمت از آيات ، منوط بر وقوع حادثه اى مناسب با آن قسمت است .و در مساءله دانش آموز و آموزگار چنين چيزى نيست ، اسباب خارجى دخالتى در درس روز بروز آنان ندارد، و به همين جهت ممكن است همه قسمت ها را كه در زمانهاى مختلف بايد تدريس شود يكجا جمع نموده ، و در يك زمان همه را به يك دانش آموز پر استعداد درس داد، ولى ممكن نيست امثال آيه : «'''فاعف عنهم و اصفح '''» را با آيه «'''قاتلوا الذين يلونكم من الكفار'''»، كه يكى دستور عفو مى دهد، و ديگرى دستور جنگ ، يك مرتبه بر آن جناب نازل شود و همچنين آيات مربوط به وقايع ، مانند آيه : «'''قد سمع اللّه قول التى تجادلك فى زوجها'''». و آيه : «'''خذ من اموالهم صدقه '''» و از اين قبيل آيات يكمرتبه نازل شود.
 
پس ما نمى توانيم نزول قرآن را از قبيل يكجا درس دادن همه كتاب به يك شاگرد نابغه قياس نموده ، دخالت اسباب نزول و زمان آنرا نديده گرفته ، بگوئيم : قرآن يكبار در اول بعثت ، و يا آخر عمر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) يكپارچه نازل شده ، و يك بار هم قسمت قسمت ، پس كلمه (قرآن ) در آيه : (و قرآنا فرقناه ) غير قرآن معهود ما است ، كه به معناى آياتى تاليف شده است .
چون فرق است بين اين كه يك آموزگار كتابى را قسمت قسمت به دانش ‍ آموز القا كند، و بين اين كه قرآن قسمت قسمت بر رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله) نازل شده باشد زيرا نازل شدن هر قسمت از آيات ، منوط بر وقوع حادثه اى مناسب با آن قسمت است. و در مساءله دانش آموز و آموزگار چنين چيزى نيست ، اسباب خارجى دخالتى در درس روز بروز آنان ندارد.
 
و به همين جهت ممكن است همه قسمت ها را كه در زمانهاى مختلف بايد تدريس شود يكجا جمع نموده ، و در يك زمان همه را به يك دانش آموز پر استعداد درس داد، ولى ممكن نيست امثال آيه: «فاعف عنهم و اصفح» را با آيه «قاتلوا الذين يلونكم من الكفار»، كه يكى دستور عفو مى دهد، و ديگرى دستور جنگ، يك مرتبه بر آن جناب نازل شود و همچنين آيات مربوط به وقايع ، مانند آيه: «قد سمع اللّه قول التى تجادلك فى زوجها». و آيه : «خذ من اموالهم صدقه» و از اين قبيل آيات يكمرتبه نازل شود.
 
پس ما نمى توانيم نزول قرآن را از قبيل يكجا درس دادن همه كتاب به يك شاگرد نابغه قياس نموده ، دخالت اسباب نزول و زمان آن را نديده گرفته، بگوئيم: قرآن يكبار در اول بعثت ، و يا آخر عمر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) يكپارچه نازل شده، و يك بار هم قسمت قسمت، پس كلمه (قرآن) در آيه : (و قرآنا فرقناه) غير قرآن معهود ما است ، كه به معناى آياتى تاليف شده است.
 
و سخن كوتاه اين كه از آيات شريفه اى كه گذشت چنين فهميده مى شود كه در
و سخن كوتاه اين كه از آيات شريفه اى كه گذشت چنين فهميده مى شود كه در
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۸۴ </center>
ماوراى اين قرآن كه آنرا مى خوانيم و مطالعه مى كنيم و تفسيرش را مى فهميم امرى ديگر هست ، كه به منزله روح از جسد، و ممثل از مثل است ، و آن امر همان است كه خداى تعالى كتاب حكيمش ناميده ، و تمام معارف قرآن ، و مضامين آن متكى بر آن است ، امرى است كه از سنخ الفاظ نيست .
ماوراى اين قرآن كه آنرا مى خوانيم و مطالعه مى كنيم و تفسيرش را مى فهميم امرى ديگر هست ، كه به منزله روح از جسد، و ممثل از مثل است ، و آن امر همان است كه خداى تعالى كتاب حكيمش ناميده ، و تمام معارف قرآن ، و مضامين آن متكى بر آن است ، امرى است كه از سنخ الفاظ نيست.
و مانند الفاظ، جمله جمله و قسمت قسمت نيست ، و حتى از سنخ معانى الفاظ هم نيست ، و همين امر بعينه آن تاءويلى است كه اوصافش در آيات متعرض تاءويل آمده ،
 
«'''مطهرين '''» از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند(لايمسه الا المطهرون )
و مانند الفاظ، جمله جمله و قسمت قسمت نيست ، و حتى از سنخ معانى الفاظ هم نيست ، و همين امر بعينه آن تاءويلى است كه اوصافش در آيات متعرض تاءويل آمده،
و با اين بيان حقيقت معناى تاءويل روشن گشته ، معلوم مى شود علت اينكه فهم هاى عادى و نفوس غير مطهره دسترسى به آن ندارد چيست .
 
خداى تعالى همين معنا را در كتاب مجيدش خاطر نشان نموده ، مى فرمايد: «'''انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون '''».
«مطهرين» از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند(لايمسه الا المطهرون)
هيچ شبهه اى در اين نيست كه آيه شريفه ظهور روشنى دارد در اينكه مطهرين از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند، لوحى كه محفوظ از تغيير است ، و يكى از انحاء تغيير اين است كه دستخوش دخل و تصرفهاى اذهان بشر گردد، وارد در ذهن ها شده ، از آن صادر شود، و منظور از مس هم همين است .
 
واين نيز معلوم است كه اين كتاب مكنون همان ام الكتاب است ، كه آيه : «'''يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب '''» بدان اشاره مى كند، و باز همان كتابى است كه آيه شريفه : «'''و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم '''» نام آنرا مى برد.
و با اين بيان حقيقت معناى تاءويل روشن گشته ، معلوم مى شود علت اينكه فهم هاى عادى و نفوس غير مطهره دسترسى به آن ندارد چيست.
و اين مطهرين مردمى هستند كه طهارت بر دلهاى آنان وارد شده و كسى جز خدا اين طهارت را به آنان نداده است چون خدا هر جا سخن از اين دلها كرده طهارتش را بخودش نسبت داده است .
 
مثلا يكجا فرموده : «'''انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطه ركم تطهيرا'''».
خداى تعالى همين معنا را در كتاب مجيدش خاطر نشان نموده ، مى فرمايد: «انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون، لا يمسه الا المطهرون».
 
هيچ شبهه اى در اين نيست كه آيه شريفه ظهور روشنى دارد در اينكه مطهرين از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند، لوحى كه محفوظ از تغيير است ، و يكى از انحاء تغيير اين است كه دستخوش دخل و تصرفهاى اذهان بشر گردد، وارد در ذهن ها شده ، از آن صادر شود، و منظور از مس هم همين است.
 
واين نيز معلوم است كه اين كتاب مكنون همان ام الكتاب است ، كه آيه: «يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب» بدان اشاره مى كند، و باز همان كتابى است كه آيه شريفه: «و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم» نام آنرا مى برد.
 
و اين مطهرين مردمى هستند كه طهارت بر دلهاى آنان وارد شده و كسى جز خدا اين طهارت را به آنان نداده است چون خدا هر جا سخن از اين دلها كرده طهارتش را بخودش نسبت داده است.
 
مثلا يكجا فرموده: «انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطه ركم تطهيرا».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۸۵ </center>
و جايى ديگر فرموده : «'''و لكن يريد ليطهركم '''» و در قرآن كريم هيچ موردى سخن از طهارت معنوى نرفته مگر آنكه به خدا و يا به اذن خدايش نسبت داده ، و طهارت نامبرده جز زوال پليدى از قلب نيست و قلب هم جز همان نيرويى كه ادراك و اراده مى كند چيزى نمى تواند باشد.
و جايى ديگر فرموده : «'''و لكن يريد ليطهركم '''» و در قرآن كريم هيچ موردى سخن از طهارت معنوى نرفته مگر آنكه به خدا و يا به اذن خدايش نسبت داده ، و طهارت نامبرده جز زوال پليدى از قلب نيست و قلب هم جز همان نيرويى كه ادراك و اراده مى كند چيزى نمى تواند باشد.
«'''مطهرين '''» همان «'''راسخين '''» در علم هستند
 
در نتيجه طهارت قلب عبارت مى شود از طهارت نفس آدمى در اعتقاد و اراده اش ، و زايل شدن پليدى در اين دو جهت ، يعنى جهت اعتقاد و اراده و برگشت آن به اين است كه قلب در آنچه كه از معارف حقه درك مى كند ثبات داشته باشد، و دستخوش تمايلات سوء نگردد، يعنى دچار شك نشود. بين حق و باطل نوسان نكند، و نيز علاوه بر ثباتش در مرحله درك و اعتقاد، در مرحله عمل هم كه لازمه علم است بر حق ثبات داشته و به سوى هواى نفس متمايل نگردد، و ميثاق علم را نقض ‍ نكند، و اين همان رسوخ در علم است .
«مطهرين»، همان «راسخان» در علم هستند
چون خداى سبحان راسخين در علم را جز اين توصيف نكرده ، كه راه يافته گانى ثابت بر علم و ايمان خويشند، و دلهايشان از راه حق به سوى ابتغاء فتنه منحرف ن مى شود، پس معلوم شد اين مطهرين همان راسخين در علمند.
 
و ليكن در عين حال نبايد نتيجه اى را كه اين بيان دست مى دهد اشتباه گرفت ، چون آن مقدارى كه با اين ثابت مى شود همين است كه مطهرين ، علم به تاءويل دارند، و لازمه تطهيرشان اين است كه در علمشان راسخ باشند، چون تطهير دلهاشان مستند به خدا است ، و خدا هم هرگز مغلوب هيچ چيز واقع نمى شود.
در نتيجه طهارت قلب عبارت مى شود از طهارت نفس آدمى در اعتقاد و اراده اش ، و زايل شدن پليدى در اين دو جهت ، يعنى جهت اعتقاد و اراده و برگشت آن به اين است كه قلب در آنچه كه از معارف حقه درك مى كند ثبات داشته باشد، و دستخوش تمايلات سوء نگردد، يعنى دچار شك نشود. بين حق و باطل نوسان نكند، و نيز علاوه بر ثباتش در مرحله درك و اعتقاد، در مرحله عمل هم كه لازمه علم است بر حق ثبات داشته و به سوى هواى نفس متمايل نگردد، و ميثاق علم را نقض ‍ نكند، و اين همان رسوخ در علم است.
لازمه تطهيرشان اين است نه اينكه بگوييم راسخين در علم بدان جهت كه راسخ در علمند داناى به تاءويل ند، و رسوخ در علم سبب علم به تاءويل است ، چون اين معنا را بگردن آيه نمى توان گذاشت ، بلكه ، چه بسا از سياق آيه بفهميم كه راسخين در علم جاهل به تاءويلند، چون مى گويند: «'''آمنا به كل من عند ربنا'''» يعنى ما به قرآن ايمان داريم همه اش از نزد پروردگار ما است چه بفهميم و چه نفهميم ، علاوه بر اينكه ما مى بينيم قرآن كريم مردانى از اهل كتاب را به صفت رسوخ در علم ، و شكر در برابر ايمان و عمل صالح توصيف كرده ، فرموده : «'''لكن الراسخون فى العلم منهم و المومنون يومنون بما انزل اليك ، و ما انزل من قبلك '''» و با اين كلام خود اثبات نكرده كه در نتيجه رسوخ در علم داناى به تاءويل هم هستند.
 
چون خداى سبحان راسخين در علم را جز اين توصيف نكرده، كه راه يافتگانى ثابت بر علم و ايمان خويش اند، و دل هايشان از راه حق به سوى ابتغاء فتنه منحرف نمى شود، پس معلوم شد اين مطهرين همان راسخين در علم اند.
 
وليكن در عين حال نبايد نتيجه اى را كه اين بيان دست مى دهد اشتباه گرفت ، چون آن مقدارى كه با اين ثابت مى شود همين است كه مطهرين ، علم به تاءويل دارند، و لازمه تطهيرشان اين است كه در علمشان راسخ باشند، چون تطهير دلهاشان مستند به خدا است ، و خدا هم هرگز مغلوب هيچ چيز واقع نمى شود.
 
لازمه تطهيرشان اين است نه اينكه بگوييم راسخين در علم بدان جهت كه راسخ در علمند داناى به تاءويل ند، و رسوخ در علم سبب علم به تاءويل است ، چون اين معنا را بگردن آيه نمى توان گذاشت ، بلكه ، چه بسا از سياق آيه بفهميم كه راسخين در علم جاهل به تاءويلند، چون مى گويند: «آمنا به كل من عند ربنا»، يعنى ما به قرآن ايمان داريم همه اش از نزد پروردگار ما است چه بفهميم و چه نفهميم ، علاوه بر اينكه ما مى بينيم قرآن كريم مردانى از اهل كتاب را به صفت رسوخ در علم ، و شكر در برابر ايمان و عمل صالح توصيف كرده ، فرموده : «لكن الراسخون فى العلم منهم و المومنون يومنون بما انزل اليك ، و ما انزل من قبلك» و با اين كلام خود اثبات نكرده كه در نتيجه رسوخ در علم داناى به تاءويل هم هستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۸۶ </center>
و همچنين آيه شريفه اى كه مى فرمايد: «'''لا يمسه الا المطهرون '''» اثبات نمى كند كه مطهرون همه تاءويل كتاب را مى دانند و هيچ تاءويلى براى آنان مجهول نيست ، و در هيچوقت به آن جاهل نيستند بلكه از اين معانى ساكت است ، تنها اثبات مى كند كه فى الجمله تماسى با كتاب يعنى با لوح محفوظ دارند اما چند و چون آن احتياج بدليل جداگانه دارد.
و همچنين آيه شريفه اى كه مى فرمايد: «لا يمسه الا المطهرون» اثبات نمى كند كه مطهرون همه تاءويل كتاب را مى دانند و هيچ تاءويلى براى آنان مجهول نيست ، و در هيچوقت به آن جاهل نيستند بلكه از اين معانى ساكت است ، تنها اثبات مى كند كه فى الجمله تماسى با كتاب يعنى با لوح محفوظ دارند اما چند و چون آن احتياج به دليل جداگانه دارد.
<span id='link43'><span>
<span id='link43'><span>
==چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است ؟ ==
==چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است ؟ ==
يكى از اعتراضاتى كه بر قرآن كريم وارد كرده اند، اين است كه قرآن مشتمل است بر آياتى مت شابه ، با اينكه شما مسلمين ادعا داريد كه تكاليف خلق تا روز قيامت در قرآن هست ، و نيز مى گوييد: قرآن قول فصل است ، يعنى كلامى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى سازد، در حالى كه ما مى بينيم هم مذاهب باطل به آيات آن تمسك مى جويند و هم آن مذهبى كه در واقع حق است ، و اين نيست مگر به خاطر تشابه بعضى از آيات آن ، و اين قابل انكار نيست ، كه اگر همه آياتش ‍ روشن و واضح بود و اين متشابه ات را نداشت قطعا غرضى كه از فرستادن قرآن منظور بود، بهتر و زودتر به دست مى آمد، و ماده اختلاف و انحرافى نمى ماند، و اگر هم اختلافى مى شد زودتر آنرا قطع مى كرد.
يكى از اعتراضاتى كه بر قرآن كريم وارد كرده اند، اين است كه قرآن مشتمل است بر آياتى مت شابه ، با اينكه شما مسلمين ادعا داريد كه تكاليف خلق تا روز قيامت در قرآن هست ، و نيز مى گوييد: قرآن قول فصل است ، يعنى كلامى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى سازد، در حالى كه ما مى بينيم هم مذاهب باطل به آيات آن تمسك مى جويند و هم آن مذهبى كه در واقع حق است ، و اين نيست مگر به خاطر تشابه بعضى از آيات آن ، و اين قابل انكار نيست ، كه اگر همه آياتش ‍ روشن و واضح بود و اين متشابه ات را نداشت قطعا غرضى كه از فرستادن قرآن منظور بود، بهتر و زودتر به دست مى آمد، و ماده اختلاف و انحرافى نمى ماند، و اگر هم اختلافى مى شد زودتر آنرا قطع مى كرد.
۱۶٬۸۸۳

ویرایش