گمنام

تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:


==روايتى راجع به «طينت» آدمى==
==روايتى راجع به «طينت» آدمى==
و در كافى به سند خود از ابراهيم از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه فرمود: وقتى خداى عزوجل خواست آدم را بيافريند جبرئيل را در اولين ساعت از روز جمعه فرستاد و جبرئيل به قبضه دست راستش كه همه مسافت بين آسمان دنيا و آسمان هفتم را قبضه مى كرد
و در كافى به سند خود، از ابراهيم، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: وقتى خداى عزوجل خواست آدم را بيافريند، جبرئيل را در اولين ساعت از روز جمعه فرستاد و جبرئيل به قبضه دست راستش كه همه مسافت بين آسمان دنيا و آسمان هفتم را قبضه مى كرد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۲۴ </center>
از هر آسمانى كمى خاك برداشت و به قبضه دست چپش كه تا زمين هفتم ميرسيد از هر زمين قبضهاى برداشت ، آنگاه به امر پروردگار قبضه اولى را در دست راست و قبضه دومى را در دست چپ خود نگاهداشت ، آنگاه آن گل را دو قسمت كرده قدرى از زمين و قدرى از آسمانها در هر قسمت ريخت (آنها را به هم بياميخت ). در آن موقع خداى تعالى به آن گلى كه در دست راست او بود فرمود: رسولان ، انبيا، اوصيا، صديقان ، مؤ منان و شهداء و هر آنكس كه من كرامتش را بخواهم از تو خواهد بود، و آنچه را كه فرمود واجب و حتمى شد. سپس به آن گلى كه در دست چپ او بود فرمود جبارها، مشركين ، منافقين و شيطانها و هر كه من خوارى و بدبختيش را بخواهم از تو خواهد بود، و آنچه را كه فرمود براى ايشان واجب و حتمى گرديد.
از هر آسمانى كمى خاك برداشت و به قبضه دست چپش، كه تا زمين هفتم می رسيد، از هر زمين قبضه اى برداشت. آنگاه به امر پروردگار، قبضه اولى را در دست راست و قبضه دومى را در دست چپ خود نگاه داشت. آنگاه آن گل را دو قسمت كرده، قدرى از زمين و قدرى از آسمان ها در هر قسمت ريخت (آن ها را به هم بياميخت).  
آنگاه اين دو طينت به هم آميخته شدند، و مقصود از آيه شريفه «''' ان الله فالق الحب و النوى '''» هم همين جريان است ، چون مراد از حب ، طينت مؤ من است كه خداوند محبت خود را در آن جاى داد، و مراد از «''' نوى '''» ، طينت كافر است كه از هر خيرى دور است ، و اگر طينت مذكور را نوى خواند براى همين است كه اين طينت از حق دور است ، چون كلمه «''' نوى '''» از ماده «''' ناى '''» است كه به معناى دورى است .
 
و همچنين آيه شريفه «''' يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى '''» نيز راجع به اين مطلب است . و مقصود از «''' حى '''» مؤ منى است كه از طينت كافر به وجود مى آيد، و مقصود از «''' ميت '''» كافرى است كه از طينت مؤ من موجود مى شود. و خلاصه اينكه ، مراد از حى مؤ من و مراد از ميت كافر است . و همچنين آيه «''' او من كان ميتا فاحييناه '''» كه مقصود از مرگ ، اختلاط طينت مؤ من با طينت كافر، و مقصود از زنده شدن ، جدا شدن همان طينت است از آن طينت ديگر، آرى خداوند مؤ من را در هنگام ولادت از ظلمت به سوى نور بيرون مى آورد، و به همين نحو كافر را كه در نور بود از نور به سوى ظلمت خارج مى سازد. اين است معناى آيه شريفه «''' لينذر من كان حيا و يحق القول على الكافرين '''» .
در آن موقع خداى تعالى، به آن گلى كه در دست راست او بود، فرمود: رسولان، انبيا، اوصيا، صديقان، مؤمنان و شهداء و هر آن كس كه من كرامتش را بخواهم، از تو خواهد بود، و آنچه را كه فرمود، واجب و حتمى شد.  
مؤ لف : اين روايت يكى از اخبار طينت است كه به زودى در محل مناسبى بحث در پيرامون آن و همچنين اخبار مشابه آن خواهد آمد ان شاء الله . و اينكه در اين روايت «''' حب '''» و «''' نوى '''» به مؤ من و كافر تفسير شده از باب تفسير به باطن است ، نه اينكه معناى ظاهرى و لغوى اين دو كلمه بوده باشد و اين مطلب در روايات ديگرى نيز آمده است .
 
و در تفسير عياشى در ذيل جمله «''' و جعل الليل سكنا '''» از حسن بن على بن بنت الياس روايت كرده است كه گفت :
سپس به آن گلى كه در دست چپ او بود، فرمود: جبارها، مشركان، منافقان و شيطان ها و هر كه من خوارى و بدبختی اش را بخواهم، از تو خواهد بود، و آنچه را كه فرمود، براى ايشان واجب و حتمى گرديد. آنگاه اين دو طينت به هم آميخته شدند.
 
و مقصود از آيه شريفه «ان الله فالق الحب و النوى» ه،م همين جريان است. چون مراد از حب، طينت مؤمن است كه خداوند محبت خود را در آن جاى داد. و مراد از «نوى»، طينت كافر است كه از هر خيرى دور است. و اگر طينت مذكور را «نوى» خواند، براى همين است كه اين طينت از حق دور است. چون كلمه «نوى» از ماده «ناى» است، كه به معناى دورى است.
و همچنين آيه شريفه «يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى» نيز راجع به اين مطلب است. و مقصود از «حى»، مؤمنى است كه از طينت كافر به وجود مى آيد، و مقصود از «ميت»، كافرى است كه از طينت مؤمن موجود مى شود.  
 
و خلاصه اين كه: مراد از «حى»، مؤمن و مراد از «ميت»، كافر است. و همچنين آيه «او من كان ميتا فاحييناه»، كه مقصود از مرگ، اختلاط طينت مؤمن با طينت كافر، و مقصود از زنده شدن، جدا شدن همان طينت است از آن طينت ديگر.
 
آرى، خداوند مؤمن را در هنگام ولادت از ظلمت به سوى نور بيرون مى آورد، و به همين نحو، كافر را كه در نور بود، از نور به سوى ظلمت خارج مى سازد. اين است معناى آيه شريفه «لينذر من كان حيا و يحق القول على الكافرين».
 
مؤلف: اين روايت يكى از اخبار طينت است كه به زودى در محل مناسبى، بحث در پيرامون آن و همچنين اخبار مشابه آن خواهد آمد، إن شاء الله.  
 
و اين كه در اين روايت «حب» و «نوى»، به مؤمن و كافر تفسير شده، از باب تفسير به باطن است، نه اين كه معناى ظاهرى و لغوى اين دو كلمه بوده باشد و اين مطلب در روايات ديگرى نيز آمده است.
 
و در تفسير عياشى، در ذيل جمله «و جعل الليل سكنا»، از حسن بن على بن بنت الياس روايت كرده است كه گفت:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۲۵ </center>
من از حضرت رضا (عليهالسلام ) شنيدم كه مى فرمود: خداوند شب را سكن قرار داد و زنان را هم سكن قرار داد، و به همين جهت همخوابگى با زنان و اطعام طعام در شب سنت شد.
من از حضرت رضا (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: خداوند شب را سكن قرار داد و زنان را هم سكن قرار داد، و به همين جهت همخوابگى با زنان و اطعام طعام در شب سنت شد.
و در همان كتاب از على بن عقبه از پدرش از امام صادق (عليهالسلام ) روايت شده كه فرمود: در شب ، زفاف را انجام دهيد، چون خداوند شب را سكن قرار داده ، و در شبها در پى حوائج خود برنياييد.
 
رواياتى درباره «''' مستقر '''» و «''' مستودع '''» در آيه شريفه .
و در همان كتاب، از على بن عقبه، از پدرش از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: در شب، زفاف را انجام دهيد، چون خداوند شب را سكن قرار داده، و در شب ها در پى حوائج خود برنياييد.
 
==رواياتى درباره معنای «مستقر» و «مستودع» در آيه شريفه ==
در كافى به سند خود از يونس از بعضى از شيعيان از حضرت ابى الحسن (عليهالسلام ) روايت كرده كه فرمود: خداوند انبياء را بر نبوت آفريده و آنان جز نبى نتوانند بود، و مؤ منين را هم بر ايمان آفريده ، آنان نيز جز مؤ من نتوانند بود، به مردمى ديگر ايمان را به عاريت داده كه اگر خواست تا به آخر براى ايشان باقى ميگذارد و اگر نخواست از آنان ميستاند، و در اين باره است كه مى فرمايد: «''' فمستقر و مستودع '''» . آنگاه فرمود: ايمان فلانى مستودع بود كه خداوند وقتى ديد كه به ما دروغ بست از او بازگرفت .
در كافى به سند خود از يونس از بعضى از شيعيان از حضرت ابى الحسن (عليهالسلام ) روايت كرده كه فرمود: خداوند انبياء را بر نبوت آفريده و آنان جز نبى نتوانند بود، و مؤ منين را هم بر ايمان آفريده ، آنان نيز جز مؤ من نتوانند بود، به مردمى ديگر ايمان را به عاريت داده كه اگر خواست تا به آخر براى ايشان باقى ميگذارد و اگر نخواست از آنان ميستاند، و در اين باره است كه مى فرمايد: «''' فمستقر و مستودع '''» . آنگاه فرمود: ايمان فلانى مستودع بود كه خداوند وقتى ديد كه به ما دروغ بست از او بازگرفت .
مؤ لف : در اينكه «''' مستقر '''» و «''' مستودع '''» دو قسم است روايات بسيارى در تفسير عياشى و همچنين در تفسير قمى از ائمه (عليهم السلام ) نقل شده ، و روايت بالا همه آنها را توجيه نموده و ميفهماند كه تفسير «''' مستقر '''» و «''' مستودع '''» به اين دو قسم ايمان از باب تطبيق كلى بر مصداق است .
مؤ لف : در اينكه «''' مستقر '''» و «''' مستودع '''» دو قسم است روايات بسيارى در تفسير عياشى و همچنين در تفسير قمى از ائمه (عليهم السلام ) نقل شده ، و روايت بالا همه آنها را توجيه نموده و ميفهماند كه تفسير «''' مستقر '''» و «''' مستودع '''» به اين دو قسم ايمان از باب تطبيق كلى بر مصداق است .
۱۶٬۲۶۳

ویرایش