گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۴ </center>
وچون آيه شريفه در سياق آيات قبلى يعنى از آيه ((وان كادوا ليفتنونك (( تا آخر سه آيه واقع شده اين معنا از آن استفاده مى شود كه منظور از آن اين است كه مشركين را دلسرد نموده واعلام كند كه براى هميشه از اوماءيوس باشند، ويقين كنند كه ديگر به هيچ وجه زورشان به آن جناب نمى رسد.
و چون آيه شريفه در سياق آيات قبلى يعنى از آيه ((وان كادوا ليفتنونك (( تا آخر سه آيه واقع شده اين معنا از آن استفاده مى شود كه منظور از آن اين است كه مشركين را دلسرد نموده واعلام كند كه براى هميشه از او ماءيوس باشند، ويقين كنند كه ديگر به هيچ وجه زورشان به آن جناب نمى رسد.
باز آيه شريفه دلالت بر اين دارد كه هيچ وقت باطل دوام نمى يابد، همچنانكه در جاى ديگر راجع به اين معنا فرموده ((ومثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار((
 
باز آيه شريفه دلالت بر اين دارد كه هيچ وقت باطل دوام نمى يابد، همچنانكه در جاى ديگر راجع به اين معنا فرموده «و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار».
<span id='link160'><span>
<span id='link160'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
رواياتى در ذيل آيه : ((وان كادوا ليفتنونك ...(( كه خدعه مشركين بارسول اللّه (ص ) را حكايت مى كند
رواياتى در ذيل آيه: ((وان كادوا ليفتنونك...»
در مجمع البيان پيرامون سبب نزول آيه ((وان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك ...(( گفته است كه مشركين به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) گفتند از بدگوئى وتوهين به خدايان ما واحمقانه خواندن عقايد ما دست بردار، واين اطرافيانت را كه همه از طبقه فقراء و بردگان متعفن هستند از دور خود دور كن تا ما به تونزديك شويم ، و گوش به گفتارت بدهيم ، ورسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) از شنيدن اين پيشنهاد به مسلمان شدن آنان اميدوار شد، ولذا آيات مذكور نازل گرديد.
 
مؤ لف : در الدر المنثور هم قريب به اين معنا را از ابن ابى حاتم از سعيد بن نفير روايت كرده .
در مجمع البيان پيرامون سبب نزول آيه ((وان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك ...(( گفته است كه مشركين به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) گفتند از بدگوئى وتوهين به خدايان ما واحمقانه خواندن عقايد ما دست بردار، واين اطرافيانت را كه همه از طبقه فقراء و بردگان متعفن هستند از دور خود دور كن تا ما به تو نزديك شويم ، و گوش به گفتارت بدهيم، و رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) از شنيدن اين پيشنهاد به مسلمان شدن آنان اميدوار شد، ولذا آيات مذكور نازل گرديد.
واما روايتى كه از ابن عباس آورده كه گفته است ((امية بن خلف وابو جهل بن هشام ومردانى ديگر از قريش نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آمده وگفتند: بيا خدايان ما را دست بكش وزيارت كن ، تا ما هم به دين تودر آئيم ، وچون رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) از كناره گيرى فاميلش ناراحت بود وبه اسلام آنها علاقه زيادى داشت دلش به حال آنان سوخت ، در نتيجه اين آيه تا جمله ((نصيرا(( نازل شد(( روايت قابل اعتمادى نيست چون با ظاهر آيات نمى سازد، آرى آيات از نزديك شدن به ركون (ميل ) نهى مى كند تا چه رسد به ركون (خود ميل )  
 
مؤلف : در الدر المنثور هم قريب به اين معنا را از ابن ابى حاتم از سعيد بن نفير روايت كرده.
 
و اما روايتى كه از ابن عباس آورده كه گفته است ((امية بن خلف و ابوجهل بن هشام و مردانى ديگر از قريش نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم) آمده و گفتند: بيا خدايان ما را دست بكش و زيارت كن، تا ما هم به دين تو در آئيم. و چون رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) از كناره گيرى فاميلش ناراحت بود وبه اسلام آنها علاقه زيادى داشت دلش به حال آنان سوخت، در نتيجه اين آيه تا جمله «نصيرا» نازل شد»، روايت قابل اعتمادى نيست چون با ظاهر آيات نمى سازد، آرى آيات از نزديك شدن به ركون (ميل ) نهى مى كند تا چه رسد به ركون (خود ميل )  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۵ </center>
وهمچنين آن روايتى كه طبرى وابن مردويه از ابن عباس آورده اند كه قبيله ثقيف به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) گفتند: يك سال به ما مهلت بده تا از قربانى هائى كه براى خدايان ما مى آورند استفاده كنيم ، بعد از آنكه آنها را به چنگ آورديم آنگاه مسلمان مى شويم ، و خدايان خود را خرد مى كنيم ، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) هم تصميم گرفت چنين مهلتى به آنان بدهد، در نتيجه اين آيه نازل شد.
و همچنين آن روايتى كه طبرى وابن مردويه از ابن عباس آورده اند كه قبيله ثقيف به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) گفتند: يك سال به ما مهلت بده تا از قربانى هائى كه براى خدايان ما مى آورند استفاده كنيم، بعد از آنكه آنها را به چنگ آورديم آنگاه مسلمان مى شويم ، و خدايان خود را خرد مى كنيم ، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) هم تصميم گرفت چنين مهلتى به آنان بدهد، در نتيجه اين آيه نازل شد.
وهمچنين روايتى كه در تفسير عياشى از ابى يعقوب از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه آمده كه فرمود: وقتى روز فتح مكه فرا رسيد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) بتهائى را از مسجد بيرون ريخت كه يكى از آنها بت بالاى مروه بود، قريش پيغام دادند كه آن بت را نشكند، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) كه بسيار با حيا ونرم خوبود زمانى دچار شرم گشته بعدا دستور داد شكستند، وآيه شريفه در اين مورد نازل شد.
 
ونظير آن دوروايت اخبار ديگرى است قريب به همان معنا كه هيچيك با ظاهر آيه سازگار نيست ، آرى از مقام رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) به دور است كه تصميم به چنين بدعتهائى بگيرد با اينكه پروردگارش اورا از نزديك شدن به ركون وميل مختصر نهى كرده بود، تا چه رسد به اينكه تصميم بگيرد.
و همچنين روايتى كه در تفسير عياشى از ابى يعقوب از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه آمده كه فرمود: وقتى روز فتح مكه فرا رسيد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) بتهائى را از مسجد بيرون ريخت كه يكى از آنها بت بالاى مروه بود، قريش پيغام دادند كه آن بت را نشكند، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) كه بسيار با حيا ونرم خوبود زمانى دچار شرم گشته بعدا دستور داد شكستند، وآيه شريفه در اين مورد نازل شد.
علاوه بر اين ، اين قضايا وحوادث - اگر واقع شده باشد - بعد از هجرت ودر فتح مكه واقع شده ، وحال آنكه آيه مورد بحث مكى است .
 
ودر عيون به سند خود از على بن محمد بن جهم از ابى الحسن رضا (عليه السلام ) در ضمن سؤ الات ماءمون روايت كرده كه پرسيد: معناى ((عفى اللّه عنك لم اذنت لهم (( چيست ؟ فرمود: اين آيه از باب كنايه است خداوند به پيغمبرش خطاب كرده ، وليكن منظور امت اواست ، و همچنين آيه ((لئن اشركت ليحبطنّ عملك ولتكوننّ من الخاسرين و آيه ((لولاان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا(( ماءمون گفت درست مى فرمائى يا بن رسول اللّه (صلى اللّه عليه وآله وسلم )
و نظير آن دوروايت اخبار ديگرى است قريب به همان معنا كه هيچيك با ظاهر آيه سازگار نيست ، آرى از مقام رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) به دور است كه تصميم به چنين بدعتهائى بگيرد با اينكه پروردگارش اورا از نزديك شدن به ركون وميل مختصر نهى كرده بود، تا چه رسد به اينكه تصميم بگيرد.
ودر مجمع از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل آيه ((اذا لاذقناك (( گفته است : وقتى اين آيه نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) عرض كرد: پروردگارا حتى يك چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار (الهى لاتكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا((
 
علاوه بر اين، اين قضايا وحوادث - اگر واقع شده باشد - بعد از هجرت ودر فتح مكه واقع شده ، وحال آنكه آيه مورد بحث مكى است.
 
و در عيون به سند خود از على بن محمد بن جهم از ابى الحسن رضا (عليه السلام ) در ضمن سؤ الات ماءمون روايت كرده كه پرسيد: معناى ((عفى اللّه عنك لم اذنت لهم (( چيست ؟ فرمود: اين آيه از باب كنايه است خداوند به پيغمبرش خطاب كرده ، وليكن منظور امت اواست ، و همچنين آيه «لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكوننّ من الخاسرين» و آيه «لولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا». مأمون گفت درست مى فرمائى يابن رسول اللّه!
 
و در مجمع از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل آيه ((اذا لاذقناك (( گفته است : وقتى اين آيه نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) عرض كرد: پروردگارا حتى يك چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار (الهى لاتكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۶ </center>
<span id='link162'><span>
<span id='link162'><span>
==رواياتى درباره واجب شدن نمازهاى پنجگانه ومراد از مشهود بودن قرآن فجر (نمازصبح ) در ذيل آيه : ((==
==رواياتى درباره واجب شدن نمازهاى پنجگانه، در ذيل آيه: «اقم الصلوة...»==
اقم الصلوة ...((
 
ودر تفسير عياشى از سعيد بن مسيب از على بن الحسين (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت به حضورش عرض كردم : نماز چه وقت بر مسلمانان واجب شد آنطور كه امروز واجب است ؟ فرمود: در مدينه و بعد از قوت يافتن دعوت اسلام ووجوب جهاد بر مسلمانان ، چيزى كه هست آن روز به اين صورت فعلى واجب نشد، بلكه هفت ركعت كمتر بود آن هفت ركعت را رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) اضافه نمود، دوركعت در ظهر ودوركعت در عصر ويك ركعت در مغرب ودو ركعت در عشاء، ولى نماز صبح را به همان صورت كه در مكه واجب شده بود گذاشت ، چون در هنگام صبح ملائكه روز، در آمدن وملائكه شب در رفتن عجله دارند، ولذا نماز صبح را براى اينكه هم آيندگان آن را با رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) درك كنند وهم روندگان ، به دوركعتيش باقى گذاشت ، ومعناى آيه : ((ان قرآن الفجر كان مشهودا(( همين است كه هم مسلمانان آن را شاهدند وهم ملائكه شب وهم ملائكه روز.
و در تفسير عياشى از سعيد بن مسيب از على بن الحسين (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت به حضورش عرض كردم : نماز چه وقت بر مسلمانان واجب شد آنطور كه امروز واجب است؟
ودر مجمع البيان در ذيل آيه ((اقم الصّلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل وقرآن الفجر(( گفته است : در اين آيه وجوب نمازهاى پنجگانّه و اوقات آنها بيان شده ، ومويد آن روايتى است كه عياشى به سند خود از عبيد بن زراره از امام صادق (عليه السلام ) در ذيل اين آيه روايت كرده كه امام فرمود: خداوند چهار نماز واجب كرده در يك قسمت زمانى كه ابتدائش اول ظهر وآخرش نصف شب است ، دوتا از ظهر تا غروب ، يكى قبل از ديگرى ودوتا از اول غروب آفتاب تا نصف شب كه آ نها هم يكى قبل از ديگرى است . ودر الدر المنثور است كه ابن جرير از ابن مسعود روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود: جبرئيل موقع دلوك آفتاب هنگام ظهر نزد من آمد ونماز را با من خواند. ودر همان كتاب است كه حكيم ترمذى در كتاب نوادر الاصولش وابن جرير وطبرانى وابن مردويه از ابى درداء روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) اين آيه را خواند ((ان قرآن الفجر كان مشهودا(( وفرمود: زيرا هم ملائكه شب آن را مى بينند و
 
فرمود: در مدينه و بعد از قوت يافتن دعوت اسلام ووجوب جهاد بر مسلمانان ، چيزى كه هست آن روز به اين صورت فعلى واجب نشد، بلكه هفت ركعت كمتر بود آن هفت ركعت را رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) اضافه نمود، دو ركعت در ظهر ودوركعت در عصر ويك ركعت در مغرب ودو ركعت در عشاء، ولى نماز صبح را به همان صورت كه در مكه واجب شده بود گذاشت ، چون در هنگام صبح ملائكه روز، در آمدن و ملائكه شب در رفتن عجله دارند، و لذا نماز صبح را براى اينكه هم آيندگان آن را با رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) درك كنند وهم روندگان، به دو ركعتيش باقى گذاشت، و معناى آيه : ((ان قرآن الفجر كان مشهودا(( همين است كه هم مسلمانان آن را شاهدند وهم ملائكه شب وهم ملائكه روز.
 
و در مجمع البيان در ذيل آيه ((اقم الصّلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل وقرآن الفجر(( گفته است : در اين آيه وجوب نمازهاى پنجگانّه و اوقات آنها بيان شده ، ومويد آن روايتى است كه عياشى به سند خود از عبيد بن زراره از امام صادق (عليه السلام ) در ذيل اين آيه روايت كرده كه امام فرمود:  
 
خداوند چهار نماز واجب كرده در يك قسمت زمانى كه ابتدائش اول ظهر وآخرش نصف شب است، دو تا از ظهر تا غروب ، يكى قبل از ديگرى و دو تا از اول غروب آفتاب تا نصف شب كه آنها هم يكى قبل از ديگرى است .  
 
و در الدر المنثور است كه ابن جرير از ابن مسعود روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: جبرئيل موقع دلوك آفتاب هنگام ظهر نزد من آمد ونماز را با من خواند.  
 
و در همان كتاب است كه حكيم ترمذى در كتاب نوادر الاصولش وابن جرير وطبرانى وابن مردويه از ابى درداء روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) اين آيه را خواند ((ان قرآن الفجر كان مشهودا(( وفرمود: زيرا هم ملائكه شب آن را مى بينند و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۷ </center>
هم ملائكه روز. مؤ لف : تفسير مشهود بودن قرآن فجر در روايات شيعه و سنى به اينكه چون ملائكه شب آن را مى بينند وهم ملائكه روز آنقدر در اين دوطائفه بسيار است كه نزديك است به حد تواتر برسد، ودر بعضى از آنها همانطور كه گذشت شهادت خدا وديدن مسلمين نيز اضافه شده است .
هم ملائكه روز.  
 
مؤلف : تفسير مشهود بودن قرآن فجر در روايات شيعه و سنى به اينكه چون ملائكه شب آن را مى بينند وهم ملائكه روز آنقدر در اين دوطائفه بسيار است كه نزديك است به حد تواتر برسد، ودر بعضى از آنها همانطور كه گذشت شهادت خدا وديدن مسلمين نيز اضافه شده است .
<span id='link163'><span>
<span id='link163'><span>
==رواياتى درباره شفاعت نمودن پيغمبر اسلام (ص ) در قيامت ، درذيل جمله : ((==
==رواياتى درباره شفاعت نمودن پيغمبر «ص»، در قيامت، در ذيل آیه: «عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا»==
عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا((
و در تفسير عياشى از عبيد بن زراره روايت كرده كه گفت : شخصى از امام صادق (عليه السلام ) از مؤ من پرسش نمود كه آيا اوهم شفاعت مى كند؟ حضرت فرمود: آرى ، شخص ديگرى از ميان جمعيت عرض ‍ كرد آيا مؤمن هم محتاج شفاعت محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم) هست؟
ودر تفسير عياشى از عبيد بن زراره روايت كرده كه گفت : شخصى از امام صادق (عليه السلام ) از مؤ من پرسش نمود كه آيا اوهم شفاعت مى كند؟ حضرت فرمود: آرى ، شخص ديگرى از ميان جمعيت عرض ‍ كرد آيا مؤ من هم محتاج شفاعت محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) هست ؟ فرمود: آرى براى مؤ من نيز گناهان وخطاهائى است ، هيچكس ‍ نيست مگر آنكه آن روز محتاج به شفاعت محمد (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) هست .
 
راوى مى گويد: مردى پرسيد معناى كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) كه فرمود: ((من سيد وسرور فرزندان آدمم ولى فخر نمى فروشم (( چيست ؟ فرمود: آرى اوحلقه درب بهشت را مى گيرد و بازش مى كند آنگاه به سجده مى افتد، خداى تعالى خطابش مى كند كه سر بردار وشفاعت كن كه شفاعتت پذيرفته است ، وبخواه كه هر چه بخواهى به آن مى رسى ، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) سر برداشته دوباره به سجده مى افتد، خدايش مى فرمايد: سر بردار و شفاعت كن كه پذيرفته است ، وبخواه كه به آن خواهى رسيد آن جناب سر بر مى دارد وشفاعت مى كند، شفاعتش پذيرفته مى شود، درخواست مى كند خدا هم عطايش مى فرمايد.
فرمود: آرى براى مؤمن نيز گناهان و خطاهائى است ، هيچكس ‍ نيست مگر آنكه آن روز محتاج به شفاعت محمد (صلى اللّه عليه وآله و سلم) هست.
ونيز در همان كتاب از سماعه بن مهران از ابى ابراهيم (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((عسى ان يبعثك ربّك مقاما محمودا(( فرمود: مردم روز قيامت به مقدار چهل روز سر از خاك برداشته به آفتاب دستور مى رسد كه پائين ونزديك سر بندگان آيد، به حدى كه عرق سراپايشان بگيرد، وبه زمين دستور مى رسد كه عرق ايشان نپذيرد، آن وقت است كه همگى نزد آدم شده شفاعت مى خواهند او ايشان را به نوح راهنمائى مى كند، ونوح به ابراهيم واوبه موسى واوبه عيسى واوبه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) حوالت مى دهد، ومى گويد بر شما باد خاتم النبيين محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم )، وبالاخره محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) مى گويد: اينكار با من .
 
راوى مى گويد: مردى پرسيد معناى كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) كه فرمود: «من سيد و سرور فرزندان آدمم ولى فخر نمى فروشم» چيست؟
 
فرمود: آرى اوحلقه درب بهشت را مى گيرد و بازش مى كند آنگاه به سجده مى افتد، خداى تعالى خطابش مى كند كه سر بردار وشفاعت كن كه شفاعتت پذيرفته است، و بخواه كه هرچه بخواهى به آن مى رسى. رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) سر برداشته دوباره به سجده مى افتد، خدايش مى فرمايد: سر بردار و شفاعت كن كه پذيرفته است ، وبخواه كه به آن خواهى رسيد آن جناب سر بر مى دارد وشفاعت مى كند، شفاعتش پذيرفته مى شود، درخواست مى كند خدا هم عطايش مى فرمايد.
 
و نيز در همان كتاب از سماعه بن مهران از ابى ابراهيم (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((عسى ان يبعثك ربّك مقاما محمودا» فرمود:  
 
مردم روز قيامت به مقدار چهل روز سر از خاك برداشته به آفتاب دستور مى رسد كه پائين ونزديك سر بندگان آيد، به حدى كه عرق سراپايشان بگيرد، و به زمين دستور مى رسد كه عرق ايشان نپذيرد، آن وقت است كه همگى نزد آدم شده شفاعت مى خواهند او ايشان را به نوح راهنمائى مى كند، ونوح به ابراهيم و او به موسى و او به عيسى و او به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) حوالت مى دهد، ومى گويد بر شما باد خاتم النبيين محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم)، و بالاخره محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم) مى گويد: اينكار با من.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۸ </center>
آنگاه راهى شده تا در بهشت آمده دق الباب مى كند، به اومى گويند: كيست كوبنده در؟ وخدا داناتر است رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) مى گويد: باز كنيد، وقتى درب را باز مى كنند روبه درگاه خدا نهاده به سجده مى افتد وسر برنمى دارد تا به اوگفته مى شود: حرف بزن ، و درخواست كن تا به دست آورى وشفاعت كن تا پذيرفته شود، پس بار ديگر به سجده مى افتد، ومثل بار اول سر برمى دارد وشفاعت مى كند، و حتى آنهائى هم كه در آتش سوخته اند شفاعت مى شوند، به همين جهت در روز قيامت در ميان تمامى امتها شخصى موجه تر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) نيست ، واين است معناى كلام خدا كه مى فرمايد: ((عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا((
آنگاه راهى شده تا در بهشت آمده دق الباب مى كند، به اومى گويند: كيست كوبنده در؟ وخدا داناتر است رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) مى گويد: باز كنيد، وقتى درب را باز مى كنند روبه درگاه خدا نهاده به سجده مى افتد وسر برنمى دارد تا به اوگفته مى شود: حرف بزن ، و درخواست كن تا به دست آورى وشفاعت كن تا پذيرفته شود، پس بار ديگر به سجده مى افتد، ومثل بار اول سر برمى دارد وشفاعت مى كند، و حتى آنهائى هم كه در آتش سوخته اند شفاعت مى شوند، به همين جهت در روز قيامت در ميان تمامى امتها شخصى موجه تر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) نيست ، واين است معناى كلام خدا كه مى فرمايد: ((عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا((
مولف : واينكه فرمود: تا آنكه شفاعت مى كند كسانى را كه در آتش ‍ سوخته اند، معنايش اين است كه بعضى از آنان شفاعت مى شوند، ودر معناى اين روايت از طرق اهل سنت از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) رواياتى چند رسيده است . ودر الدرالمنثور است كه بخارى و ابن جرير وابن مردويه از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت : من از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) شنيدم كه مى فرمود: آفتاب آنقدر نزديك مى رسد كه عرق تا نصف گوش مى رسد، در اين بين كه مردم در اين حالتند دست به دامن آدم مى شوند اومى گويد: اين كار از من ساخته نيست ، به موسى مراجعه مى كنند اونيز همان را مى گويد اينجا است كه محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) شفاعت مى كند، وشفاعتش ‍ پذيرفته مى شود وخداوند ميان مردم به داورى مى پردازد، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) به طرف بهشت مى رود وحلقه درب بهشت را مى گيرد، آن موقع است كه خداوند اورا مقامى محمود مى دهد.
 
ودر همان كتاب است كه ابن جرير وبيهقى در شعب الايمان از ابى هريره روايت مى كند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود: مقام محمود مقام شفاعت است . وباز در آن كتاب از ابن مردويه از سعد بن ابى وقاص روايت كرده كه گفت شخصى از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) معناى مقام محمود را پرسيد، فرمود: شفاعت است .
مولف : واينكه فرمود: تا آنكه شفاعت مى كند كسانى را كه در آتش ‍ سوخته اند، معنايش اين است كه بعضى از آنان شفاعت مى شوند، ودر معناى اين روايت از طرق اهل سنت از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) رواياتى چند رسيده است.  
مؤ لف : روايات در اين مضامين بسيار است .
 
و در الدرالمنثور است كه بخارى و ابن جرير و ابن مردويه از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت: من از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود:  
 
آفتاب آنقدر نزديك مى رسد كه عرق تا نصف گوش مى رسد، در اين بين كه مردم در اين حالت اند، دست به دامن آدم مى شوند اومى گويد: اين كار از من ساخته نيست ، به موسى مراجعه مى كنند اونيز همان را مى گويد اينجا است كه محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم) شفاعت مى كند، و شفاعتش ‍ پذيرفته مى شود وخداوند ميان مردم به داورى مى پردازد، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) به طرف بهشت مى رود وحلقه درب بهشت را مى گيرد، آن موقع است كه خداوند او را مقامى محمود مى دهد.
 
ودر همان كتاب است كه ابن جرير وبيهقى در شعب الايمان از ابى هريره روايت مى كند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود: مقام محمود مقام شفاعت است .  
 
و باز در آن كتاب از ابن مردويه از سعد بن ابى وقاص روايت كرده كه گفت شخصى از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) معناى مقام محمود را پرسيد، فرمود: شفاعت است.
مؤلف : روايات در اين مضامين بسيار است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴۹ </center>
<span id='link164'><span>
<span id='link164'><span>
خط ۱۴۰: خط ۱۷۶:


==توضيح اينكه قرآن ظالمين را جز زيان نمى افزايد ==
==توضيح اينكه قرآن ظالمين را جز زيان نمى افزايد ==
((ولايزيد الظالمين الاخسارا - سياق آيات دلالت بر اين مى كند كه مراد از اين جمله ، بيان اثرى است كه قرآن در غير مؤ منين دارد وآن عكس آن اثر نيكى است كه در مؤ منين دارد، پس مراد از ظالمين قهرا غير مؤ منين يعنى كفار خواهند بود البته بنا به گفته بعضى از مفسرين كفار غير مشركين .
«'''و لايزيد الظالمين الا خسارا'''» - سياق آيات دلالت بر اين مى كند كه مراد از اين جمله ، بيان اثرى است كه قرآن در غير مؤمنين دارد وآن عكس آن اثر نيكى است كه در مؤمنين دارد، پس مراد از ظالمين قهرا غير مؤمنين يعنى كفار خواهند بود البته بنا به گفته بعضى از مفسرين كفار غير مشركين.
واگر حكم ((مزيد خسران (( را معلق به ((وصف ظلم (( كرد براى اين بود كه به علت حكم هم اشاره كرده باشد وبفهماند كه قرآن در ايشان جز زياد شدن خسران اثرى ندارد، به خاطر اينكه با ارتكاب كفر به خود ستم كردند.
 
و اگر حكم ((مزيد خسران (( را معلق به ((وصف ظلم (( كرد براى اين بود كه به علت حكم هم اشاره كرده باشد و بفهماند كه قرآن در ايشان جز زياد شدن خسران اثرى ندارد، به خاطر اينكه با ارتكاب كفر به خود ستم كردند.
 
كلمه : ((خسار(( به معناى ضرر دادن از اصل سرمايه است ، كفار مانند همه افراد،
كلمه : ((خسار(( به معناى ضرر دادن از اصل سرمايه است ، كفار مانند همه افراد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵۵ </center>
يك سرمايه اصلى داشتند وآن دين فطريشان بود. كه هر دل ساده و سالمى به آن ملهم است ، ولى ايشان به خاطر كفرى كه به خدا وآيات او ورزيدند از اين سرمايه اصلى كاستند وچون به قرآن كفر ورزيده وبدون منطق ودليل بلكه به ستم از آن اعراض نمودند، همين قرآن خسران ايشان را دوچندان نموده ونقصى روى نقص قبليشان اضافه مى كند، البته اين در صورتى است كه از آن فطرت اصلى چيزى در دلهايشان مانده باشد، وگرنه هيچ اثرى در آنها نخواهد داشت ، ولذا به جاى اينكه بفرمايد: ((يزيد الظالمين خسارا - در ستمگران خسران را زيادتر مى كند فرمود ((ولايزيد الظالمين الاخسارا- در ظالمان اثرى جز خسران ندارد(( يعنى در آن كس كه از فطرت اصليش چيزى نمانده هيچ اثر ندارد ودر آن كسانى كه هنوز از موهبت فطرتشان مختصرى مانده اين اثر را دارد كه كمترش مى كند.
يك سرمايه اصلى داشتند وآن دين فطريشان بود. كه هر دل ساده و سالمى به آن ملهم است ، ولى ايشان به خاطر كفرى كه به خدا وآيات او ورزيدند از اين سرمايه اصلى كاستند وچون به قرآن كفر ورزيده وبدون منطق ودليل بلكه به ستم از آن اعراض نمودند، همين قرآن خسران ايشان را دوچندان نموده ونقصى روى نقص قبليشان اضافه مى كند، البته اين در صورتى است كه از آن فطرت اصلى چيزى در دلهايشان مانده باشد، وگرنه هيچ اثرى در آنها نخواهد داشت.
 
و لذا به جاى اينكه بفرمايد: «يزيد الظالمين خسارا - در ستمگران خسران را زيادتر مى كند» فرمود: «و لايزيد الظالمين الاخسارا- در ظالمان اثرى جز خسران ندارد». يعنى در آن كس كه از فطرت اصليش چيزى نمانده هيچ اثر ندارد ودر آن كسانى كه هنوز از موهبت فطرتشان مختصرى مانده اين اثر را دارد كه كمترش مى كند.
 
<span id='link167'><span>
<span id='link167'><span>
==حاصل معناى آيه واشاره به وجوهى كه مفسرين درباره آن گفته اند. ==
از اينجا است كه به خوبى روشن مى شود كه حاصل معناى آيه اين است كه قرآن بر صحت واستقامت مؤمنين مى افزايد وسعادتى بر سعادت و استقامتى بر استقامتشان اضافه مى كند، واگر در كافران هم چيزى زياد كند آن چيز عبارت از نقص وخسران خواهد بود.
از اينجا است كه به خوبى روشن مى شود كه حاصل معناى آيه اين است كه قرآن بر صحت واستقامت مؤ منين مى افزايد وسعادتى بر سعادت و استقامتى بر استقامتشان اضافه مى كند، واگر در كافران هم چيزى زياد كند آن چيز عبارت از نقص وخسران خواهد بود.
 
مفسرين در معناى صدر وذيل آيه وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه ما از مطرح كردن آن خوددارى نموديم ، اگر كسى بخواهد بيشتر اطلاع حاصل كند بايد به تفاسير آنان مراجعه نمايد.
مفسرين در معناى صدر وذيل آيه وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه ما از مطرح كردن آن خوددارى نموديم ، اگر كسى بخواهد بيشتر اطلاع حاصل كند بايد به تفاسير آنان مراجعه نمايد.
از جمله حرفهائى كه زده اند يكى اين است كه مراد از ((شفاء(( در آيه اعم از شفاى مرضهاى روحى از قبيل جهل وشبهه وشك وملكات زشت نفسانى است ، وبلكه مرضهاى جسمى را هم شامل است ، زيرا با تبرك به آيات كريمه قرآن ونوشتن وهمراه داشتن آنها مرضهاى بدنى هم معالجه مى شود.
از جمله حرفهائى كه زده اند يكى اين است كه مراد از ((شفاء(( در آيه اعم از شفاى مرضهاى روحى از قبيل جهل وشبهه وشك وملكات زشت نفسانى است ، وبلكه مرضهاى جسمى را هم شامل است ، زيرا با تبرك به آيات كريمه قرآن ونوشتن وهمراه داشتن آنها مرضهاى بدنى هم معالجه مى شود.
ما هم در اين نظر حرفى نداريم وليكن اگر اين عموميت صحيح باشد بايد در صدر وذيل آيه هر دوصحيح باشد وبگوئيم همانطور كه به كمك آيه هاى قرآن ونوشتن وخواندن آن مرضها وناخوشى ها برطرف مى شود، همچنين از همان راه دشمنى دشمنان دين وظلم ظالمين وكيد كافرين دفع وباطل مى گردد، ودر نتيجه باز قرآن جز خسران اثرى براى كفار ندارد، اينهم در جاى خود مطلبى است .
 
ما هم در اين نظر حرفى نداريم وليكن اگر اين عموميت صحيح باشد بايد در صدر وذيل آيه هر دوصحيح باشد و بگوئيم همانطور كه به كمك آيه هاى قرآن ونوشتن وخواندن آن مرضها وناخوشى ها برطرف مى شود، همچنين از همان راه دشمنى دشمنان دين وظلم ظالمين وكيد كافرين دفع وباطل مى گردد، ودر نتيجه باز قرآن جز خسران اثرى براى كفار ندارد، اينهم در جاى خود مطلبى است.
 
در آيه شريفه زياد شدن خسران كفار را مجازا به خود قرآن نسبت داده . زيرا خسران ايشان در حقيقت اثر كفر خود آنان وسوء اختيارشان و شقاوت نفوسشان مى باشد؟.
در آيه شريفه زياد شدن خسران كفار را مجازا به خود قرآن نسبت داده . زيرا خسران ايشان در حقيقت اثر كفر خود آنان وسوء اختيارشان و شقاوت نفوسشان مى باشد؟.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵۶ </center>
«'''و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسّه الشّرّ كان يؤسا'''»:
«'''و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسّه الشّرّ كان يؤسا'''»:


در مفردات گفته كه كلمه ((عرض (( در مقابل طول است ، ودر اصل در مورد اجسام به كار مى رفته ، سپس در غير اجسام نيز استعمال شده - تا آنجا كه مى گويد - معناى ((اعرض (( اين است كه عرض خود را نشان داد (روى خود برگردانيد) واگر مى گويند: ((اعرض لى كذا(( معنايش اين است كه پهنايش پيدا شد ودر دسترس من قرار گرفت .
در مفردات گفته كه كلمه ((عرض (( در مقابل طول است ، ودر اصل در مورد اجسام به كار مى رفته ، سپس در غير اجسام نيز استعمال شده - تا آنجا كه مى گويد - معناى ((اعرض (( اين است كه عرض خود را نشان داد (روى خود برگردانيد) واگر مى گويند: ((اعرض لى كذا(( معنايش اين است كه پهنايش پيدا شد و در دسترس من قرار گرفت.
كلمه : ((نآ(( از ((ناءى (( به معناى دورى است ، و((نآبجانبه (( معنايش اين است كه براى خود جهت دورى از ما را انتخاب كرد، و مجموع جمله ((اعرض ونآبجانبه (( وضع آدمى را در دورى از خدا و قطع رابطه با پروردگار را در موقع انعام خدا مجسم مى سازد، كه خدا به اوانعام مى كند، اوروى خود را از درگاه اوبر تافته (مانند كودكان قهر مى كند به نقطه دورى مى رود) وچه بسا بعضى مفسرين كه گفته اند جمله : ((نآبجانبه (( كنايه از تكبر وبلندپروازى است .
 
واما اينكه فرمود: ((واذا مسّه الشركان يؤ سا(( معنايش اين است كه وقتى اندكى با شر ومصيبت برخورد كند آن وقت ماءيوس ونا اميد از خير ونعمت مى شود، در اينجا شر را به خداى تعالى نسبت نمى دهد آنطور كه نازل كردن نعمت را به اونسبت مى داد، براى اينكه بفهماند خدا منزه از آن است كه شرى را به اونسبت دهند.
كلمه : ((نآ(( از ((ناءى (( به معناى دورى است ، و((نآبجانبه (( معنايش اين است كه براى خود جهت دورى از ما را انتخاب كرد، و مجموع جمله ((اعرض ونآبجانبه (( وضع آدمى را در دورى از خدا و قطع رابطه با پروردگار را در موقع انعام خدا مجسم مى سازد، كه خدا به اوانعام مى كند، اوروى خود را از درگاه او بر تافته (مانند كودكان قهر مى كند به نقطه دورى مى رود) وچه بسا بعضى مفسرين كه گفته اند جمله : «نآ بجانبه»، كنايه از تكبر و بلندپروازى است.
ونيز براى اينكه وجود شرّ امرى نسبى است نه امر نفسى ، يعنى هر شرى كه در عالم تصور كنيم از قبيل مرگ وفقر ونقص ثمرات وامثال آن نسبت به مورد خودش شرّ است ، واما نسبت به غير موردش مخصوصا نسبت به نظام جمعى وعمومى كه در عالم جريان دارد خير است ، آن هم خيرى كه هيچ چيز جاى آن را نمى گيرد.
 
پس هر چه خير است معناى خير بودنش اين است كه خداوند عنايتى به عين موردش داشته ، وآن مورد منظور بالذات بوده ، وهر چه شر است شر بودنش اين است كه خداوند خير غير موردش را خواسته وعنايت الهى اولا وبالذات متوجه غير مورد شده ، وقهرا نسبت به مورد باعث نقصان ويا مرگ وامثال آن شده است .
و اما اينكه فرمود: ((و اذا مسّه الشركان يؤسا(( معنايش اين است كه وقتى اندكى با شر و مصيبت برخورد كند آن وقت ماءيوس و نااميد از خير و نعمت مى شود، در اين جا شر را به خداى تعالى نسبت نمى دهد آن طور كه نازل كردن نعمت را به اونسبت مى داد، براى اين كه بفهماند خدا منزه از آن است كه شرى را به او نسبت دهند.
 
و نيز براى اينكه وجود شرّ امرى نسبى است نه امر نفسى ، يعنى هر شرى كه در عالم تصور كنيم از قبيل مرگ وفقر ونقص ثمرات وامثال آن نسبت به مورد خودش شرّ است ، واما نسبت به غير موردش مخصوصا نسبت به نظام جمعى وعمومى كه در عالم جريان دارد خير است ، آن هم خيرى كه هيچ چيز جاى آن را نمى گيرد.
 
پس هر چه خير است معناى خير بودنش اين است كه خداوند عنايتى به عين موردش داشته، و آن مورد منظور بالذات بوده، و هرچه شر است شر بودنش اين است كه خداوند خير غير موردش را خواسته و عنايت الهى اولا و بالذات متوجه غير مورد شده ، وقهرا نسبت به مورد باعث نقصان ويا مرگ وامثال آن شده است.




۱۶٬۸۸۰

ویرایش