۱۶٬۸۸۳
ویرایش
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
پس جمله ((يا ابت لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر...(( انكار توبيخى ابراهيم است نسبت به بت پرستى پدر، چيزى كه هست در اين جمله به جاى اسم ، تنها اوصاف آن ها را ذكر كرده و فرموده چرا چيزى مى پرستى كه نه مى شنود و نه مى بيند؟ و اين بدان منظور بوده كه در ضمن اعتراض ، به دليل آن هم اشاره كرده باشد، و در ضمن بيان مدعى حجت آن را هم آورده باشد، و حاصل آن حجت اين است كه: | پس جمله ((يا ابت لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر...(( انكار توبيخى ابراهيم است نسبت به بت پرستى پدر، چيزى كه هست در اين جمله به جاى اسم ، تنها اوصاف آن ها را ذكر كرده و فرموده چرا چيزى مى پرستى كه نه مى شنود و نه مى بيند؟ و اين بدان منظور بوده كه در ضمن اعتراض ، به دليل آن هم اشاره كرده باشد، و در ضمن بيان مدعى حجت آن را هم آورده باشد، و حاصل آن حجت اين است كه: | ||
پرستش بتها از دو جهت باطل است ، يكى اينكه پرستش به معناى اظهار خضوع و مجسم نمودن عابد، ذلت خود را براى معبود است ، و اين صورت نمى گيرد مگر در جايى و در حق معبودى كه از حال عابد آگاه باشد، و بتها جماداتى هستند صورتگرى شده و فاقد تصور، و نه مى بينند و نه مى شنوند، پس عبادت آنها لغو و باطل و بى اثر است ؛ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۷۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۷۵ </center> | ||
جمله ((ما لا يسمع و لا يبصر(( اين معنا را بيان مى كند. | جمله ((ما لا يسمع و لا يبصر(( اين معنا را بيان مى كند. | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۵: | ||
يَأَبَتِ إِنى قَدْ جَاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِك فَاتَّبِعْنى أَهْدِك صِرَطاً سوِيًّا | يَأَبَتِ إِنى قَدْ جَاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِك فَاتَّبِعْنى أَهْدِك صِرَطاً سوِيًّا | ||
بعد از آنكه بطلان بت پرستى و لغويت آن را اثبات نمود، و چون لازمه بطلان آن اين است كه او ندانسته راه غير هموار را پيموده باشد، لذا به او توجه داد كه من علمى به اين مساله دارم كه تو ندارى ، و تو بايد مرا پيروى كنى تا به راه هموار مستقيم - و آن راهى است كه از بس روشن و واضح است راه پيمايش گمراه نمى گردد - هدايتت كنم ، و به همين جهت كه او از اين راه غافل بوده كلمه صراط را نكره آورد و گفت ((راهى سوى ، و نگفت راه سوى (( گويا به پدر مى گويد چون تو ناگزيرى كه راهى طى كنى پس از نادانى اين راه غير سوى را سلوك مكن ، بلكه مرا پيروى كن تا تو را به راهى كه سوى است راهنمائى | بعد از آنكه بطلان بت پرستى و لغويت آن را اثبات نمود، و چون لازمه بطلان آن اين است كه او ندانسته راه غير هموار را پيموده باشد، لذا به او توجه داد كه من علمى به اين مساله دارم كه تو ندارى ، و تو بايد مرا پيروى كنى تا به راه هموار مستقيم - و آن راهى است كه از بس روشن و واضح است راه پيمايش گمراه نمى گردد - هدايتت كنم ، و به همين جهت كه او از اين راه غافل بوده كلمه صراط را نكره آورد و گفت ((راهى سوى ، و نگفت راه سوى (( گويا به پدر مى گويد چون تو ناگزيرى كه راهى طى كنى پس از نادانى اين راه غير سوى را سلوك مكن ، بلكه مرا پيروى كن تا تو را به راهى كه سوى است راهنمائى كنم، چون من آن راه را بلدم . و تو از آن غافلى . | ||
و اينكه فرمود: ((قد جاءنى من العلم علمى به من آمده (( دلالت دارد بر اينكه علم ابراهيمبه راه حق قبل از اين دعوت و احتجاجش بوده ، و اين خود گفتار سابق ما را كه در داستانابراهيم (عليه السلام ) در سوره انعام گذرانديم ، كه وىقبل از بر خورد با پدر و قومش و احتجاج با ايشان نيز علم به خدا و مشاهده ملكوتآسمانها و زمين را داشته است ، تاءييد مى كند. | و اينكه فرمود: ((قد جاءنى من العلم علمى به من آمده (( دلالت دارد بر اينكه علم ابراهيمبه راه حق قبل از اين دعوت و احتجاجش بوده ، و اين خود گفتار سابق ما را كه در داستانابراهيم (عليه السلام ) در سوره انعام گذرانديم ، كه وىقبل از بر خورد با پدر و قومش و احتجاج با ايشان نيز علم به خدا و مشاهده ملكوتآسمانها و زمين را داشته است ، تاءييد مى كند. |
ویرایش