۱۶٬۸۷۵
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
<span id='link188'><span> | <span id='link188'><span> | ||
==بيان | ==بيان اين كه مراجعه كنندگان نزد داود، ملائكه بوده اند و داستان مرافعه تمثل بوده == | ||
اكثر | اكثر مفسران به تبع روايات، بر اين اعتقادند كه اين قوم كه به مخاصمه بر داوود وارد شدند، ملائكه خدا بودند، و خدا آنان را به سوى وى فرستاد، تا امتحانش كند - كه به زودى، روايات آن از نظر خواننده خواهد گذشت و به وضع آن ها آگاهى خواهد يافت. | ||
ليكن خصوصيات اين داستان دلالت مى كند بر | ليكن خصوصيات اين داستان دلالت مى كند بر اين كه اين واقعه، يك واقعه طبيعى، (هرچند به صورت ملائكه) نبوده، چون اگر طبيعى بود، بايد آن اشخاص كه يا انسان بوده اند و يا مَلَك، از راه طبيعى بر داوود وارد مى شدند، نه از ديوار. و نيز با اطلاع وارد مى شدند، نه به طورى كه او را دچار فزع كنند. | ||
و ديگر | و ديگر اين كه اگر امرى عادى بود، داوود از كجا فهميد كه جريان، صحنه اى بوده براى امتحان وى. و نيز از جملۀ «فَاحكُم بَينَ النّاسِ بِالحَقّ وَ لا تَتّبِعِ الهَوَى»، بر مى آيد كه خداى تعالى، او را با اين صحنه بيازموده تا راه داورى را به او ياد بدهد و او را در خلافت و حكمرانى در بين مردم استاد سازد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۹۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۹۵ </center> | ||
همه | همه اين ها، تأييد مى كنند اين احتمال را كه مراجعه كنندگان به وى، ملائكه بوده اند كه به صورت مردانى از جنس بشر، ممثّل شده بودند. | ||
در | در نتيجه، اين احتمال قوى به نظر مى رسد كه واقعه مذكور، چيزى بيش از يك تمثّل نظير رؤيا نبوده كه در آن حالت، افرادى را ديده كه از ديوار محراب بالا آمدند، و به ناگهان بر او وارد شدند. يكى گفته است: من يك ميش دارم و اين ديگرى، نود و نُه ميش دارد. تازه مى خواهد يك ميش مرا هم از من بگيرد. و در آن حالت، به صاحب يك ميش گفته: رفيق تو، به تو ظلم مى كند... | ||
پس سخن داوود | پس سخن داوود «عليه السلام» - به فرضى كه حكم رسمى و قطعى او بوده باشد - در حقيقت، حكمى است در ظرف تمثّل، همچنان كه اگر اين صحنه را در خواب ديده بود، و در آن عالَم حكمى بر خلاف كرده بود، گناه شمرده نمى شد، و حكم در عالَم تمثّل، گناه و خلاف نيست. چون عالَم تمثّل، مانند عالَم خواب، عالَم تكليف نيست، و تكليف، ظرفش تنها در عالَم مشهود و بيدارى است، كه عالَم ماده است. و در عالَم مشهود و واقع، نه كسى به داوود «عليه السلام» مراجعه كرد، و نه ميشى در كار بود و نه ميش هايى. | ||
پس خطاى داوود | پس خطاى داوود «عليه السلام»، خطاى در عالَم تمثّل بوده، كه گفتيم در آن جا، تكليف نيست. همچنان كه درباره خطا و عصيان آدم هم گفتيم كه عصيان در بهشت بوده؛ چون در بهشت از درخت خورد كه هنوز به زمين هبوط نكرده بود و هنوز شريعتى و دينى نيامده بود. | ||
خواهى گفت : پس استغفار و | خواهى گفت: پس استغفار و توبه، چه معنا دارد؟ | ||
مى گوييم : استغفار و توبه آن | مى گوييم: استغفار و توبه آن عالَم هم، مانند خطاى در آن عالَم و درخور آن است. مانند استغفار و توبۀ آدم، از آنچه كه از او سر زد. همۀ اين حرف ها را بدان جهت زديم، كه خواننده متوجه باشد كه ساحت مقدس داوود «عليه السلام»، منزّه از نافرمانى خداست. چون خود خداى تعالى، آن جناب را خليفه خود خوانده، همان طور كه به خلافت آدم «عليه السلام» در كلام خود تصريح نموده - كه توضيح بيشتر اين مطلب در داستان آدم، در جلد اوّل اين كتاب گذشت. | ||
و اما | و اما بنابر اين كه بعضى از مفسران گفته اند كه دو طرف دعوا كه بر داوود «عليه السلام» وارد شدند، از جنس بشر بوده اند، و داستان به همان ظاهرش حمل مى شود، ناگزير بايد براى جملۀ «لَقَد ظَلَمَكَ»، چاره اى انديشيد، و چاره اش اين است كه حكم داوود «عليه السلام»، فرضى و تقديرى است، و معنايش اين است كه: اگر واقع داستان همين باشد كه تو گفتى، رفيق تو، به تو ظلم كرده، مگر آن كه دليلى قاطع بياورد كه يك ميش هم مال اوست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۹۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۹۶ </center> | ||
دليل بر | دليل بر اين كه بايد كلام داوود «عليه السلام» را فرضى گرفت، اين است كه عقل و نقل حكم مى كنند بر اين كه انبياء «عليهم السلام» به عصمت خدايى، معصوم از گناه و خطا هستند. چه گناه بزرگ و چه كوچك. علاوه بر اين، خداى سبحان، در خصوص داوود «عليه السلام»، قبلا تصريح كرده بود به اين كه حكمت و فصل خطابش داده و چنين مقامى، با خطاى در حكم نمى سازد. | ||
«'''إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ'''»: | «'''إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ'''»: | ||
كلمه | كلمه «زُلفى» و «زُلفه»، به معناى مقام و منزلت است. و كلمه «مَآب»، به معناى مرجع است. و كلمۀ «زُلفى» و «مَآب» را نكره (يعنى بدون الف و لام) آورد، تا بر عظمت مقام و مرجع دلالت كند. و بقيه الفاظ آيه روشن است. | ||
«'''يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاك خَلِيفَةً فى الاَرْضِ ...'''»: | «'''يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاك خَلِيفَةً فى الاَرْضِ ...'''»: | ||
ظاهرا در اين | ظاهرا در اين كلام، كلمۀ «قُلنَا» در تقدير است، و تقدير آن «فَغَفَرنَا لَهُ وَ قُلنَا يَا دَاوُد...» است. | ||
<span id='link189'><span> | <span id='link189'><span> | ||
ویرایش