گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
<span id='link337'><span>
<span id='link337'><span>


==اشاره اى به خلقت انسان و امر حيات و ممات او ==
==اشاره اى به خلقت انسان و مسألۀ زندگی و مرگ او ==
«'''هُوَ الَّذِى خَلَقَكم مِّن تُرَابٍ ثمَّ مِن نُّطفَةٍ ...'''»:
«'''هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطفَةٍ ...'''»:
مراد از خلقت آنان از خاك ، اين است كه پدر ايشان آدم را از خاك آفريد، چون خلقت غير آدم (عليه السلام ) بالاخره منتهى به خلقت آدم مى شود كه از خاك بوده ، در نتيجه خلقت ايشان نيز در اصل از خاك بوده است . ممكن هم هست مراد از خلقت ايشان از خاك ، اين باشد كه تكوين نطفه پدرها از مواد بسيط زمين بوده .
 
((ثم من نطفة ...(( - يعنى سپس شما را از نطفه اى آفريديم ، و نكره آوردن ((نطفه (( براى اشاره به حقارت آن است ، و همچنين نكره آوردن ((علقه (( در جمله ((ثم من علقة ((. ((ثم يخرجكم (( يعنى سپس شما را از شكم مادران بيرون مى آوريم ، ((طفلا(( در حالى كه طفل هستيد. و كلمه طفل به طورى كه مى گويند، هم بر مفرد اطلاق مى شود، و هم بر جمع ، همچنان كه در آيه ((او الطفل الّذين لم يظهروا على عورات النساء(( بر جمع اطلاق شده است .
مراد از خلقت آنان از خاك، اين است كه پدر ايشان آدم را از خاك آفريد. چون خلقت غير آدم «عليه السلام»، بالاخره منتهى به خلقت آدم مى شود كه از خاك بوده، در نتيجه، خلقت ايشان نيز در اصل از خاك بوده است. ممكن هم هست مراد از خلقت ايشان از خاك، اين باشد كه تكوين نطفه پدرها از مواد بسيط زمين بوده.
((ثم لتبلغوا اشدكم (( - لام در اين جمله لام غايت است ، و گويا متعلق آن حذف شده و تقديرش ((ثم ينشئكم لتبلغوا اشدكم (( باشد، يعنى سپس شما را نشو و نمو مى دهد تا به حد بلوغ برسيد. و حد بلوغ اشد از عمر آدمى آن زمانى است كه نيروى بدنى انسان به حد كمال مى رسد. ((ثم لتكونوا شيوخا(( اين جمله عطف بر جمله ((لتبلغوا(( است ، ((و منكم من يتوفى من قبل (( يعنى بعضى از شما قبلا مى ميرد و به اين مراحل از عمر كه گفتيم يعنى مرحله بلوغ اشد، و مرحله پيرى و ساير مراحل نمى رسد.
 
«'''ثُمّ مِن نُطفَةٍ...'''» - يعنى: سپس شما را از نطفه اى آفريديم. و نكره آوردن «نطفه»، براى اشاره به حقارت آن است، و همچنين نكره آوردن «علقه»، در جملۀ «ثُمّ مِن عَلَقَةٍ».  
 
«'''ثُمّ يُخرِجُكُم'''» - يعنى: سپس شما را از شكم مادران بيرون مى آوريم، «طِفلاً»، در حالى كه طفل هستيد. و كلمۀ «طفل» - به طورى كه مى گويند - هم بر مفرد اطلاق مى شود، و هم بر جمع. همچنان كه در آيه «أو الطّفلِ الّذِينَ لَم يَظهَرُوا عَلى عَورَاتِ النّسَاء»، بر جمع اطلاق شده است.
 
«'''ثُمّ لِتَبلُغُوا أشَدّكُم«'''» - لام در اين جمله، لام غايت است، و گويا متعلق آن حذف شده، و تقديرش «ثُمّ يُنشِئَكُم لِتَبلُغُوا أشَدّكُم» باشد. يعنى سپس شما را نشو و نمو مى دهد، تا به حد بلوغ برسيد. و حد بلوغِ اشد از عمر آدمى، آن زمانى است كه نيروى بدنى انسان به حد كمال مى رسد.  
 
«'''ثُمّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً'''» - اين جمله، عطف بر جملۀ «لِتَبلُغُوا» است.
 
«'''وَ مِنكُم مَن يَتَوَفّى مِن قَبل'''» - يعنى بعضى از شما قبلا مى ميرد و به اين مراحل از عمر كه گفتيم، يعنى مرحلۀ بلوغ اشد، و مرحله پيرى و ساير مراحل نمى رسد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۲۶ </center>
((و لتبلغوا اجلا مسمى (( - و تا برسيد به اجلى كه معين شده ، و اين آخرين مهلتى است كه به آدمى مى دهند و آن اجل حتمى است كه به هيچ وجه قابل تغيير نيست ، و اين اجل معين غايتى است كه شامل تمام مردم مى شود، حال هر كسى هر چه عمر كرده باشد. و در جاى ديگر از چنين اجلى خبر داده ، مى فرمايد: ((و اجل مسمى عنده ((، و به همين جهت ديگر اين جمله را با كلمه ((ثم (( عطف نكرد، تا از آن دو غايت مذكور در سابق متمايز شود.
«'''وَ لِتَبلُغُوا أجَلاً مُسَمّى'''» - و تا برسيد به اجلى كه معين شده، و اين آخرين مهلتى است كه به آدمى مى دهند، و آن اجل حتمى است كه به هيچ وجه قابل تغيير نيست. و اين اجل معين، غايتى است كه شامل تمام مردم مى شود. حال هر كسى، هرچه عمر كرده باشد.  
((و لعلكم تعقلون (( - يعنى تا شايد شما حق را با نيروى تعقل - كه غريزه شما است - درك كنيد. و اين غايت خلقت انسان از نظر حيات معنوى او است ، همچنان كه رسيدن به اجل مسمى ، غايت و نهايت زندگى دنيايى و صورى او است .
 
هُوَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيت ...
و در جاى ديگر، از چنين اجلى خبر داده، مى فرمايد: «وَ أجَلٍ مُسَمّى عِندَهُ». و به همين جهت، ديگر اين جمله را با كلمۀ «ثُمّ» عطف نكرد، تا از آن دو غايت مذكور در سابق متمايز شود.
يعنى خداى تعالى كسى است كه عمل زنده كردن و ميراندن از آن اوست ، و با اين عمل ، زندگان را از عالمى به عالمى ديگر منتقل مى كند. و هر يك از اين ميراندن و زنده كردن مبداى است براى تصرفاتش به نعمتهايى كه با آن نعمتها بر آن كس كه تدبير امرش را مى كند تفضل نمايد، چون هر يك از ميراندن و زنده كردن عالمى را به سوى آدمى مى گشايد كه در آن عالم از انواع نعمتهاى خدايى استفاده مى كند.
 
((فاذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون (( - تفسير اين جمله مكرر بيان شد.
«'''وَ لَعَلّكُم تَعقِلُون'''» - يعنى تا شايد شما حق را با نيروى تعقل - كه غريزه شما است - درك كنيد. و اين غايت خلقت انسان از نظر حيات معنوى او است، همچنان كه رسيدن به اجل مسمّى، غايت و نهايت زندگى دنيايى و صورى او است.
بحث روايتى
 
«'''هُوَ الَّذِى يُحْیىِ وَ يُمِيتُ ...'''»:
 
يعنى: خداى تعالى، كسى است كه عمل زنده كردن و ميراندن از آنِ اوست و با اين عمل، زندگان را از عالَمى به عالَمى ديگر منتقل مى كند. و هر يك از اين ميراندن و زنده كردن، مبدأى است براى تصرفاتش به نعمت هايى كه با آن نعمت ها، بر آن كس كه تدبير امرش را مى كند، تفضل نمايد. چون هر يك از ميراندن و زنده كردن، عالَمى را به سوى آدمى مى گشايد، كه در آن عالَم، از انواع نعمت هاى خدايى استفاده مى كند.
 
«'''فَإذَا قَضَى أمراً فَإنّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُون'''» - تفسير اين جمله، مكرر بيان شد.
 
<span id='link338'><span>
<span id='link338'><span>


۱۶٬۸۸۰

ویرایش