گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:
==آيات ۵۱ - ۵۳ سوره شورى ==
==آيات ۵۱ - ۵۳ سوره شورى ==
وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ إِنَّهُ عَلىُّ حَكيمٌ(۵۱)
وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ إِنَّهُ عَلىُّ حَكيمٌ(۵۱)
وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنت تَدْرِى مَا الْكِتَب وَ لا الايمَنُ وَ لَكِن جَعَلْنَهُ نُوراً نهْدِى بِهِ مَن نَّشاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّك لَتهْدِى إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۵۲)
وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنت تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لا الإيمَانُ وَ لَكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نهْدِى بِهِ مَن نَّشاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّك لَتهْدِى إِلى صِرَاطٍ مُّستَقِيمٍ(۵۲)
صِرَطِ اللَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ أَلا إِلى اللَّهِ تَصِيرُ الاُمُورُ(۵۳)
صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فى السّمَاوَاتِ وَ مَا فى الاَرْضِ أَلا إِلى اللَّهِ تَصِيرُ الاُمُورُ(۵۳)


ترجمه آيات
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>


و هيچ بشرى را نشايد كه خدا با او تكلم كند، مگر به طريق وحى ، و يا از وراء حجاب ، و يا آنكه رسولى بفرستد پس به اذن خود هر چه مى خواهد به او وحى كند كه خدا بلند مرتبه فرزانه است (۵۱).
و هيچ بشرى را نشايد كه خدا با او تكلم كند، مگر به طريق وحى، و يا از وراء حجاب، و يا آن كه رسولى بفرستد. پس به اذن خود، هرچه مى خواهد به او وحى كند، كه خدا بلند مرتبه فرزانه است (۵۱).
و همينطور ما روحى از امر خود را به سويت وحى كرديم ، و گر نه تو نه مى دانستى كتاب چيست ، و نه مى توانستى ايمان چيست ، و ليكن ما آن را نورى كرديم تا به وسيله آن هر كه از بندگانمان را خواستيم هدايت كنيم ، و تو به يقين به سوى صراط مستقيم هدايت مى كنى (۵۲).
 
صراط خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك او است ، آگاه باش كه بازگشت همه امور به خدا است (۵۳).
و همين طور ما روحى از امر خود را به سويت وحى كرديم، و گرنه تو، نه مى دانستى كتاب چيست، و نه مى دانستى ايمان چيست، وليكن ما آن را نورى كرديم تا به وسيلۀ آن، هر كه از بندگانمان را خواستيم، هدايت كنيم، و تو به يقين، به سوى صراط مستقيم هدايت مى كنى (۵۲).
 
صراط خدايى، كه آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، مِلك اوست. آگاه باش، كه بازگشت همۀ امور به خدا است (۵۳).


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۷ </center>
بیان آیات
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
 
اين آيات، آخرين فصلى است كه خداى سبحان، در اين سوره در بارۀ وحى و تعريف آن بيان نموده. و در اين فصل، «وحى» و سخن گفتن خدا با بندگانش را، به سه قسمت تقسيم مى كند: يا به وسيلۀ وحى. يا از پسِ پرده و حجاب. و يا به وسيلۀ ارسال رسول، كه به اذن خود، هرچه بخواهد، به آن رسول وحى مى كند.
 
آنگاه مى فرمايد: پيام هاى خود را به اين طريق، بر رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» وحى مى كند، و آنچه از ناحيه خداى تعالى به آن جناب وحى شده، قبل از وحى، در نفس آن جناب سابقه نداشته. يعنى آن جناب، به هيچ يك از معارفى كه به وى وحى شده، قبلا آگاهى نداشت. و اين وحى است، كه نورى است الهى، و خداى تعالى، هر يك از بندگان خود را بخواهد، به اين هدايت اختصاص مى دهد، و او را مورد وحى خود قرار مى دهد، و به دنبالش، هر يك از بندگان را بخواهد، به وسيلۀ پيامبرش و به اذن خود، هدايت مى فرمايد.
 
«'''وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ ...'''»:
 
در سابق، در جلد دوم اين كتاب، پيرامون معناى سخن گفتن خدا بحث كرديم، و در آن جا گفتيم كه: اطلاق لفظ كلام خدا بر قرآن كريم - كه فعل خاصى از خدا است - اطلاق حقيقى يا مجازى است، و اين اطلاق، به هر جور كه باشد، در قرآن كريم آمده. از آن جمله فرموده: «يَا مُوسَى إنّى اصطَفَيتُكَ عَلَى النّاسِ بِرِسَالاتِى وَ بِكَلامِى». و نيز فرموده: «وَ كَلّمَ اللّهُ مُوسَى تَكلِيماً». و وحيى هم كه انبياء «عليهم السلام» از خداى تعالى مى گيرند، از مصاديق كلام است.


اين آيات آخرين فصلى است كه خداى سبحان در اين سوره در باره وحى و تعريف آن بيان نموده ، و در اين فصل وحى و سخن گفتن خدا با بندگانش را به سه قسمت تقسيم مى كند: يا به وسيله وحى ، يا از پس پرده و حجاب ، و يا به وسيله ارسال رسول كه به اذن خود هر چه بخواهد به آن رسول وحى مى كند. آنگاه مى فرمايد: پيامهاى خود را به اين طريق بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) وحى مى كند، و آنچه از ناحيه خداى تعالى به آن جناب وحى شده قبل از وحى در نفس آن جناب سابقه نداشته ، يعنى آن جناب به هيچ يك از معارفى كه به وى وحى شده قبلا آگاهى نداشت و اين وحى است كه نورى است الهى ، و خداى تعالى هر يك از بندگان خود را بخواهد به اين هدايت اختصاص مى دهد، و او را مورد وحى خود قرار مى دهد، و به دنبالش هر يك از بندگان را بخواهد به وسيله پيامبرش و به اذن خود هدايت مى فرمايد.
و بنابراين، ديگر جهت ندارد كه استثناء «إلّا وَحياً» را استثنايى منقطع بگيريم. چون وحى و دو قسم بعد از آن، يعنى تكلم از وراء حجاب و ارسال رسول، هر سه از مصاديق تكلّم خداست - البته مصداق اعمّ از حقيقى و مجازى - پس هر سه نوع تكلمى كه در اين آيه ذكر شده، يعنى وحى و تكلم از وراء حجاب و ارسال رسول، نوعى از تكلّم با بشر است.


وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ ...
و بنابراين، كلمه «وَحياً» با در نظر داشتن اين كه به گفتۀ راغب، به معناى اشاره سريع است، مفعول مطلق نوعى است. و همچنين آن دو قسم ديگر، در معناى مصدر نوعى است.


در سابق در جلد دوم اين كتاب پيرامون معناى سخن گفتن خدا بحث كرديم ، و در آنجا گفتيم كه اطلاق لفظ كلام خدا بر قرآن كريم كه فعل خاصى از خدا است ، اطلاق حقيقى يا مجازى است ، و اين اطلاق به هر جور كه باشد در قرآن كريم آمده ، از آن جمله فرموده : ((يا موسى انى اصطفيتك على الناس برسالاتى و بكلامى (( و نيز فرموده : ((و كلم اللّه موسى تكليما(( و وحيى هم كه انبياء (عليهم السلام ) از خداى تعالى مى گيرند، از مصاديق كلام است .
==اقسام سه گانۀ وحى، در آيه شريفه «وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أن يُكَلّمَهُ اللهُ...»==
و معناى آيه اين است كه: هيچ بشرى در اين مقام قرار نمى گيرد كه خدا با او تكلم كند، به نوعى از انواع تكلم، مگر به يكى از اين سه نوع.  


و بنابراين ، ديگر جهت ندارد كه استثناء ((الا وحيا(( را استثنايى منقطع بگيريم ، چون وحى و دو قسم بعد از آن يعنى تكلم از وراء حجاب و ارسال رسول ، هر سه از مصاديق تكلم خداست - البته مصداق اعم از حقيقى و مجازى - پس هر سه نوع تكلمى كه در اين آيه ذكر شده ، يعنى وحى و تكلم از وراء حجاب و ارسال رسول ، نوعى از تكلم با بشر است .
* اول اين كه: به نوعى به او وحى كند.  


و بنابراين كلمه ((وحيا(( با در نظر داشتن اينكه به گفته راغب به معناى اشاره سريع است ، مفعول مطلق نوعى است . و همچنين آن دو قسم ديگر در معناى مصدر نوعى است
* دوم اين كه: از وراء حجاب با او سخن گويد.  


اقسام سه گانه وحى در آيه شريفه ((و ما كان لبشران يكلمه الله الاوحيا او من وراءحجاب او...((
* و سوم اين كه: رسولى بفرستد، و به اذن خود، هرچه مى خواهد، وحى كند.
و معناى آيه اين است كه : هيچ بشرى در اين مقام قرار نمى گيرد كه خدا با او تكلم كند به نوعى از انواع تكلم مگر به يكى از اين سه نوع ، اول اينكه به نوعى به او وحى كند، دوم اينكه از وراء حجاب با او سخن گويد، و سوم اينكه رسولى بفرستد، و به اذن خود هر چه مى خواهد وحى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۸ </center>
نكته ديگرى كه در اين آيه هست اين است كه اين سه قسم را با كلمه او عطف به يكديگر كرده ، و ظاهر اين كلمه آن است كه سه قسم مذكور با هم فرق دارند، و بايد هم همين طور باشد، چون مى بينيم دو قسم اخير را مقيد به قيدى كرده . يكى را مقيد به حجاب و ديگرى را به رسول . ولى اولى را به هيچ قيدى مقيد ننموده . و ظاهر اين مقابله آن است كه مراد از قسم اول سخن گفتن خفى باشد، سخن گفتنى كه هيچ واسطه اى بين خدا و طرف مقابلش نباشد. و اما دو قسم ديگر به خاطر اين كه قيدى زائد در آن آمده كه يا حجاب است و يا رسولى كه به وى وحى مى شود، سخن گفتنى است كه با واسطه انجام مى شود. چيزى كه هست در يكى واسطه رسول است كه وحى را از مبداء وحى گرفته به پيامبر مى رساند، و در ديگرى آن واسطه حجاب است ، كه خودش رساننده وحى نيست ، ولى وحى از ماوراى آن صورت مى گيرد.
نكته ديگرى كه در اين آيه هست، اين است كه اين سه قسم را با كلمۀ «أو»، به يكديگر عطف كرده، و ظاهر اين كلمه آن است كه: سه قسم مذكور با هم فرق دارند، و بايد هم همين طور باشد. چون مى بينيم دو قسم اخير را، مقيّد به قيدى كرده. يكى را مقيّد به حجاب، و ديگرى را به رسول. ولى اولى را به هيچ قيدى مقيد ننموده. و ظاهر اين مقابله آن است كه مراد از قسم اول، سخن گفتن خفى باشد. سخن گفتنى كه هيچ واسطه اى بين خدا و طرف مقابلش نباشد. و اما دو قسم ديگر، به خاطر اين كه قيدى زائد در آن آمده كه يا حجاب است و يا رسولى كه به وى وحى مى شود، سخن گفتنى است كه با واسطه انجام مى شود.  
 
چيزى كه هست، در يكى واسطه رسول است، كه وحى را از مبدأ وحى گرفته، به پيامبر مى رساند. و در ديگرى، آن واسطه حجاب است، كه خودش رساننده وحى نيست، ولى وحى از ماوراى آن صورت مى گيرد.


پس تا اينجا خلاصه گفتار اين شد كه قسم سوم ، يعنى ((اءو يرسل رسولا فى وحى باذنه ما يشاء(( عبارت است از وحى به توسط رسول - كه همان فرشته وحى است - پيام خدا نخست به او داده مى شود و او هر چه را خداى سبحان اذن داده باشد به پيامبر وحى مى كند، همچنان كه قرآن كريم در اين باره فرموده : ((نزل به الروح الامين على قلبك (( و نيز فرموده : ((قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن اللّه (( و در عين حال وحى كننده خداى سبحان است ، همچنان كه فرموده : ((بما اوحينا اليك هذا القرآن ((.
پس تا اين جا، خلاصه گفتار اين شد كه: قسم سوم، يعنى «أو يُرسِلَ رَسُولاً فَیُوحِىَ بِإذنِهِ مَا يَشَاءُ» عبارت است از: وحى به توسط رسول - كه همان فرشتۀ وحى است - پيام خدا نخست به او داده مى شود، و او، هرچه را خداى سبحان اذن داده باشد، به پيامبر وحى مى كند. همچنان كه قرآن كريم، در اين باره فرموده: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِين عَلى قَلبِكَ». و نيز فرموده: «قُل مَن كَانَ عَدُوّاً لِجِبرِيلَ فَإنّهُ نَزّلَهُ عَلى قَلبِكَ بِإذنِ اللّه»، و در عين حال، وحى كننده خداى سبحان است، همچنان كه فرموده: «بِمَا أوحَينَا إلَيكَ هَذَا القُرآنَ».


و اما اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از رسول در جمله ((او يرسل رسولا فيوحى باذنه ما يشاء(( رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است كه وحى را به مردم مى رساند، درست نيست ، زيرا با جمله ((يوحى (( نمى سازد، چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پيام خدا را به مردم ابلاغ مى كند نه وحى را، و معقول نيست كه تبليغ را وحى بخوانند.
و اما اين كه بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «رسول» در جملۀ «أو يُرسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِإذنِهِ مَا يَشَاءُ»، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، كه وحى را به مردم مى رساند، درست نيست. زيرا با جملۀ «يُوحِىَ» نمى سازد. چون رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، پيام خدا را به مردم ابلاغ مى كند، نه وحى را، و معقول نيست كه تبليغ را وحى بخوانند.
<span id='link79'><span>
<span id='link79'><span>
==وحى با واسطه قسم دوم وحى ==
==وحى با واسطه قسم دوم وحى ==
و نيز خلاصه گفتار اين شد كه قسم دوم از وحى ، يعنى ((او من وراء حجاب ((، وحى با واسطه است ، و واسطه اش همان حجاب است . چيزى كه هست اين واسطه مانند واسطه در قسم سوم خودش وحى نمى كند، بلكه تنها وحى از ماوراى آن آغاز مى شود، و آغاز شدنش را از كلمه ((من (( كه براى ابتداء است استفاده مى كنيم .
و نيز خلاصه گفتار اين شد كه قسم دوم از وحى ، يعنى ((او من وراء حجاب ((، وحى با واسطه است ، و واسطه اش همان حجاب است . چيزى كه هست اين واسطه مانند واسطه در قسم سوم خودش وحى نمى كند، بلكه تنها وحى از ماوراى آن آغاز مى شود، و آغاز شدنش را از كلمه ((من (( كه براى ابتداء است استفاده مى كنيم .
۱۶٬۸۸۴

ویرایش