۱۶٬۸۸۰
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۰۱: | خط ۳۰۱: | ||
از جمله دلائل اين معنا اين است كه: ما آنچه را كه در طرف مشاهده خود از حوادث و اتفاقات واقعه حوادث ديگرى را براى بار دوم مىبينيم حوادث بار اول از نظرمان غايب مىشود، مثلا حوادث امروز را وقتى مىبينيم كه حوادث ديروز از نظر ما غايب شده باشد، حوادث شب را وقتى مىبينيم كه حوادث روز گذشته باشد، و همچنين مثالهاى ديگر و اما نسبت به خداى سبحان چنين نيست، از نظر او حوادث شب و روز يك جا مشاهد است، و حوادث آينده حوادث گذشته را از محضر او غايب نمىسازد، و اين قسم حوادث مزاحمتى با يكديگر ندارند، پس شب و روز و حوادث مقارن آن دو، به حسب نظام ماده و حركت متزاحم و متمانعند، در يك جا و در يك لحظه جمع نمىشوند، ولى در نظام آخرت هيچ تزاحم و تمانعى با هم ندارند، و با اين بيان معناى آيه زير نيز بهتر فهميده مىشود" أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً" «1». | از جمله دلائل اين معنا اين است كه: ما آنچه را كه در طرف مشاهده خود از حوادث و اتفاقات واقعه حوادث ديگرى را براى بار دوم مىبينيم حوادث بار اول از نظرمان غايب مىشود، مثلا حوادث امروز را وقتى مىبينيم كه حوادث ديروز از نظر ما غايب شده باشد، حوادث شب را وقتى مىبينيم كه حوادث روز گذشته باشد، و همچنين مثالهاى ديگر و اما نسبت به خداى سبحان چنين نيست، از نظر او حوادث شب و روز يك جا مشاهد است، و حوادث آينده حوادث گذشته را از محضر او غايب نمىسازد، و اين قسم حوادث مزاحمتى با يكديگر ندارند، پس شب و روز و حوادث مقارن آن دو، به حسب نظام ماده و حركت متزاحم و متمانعند، در يك جا و در يك لحظه جمع نمىشوند، ولى در نظام آخرت هيچ تزاحم و تمانعى با هم ندارند، و با اين بيان معناى آيه زير نيز بهتر فهميده مىشود" أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً" «1». | ||
و وقتى جمع بين ليل و نهار متزاحم، ممكن باشد، اين نيز ممكن مىشود كه آسمان و زمين گنجايش بهشتى را داشته باشد كه به وسعت آن دو است، و هم گنجايش دوزخى را داشته | و وقتى جمع بين ليل و نهار متزاحم، ممكن باشد، اين نيز ممكن مىشود كه آسمان و زمين گنجايش بهشتى را داشته باشد كه به وسعت آن دو است، و هم گنجايش دوزخى را داشته | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 33 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 33 | ||
باشد كه آن نيز به وسعت آن دو است به عبارت سادهتر اينكه: اين نيز ممكن است كه آسمان و زمين محل بهشتى و جهنمى باشد كه وسعت هر دو بقدر آسمان و زمين است، ولى نه به حسب نظام دنيا، بلكه به حسب نظام آخرت و در اخبار براى اين جريان نظايرى هست، از آن جمله در اخبار «1» آمده كه قبر يا روضهاى است از باغهاى بهشت، و يا حفرهاى است از حفرههاى جهنم، و يا آمده است «2» كه قبر مؤمن تا چشمش كار مىكند وسيع است. | باشد كه آن نيز به وسعت آن دو است به عبارت سادهتر اينكه: اين نيز ممكن است كه آسمان و زمين محل بهشتى و جهنمى باشد كه وسعت هر دو بقدر آسمان و زمين است، ولى نه به حسب نظام دنيا، بلكه به حسب نظام آخرت و در اخبار براى اين جريان نظايرى هست، از آن جمله در اخبار «1» آمده كه قبر يا روضهاى است از باغهاى بهشت، و يا حفرهاى است از حفرههاى جهنم، و يا آمده است «2» كه قبر مؤمن تا چشمش كار مىكند وسيع است. | ||
خط ۳۰۸: | خط ۳۰۷: | ||
و اين روايت نظايرى در ميان روايات دارد، مانند روايتى كه در تفسير آيه:" لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ" «3» وارد شده، كه امام ع فرموده: وقتى خورشيد غايب مىشود اين شعاع گسترده چه مىشود و به كجاى زمين مىرود ...، كه به زودى بحث پيرامون آن مىآيد. | و اين روايت نظايرى در ميان روايات دارد، مانند روايتى كه در تفسير آيه:" لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ" «3» وارد شده، كه امام ع فرموده: وقتى خورشيد غايب مىشود اين شعاع گسترده چه مىشود و به كجاى زمين مىرود ...، كه به زودى بحث پيرامون آن مىآيد. | ||
و در الدر المنثور «4» است كه بيهقى در تفسير آيه:" وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ ..." از على بن الحسين روايت آورده كه راوى گفت: كنيزى از آن جناب آب به دستش مىريخت تا براى نماز آماده شود ناگهان آفتابه از دستش بيفتاد، و صورت آن جناب را پاره | و در الدر المنثور «4» است كه بيهقى در تفسير آيه:" وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ ..." از على بن الحسين روايت آورده كه راوى گفت: كنيزى از آن جناب آب به دستش مىريخت تا براى نماز آماده شود ناگهان آفتابه از دستش بيفتاد، و صورت آن جناب را پاره | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 34 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 34 | ||
كرد، حضرت سر بلند كرد و به او نگريست، كنيزك گفت خداى تعالى مىفرمايد: | كرد، حضرت سر بلند كرد و به او نگريست، كنيزك گفت خداى تعالى مىفرمايد: | ||
خط ۳۱۹: | خط ۳۱۴: | ||
مؤلف قدس سره: اين روايت «4» از طرق شيعه نيز نقل شده و از ظاهر آن بر مىآيد كه آن جناب كلمه" محسنين" را و يا بگو احسان را به معنايى تفسير كرده كه زايد بر صفات قبلى يعنى" كظم غيظ" و" عفو" است، و همين طور هم هست، براى اينكه از اطلاق مفهومش همين فهميده مىشود، (يعنى جامع معناى كظم غيظ و عفو اين است كه شخص ما فوق، صدمهاى به زير دست مقصر خود وارد نياورد، ولى احسان هر جا گفته شود اين معنا از آن فهميده مىشود كه نه تنها صدمهاى وارد نياورد، بلكه خوبى هم بكند)، چيزى كه هست صفات نامبرده از لوازم معناى احسان است، و به همين جهت صحيح است كه لفظ احسان را با آنها تعريف كرد. | مؤلف قدس سره: اين روايت «4» از طرق شيعه نيز نقل شده و از ظاهر آن بر مىآيد كه آن جناب كلمه" محسنين" را و يا بگو احسان را به معنايى تفسير كرده كه زايد بر صفات قبلى يعنى" كظم غيظ" و" عفو" است، و همين طور هم هست، براى اينكه از اطلاق مفهومش همين فهميده مىشود، (يعنى جامع معناى كظم غيظ و عفو اين است كه شخص ما فوق، صدمهاى به زير دست مقصر خود وارد نياورد، ولى احسان هر جا گفته شود اين معنا از آن فهميده مىشود كه نه تنها صدمهاى وارد نياورد، بلكه خوبى هم بكند)، چيزى كه هست صفات نامبرده از لوازم معناى احسان است، و به همين جهت صحيح است كه لفظ احسان را با آنها تعريف كرد. | ||
اين را هم بايد دانست كه در اين ميان روايات بسيار زيادى (در ذيل اين آيه) در باره حسن خلق و ساير اخلاق فاضله از قبيل:" انفاق"،" كظم"،" عفو" و امثال آن از رسول خدا (ص) و ائمه اهل بيت ع وارد شده، كه ما ايراد آن را گذاشتهايم براى جاى ديگر، كه مناسبت بيشترى داشته باشد. | اين را هم بايد دانست كه در اين ميان روايات بسيار زيادى (در ذيل اين آيه) در باره حسن خلق و ساير اخلاق فاضله از قبيل:" انفاق"،" كظم"،" عفو" و امثال آن از رسول خدا (ص) و ائمه اهل بيت ع وارد شده، كه ما ايراد آن را گذاشتهايم براى جاى ديگر، كه مناسبت بيشترى داشته باشد. | ||
و در كتاب مجالس از عبد الرحمن بن غنم دوسى آمده كه آيه شريفه:" وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً ..."، و در باره بهلول نباش (كسى كه قبرها را نبش مىكرد و كفن مردگان را مىدزديد) نازل شده، چون اين مرد در يكى از اين دزديهايش قبر دخترى از انصار را نبش كرد، و جنازه را بيرون آورده كفنش را باز كرد- بدنى سفيد و زيبا يافت،- شيطان زناى با او را در نظرش جلوه داد، و با او زنا كرد، آن گاه پشيمان شد، و نزد رسول خدا (ص) آمده جريان را به عرض آن حضرت رسانيد، ولى رسول خدا او را رد كرد، و او از مردم كناره گرفت، و دور از آنها در كوههاى مدينه به عبادت و مناجات پرداخت، تا آنكه خداى تعالى | و در كتاب مجالس از عبد الرحمن بن غنم دوسى آمده كه آيه شريفه:" وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً ..."، و در باره بهلول نباش (كسى كه قبرها را نبش مىكرد و كفن مردگان را مىدزديد) نازل شده، چون اين مرد در يكى از اين دزديهايش قبر دخترى از انصار را نبش كرد، و جنازه را بيرون آورده كفنش را باز كرد- بدنى سفيد و زيبا يافت،- شيطان زناى با او را در نظرش جلوه داد، و با او زنا كرد، آن گاه پشيمان شد، و نزد رسول خدا (ص) آمده جريان را به عرض آن حضرت رسانيد، ولى رسول خدا او را رد كرد، و او از مردم كناره گرفت، و دور از آنها در كوههاى مدينه به عبادت و مناجات پرداخت، تا آنكه خداى تعالى توبه اش | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 35 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 35 | ||
را قبول نموده آياتى از قرآن در بارهاش نازل شد «1». | را قبول نموده آياتى از قرآن در بارهاش نازل شد «1». | ||
مؤلف قدس سره: اين روايات مفصلتر از اين است، و ما خلاصهاش را نقل كرديم، و اگر روايت درست باشد، سبب ديگرى براى نزول آيه مورد بحث است، غير از آن سببى كه همه آيات اين داستان يعنى داستان جنگ احد در بارهاش نازل شده. و در تفسير عياشى از امام باقر ع روايت شده كه در ذيل جمله:" وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا ..." فرمود: اصرار به اين معنا است كه | مؤلف قدس سره: اين روايات مفصلتر از اين است، و ما خلاصهاش را نقل كرديم، و اگر روايت درست باشد، سبب ديگرى براى نزول آيه مورد بحث است، غير از آن سببى كه همه آيات اين داستان يعنى داستان جنگ احد در بارهاش نازل شده. و در تفسير عياشى از امام باقر ع روايت شده كه در ذيل جمله:" وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا ..." فرمود: اصرار به اين معنا است كه گنهكار گناهى مرتكب شود، نه از خدا طلب آمرزش كند، و نه نفس خود را (ملامت نموده) وادار به توبه سازد، اين است معناى اصرار «2». | ||
و در تفسير الدر المنثور است كه احمد از ابى سعيد خدرى از رسول خدا (ص) روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: ابليس به خداى عز و جل عرضه داشت: به عزتت سوگند كه تا هستم نسل آدم را ما دام كه جان در بدن دارند گمراه مىكنم، خداى عز و جل فرمود: به عزتم سوگند كه همواره آنها را ما دام كه از من مغفرت بخواهند مىآمرزم «3». | و در تفسير الدر المنثور است كه احمد از ابى سعيد خدرى از رسول خدا (ص) روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: ابليس به خداى عز و جل عرضه داشت: به عزتت سوگند كه تا هستم نسل آدم را ما دام كه جان در بدن دارند گمراه مىكنم، خداى عز و جل فرمود: به عزتم سوگند كه همواره آنها را ما دام كه از من مغفرت بخواهند مىآمرزم «3». | ||
و در كافى از امام صادق ع روايت آورده كه فرمود: هيچ گناهى (هر قدر هم كه كوچك باشد) با اصرار در ارتكابش صغيره نيست، و هيچ گناهى هر قدر هم كه بزرگ باشد با استغفار از آن كبيره نيست «4». | و در كافى از امام صادق ع روايت آورده كه فرمود: هيچ گناهى (هر قدر هم كه كوچك باشد) با اصرار در ارتكابش صغيره نيست، و هيچ گناهى هر قدر هم كه بزرگ باشد با استغفار از آن كبيره نيست «4». | ||
خط ۳۳۳: | خط ۳۲۴: | ||
" وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ، وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ، وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ". | " وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ، وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ، وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ". | ||
و نيز فرموده:" وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً"، اين نمونهاى است از آياتى كه خداى تعالى در آن امر به استغفار فرموده، البته (در آياتى ديگر) | و نيز فرموده:" وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً"، اين نمونهاى است از آياتى كه خداى تعالى در آن امر به استغفار فرموده، البته (در آياتى ديگر) | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 36 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 36 | ||
استغفار را مشروط به توبه و دل كندن از گناه كرده، از آيه زير هم مىتوان شرطى ديگر را استفاده كرد، و آن عمل صالح است چون مىفرمايد:" إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ" «1». | استغفار را مشروط به توبه و دل كندن از گناه كرده، از آيه زير هم مىتوان شرطى ديگر را استفاده كرد، و آن عمل صالح است چون مىفرمايد:" إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ" «1». | ||
خط ۳۴۸: | خط ۳۳۵: | ||
گفت: من به فرزندان آدم وعده مىدهم، و تشنه گناهان مىكنم تا مرتكب شوند، و بعد از ارتكاب توبه و استغفار را از يادشان مىبرم، ابليس گفت: حقا كه تو حريفى و او را مامور به خنثى كردن اثر اين آيه كرد، كه تا روز قيامت به اين كار بپردازد. | گفت: من به فرزندان آدم وعده مىدهم، و تشنه گناهان مىكنم تا مرتكب شوند، و بعد از ارتكاب توبه و استغفار را از يادشان مىبرم، ابليس گفت: حقا كه تو حريفى و او را مامور به خنثى كردن اثر اين آيه كرد، كه تا روز قيامت به اين كار بپردازد. | ||
مؤلف قدس سره: اين روايت از طرق اهل سنت هم نقل شده است. | مؤلف قدس سره: اين روايت از طرق اهل سنت هم نقل شده است. | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 37 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 37 | ||
خط ۳۸۰: | خط ۳۶۴: | ||
و در اينكه فرمود:" وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ، إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ..." دلالتى هست بر اينكه علت وهن و اندوه مسلمانان آن روز اين بوده كه ديدهاند عدهاى مجروح شدهاند، و كفار قوىتر از ايشان بوده و بر آنان مسلط بودهاند. به خاطر ديدن اين وضع بوده كه مسلمانان آن روز دچار سستى و اندوه شدند، و از نظر واقعيت خارج هم همين طور بوده، چون مشركين در آن روز هر چند كه به تمام معنا بر لشكر اسلام غالب نشدند، و جنگ به نفع آنان و شكست مسلمين پايان نيافت، و ليكن شديدترين صدمه را به مؤمنين زدند، چون هفتاد نفر از سران و شجاعان مسلمين كشته شد، و تازه همه اين مصيبتها در داخل سر زمينشان به ايشان وارد شد، و اين خود باعث وهن و حزن آنان گرديد. | و در اينكه فرمود:" وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ، إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ..." دلالتى هست بر اينكه علت وهن و اندوه مسلمانان آن روز اين بوده كه ديدهاند عدهاى مجروح شدهاند، و كفار قوىتر از ايشان بوده و بر آنان مسلط بودهاند. به خاطر ديدن اين وضع بوده كه مسلمانان آن روز دچار سستى و اندوه شدند، و از نظر واقعيت خارج هم همين طور بوده، چون مشركين در آن روز هر چند كه به تمام معنا بر لشكر اسلام غالب نشدند، و جنگ به نفع آنان و شكست مسلمين پايان نيافت، و ليكن شديدترين صدمه را به مؤمنين زدند، چون هفتاد نفر از سران و شجاعان مسلمين كشته شد، و تازه همه اين مصيبتها در داخل سر زمينشان به ايشان وارد شد، و اين خود باعث وهن و حزن آنان گرديد. | ||
و همين كه جمله:" وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ ..." در مقام تعليل مطلب واقع شده، خود شاهد بر اين است كه نهى از وهن و حزن، نهى از وهن و حزنى است كه در خارج واقع شده بوده نه از وهن و حزن فرضى و مبادايى. | و همين كه جمله:" وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ ..." در مقام تعليل مطلب واقع شده، خود شاهد بر اين است كه نهى از وهن و حزن، نهى از وهن و حزنى است كه در خارج واقع شده بوده نه از وهن و حزن فرضى و مبادايى. | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 40 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 40 | ||
و اگر اين جمله را مطلق آورد، و بالا دست بودن مسلمانان را مقيد به هيچ قيدى به جز ايمان نكرد، براى اين بود كه به ما بفهماند شما مسلمانان اگر ايمان داشته باشيد نبايد در عزم خود سست شويد، و نبايد به خاطر اينكه بر دشمنان ظفر نيافتهايد و نتوانستهايد از آنان انتقام بگيريد اندوهناك گرديد، براى اينكه ايمان امرى است كه با علو شما قرين و توأم است، و به هيچ وجه ممكن نيست با حفظ ايمان خود زير دست كفار واقع شويد، چون ايمان ملازم با تقوا و صبر است، و ملاك فتح و ظفر هم در همين دو است، و اما قرح و آسيبهايى كه به شما رسيده، تنها به شما نرسيده بلكه طرف شما (مشركين) هم اين آسيبها را ديدهاند، و روى هم چيزى از شما جلوتر نيستند، تا باعث وهن و اندوه شما شود. | و اگر اين جمله را مطلق آورد، و بالا دست بودن مسلمانان را مقيد به هيچ قيدى به جز ايمان نكرد، براى اين بود كه به ما بفهماند شما مسلمانان اگر ايمان داشته باشيد نبايد در عزم خود سست شويد، و نبايد به خاطر اينكه بر دشمنان ظفر نيافتهايد و نتوانستهايد از آنان انتقام بگيريد اندوهناك گرديد، براى اينكه ايمان امرى است كه با علو شما قرين و توأم است، و به هيچ وجه ممكن نيست با حفظ ايمان خود زير دست كفار واقع شويد، چون ايمان ملازم با تقوا و صبر است، و ملاك فتح و ظفر هم در همين دو است، و اما قرح و آسيبهايى كه به شما رسيده، تنها به شما نرسيده بلكه طرف شما (مشركين) هم اين آسيبها را ديدهاند، و روى هم چيزى از شما جلوتر نيستند، تا باعث وهن و اندوه شما شود. | ||
خط ۳۸۸: | خط ۳۷۱: | ||
" إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ" كلمه" قرح" با فتحه قاف به معناى اثرى است كه از جراحت و آسيب وارده بر بدن به خاطر برخورد با برندهاى از خارج باقى مىماند، و اما قرح با ضمه قاف اثر جراحتى است كه از داخل بدن پيدا مىشود، از قبيل دمل و جوش و امثال آن (نقل از راغب) «1» و كانه اين كلمه در آيه مورد بحث كنايه است از آسيبى كه در جنگ احد به مسلمين كه يك فرد واحد فرض شدهاند از ناحيه دشمن رسيد، يعنى جمعى از ايشان كشته و گروهى مجروح گرديدند، و موقعيت نصرت و فتح با اينكه نزديك شده بود از ايشان فوت گرديد. | " إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ" كلمه" قرح" با فتحه قاف به معناى اثرى است كه از جراحت و آسيب وارده بر بدن به خاطر برخورد با برندهاى از خارج باقى مىماند، و اما قرح با ضمه قاف اثر جراحتى است كه از داخل بدن پيدا مىشود، از قبيل دمل و جوش و امثال آن (نقل از راغب) «1» و كانه اين كلمه در آيه مورد بحث كنايه است از آسيبى كه در جنگ احد به مسلمين كه يك فرد واحد فرض شدهاند از ناحيه دشمن رسيد، يعنى جمعى از ايشان كشته و گروهى مجروح گرديدند، و موقعيت نصرت و فتح با اينكه نزديك شده بود از ايشان فوت گرديد. | ||
و جمله مورد بحث كه مىفرمايد:" إِنْ يَمْسَسْكُمْ ..." و جملههاى بعد از آن تا جمله: | و جمله مورد بحث كه مىفرمايد:" إِنْ يَمْسَسْكُمْ ..." و جملههاى بعد از آن تا جمله: | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 41 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 41 | ||
" وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ" همه در يك نسق، و در مقام تعليل مىباشند كه به بيان گذشته جمله: | " وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ" همه در يك نسق، و در مقام تعليل مىباشند كه به بيان گذشته جمله: | ||
خط ۳۹۷: | خط ۳۷۹: | ||
" وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ" كلمه" يوم" به معناى مقدار قابل ملاحظه از زمان است، كه حادثهاى از حوادث را در بر گرفته باشد، و به همين جهت كوتاهى و بلندى اين زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف مىشود، هر چند كه استعمالش در مدت زمان بين طلوع و غروب خورشيد شايع شده است ولى چه بسا كه در ملك و سلطنت و قهر و غلبه و امثال آن نيز استعمال بشود، و اين استعمالى است مجازى، به علاقه ظرف و مظروف، (ظرف را كه همان كلمه" يوم" باشد در مظروفش يعنى" قهر و غلبه" اى كه در ظرف واقع شده استعمال مىكنند)، و در نتيجه به جاى اينكه بگويند: | " وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ" كلمه" يوم" به معناى مقدار قابل ملاحظه از زمان است، كه حادثهاى از حوادث را در بر گرفته باشد، و به همين جهت كوتاهى و بلندى اين زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف مىشود، هر چند كه استعمالش در مدت زمان بين طلوع و غروب خورشيد شايع شده است ولى چه بسا كه در ملك و سلطنت و قهر و غلبه و امثال آن نيز استعمال بشود، و اين استعمالى است مجازى، به علاقه ظرف و مظروف، (ظرف را كه همان كلمه" يوم" باشد در مظروفش يعنى" قهر و غلبه" اى كه در ظرف واقع شده استعمال مىكنند)، و در نتيجه به جاى اينكه بگويند: | ||
" روزى كه فلان جماعت در آن اجتماع كردند"، مىگويند:" روز فلان جماعت" و به جاى اينكه بگويند:" روزگارى كه آل بويه زمام را به دست داشتند" يا" آل فرعون قدرت را به دست گرفته بودند"، مىگويند:" روز آل بويه" و يا" روز آل فرعون" گاهى هم در خود آن زمانى كه اين زمامدارى و قدرت در آن وقت واقع شده استعمال مىشود، و مراد از" ايام" در آيه مورد بحث همين معنا است، و كلمه" مداولة" به معناى دست به دست دادن چيزى است، در نتيجه معناى آيه شريفه اين است كه:" سنت الهيه بر اين جارى شده است كه روزگار را در بين مردم دست به دست بگرداند، بدون اينكه براى هميشه به كام يك قوم چرخانده شود قومى ديگر را از آن محروم سازد، و اين سنت به خاطر مصالحى است عمومى كه فهم شما انسانها جز | " روزى كه فلان جماعت در آن اجتماع كردند"، مىگويند:" روز فلان جماعت" و به جاى اينكه بگويند:" روزگارى كه آل بويه زمام را به دست داشتند" يا" آل فرعون قدرت را به دست گرفته بودند"، مىگويند:" روز آل بويه" و يا" روز آل فرعون" گاهى هم در خود آن زمانى كه اين زمامدارى و قدرت در آن وقت واقع شده استعمال مىشود، و مراد از" ايام" در آيه مورد بحث همين معنا است، و كلمه" مداولة" به معناى دست به دست دادن چيزى است، در نتيجه معناى آيه شريفه اين است كه:" سنت الهيه بر اين جارى شده است كه روزگار را در بين مردم دست به دست بگرداند، بدون اينكه براى هميشه به كام يك قوم چرخانده شود قومى ديگر را از آن محروم سازد، و اين سنت به خاطر مصالحى است عمومى كه فهم شما انسانها جز | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 42 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 42 | ||
به برخى از آن مصالح احاطه نمىيابد، و نمىتواند همه آن مصالح را درك كند"." وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ ..."" واو" عاطفه، جمله مورد بحث را به | به برخى از آن مصالح احاطه نمىيابد، و نمىتواند همه آن مصالح را درك كند"." وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ ..."" واو" عاطفه، جمله مورد بحث را به جمله اى عطف مىكند كه آن جمله حذف شده است، و حذف شدنش براى اين بوده است كه اشاره كند به اينكه فهم شما قادر به درك آن نيست، و عقل شما از احاطه به آن قاصر است، و شما جز به برخى از جهات آن نمىتوانيد احاطه داشته باشيد، و آنچه مؤمنين را سود مىدهد همين جهات است، كه خداى تعالى در جملههاى مورد بحث ذكر كرده، يعنى جمله:" و ليعلم" و جمله" و يتخذ" و جمله" ليمحص" و جمله" يمحق". | ||
== علم خداى سبحان به اشياء به معناى خلق و ايجاد آنها است == | == علم خداى سبحان به اشياء به معناى خلق و ايجاد آنها است == |
ویرایش