گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۹۷: خط ۹۷:
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


==جلالت قدر ابرار و نعمت هاى بهشتى ايشان ==
==جلالت قدر و نعمت هاى بهشتى «ابرار» ==
در اين آيات تا حدودى جلالت قدر ابرار، و عظمت مقام آنان نزد خداى تعالى ، و خرمى زندگى در بهشتشان را بيان نموده ، مى فرمايد: اين ابرار كه امروز مورد استهزاء و طعنه كفارند، به زودى به كفار خواهند خنديد، و عذابى را كه به ايشان مى رسد تماشا خواهند كرد.
در اين آيات، تا حدودى جلالت قدر ابرار، و عظمت مقام آنان نزد خداى تعالى، و خرّمى زندگى در بهشتشان را بيان نموده، مى فرمايد: اين ابرار كه امروز مورد استهزاء و طعنه كفارند، به زودى، به كفّار خواهند خنديد و عذابى را كه به ايشان مى رسد، تماشا خواهند كرد.
إِنَّ الاَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ
 
كلمه «'''نعيم '''» به معناى نعمت بسيار است ، و اگر اين كلمه را نكره آورد خواست بفهماند عظمت آن شناختنى نيست . و معناى آيه اين است كه ابرار در نعمت بسيارى قرار دارند، كه آن نعمت در وصف نمى گنجد.
«'''إِنَّ الاَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ'''»:
عَلى الاَرَائكِ يَنظرُونَ
 
كلمه «'''ارائك '''» جمع اريكه است ، كه به معناى جايگاهى است كه در حجله يعنى اطاق مخصوص عروس درست مى كنند، و اينكه جمله «'''ينظرون '''» را مطلق آورد، و هيچ قيدى براى آن ذكر نكرد، خود مويد اين است كه مراد نظر كردنشان به مناظر زيبا و خرم بهشت و نعمت هاى دائمى موجود در آن است . ولى بعضى گفته اند: مراد نظر كردن به كيفر كفار است ليكن اين گفتار درست نيست .
كلمۀ «نعيم»، به معناى نعمت بسيار است، و اگر اين كلمه را نكره آورد، خواست بفهماند عظمت آن، شناختنى نيست. و معناى آيه اين است كه: ابرار، در نعمت بسيارى قرار دارند، كه آن نعمت در وصف نمى گنجد.
 
«'''عَلى الاَرَائكِ يَنظُرُونَ'''»:
 
كلمۀ «ارائك»، جمع اريكه است، كه به معناى جايگاهى است كه در حجله، يعنى اطاق مخصوص عروس درست مى كنند. و اين كه جملۀ «يَنظُرُونَ» را مطلق آورد، و هيچ قيدى براى آن ذكر نكرد، خود مؤيّد اين است كه مراد، نظر كردنشان به مناظر زيبا و خرّم بهشت و نعمت هاى دائمى موجود در آن است. ولى بعضى گفته اند: مراد، نظر كردن به كيفر كفّار است، ليكن اين گفتار درست نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۹۳ </center>
تَعْرِف فى وُجُوهِهِمْ نَضرَةَ النَّعِيمِ
«'''تَعْرِف فى وُجُوهِهِمْ نَضرَةَ النَّعِيمِ'''»:
كلمه «'''نضره '''» به معناى بهجت و رونق است ، و خطاب در اين جمله به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، اما نه به اين اعتبار كه پيامبر است ، بلكه به اين اعتبار كه مى تواند نظر كند و بشناسد، پس اين حكم شامل هر كسى است كه بتواند نظر كند و بشناسد، و معنايش اين است كه هر كس به چهره هاى بهشتيان نظر كند، رونق و خرمى ناشى از برخوردارى از نعمت هاى بهشت را در چهره هايشان مى شناسد.
 
يُسقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ
كلمۀ «نضرة»، به معناى بهجت و رونق است و خطاب در اين جمله، به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، امّا نه به اين اعتبار كه پيامبر است، بلكه به اين اعتبار كه مى تواند نظر كند و بشناسد. پس اين حكم شامل هر كسى است كه بتواند نظر كند و بشناسد، و معنايش اين است كه: هر كس به چهره هاى بهشتيان نظر كند، رونق و خرّمى ناشى از برخوردارى از نعمت هاى بهشت را در چهره هايشان مى شناسد.
كلمه «'''رحيق '''» به معناى شراب صاف و خالص از غش است ، و به همين مناسبت آن را به وصف مختوم توصيف كرده ، چون همواره چيزى را مهر و موم مى كنند كه نفيس و خالص از غش و خلط باشد، تا چيزى در آن نريزند و دچار ناخالصيش نكنند.
 
خِتَمُهُ مِسكٌ وَ فى ذَلِك فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَفِسونَ
«'''يُسقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ'''»:
بعضى گفته اند: كلمه «'''ختام '''» به معناى وسيله مهر زدن است ، مى فرمايد وسيله مهر زدن بر آن رحيق بجاى گل و لاك و امثال آن - كه در دنيا بوسيله آنها مهر و موم مى كنند - مشك است . بعضى گفته اند: منظور از ختام ، آخرين طعمى است كه از آن شراب در دهان مى ماند، مى فرمايد آخرين طعم آن بوى مشك است .
 
«'''و فى ذلك فليتنافس المتنافسون '''» - كلمه «'''تنافس '''» به معناى زورآزمايى افراد در ربودن چيزى از دست يكديگر است ، ولى در مورد آيه و مقامى كه دارد به معناى مسابقه است . همچنان كه همين معنا را در آيه زير به صراحت ، خاطرنشان كرده مى فرمايد: «'''سابقوا الى مغفره من ربكم و جنه '''»، پس در آيه بشر را ترغيب مى كند تا بشتابد به سوى آن نعمتى كه با عبارت رحيق مختوم توصيفش كرده .
كلمۀ «رَحِيق»، به معناى شراب صاف و خالص از غش است و به همين مناسبت، آن را به وصف «مختوم» توصيف كرده. چون همواره چيزى را مُهر و موم مى كنند كه نفيس و خالص از غش و خلط باشد، تا چيزى در آن نريزند و دچار ناخالصی اش نكنند.
توجيه نحوى توالى دو حرف عطف در «'''و فى ذلك فليتنافس المتنافسون ...'''»
 
بعضى در تفسير اين آيه اشكال كرده اند به اينكه : در اين آيه حرف عطف بر سر حرف عطفى ديگر در آمده ، چون تقدير كلام «'''و فليتنافس فى ذلك ...'''» است ، يعنى كلمه «'''فى ذلك '''» در واقع بعد از فعل امر قرار دارد.
«'''خِتَامُهُ مِسكٌ وَ فى ذَلِك فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ»:
بعضى هم از اين اشكال پاسخ داده اند به اينكه حرف شرطى در تقدير كلام است ،
 
بعضى گفته اند: كلمۀ «خِتَام»، به معناى وسيلۀ مُهر زدن است. مى فرمايد: وسيلۀ مُهر زدن بر آن «رحيق» به جاى گل و لاك و امثال آن - كه در دنيا به وسيله آن ها، مُهر و موم مى كنند - مشك است. بعضى گفته اند: منظور از ختام، آخرين طعمى است كه از آن شراب در دهان مى ماند. مى فرمايد: آخرين طعم آن، بوى مشك است.
 
«'''وَ فِى ذَلكَ فَليَتَنَافَسِ المُتَنَافِسُون'''»: كلمۀ «تنافس»، به معناى زورآزمايى افراد در ربودن چيزى از دست يكديگر است، ولى در مورد آيه و مقامى كه دارد، به معناى مسابقه است. همچنان كه همين معنا را در آيه زير به صراحت، خاطرنشان كرده مى فرمايد: «سُابِقُوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبّكُم وَ جَنَّةٍ». پس در آيه، بشر را ترغيب مى كند تا بشتابد به سوى آن نعمتى كه با عبارت «رحيق مختوم» توصيفش كرده.
 
== توجيه نحوى توالى دو حرف عطف در «وَ فِى ذَلِكَ فَليَتَنَافَسِ المُتَنَافِسُون...» ==
بعضى در تفسير اين آيه، اشكال كرده اند به اين كه: در اين آيه، حرف عطف بر سرِ حرف عطفى ديگر در آمده، چون تقدير كلام «وَ فَليَتَنَافَسِ فِى ذَلِك ...» است. يعنى كلمۀ «فِى ذَلِك»، در واقع، بعد از فعل امر قرار دارد.
 
بعضى هم، از اين اشكال پاسخ داده اند به اين كه: حرف شرطى در تقدير كلام است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۹۴ </center>
و حرف «'''فاء'''» در جواب شرط واقع شده ، و ظرف «'''فى ذلك '''» مقدم آمده تا عوض از شرط باشد، و تقدير كلام : «'''و ان اريد تنافس ‍ فليتنافس فى ذلك المتنافسون - اگر قرار است تنافس و مسابقه اى بشود بايد مسابقه گران در اين رحيق مختوم تنافس كنند'''» مى باشد.
و حرف «فاء» در جواب شرط واقع شده، و ظرف «فِى ذَلِك»، مقدّم آمده تا عوض از شرط باشد. و تقدير كلام: «وَ إن أريد تنافس ‍ فَليَتَنَافَس فِى ذَلِك المُتَنَافَسُون: اگر قرار است تنافس و مسابقه اى بشود، بايد مسابقه گران در اين رحيق مختوم تنافس كنند» مى باشد.
ممكن هم هست گفته شود جمله «'''و فى ذلك '''» عطف است بر يك ظرفى ديگر كه متعلق بوده به جمله «'''فليتنافس '''»، ولى حذف شده ، چون مقام دلالت بر آن مى كرده ، و چون كلام در وصف نعيم بهشت بوده ، مى فهماند كه جمله «'''و فى ذلك '''» ترغيب موكد است به تخصيص بعد از تعميم ، يعنى ترغيب به خصوص رحيق مختوم ، بعد از ترغيب به همه نعمت هاى بهشتى ، و معنايش اين است كه مسابقه گران و زورآزمايان بايد بر سر همه نعمت هاى بهشتى ، و مخصوصا بر سر رحيق مختوم مسابقه بگذارند، كه نوشيدنى خاص آنان است ، آن وقت آيه شريفه مثل اين مى ماند كه بگوييم : همه مؤ منين را احترام كن خصوصا صالحان از ايشان را.
 
چشمهاى در بهشت بنام «'''تسنيم '''»
ممكن هم هست گفته شود: جملۀ «و فى ذلك»، عطف است بر يك ظرفى ديگر كه متعلق بوده به جملۀ «فَليَتَنَافَس»، ولى حذف شده. چون مقام دلالت بر آن مى كرده، و چون كلام در وصف نعيم بهشت بوده، مى فهماند كه جملۀ «و فى ذلك»، ترغيب مؤكّد است به تخصيص بعد از تعميم. يعنى ترغيب به خصوص رحيق مختوم، بعد از ترغيب به همۀ نعمت هاى بهشتى. و معنايش اين است كه: مسابقه گران و زورآزمايان، بايد بر سرِ همۀ نعمت هاى بهشتى و مخصوصا بر سرِ «رحيق مختوم» مسابقه بگذارند، كه نوشيدنى خاص آنان است. آن وقت، آيه شريفه مثل اين مى ماند كه بگوييم: همۀ مؤمنان را احترام كن، خصوصا صالحان از ايشان را.
وَ مِزَاجُهُ مِن تَسنِيمٍ
 
كلمه «'''مزاج '''» به معناى وسيله مخلوط كردن است ، و كلمه «'''تسنيم '''» - به طورى كه آيه بعدى تفسيرش مى كند - به معناى چشمه اى است در بهشت ، كه خداى تعالى نامش را تسنيم نهاده ، و از اين ماده كلماتى به معناى بلند كردن و پر شدن نيز آمده ، وقتى گفته مى شود: «'''سنمه '''»، معنايش اين است كه آن چيز را بلند كرد، و «'''سنام الابل '''» به معناى كوهان شتر است . و نيز گفته مى شود: «'''سنم الاناء'''» يعنى ظرف را پر كرد.
== چشمه اى در بهشت، به نام «تسنيم» ==
عَيْناً يَشرَب بهَا الْمُقَرَّبُونَ
«'''وَ مِزَاجُهُ مِن تَسنِيمٍ'''»:
دو عبارت «'''شربه '''» و «'''شرب به '''» هر دو به يك معنا است ، و كلمه «'''عينا'''» مفعول فعلى تقديرى است كه يا «'''اخص '''» و يا «'''امدح '''» است و معنايش اين است كه «'''مزاج آن شراب از چشمه تسنيم است ، كه من آن را اختصاص مى دهم و يا مدح مى كنم به چشمه اى كه ...'''» و جمله «'''يشرب بها المقربون '''» وصف آن چشمه ، و مجموع ، تفسير براى تسنيم است .
 
و مفاد آيه اين است كه مقربين صرفا تسنيم را مى نوشند، همچنان كه مفاد جمله و مزاجه من تسنيم اين است كه : آنچه در قدح ابرار از رحيق مختوم هست با تسنيم مخلوط مى شود.
كلمۀ «مزاج»، به معناى وسيلۀ مخلوط كردن است، و كلمۀ «تسنيم» - به طورى كه آيه بعدى تفسيرش مى كند - به معناى چشمه اى است در بهشت، كه خداى تعالى، نامش را تسنيم نهاده. و از اين ماده، كلماتى به معناى بلند كردن و پُر شدن نيز آمده. وقتى گفته مى شود: «سَنَمَهُ»، معنايش اين است كه آن چيز را بلند كرد. و «سَنَامُ الإبِل»، به معناى كوهان شتر است. و نيز گفته مى شود: «سَنم الإنَاءَ»، يعنى ظرف را پُر كرد.
و اين معنا به دو نكته دلالت مى كند، اول اينكه تسنيم از رحيق مختوم گرانقدرتر است ، چون رحيق مختوم با آميخته شدن با تسنيم لذت بخشتر مى شود. دوم اينكه مقربين در درجه بالاترى از ابرار قرار دارند.
 
«'''عَيْناً يَشرَب بهَا الْمُقَرَّبُونَ'''»:
 
دو عبارت «شربه» و «شرب به»، هر دو به يك معناست. و كلمۀ «عيناً»، مفعول فعلى تقديرى است كه يا «اخص» و يا «امدح» است و معنايش اين است كه: «مزاج آن شراب از چشمۀ تسنيم است، كه من آن را اختصاص مى دهم و يا مدح مى كنم به چشمه اى كه ...»؛ و جملۀ «يَشرَبُ بِهَا المُقَرّبُون»، وصف آن چشمه، و مجموع، تفسير براى تسنيم است.
 
و مفاد آيه اين است كه: مقرّبان، صرفا تسنيم را مى نوشند؛ همچنان كه مفاد جملۀ «و مزاجه من تسنيم» اين است كه: آنچه در قدح ابرار از رحيق مختوم هست، با تسنيم مخلوط مى شود.
 
و اين معنا، به دو نكته دلالت مى كند. اول اين كه: «تسنيم» از «رحيق مختوم»، گرانقدرتر است. چون رحيق مختوم با آميخته شدن با تسنيم، لذت بخش تر مى شود. دوم اين كه: مقرّبان در درجۀ بالاترى از ابرار قرار دارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۹۵ </center>
إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا يَضحَكُونَ
«'''إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا يَضحَكُونَ'''»:
از سياق چنين به دست مى آيد كه : مراد از جمله «'''آنان كه ايمان آوردند'''» همان ابرار باشند، كه در اين آيات مورد گفتارند، و اگر اينطور تغبير كرد براى اين بود كه بفهماند علت خنديدن كفار به ابرار و استهزاء كردن آنان تنها ايمان آنان بود. همچنان كه تعبير از كفار به جمله «'''آنانكه جرم مى كردند'''» براى اين بوده كه بفهماند علت مسخره كردن كفار مسلمانان ابرار را اين بود كه مجرم بودند.
 
وَ إِذَا مَرُّوا بهِمْ يَتَغَامَزُونَ
از سیاق چنين به دست مى آيد كه: مراد از جملۀ «آنان كه ايمان آوردند»، همان ابرار باشند، كه در اين آيات مورد گفتارند. و اگر اين طور تغبير كرد، براى اين بود كه بفهماند علت خنديدن كف،ار به ابرار و استهزاء كردن آنان، تنها ايمان آنان بود. همچنان كه تعبير از كفّار به جملۀ «آنان كه جرم مى كردند»، براى اين بوده كه بفهماند علت مسخره كردن كفّار، مسلمانان ابرار را، اين بود كه مجرم بودند.
اين آيه عطف است بر جمله «'''يضحكون '''»، يعنى وقتى به مؤ منين برمى خورند با اشاره به چشم يكديگر را به استهزاى آنان وا مى دارند.
 
وَ إِذَا انقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انقَلَبُوا فَكِهِينَ
«'''وَ إِذَا مَرُّوا بهِمْ يَتَغَامَزُونَ'''»:
كلمه «'''فكه '''» - به فتحه فاء و كسره كاف - به معناى غرور از خوشحالى است ، و معناى آيه اين است كه : بعد از آنكه به سوى اهل خود بر مى گردند از خنديدن به مؤ منين و با چشم و اشاره مسخره كردن ايشان و از عملى كه كردند خوشحال مى گردند. ممكن هم هست از فكاهت به معناى گفتگوى چند نفر دوست و مانوس با هم باشد، و معنا اين باشد كه چون به اهل خود برمى گردند، دور هم مى نشينند و تعريف مى كنند، كه من چه كردم و تو چه كردى .
 
وَ إِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلاءِ لَضالُّونَ
اين آيه، عطف است بر جملۀ «يَضحَكُونَ». يعنى وقتى به مؤمنان بر مى خورند، با اشاره به چشم، يكديگر را به استهزاى آنان وا مى دارند.
يعنى وقتى مجرمين مؤ منين و ابرار را مى بينند به عنوان شهادت و يا قضاوت به يكديگر مى گويند: اينها گمراهانند، البته احتمال دومى كه قضاء و داورى باشد به ذهن نزديك تر است .
 
وَ مَا أُرْسِلُوا عَلَيهِمْ حَفِظِينَ
«'''وَ إِذَا انقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انقَلَبُوا فَكِهِينَ'''»:
يعنى خداى تعالى اين مجرمين را نفرستاده تا مؤ منين را حفظ نموده ، هر چه درباره آنان داورى كردند بپذيرد، و اين تعبير كه به زبان فارسى مى گويند: «'''فضولى '''» موقوف نوعى مسخره كردن مسخره كنندگان مجرم است .
 
كلمۀ «فَكِه» - به فتحه فاء و كسره كاف - به معناى غرور از خوشحالى است. و معناى آيه اين است كه: بعد از آن كه به سوى اهل خود بر مى گردند، از خنديدن به مؤمنان و با چشم و اشاره مسخره كردن ايشان و از عملى كه كردند، خوشحال مى گردند. ممكن هم هست از «فكاهت» به معناى گفتگوى چند نفر دوست و مأنوس با هم باشد، و معنا اين باشد كه: چون به اهل خود بر مى گردند، دور هم مى نشينند و تعريف مى كنند، كه من چه كردم و تو چه كردى.
 
«'''وَ إِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلاءِ لَضالُّونَ'''»:
 
يعنى وقتى مجرمان، مؤمنان و ابرار را مى بينند، به عنوان شهادت و يا قضاوت به يكديگر مى گويند: اينها، گمراهان اند. البته احتمال دوّمى - كه قضاء و داورى باشد - به ذهن نزديك تر است.
 
«'''وَ مَا أُرْسِلُوا عَلَيهِمْ حَافِظِينَ'''»:
 
يعنى: خداى تعالى، اين مجرمان را نفرستاده تا مؤمنان را حفظ نموده، هرچه درباره آنان داورى كردند، بپذيرد. و اين تعبير - كه به زبان فارسى مى گويند: «فضولى موقوف»، نوعى مسخره كردن مسخره كنندگان مجرم است.
<span id='link266'><span>
<span id='link266'><span>
==خنده مؤ منان به كفار در روز جزا در مقابل خنده آن مجرمان به مؤ منان در دنيا ==
==خنده مؤ منان به كفار در روز جزا در مقابل خنده آن مجرمان به مؤ منان در دنيا ==
فَالْيَوْمَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضحَكُونَ
فَالْيَوْمَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضحَكُونَ
۱۶٬۸۸۰

ویرایش