گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:
<span id='link131'><span>
<span id='link131'><span>


==پاسخ به دو شبهه ياد شده و توضيح اينكه چگونه بلاغت قرآن معجزه است ==
==پاسخ به دو شبهه ياد شده و توضيح اين كه چگونه بلاغت قرآن معجزه است ==
بعد از آنكه اين مقدمه روشن شد، اينك در پاسخ از اصل شبهه هاى دوگانه مى گوئيم : اينكه گفتيد: معجزه بودن قرآن از نظر بلاغت محال است ، چون مستلزم آنست كه ، انسان در برابر ساخته خودش عاجز شود، جواب ميگوئيم : كه آنچه از كلام مستند بقريحه آدمى است ، اين مقدار است كه طورى كلام را تركيب كنيم ، كه از معناى درونى ما كشف كند، و اما تركيب آن ، و چيدن و نظم كلماتش ، بطوريكه علاوه بر كشف از معنا، جمال معنا را هم حكايت كند، و معنا را بعين همان هيئتى كه در ذهن دارد، بذهن شنونده منتقل بسازد، و يا نسازد، و عين آن معنا كه در ذهن گوينده است ، بشنونده نشان بدهد، و يا ندهد، و نيز خود گوينده ، معنا را طورى در ذهن خود تنظيم كرده ، و صورت علميه اش را رديف كرده باشد، كه در تمامى روابطش ، و مقدماتش ، و مقارناتش ، و لوا حق آن ، مطابق واقع باشد، و يا نباشد، يا در بيشتر آنها مطابق باشد، يا در بعضى از آنها مطابق ، و در بعضى مخالف باشد، و يا در هيچيك از آنها رعايت واقع نشده باشد، امورى است كه ربطى بوضع الفاظ ندارد بلكه مربوط بمقدار مهارت گوينده در فن بيان ، و هنر بلاغت است ، و اين مهارت هم مولود قريحه ايست كه بعضى براى اينكار دارند، و يكنوع لطافت ذهنى است ، كه بصاحب ذهن اجازه مى دهد كلمات و ادوات لفظى را به بهترين وضع رديف كند، و نيروى ذهنى او را بان جريانيكه مى خواهد در قالب لفظ در آورد، احاطه مى دهد بطوريكه الفاظ تمامى اطراف و جوانب آن ، و لوازم و متعلقات آن جريان را حكايت كند.
بعد از آن كه اين مقدمه روشن شد، اينك در پاسخ از اصل شبهه هاى دوگانه مى گویيم: اين كه گفتيد: «معجزه بودن قرآن از نظر بلاغت محال است، چون مستلزم آن است كه انسان در برابر ساخته خودش عاجز شود»، جواب می گویيم كه:  
پس در باب فصاحت و بلاغت ، سه جهت هست ، كه ممكن است هر سه در كلامى جمع بشود، و ممكن است در خارج ، از يكديگر جدا شوند.
 
۱ ممكن است يك انسان آنقدر بواژه هاى زبانى تسلط داشته باشد، كه حتى يك لغت از آن زبان برايش ناشناخته و نامفهوم نباشد، و لكن همين شخص كه خود يك لغت نامه متحرك است ، نتواند با آن زبان و لغت حرف بزند.  
آنچه از كلام مستند به قريحه آدمى است، اين مقدار است كه طورى كلام را تركيب كنيم كه از معناى درونى ما كشف كند. و امّا تركيب آن و چيدن و نظم كلماتش، به طوری كه علاوه بر كشف از معنا، جمال معنا را هم حكايت كند، و معنا را به عين همان هيأتى كه در ذهن دارد، به ذهن شنونده منتقل بسازد و يا نسازد، و عين آن معنا كه در ذهن گوينده است، به شنونده نشان بدهد و يا ندهد، و نيز خود گوينده، معنا را طورى در ذهن خود تنظيم كرده، و صورت علميه اش را رديف كرده باشد كه در تمامى روابطش و مقدماتش و مقارناتش، و لواحق آن، مطابق واقع باشد و يا نباشد، يا در بيشتر آن ها مطابق باشد، يا در بعضى از آن ها مطابق و در بعضى مخالف باشد، و يا در هيچ يك از آن ها رعايت واقع نشده باشد؛ امورى است كه ربطى به وضع الفاظ ندارد، بلكه مربوط به مقدار مهارت گوينده در فنّ بيان و هنر بلاغت است، و اين مهارت هم مولود قريحه ای است كه بعضى براى اين كار دارند، و يك نوع لطافت ذهنى است، كه به صاحب ذهن اجازه مى دهد كلمات و ادوات لفظى را به بهترين وضع رديف كند، و نيروى ذهنى او را به آن جريانی كه مى خواهد در قالب لفظ در آورد، احاطه مى دهد، به طوری كه الفاظ تمامى اطراف و جوانب آن، و لوازم و متعلّقات آن جريان را حكايت كند.
 
پس در باب فصاحت و بلاغت، سه جهت هست كه ممكن است هر سه در كلامى جمع بشود، و ممكن است در خارج، از يكديگر جدا شوند:
 
۱ ممكن است يك انسان آن قدر به واژه هاى زبانى تسلّط داشته باشد، كه حتّى يك لغت از آن زبان برايش ناشناخته و نامفهوم نباشد، ولكن همين شخص كه خود يك لغتنامه متحرّك است، نتواند با آن زبان و لغت حرف بزند.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۲ </center>
۲ و چه بسا مى شود كه انسانى ، نه تنها عالم بلغت هاى زبانى است ، بلكه مهارت سخنورى بان زبان را هم دارد، يعنى مى تواند خوب حرف بزند، اما حرف خوبى ندارد كه بزند، در نتيجه از سخن گفتن عاجز ميماند، نمى تواند سخنى بگويد، كه حافظ جهات معنا، و حاكى از جمال صورت آن معنا، آنطور كه هست ، باشد.
۲ و چه بسا مى شود كه انسانى، نه تنها عالم به لغت هاى زبانى است، بلكه مهارت سخنورى به آن زبان را هم دارد. يعنى مى تواند خوب حرف بزند، اما حرف خوبى ندارد كه بزند. در نتيجه، از سخن گفتن عاجز می ماند. نمى تواند سخنى بگويد، كه حافظ جهات معنا، و حاكى از جمال صورت آن معنا، آن طور كه هست، باشد.
۳ و چه بسا كسى باشد كه هم آگاهى بواژه هاى يك زبان داشته باشد، و هم در يك سلسله از معارف و معلومات تبحر و تخصص داشته باشد، و لطف قريحه و رقت فطرى نيز داشته ، اما نتواند آنچه از معلومات دقيق كه در ذهن دارد، با همان لطافت و رقت در قالب الفاظ بريزد، در نتيجه از حكايت كردن آنچه در دل دارد، باز بماند، خودش از مشاهده جمال و منظره زيباى آن معنا لذت مى برد، اما نمى تواند معنا را بعين آن زيبائى و لطافت بذهن شنونده منتقل سازد.
 
و از اين امور سه گانه ، تنها اولى مربوط بوضع الفاظ است ، كه انسان با قريحه اجتماعى خود آنها را براى معانى كه در نظر گرفته وضع مى كند، و اما دومى و سومى ، ربطى بوضع الفاظ ندارد، بلكه مربوط بنوعى لطافت در قوه مدركه آدمى است .
۳ - و چه بسا كسى باشد كه هم آگاهى به واژه هاى يك زبان داشته باشد، و هم در يك سلسله از معارف و معلومات تبحّر و تخصص داشته باشد، و لطف قريحه و رقّت فطرى نيز داشته، اما نتواند آنچه از معلومات دقيق كه در ذهن دارد، با همان لطافت و رقت در قالب الفاظ بريزد. در نتيجه از حكايت كردن آنچه در دل دارد، باز بماند. خودش از مشاهده جمال و منظره زيباى آن معنا لذّت مى برد، امّا نمى تواند معنا را به عين آن زيبایى و لطافت به ذهن شنونده منتقل سازد.
 
و از اين امور سه گانه، تنها اوّلى مربوط به وضع الفاظ است، كه انسان با قريحه اجتماعى خود، آن ها را براى معانى كه در نظر گرفته وضع مى كند، و امّا دوّمى و سوّمى، ربطى به وضع الفاظ ندارد، بلكه مربوط به نوعى لطافت در قوّۀ مُدركه آدمى است.
<span id='link132'><span>
<span id='link132'><span>
==در محدوديت قوه مدركه انسان ==
==در محدوديت قوه مدركه انسان ==
و اين هم خيلى واضح است ، كه قوه مدركه آدمى محدود و مقدر است ، و نمى تواند بتمامى تفاصيل و جزئيات حوادث خارجى ، و امور واقعى ، با تمامى روابط، و علل ، و اسبابش ، احاطه پيدا كند، و بهمين جهت ما در هيچ لحظه اى بهيچ وجه ايمن از خطا نيستيم ، علاوه بر اينكه استكمال ما تدريجى است ، و هستى ما بتدريج رو بكمال مى رود، و اين خود باعث شده كه معلومات ما نيز اختلاف تدريجى داشته باشد، و از نقطه نقص بسوى كمال برود.
و اين هم خيلى واضح است ، كه قوه مدركه آدمى محدود و مقدر است ، و نمى تواند بتمامى تفاصيل و جزئيات حوادث خارجى ، و امور واقعى ، با تمامى روابط، و علل ، و اسبابش ، احاطه پيدا كند، و بهمين جهت ما در هيچ لحظه اى بهيچ وجه ايمن از خطا نيستيم ، علاوه بر اينكه استكمال ما تدريجى است ، و هستى ما بتدريج رو بكمال مى رود، و اين خود باعث شده كه معلومات ما نيز اختلاف تدريجى داشته باشد، و از نقطه نقص بسوى كمال برود.
۱۶٬۸۸۰

ویرایش