گمنام

المؤمنون ٦٧: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
۱۹٬۴۵۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶
QRobot edit
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
[[التوبة ١٩ | أَ جَعَلْتُمْ‌ سِقَايَةَ الْحَاجِ‌ وَ...]] (۰)   
[[التوبة ١٩ | أَ جَعَلْتُمْ‌ سِقَايَةَ الْحَاجِ‌ وَ...]] (۰)   
</div>
</div>
== نزول ==
سعید بن جبیر گوید: عادت قریش بر این بود که دور خانه کعبه مى نشستند و مشغول داستان‌سرائى و قصه‌گوئى می‌شدند و طواف نمی‌کردند و به این کار خویش افتخار می‌نمودند و فخر مى فروختند سپس این آیه نازل شد.<ref> تفسیر ابن ابى حاتم.</ref>


== تفسیر ==
== تفسیر ==
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴#link37 | آيات ۵۵ - ۷۷، سوره مؤ منون]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴#link37 | آيات ۵۵ - ۷۷، سوره مؤ منون]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴#link38 | تاءخير در عذاب كافران و بهره مند ساختن آنان به مال و فرزندان براى املاء و استدراج آنان است نه براى خيرخواهى .]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴#link38 | تاءخير در عذاب كافران و بهره مند ساختن آنان به مال و فرزندان براى املاء و استدراج آنان است نه براى خيرخواهى .]]
خط ۴۳: خط ۴۸:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۶#link48 | بحث روايتى (رواياتى درباره مراد از ((قلوبهم وجلة )) و معناى استكانت و تضرع و...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۶#link48 | بحث روايتى (رواياتى درباره مراد از ((قلوبهم وجلة )) و معناى استكانت و تضرع و...)]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۴_بخش۶۰#link159 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۴_بخش۶۰#link159 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‌ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ «66» مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ «67»
همانا آيات من به طور مداوم بر شما تلاوت مى‌شد ولى شما اعراض كرده، به عقب باز مى‌گشتيد. در حالى كه نسبت به آن (پيامبر و قرآن) تكبّر مى‌ورزيديد و شب‌ها تا ديروقت بدگويى مى‌كرديد.
===نکته ها===
«نكوص» به معناى بازگشت به عقب است و «عَلى‌ أَعْقابِكُمْ» تأكيد آن است.
«سامر» از «سمر» به معناى گفت وگوى شبانه است.
«هجر» به معناى جدايى و «هجر» ناسزا و فحش را گويند كه سبب جدايى است.
جلد 6 - صفحه 114
===پیام ها===
1- ارتجاع واعراض از حقّ، از اوصاف مرفّهان ومستكبران است. «فَكُنْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ»
2- بى‌اعتنايى به انبيا، نشانه‌ى رشد و ترقّى نيست، بلكه عامل سقوط و عقب‌گرد است. دستورات و قوانين الهى، عامل رسيدن به تكامل و اعراض از آنها مايه‌ى سقوط است. «أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ»
3- بدتر از عقب‌گرد واعراض از حقّ، آن است كه هدف از اين عمل، استكبار باشد. «مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ»
4- كسى كه روز منطق ندارد، شب ياوه‌سرايى مى‌كند. «سامِراً تَهْجُرُونَ»
5- كسى كه حرف حساب ندارد، فحش مى‌دهد. «تَهْجُرُونَ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67)
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ‌: در حالتى كه تكبر مى‌نمائيد بر مردمان به حرم مكه يا به شهر مكه، يا استكبار مى‌كنيد به پيغمبر و به قرآن از اينكه قبول نمائيد آن را.
سامِراً: حديث كنندگان به شب در معايب حضرت پيغمبر. تَهْجُرُونَ‌: هذيان مى‌گوئيد يا از حق اعراض مى‌كنيد و روى برمى‌گردانيد.
تنبيه: يكى از صفات مذمومه خبيثه، صفت كبر و تكبر مى‌باشد كه حجاب بزرگى است كه براى رسيدن به كمالات و سعادات، خصوصا تكبر به خدا و پيغمبر و قرآن كه اعظم مراتب كبر است؛ و آيات و اخبار بسيار در مذمت آن وارد شده و در جامع السعاده، فرمود حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله: بئس العبد تجبّر و اعتدى و نسى الجبّار الاعلى، بد بنده‌اى است، بنده‌اى كه تكبر و سركشى نمايد و فراموش كند خداوند جبار اعلى را. «2» و علاج آن دو قسم است: علمى و عملى. اما علاج علمى تفكر و تأمل است در آنچه وارد شده در مذمت تكبر و مدح تواضع. و اما علاج عملى آنكه فروتنى‌
----
«1». تفسير ابو الفتوح رازى، ج 8، ص 118.
«2». جامع السّعادات (چ سوّم- مطبعة النجف) ج 1، المقام الثانى، ص 364 و 347.
جلد 9 - صفحه 156
پيش گيرد و وادار كند نفس را بر آنچه سنگين و دشوار باشد بر او از اعتراف به حق و رها كردن زبان به ثنا و شكر خدا و خالق خود و اقرار بر نفس خود به عجز و قصور از اداى وظيفه.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‌ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70)
ترجمه‌
- و تكليف نميكنيم نفسى را مگر بقدر وسعش و نزد ما كتابى است كه‌
----
جلد 3 صفحه 645
سخن ميگويد بحق و آنان ظلم كرده نميشوند
بلكه دلهاشان در غفلت است از اين و مر آنها را كردارها است جز اين كه باشند مر آنها را كنندگان‌
تا چون بگيريم متنعّمان آنها را بعذاب آنگاه آنان زارى كنند
زارى مكنيد امروز همانا شما از ما يارى كرده نخواهيد شد
بتحقيق بود آيتهاى من كه خوانده ميشد بر شما پس بوديد كه بر پاشنه‌هاتان بر ميگشتيد
تكبّر كنان بآن افسانه در شب گويانى كه ياوه سرائى ميكرديد
آيا پس تأمّل نكردند آن گفتار را يا آمد آنها را آنچه نيامد پدرانشان را كه بودند پيشينيان‌
يا نشناختند رسولشان را پس آنها مر او را باشند انكار كنندگان‌
يا ميگفتند در او جنونى است بلكه آمد آنها را بحق و بيشترشان بودند مر حقّ را ناخوش دارندگان.
تفسير
- خداوند منّان بعد از ذكر اوصاف اهل ايمان براى ترغيب ايشان بعبادت و تسهيل بر آنها در امر اطاعت نفى فرمود تكليف زائد از وسع را كه بقدر طاقت است و اثبات فرمود مقدار وسع را كه كمتر از طاقت است و اعلام فرمود بوجود صحيفه اعمال بندگان نزد خداوند و آن كتابى است كه ناطق و شاهد بحقّ و راستى و درستى است و مخالف با واقع و حقيقت در آن يافت نميشود و تمام اعمال عباد از خوب و بد و كوچك و بزرگ در آن ثبت است براى آنكه در وقت پاداش بكسى ظلم نشود بزيادى عقاب يا كمى ثواب از ميزان عمل و استحقاقش و فرمود ولى كفّار دلهاشان فرو رفته در گرداب جهل و غفلت از چنين كتابى يا از قرآن كه قمّى ره فرموده و از براى آنها است اعمال زشت ديگرى غير از آن خوض در جهل و غفلت و لازمش كه كفر و شرك است از قبيل آزار و ايذاء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخريّه آنسرور و اعتراضات واهى بر قرآن و گمراه نمودن مسلمانان و امثال اينها از اعمال قبيحه‌ئى كه مرتكب ميشوند آن اعمال را تا وقتى كه بگيريم ما متنعّمان يا بزرگان آنها را كه قمّى ره فرموده بعذاب دنيا يا آخرت چنانچه گفته‌اند كه مراد جنگ بدر است كه در آن بزرگانشان كشته شدند يا گرسنگى و قحطى است كه بنفرين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبتلا بآن شدند بطوريكه سگ و مردار و كثافات و اولاد خودشان را خوردند پس ناگهان ضجّه و زارى ميكنند و استغاثه و توبه مينمايند و قبول نميشود كه مشعر بآنستكه مراد عذاب آخرت است چنانچه خداوند در جواب آنها
----
جلد 3 صفحه 646
فرموده بيخود ضجّه و زارى نكنيد امروز روزى نيست كه بشما از ما كمكى برسد شما همان كسانى هستيد كه آيات ما را بر شما پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تلاوت ميكرد و شما در حاليكه مستقرّ بر پاشنه‌هاى پاهاتان بوديد بقهقرى رجوع ميكرديد و پسكى ميرفتيد و بعقب برميگشتيد و رو گردان بوديد از ذكر خدا و شنيدن آيات او و عمل بآنها و كارتان مانند رفتارتان قبيح بود در حالى كه تكبّر مينموديد بتكذيب قرآن يا به پيغمبر يا بحرم مكّه بآنكه ميگفتيد ما نگهدار آنيم و كسى بر آن تاكنون مسلّط نشده و بنابراين مرجع ضمير در به مذكور نيست و بايد بقرائن و شهرت گفتار آنها در خارج معلوم شود و بنظر حقير محتمل است به نكص كه مستفاد از تنكصون است رجوع شود يعنى با آنكه باين عمل قبيح خودتان كه رجوع بقهقرى باشد افتخار و تكبّر ميكرديد در حالى كه بطعن در قرآن و غيبت از پيغمبر و استهزاء بآن سرور در شب سخنرانى و افسانه‌گوئى ميكرديد و نيز مانند بيماران كه هذيان ميگويند بيهوده‌گوئى و ياوه سرائى مينموديد يا دورى ميجستيد از ذكر خدا و مواعظ پيغمبر و اندرز مسلمانان يا فحش و ناسزا ميگفتيد چون تهجرون بضمّ تاء و كسر جيم نيز قرائت شده است و آن كلمه يا مأخوذ از هجر بمعناى دورى يا هذيان است يا مأخوذ از هجر بضمّ بمعناى فحش و ناسزا است و در اينصورت غالبا از باب افعال ميآيد پس اين قرائت مناسب با معناى اخير است و اخيرا خداوند احتمالات متصوّره براى سبب ايمان نياوردن آنها را ذكر و نفى فرموده مگر يك احتمال كه آنرا اثبات فرموده باين تقريب كه آيا آنها تفكّر و تدبّر و تأمّل ننمودند در قول خداوند كه قرآن است تا بدانند كه آن معجزه و اتيانش از عهده بشر بيرون است و دلالت بر نبوّت آورنده آن دارد يا تاكنون اين اتّفاق نيفتاده كه پيغمبرى از جانب خدا آمده باشد و كتابى آورده باشد و اين زمان پيغمبر آمده و كتاب آورده و اين امر در نياكان و پيشينيان آنها بى‌سابقه بوده لذا مستبعد شمرده‌اند و ايمان نياورده‌اند يا نشناختند پيغمبر خودشان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بامانت و صداقت و شرافت و ساير صفات حسنه كه لايق شأن انبياء است لذا منكر نبوّت او شدند يا تصوّر ميكنند در او جنونى است كه اين اظهارات را مينمايد هيچ يك از اين احتمالات نميرود چون آنها اهل لسانند و بخوبى فصاحت و بلاغت و ساير جهات اعجاز قرآن‌
----
جلد 3 صفحه 647
را درك ميكنند و از اولاد ابراهيم و اسمعيل عليهما السلامند و ميدانند كه انبياء عظام و كتب سماوى براى اجداد و پيشينيان آنها از طرف خداوند آمده و پيغمبر خودشان محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بتمام اوصاف كماليّه كه مثل و مانند نداشته و ندارد شناخته‌اند و ميدانند كه ديوانه نيست بلكه اعقل و اعلم و اكمل و ارشد از همه آنها است فقط چيزى كه هست آنستكه اينها با آنكه ميدانند دعوى نبوت او صدق و كتابش بر حقّ است بيشترشان طبعا از قبول حق كراهت دارند چون حقّ تلخ و مخالف با شهوات و هواى نفس آنها است لذا زير بار نميروند بلى ممكن است بعضى براى سرزنش اقوامشان يا كمى ادراك و شعورشان يا بى‌فكرى و عدم توجّه بعلائم صدق ايمان نياورده باشند ولى اين عدّه كمند ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
مُستَكبِرِين‌َ بِه‌ِ سامِراً تَهجُرُون‌َ (67)
تكبر ميكنيد ‌به‌ تلاوت‌ آيات‌ قرآن‌ و شب‌ها دور ‌هم‌ جمع‌ مي‌شويد و ‌بر‌ يكديگر حكايت‌ مي‌كنيد و هزيان‌ و جسارت‌ و اهانت‌ مي‌كنيد و قرآن‌ ‌را‌ عقب‌ سر مي‌اندازيد.
(مُستَكبِرِين‌َ بِه‌ِ) فرق‌ ‌است‌ ‌بين‌ كبر و تكبر و استكبار، كبر صفت‌ خبيثه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ نفس‌ پيدا مي‌شود بسبب‌ يك‌ جهاتي‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌خود‌ مي‌بيند ‌ يا ‌ علم‌ ‌ يا ‌ قدرت‌ ‌ يا ‌ مال‌ ‌ يا ‌ جاه‌ ‌ يا ‌ حسب‌ ‌ يا ‌ نسب‌ ‌ يا ‌ قبيله‌ و عشيره‌ و امثال‌ اينها ‌با‌ اينكه‌ انسان‌ پست‌ ترين‌ حيوانات‌ ‌است‌، زيرا حيوانات‌ مؤاخذه‌ و عقوبت‌ و عذاب‌ ندارند، و ‌از‌ امير‌-‌ المؤمنين‌ ‌است‌ قريب‌ باين‌ مفاد.
(‌ما للانسان‌ و الكبر ‌من‌ ‌کان‌ اوله‌ نطفة قذرة و آخره‌ جيفة نتنة و بينهما حامل‌ عذرة).
تكبر، بزرگي‌ كردن‌ ‌است‌ ‌بر‌ ديگران‌ و ‌خود‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ مقدم‌ دارد ‌حتي‌ ‌بر‌ انبياء و اولياء و مقربان‌ درگاه‌ الهي‌ و ‌در‌ مذمتش‌ همين‌ بس‌ ‌که‌ مي‌فرمايد:
(فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَلَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ) نحل‌ آيه 31.
(قِيل‌َ ادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ) زمر آيه 72 (ادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ) مؤمن‌ آيه 76 و اما استكبار اينست‌ ‌که‌ هيچ‌ منشأ بزرگي‌ ‌که‌ خيال‌ مي‌كنند ‌در‌ ‌او‌ نباشد و بزرگي‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌خود‌ ببندد ‌به‌ اصطلاح‌ لوس‌ بي‌جهت‌ و ‌اينکه‌ بدتر ‌از‌ تكبر ‌است‌ ‌که‌ يك‌ منشأ ‌براي‌ ‌او‌ تخيل‌ كرده‌ و مرجع‌ ضمير ‌به‌ قرآن‌ مجيد ‌است‌ ‌ يا ‌ ‌رسول‌ محترم‌ (سامِراً) سامر كسي‌ ‌را‌ گويند: ‌که‌ ‌در‌ شب‌ ‌با‌ ديگران‌ صحبت‌ و مذاكره‌ دارد ‌که‌ اينها شبانه‌ دور ‌هم‌ جمع‌ مي‌شدند و كلماتي‌ ‌بين‌ ‌خود‌ مذاكره‌ ميكردند.
جلد 13 - صفحه 429
(تَهجُرُون‌َ) هجر معاني‌ دارد ‌در‌ اينجا ‌به‌ معني‌ هذيان‌ ‌است‌ و استهزاء و مزخرف‌ گويي‌ ‌که‌ ‌به‌ آيات‌ شريفه‌ استهزاء ميكردند و ‌آنها‌ ‌را‌ زخرف‌ مي‌ پنداشتند و ‌به‌ معني‌ دور انداختن‌ ‌است‌ و ترك‌ نمودن‌ ‌که‌ ميفرمايد:
(وَ قال‌َ الرَّسُول‌ُ يا رَب‌ِّ إِن‌َّ قَومِي‌ اتَّخَذُوا هذَا القُرآن‌َ مَهجُوراً) فرقان‌ آيه 23 و امروز ‌هم‌ نوع‌ مسلمين‌ بكلي‌ قرآن‌ ‌را‌ كنار گذارده‌ و دستورات‌ ‌او‌ ‌را‌ ترك‌ كرده‌اند و بمعني‌ ترك‌ وطن‌ و استيطان‌ ‌به‌ محل‌ ديگر مثل‌ مهاجرين‌ ‌که‌ تشرف‌ ‌به‌ مدينه‌ پيدا كردند.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 67)- نه تنها در برابر شنیدن آیات الهی عقب گرد می‌کردید، بلکه: «در برابر آن حالت استکبار به خود می‌گرفتید» (مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ).
و علاوه بر این «جلسات شب نشینی تشکیل می‌دادید و (از پیامبر و قرآن و مؤمنان) بد گویی می‌نمودید» (سامِراً تَهْجُرُونَ). یعنی شبها تا مدت طولانی بیدار
ج3، ص259
می‌مانید و همچون بیماران هذیان می‌گویید و فحش و ناسزا می‌دهید.
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


کاربر ناشناس