نَسْتَبِق
ریشه کلمه
- سبق (۳۷ بار)
قاموس قرآن
تقدمو پيش افتادن. راغب مىگويد: اصل سبق پيش افتادن در راه رفتن است. و به طور مجاز در غير آن به كار مىرود مثل «ما سبقونا اليه سبقت من ربّك»يعنى نافذ شد و گذشت و به طور استعاره در احراز فضيلت به كار مىرود نحو «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ» آنانكه به وسيله اعمال صالحه به رحمت و جنت خدا پيشى گرفتهاند . استباق به معنى مسابقه و پيشى گرفتن بر يكديگر است مثل [يوسف:17]. و استفعال براى آن است كه هر يكى پيش افتادن را مىخواهد. مسبوق: پيشى گرفته شده و قهراً به معنى مغلوب و عاجز است [واقعة:60-61] ما مغلوب و عاجز نيستيم از اينكه ديگران را به جاى شما بگيريم. * [اعراف:80] اين آيه و آيه 28 عنكبون درباره قوم لوط است و روشن مىكند كه لواط اولين بار پيدا شده است. * [نازعات:4-5]. مراد از سابقات ظاهراً ابرهاى حامل باران ايت و يا غرض نحوه خاصّى از نيروهاى جهان است كه در «دبر» تفصيلاً گفته شد. * [عنكبوت:39]. در زمين خودپسندى كردند و بر خدا غالب نبودند يعنى خدا را نمىتوانستند عاجز كنند. * [توبه:100]. قرائت مشهور در «الانصار» با كسر است كه عطف بر مهاجرين باشد ولى يعقوب آن را با رفع خوانده است ئ عطف بر سابقون است در اين صورت حكم «رضى اللّه» بر عموم انصار شامل است نه بر نخستين آنها. مراد از سابقون اختلاف است گفتهاند: منظور آنانند مه به دو قبله نماز خواندهاند. بعضى اهل بيعت رضوان را دانستهاند كه بيعت حديبيّه است. بعضى آنها را اهل بدر دانسته و برخى مهاجرين پيش از هجرت (مجمع البيان). نا گفته نماند اهل هر زمان نسبت به زمان آينده سابق است ولى قيد «الاولون» روشن مىكند مراد پيشروان اوليهاند كه كسى بر آنها سبقت نيافته است به عقيده الميزان آيه منطبق است بر آنانكه ايمان آوردهاند و پيش از جنگ بدر مهاجرت كردهاند و نيز منطبق است بر اهل مدينه كه ايمان آوردند و مهاجران را پذيرفته و در خانههاى خود جا دادند و معيشت آنها را تأمين كردند. ريشه دين به وسيله آنها ثابت گرديدو ديگران از ايشان پيروى كردند. نا گفته نماند ايمان و عمل در مهاجران و انصار شرط رضاى خداست كه فرموده [توبه:96]، [آل عمران:57]، [توبه:80]. باز نا گفته نماند جمله «رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» در اين آيه و آيات 119 مائده، 18 فتح، 22 مجاذله و 8 بيّنه مشروط است بر اينكه شخص تا آخر عمرش ذر ايمان و عمل ثابت بماند و گرنه منظور آن نيست كه اگر از ايمان و عمل هم بيرون رود باز خدا از او راضى است. عبيداللّه بن جحش شوهر امّ جبيبه كه از مهاجرين به حبشه بود در حبشه نصرانى شد و از دين بيرون رفت. نمىشود گفت: چون از مهاجرين نخستين بود خدا از او راضى است طلحه و زبير كه از مهاجرين اول اند بيعت على بن ابيطالب عليه السلام را نكث كردند و آن حضرت بر آن دو نفرين كرد و سبب آن همه كشتار گرديدند آيا باز بگوئيم خدا از آن دو راضى است. عدهاى از مسلمانان كه از مهاجرين اوليّه و انصار نيز در ميانشان بودند بر عثمان شوريدند و او را كشتند و نگفتند از مهاجرين اوليه است بلكه هر گونه اهانت و شورش را برعليه او جايز بلكه واجب مىدانستند. عايشه خود مردم را بر عثمان مىشوراند و او را بر يهودى تشبيه مىكرد و «اقتلوا نعثلا» مىگفت. مهاجرين اوليه و انصار وصيت رسول خدا صلى اللّه عليه و اله وسلم را زير پا گذاشته و حق امير المؤمنين عليه السلام غصب كردند و دهها نظير اينها. آيا بايد همه اين مظالم راناديده گرفت و گفت: «رَضَِى اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ». بلى «رَضِىَ اللّهُ» در حق مهاجرين اوليه و انصار و تابعان به احسان در صورتى است كه در ايمان و عمل پايدار باشند آنها با هجرت و نصرت خدا را از خود راضى كردند ادامه رضاى خدا مشروط به ادامه عمل است چنانكه در اين سوره آمده [فتح:29] مىبينيم كه ايمان و عمل شرط مغفره و اجر عظيم است. بعضى از بزرگان گويا ماضى بودن «رَضَىَ اللّهُ» را در نظرگرفته و گويد: ظهور آيه دائمى بودن رضا را مىفهماند ولى چنانكه گفته شد در آيات ديگر نيز نظير اين جمله را داريم رضاى خدا پيوسته در ايمان و عمل و سخط و غضبش در كفر و فسق و فساد است شخص با فعل خود مورد يكى از آن دو واقع مىشود. آرى مهاجرين و انصار اوليّه كه تغيير روش ندادند داراى فضيلت بر ديگران اند. * [يس:66]. اگر مىخواستيم چشمهايشان را از بين مىبرديم آن وقت مىخواستند در راه رفتن بر ديگران سبقت بگيرند ولى چطور مىديدند؟ بعضى آن را عدم قدرت بر هدايت گرفتهاند ولى با ملاحظه آيه قبل و بعد بدست مىآيد كه منظور اظهار قدرت است مثل [نساء:133].