لِيُقَرّبُونَا
ریشه کلمه
قاموس قرآن
در اصل مصدر است به معنى نزديك شدن مثل عدوان و خسران «قَرُبَ مِنْهُ قُرْباناً: دِنا». و نيز اسم به كار مىرود مثل برهان و سلطان و آن هر كار خيرى است كه بنده به وسيله آن بر خدا تقرب جويد چنانكه در مجمع و مفردات و اقرب الموارد گفته است . راغب اضافه كرده: در تعارف اسم ذبيحه عبادت است جمع آن قرابين و واحد و جمع در آن يكسان مىباشد. اين لفظ سه بار در قرآن ذكر شده كه به هر سه اشاره مىشود: 1- [احقاف:28]. قربان به قرينه آلهة به معناى جمع و «آلِهَة» بدل يا بيان است از «قُرْباناً» مراد از قربان اخذ كردن بتها همان است كه مشركين مىگفتند: اينان ما را به خدا نزديك مىكنند [زمر:3]. آيه در باره هلاكت مشرك قبل از اسلام است كه خدايان ياريشان نكردنديعنى: چرا خدايان و آنها كه وسيله تقرب به خدا مىدانستند ياريشان نكردند بلكه از آنها ناپديد و گم شدند. **** 2- [آل عمران:183]. اين قول يهود است كه مىگفتند: خدا به ما عهد كرده ايمان نياوريم مگر به پيامبريكه قربانى بياورد كه آن را آتش بخورد... درجواب فرموده: پيامبران پيشين هم معجزات آوردند و هم آنچه را كه گفتيد پس چرا آنها را كشتيد؟! آيا منظورشان از قربان ذبيحه است؟ آتش قربانى را بخورد يعنى چه؟ پيامبران گذشته چه قربانى آوردند كه آتش آن را خورد؟ در مجمع از ابن عباس نقل شده علامت قبول قربانى بنى اسرائيل آن بود كه آتشى از آسمان نازل شده آن را مىسوزاند و آن دليل خلوص نيت قربانى دهنده بود. در المنار گويد: مفسران گفتهاند: مراد يهود كاريست كه در ميان آنها شايع بود و آن اينكه قربانى را ذبح كرده و يا از غير ذبيحه درمحلى مىگذاشتند، آتشى سفيد از آسمان مىآمد آن را مىگرفت يا مىسوزاند ابن جرير از ابن عباس نقل كرده: مردى از يهود هرگاه صدقهاى مىكرد علامت قبول آن بود كه آتشى از آسمان مىآمد و آن صدقه را مىسوزاند. آنگاه المنار مقدارى از احكام قربانى يهود را از سفر لاويان نقل كرده كه يهود قسمتى از قربانيهاى خود را به نام قربان سوختنى مىسوزاندند(سفرلاويان فصل اول) سپس گفته: اظهر آن است كه معنى «حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارَ» آن است كه بر ما قربانى فرض كند كه سوختنى باشد زيرا از جمله احكامشان اين بود كه بعضى از قربانيها را مىسوزاندند. نگارنده گويد: قول المنار از هر حيث قابل قبول است يهود چندجور قربانى داشتند ازجمله قربانى سوختنى (رجوع كنيد به قاموس كتاب مقدس لغت قربان) از آن طرف رسول خدا«صلى الله عليه واله»درهمه ذبيحهها حكم به خوردن كردنه سوزاندن. يهود در مقام رد گفتند: خدا بر ما عهد كرده به پيامبرى ايمان آوريم كه حكم به سوزاندن قربانى كند و بر ما آن را واجب نمايد،قرآن درجواب آنها فرمود:اگر واقعا راست مىگوييد چرا پيامبرانيرا كه آن حكم را آورده بودند كشتيد. (در تورات فعلى). آمدن آتش از آسمان وجود ندارد در تفاسير نيز از ابن عباس نقل كردهاند در برهان از تفسير قمى نقل كرده كه قومى به رسول خدا چنان گفتند. ولى در اين باره روايتى هست كه درذيل آيه سوم خواهيم گفت از جمله «وَبِالذّى قُلْتُمْ» روشن مىشود كه در شريعتهاى سابق سوزاندن قربانى وجود داشته است ولى حكمت و علت آن معلوم نيست چرا حكم به سوزاندن آمده است حال آنكه اينكار به ظاهر اتلاف مال است. والله العالم. 3- [مائده:27]. قبول قربانى دو پسر آدم از كجا دانسته شد و علامت قبول كدام بود؟ آيه صريح است در اينكه هر دو قبول شدن ونشدن قربانى را دانستند و آن سبب حسد برادر بر برادر شد. المنار مىگويد: خدا بيان نكرده كه قبول و عدم آن را از كجا دانستند شايد در اثر وحيى بوده كه به پدرشان «عليه السلام» شده بنابر قول جمهور كه آن دو فرزند صلبى آدم بوده اند مطابق سفر تكوين تورات. در الميزان بعد از ذكر اينكه آيه از طريق علم آنها ساكت است آيه 183 آل عمران را كه گذشت نقل كرده و فرموده در امم سابق يا در بنى اسرائيل معهود بود كه قبولى قربانى با آن بود كه آتشى آن را بسوزاند، ممكن است علم به قبول آن در اين قصه نيز بدان وسيله بوده باشد خاصه كه اين قصه به اهل كتاب كه معتقد به آن بودند القا شده است (تمام شد). ظهور كلامشان در اين است كه مطلب فوق را پذيرفتهاند ولى اثبات اين مطلب درغايت اشكال است در مجمع در ضمن نقل قصه فرموده: هر دو برادر به كوه بالا رفتند و قربان خويش را بر كوه گذاشتند آتش آمد قربان هابيل را خورد و از قربان قابيل كنار شد آنگاه فرمود: اين از ابى جعفرباقر«عليه السلام»نقل شده. در تفسير برهان از كافى ازامام باقر «عليه السلام»در ضمن حديثى نقل شده «وَ كانَ الْقُرْبانُ تَأْكُلُهُ النَّارُ» آنگاه فرموده: قابيل معبدى براى آتش ساخت و گفت: اين آتش را عبادت خواهم كرد تا قربان مرا قبول كند. باز در ضمن روايت هشتم همان كتاب ازعياشى ازامام باقر«عليه السلام»اين مطلب نقل شده است راوى هر دو حديث ابوحمزه ثمالى است، روايت مجمع نيز از حضرت باقر«عليه السلام»است، آنچه از مجمع و عياشى نقل شد سند ندارد و در سند آنچه ازكافى نقل شد محمدبن فضيل واقع است و او ظاهرا همان است كه ضعيف و منسوب به غلو است. وانگهى جمله «كانَ الْقُرْبانُ تَأْكُلُهُ النَّارُ»صريح در آمدن آتش از آسمان نيست گذشته از آن چرا قابيل آتش زمينى را پرستيد و از آن انتظار داشت تا قربانى او را قبول كند. لذا متن روايت نيز مضطرب است نگارنده به آنچه از المنار در ذيل آيه دوم نقل شد احتمال نزديك به يقين دارد. والله علم.