ریشه أعراف
تکرار در قرآن: ۲(بار)
قاموس قرآن
جمع عرف (بر وزن قفل) و آن به معنى يال اسب، كاكل خروس، و قسمتهاى بلند كوه و تپّه است در اقرب گفته: «اَعْرافُ الرِّياحِ وَ السَّحابِ: اَوائِلُها وَ اَعاليها». در آيه [اعراف:46]. الف و لام عوض از مضاف اليه است تقديرش چنين مىباشد: «وَ عَلى اَعْرافِ الْحِجابِ رِجالٌ» يعنى ميان اهل بهشت و آتش حائلى است و بر بلنديهاى آن حائل مردانى است. اهل اعراف ما ابتدا آياتى كه در آنها اين كلمه واقع است نقل و سپس مطالب آن را بررسى كرده و آنگاه بعضى از روايات و اقوال را نقل خواهيم كرد: [اعراف:46-49]. آنچه از اين آيات مستفاد مىشود به قرار ذيل است: 1- ميان اهل جنّت و نار حائلى است. آيا اين حائل همان است كه در [حديد:13] آمده است؟ به قولى مراد از «سُور» همان اعراف است شايد اينطور باشد ولى فرق اين آيه با آيه اعراف آنست که این درباره حايل ميان مؤمنين و منافقين است چنان كه از ما قبل و صدر آيه معلوم مىشود و اعراف درباره مطلق مؤمنان و كفّار مىباشد. 2- در ارتفاعات آن حائلى مردانى است كه همه را با علامت آنها مىدانند، آن مردان خطاب به اهل بهشت گويند: سلام بر شما، اين سخن آنگاه گويند كه اهل بهشت هنوز به بهشت داخل نشدهاند ولى طمع آن را دارند كه داخل شوند، در صورتى كه «لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ» هر دو حال باشند از «اَصْحابُ الجَنَّةِ» و اگر حال باشند از ضمير «ناَدْوا» آن وقت معنى چنين مىشود كه مردان اعراف در حالى ندا مىكنند كه داخل بهشت نشدهاند ولى طمع آن را دارند. با قرينه آيات ما قبل مىشود گفت كه دو جمله حال اصحاب اعراف است زيرا ملاحظه آيات ما قبل نشان مىدهد كه گفتار اهل اعراف بعد از اسقرار اهل بهشت در بهشت و اهل دوزخ در دوزخ است مثلا در آن آيات چنين آمده: «وَ نادى اَصْحابُ الّجَنَّةِ اَصْحابَ النّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبَّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبَّكُمْ حَقّاً قالُوا نَعَمْ...» ولى گفتهاند: دو جمله «لَمْ يَدْخَلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ» حال است از «اَصْحابَ الْجَنَّةِ». و اين حق است زير در آيه 49 مىخوانيم: «اُدْخُلُوا الّجَنُّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» آيه صريح است كه هنوز داخل نشدهاند در اين صورت آيه «وَ نادى اَصْحابُ الْجَنَّةِ...» كه گذشت مطلب مستقلى است كه ترتيب وقوعى با آيات بعدى ندارد. 3- مردان اعراف چون متوجّه اهل آتش شوند گويند: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ» ايضاً آنها به عدهاى از بدكاران كه با علائم آنها را مىشناسند مىگويند: جمع مال و غيره و تكبر از بندگى حق شما را كفايت نكرد و از عذاب رها ننمود، آيا اينان (اشاره به مؤمنين) آنهايند كه قسم خورديد خدا رحمتى به ايشان نمیرساند (اى مؤمنان) داخل بهشت شويد براى شما ديگر خوفى و اندوهى نيست. ظاهر «اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ...» آن است كه اهل اعراف به اهل بهشت دستور مىدهند كه: داخل بهشت شويد بعضى در آن «قيل» يا «يَقُولُ اللّهُ» يا «يَقُولُ الْمَلائِكَةُ» مقدّر كردهاند ولى همه برخلاف ظاهر است. با ملاحظه آنچه گفته شد: پر روشن است كه اهل اعراف مردان ممتازى هستند از قبيل انبياء، اوصياء، ائمه، صديقين، و اشهاد. زيرا آنها همه را با علامت مىشناسند و در آن روز حق سخن گفتن دارند، به اهل بهشت فرمان دخول مىدهند، آنها را به رخ اهل جهنّم مىكشند، اهل بهشت را سلام مىگويند. با آن كه در آن روز كسى حق سخن گفتن ندارد جز به اذن خدا [نباء:37-38]، [انفطار:19]. پس اين اشخاص كه اين همه سخنان بزرگ مىگويند لابد مورد نظر خدا و واسطه ميان خدا و مردماند. و قسمتى از كارهاى قيامت به امر خدا محوّل به ايشان است و اين عجب نيست كه خداوند در آن روز بعضى از بندگان محبوب خويش را چنان مقامى بدهد و چنان كارى به آنها محول كند كه حتى آنها به اهل بهشت اجازه ورود بدهند. بررسى روايات روايات وارده در اين زمينه دو گروهاند يكى آن كه اصحاب اعراف انبياء و امامان و نظير آنهااند. دوم اهل اعراف آنهايند كه اعمال نيك و بد آنها مساوى است، اعمال نيك از آتش بازشان داشته و اعمال بد مانع دخول بهشت گرديده آنها در اعرافاند تا خدا ميانشان قضاوت كند. بعد وارد بهشت گردند اين دسته از روايات با آيات ابداً تطبيق نمىشوند اينك بعضى از روايات دستهْ اول: 1- در مجمع از امام باقر «عليه السلام» نقل شده: «هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ لايَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لا يَدْخُلُ النّآرَ اِلّا مَنْ اَنْكَرَهُمْ وَ اَنْكَرُوهُ» اين حديث در تفسير عياشى نيز نقل شده. 2- ايضاً درمجمع است «قالَ اَبُو عَبْدءاللّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهَِماالسَّلامْ: اَلْاَعْرافُ كُثْبانٌ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَالنّارِ يَقِفُ عَلَيْها كُلُّ نَبِىٍّ وُكُلٌ خَليفَةِ نَبَىٍ... كثبان جمع كثيب به معنى تل ريگ است. 3- در مجمع از اصبغ بن نباته مروى است: «قالَ كُنْتُ جالِساً عِنْدَ عَلِىٍّ عليه السلام فَاَتاهُ اِبْنُ الْكُوّاءِ فَسَئَلَهُ عَنْ هذِهِ الْآيَةِ فَقالَ: وَيْحَكَ يَابْنَ الْكُوّاءِ نَحْنُ نَقِفُ يَوْمَ الْقِيامَةِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَالنّارِ فَمَنْ يَنْصُرُنا عَرَفْناهُ بِسيماهُ فَادْخَلْناهُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ اَبْغَضْنا عَرَفْناهُ بِسيماهُ فَاَدْخَلْناهُ النّارَ». 4- ايضاً در مجمع درباره حديث مشهور «اِنَّ عَلِيّاً عليه السلام قَسیمُ النّارِ وَ الْجَنَّةِ» از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» نقل شده كه آن حضرت به على «عليه السلام» فرمود: «يا عَلِىُّ كَاَنّى بِكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بِيَدِكَ عَصا عَوْسَجٍ تَسُوقُ قَوماً اِلَى الْجَنَّةِ وَ آخَرينَ اِلَى النّارِ». اين روايت مطابق آيه «اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ...» است كه در آيات اعراف بررسى شد كه آن از كلام اصحاب اعراف است. حديث «قَسيمُ النّارِ وَ الجَنَّةِ» را فريقين نقل كردهاند. 5- در تفسير عياشى از على «عليه السلام» نقل شده كه فرمود: «اَنَا يعسُوبُ الْمُؤمِنينَ وَ اَنَا اَوَّلُ السّابِقينَ وَ اَنَا خَليفَةُ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ اَنَا قَسيمُ (اَلْجَنَّةِ وَ) النّارِ وَ اَنَا صاحِبُ الْاَعْرافِ». 6- در بحار از بصائر از بريد عجلى نقل شده: «سَئَلْتُ اَبا جَعْفَرَ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ: (وَ عَلَى الْاَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسيماهُمْ» قالَ: اُنْزِلَتْ فى هذِهِ اَلْاُمَّةِ وَ الرِّجالُ هُمُ الْاَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ...». 7- و نيز در بحار از امام صادق عليه السلام در ضمن حديثى نقل شده: «لَيَكُونُنَّ عَلَى الْاَعْرافِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النّارِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِىُّ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الطَّيِّبُونَ مِنْ آلِهِمْ...». اين احاديث كه از آنها بيشتر مىتوان يافت همه با آيات قابل تطبيق و مصداق آياتاند و در بعضى از آنها خود ائمّه اعراف خوانده شدهاند چنانكه در تفسير عياشى از سلمان نقل شده كه شنيدم رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» بيشتر از ده بار به على عليه السلام فرمود: «يا عَلِىُّ اِنَّكَ وَ الْاَوْصياءَ مَنْ بَعْدِكَ اَعْرافٌ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَالنّارِ لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلّا مَنْ عَرَفَكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ وَ لا يَدْخُلُ النّارَ اِلّا مَنْ اَنْكَرَكُمْ وَ اَنْكَرْتُمُوهُ». مراد از اعراف در حديث شناخته شدهها است زيرا اعراف جمع عرف و اعرف است چنانكه در المنار گفته است. يعنى شما روز قيامت شناخته شدههائيد آشنايان شما اهل بهشت و منكرينتان اهل آتشند. دسته دوم از روايات درباره اصحاب اعراف كه گفتيم چنيناند: 1- در تفسير عياشى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه از راوى به آن حضرت عرض كرد: «اَىُّ شَىْءِ اَصْحابُ الْاَعْرافِ؟ قالَ: اسْتَوَتِ الْحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ فَاِنْ اَدْخَلَهُمُ اللّه الْجَنَّةَ فَبِرحْمَتِهِ وَ اِنْ عَذَّبَهُمْ لَمْ يَظْلِمْهُمْ». 2- در كافى در ضمن حديثى از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: «وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ اِسْتَوَتْ حَسَناتُهُمْ وَ سَيِّئاتُهُمْ فَقَصُرَتْ بِهِمُ الْاَعْمالُ وَ اِنَّهُمْ لَكُما قالَ اللّهُ...». روايات اهل سنت درباره اصحاب اعراف نوعاً در اين زمينه است ولى چنانكه گفته شد با آيات قابل تطبيق نيستند. نقل اقوال اقوال گذشتگان راجع به اصحاب اعراف در كتب تفسير چنين است: 1- اصحاب اعراف انبياء عليهم السلاماند خدا آنها را در بلندىهاى سور قرار مىدهد تا از مردم متمايز باشند و چون آنها گواهان امتهااند. 2- آنها ملائكهاند كه در صورت مردان ظاهر شوند اهل بهشت و آتش را مىشناسند... 3- آنها عباس، حمزه، على عليه السلام و جعفر ذوالجناحيناند، دوستان خويش را با صورتهاى سفيد و دشمنان خويش را با صورتهاى سياهشان مىشناسند. 4- آنها عادلان امّتها و گواهان اعمالند از هر امّت. 5- كسانى هستند كه حسنات و سيئات آنها برابراند كه نه مستحق آتشاند و نه جهنّم، بالاخره مورد عفو قرار مىگيرند. 6- آنها مؤمنان جنّاند. 7- آها اولاد كفاراند كه پيش از تكليف مردهاند. 8- آنها كسانىاند كه بدون اجازه پدران به جهاد رفته و شهيد شدهاند. 9- آنها اشرافاند. 10- آنها اهل فترتاند كه در فاصله زمان حضرت عيسى و حضرت محمد «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» به دنيا آمدهاند يا مطلق اهل فترتاند. 11- آنها قومى نيكوكار و فقيه و عالماند. 12- كسانىاند كه عجب و خود بينى دارند. 13- آنها اولاد زنااند . 14- آنها مستضعفيناند كه حجت بر ايشان تمام نشده و تكليف تعلّق نگرفته است (مجمع، الميزان، المنار) الميزان وجه 8و10 را به اقوال ممكن الالحاق دانسته است. ناگفته نماند: بعضى از اين اقوال به بعض ديگر داخل است و فقط قول اول و چهارم و نهم بر آيات قابل تطبيق است. اما قول دوم كه آنها ملائكهاند كلمه «رجال» در آيه مانع از آن است كه ملائكه باشند زيرا ملك به ذكوريت و انوثيّت توصيف نمىشود. و قول پنجم گرچه درباره آن روايات نقل شده ولى بر آيات قابل تطبيق نيست بقيه اقوال اعتبارى ندارند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْأَعْرَافِ | ۲ |