خِطْأ
ریشه کلمه
- خطء (۲۲ بار)
قاموس قرآن
اشتباه. ماگفته نماند: خطا و اشتباه سه قسم است. اوّل آنكه كارى ناشايست را از روى عمد و بى اعتنائى انجام دهند، اين گونه خطا مسئوليت آور و مورد بازخواست است و آن مثل جهالت عمدى است كه در «جهل» گذشت مثل [اسراء:31] پيداست كه مشركان فرزندان خويش را از روى عمد و اراده مىكشتند و علّت خطا بودن همان ناشايست بودن آن عمل است. «خطاء» در آيه شريفه بكسر خاء و فتح آن هر دو خوانده شده است. و آن را بكسر اوّل، گناه معنى كردهاند در قاموس گويد: آن به معنى گناه يا گناه عمدى است در مجمع آمده: «خطىء يخطاء خطاء» آن گاه گويند كه گناه از روى عمد باشد و خاطىء نيز از آن است يعنى آن كه از روى عمد خطاكار است راغب نيز در مفردات چنين گفته است. تمام گناهان كه از آنها بخطا و خطيئه و خطايا تعبير شده همه از اين قبيلاند مثل [بقره:81]، [نوح:25]، [طه:73]. دوّم آن كه كار شايستهاى اراده كند ولى خلاف آن واقع شود مثل آن كه مىخواست پرندهاى شكار كند اشتباهاً انسانى را كشت. اين خطا قابل عفو و غير مسئول است و فاعل آن را مخطىء گويند نه خاطىء مثل [احزاب:5] و مثل [نساء:92]. خطاء و اخطاء هر دو به يك معنى است (اقرب). سوّم آن كه كار خلافى را اراده كند و اشتباهاً كار خوبى را انجام دهد. اين گونه شخص درباره ارادهاش مذموم بوده و درباره فعلش نيز ممدوح نيست. راجع به اين شّق در قرآن مصداقى نيامده است. قسم اوّل چنان كه گفته شد خطاى مسئول است و در قسم دوّم اراده صواب و فعل خطا و در قسم سوّم به عكس است. در تعيين اين سه قسم از مفردات استفاده شده است. در اقرب الموارد هست: گفتهاند: خطا بر سه معنى است گناه، ضدّ عمد و ضدّ صواب و در معنى اخير اكثر با مد آيد. * [بقره:81] توجيه اين آيه در «حوط» گذشت. * [بقره:286] اگر مراد از آيه خطا به معنى دوّم باشد صريح است كه بعضى از نسيانها و خطاها مؤاخذه دارد مثل اينكه نسيان و خطا در اثر اهمال و بى اعتنائى باشد در اين صورت هر چند عامل در موقع نسيان و خطا غير مختار است درباره شخص مجرم آمده كه روز قيامت مىگويد: خدايا چرا مرا كور محشر كردى خطاب رسد [طه:126] گر چه مراد از نسيان در اين آيه بى اعتنائى و ترك عمل است. المنار درباره آيه ما نحن فبه توجيه متقنى دارد كه قابل توجّه است. * خاطئون و خاطئين پنج بار در قرآن مجيد آمده و همه درباره كسانى است كه عمداً خطا و گناه كردهاند مثل [قصص:8] و در سابق گفتيم: كه خاطىء به گناهكار اطلاق مىشود و مخطىء به خطا كننده معذور. خاطئه مؤنث خاطىء است مثل [علق:16] و در آيه [حاقة:9] به معنى گناه است چنان كه راغب گفته. در مجمع آن را مصدر گرفته و اسم مصدر معنى كرده است و در اقرب مىگويد: مصدر است مثل عاقبت. * [نساء:112] هر كه خطا يا گناهى كند و آن را بگردن بيگناهى افكند، بهتانى و گناهى آشكار بدوش گرفته است. به نظر مىآيد كه مراد از خطيئه شّق دوّم خطاست كه خطاى معذور و غير مسئول است. راغب نيز چنين معتقد است. در اين صورت ترديد ميان خطيئه و اثم كاملاً روشن است در الميزان خطيئه را به معنى معصيت گرفته معصيتى كه و بال آن از موردش تجاوز نمىكند مثل ترك روزه و خوردن خون، و اثم را به معنى گناهى گرفته كه و بال آن مستمّر است مثل قتل نفس و سرقت. و در اين باره تحقيق شايانى كرده است. ولى بايد دانست كه ذيل آيه درباره نسبت گناه به ديگرى است «ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَريئاً» نسبت ترك روزه و خوردن خون مثلاً به ديگرى، به امساق آيه چندان جور در نمىآيد. بهتر آن است كه خطيئه را به معنى خطاى معذور بگيريم چنان كه گفتيم آن وقت معنى آيه كاملاً طبيعى و مطابق فهم مىشود يعنى: هر كه خطائى مرتكب شود مثلاً كسى را به اشتباه بكشد و يا گناهى مرتكب شود مثلاً پولى بدزدد سپس آن را بگردن بيگناهى افكند گناهى بزرگ متحمل شده است. كلمه خطيئه به طور مفرد فقط سه بار در قرآن مجيد آمده يكى آيه 81 بقره كه گذشت و ديگرى آيه 82 شعراء و سوّمى آيه ما نحن فيه. اوّلى حتماً درباره گناه و دوّمى محتمل است و سوّمى بنا بر آنكه گفته شد به معنى خطاى معذور است. فقط اين اشكال مىماند كه آيا خطيئه بر خطاى محض اطلاق مىشود و يا با آن فقط خطا گفته مىشود چنانكه فرمده «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً».