تَضْحَى
ریشه کلمه
- ضحو (۶ بار)
قاموس قرآن
[شمس:1]. ضحى انتشار نور آفتاب و گشتدش شعاع آن است. چنانكه راغب و ديگران گفتهاند در صحاح و اقرب گفته: ضحوه بعد از طلوع خورشيد و پس از آن ضحى است. در مجمع فرموده: اصل آن ظهور است «ضَحَا الشَّمْسُ يَضْحُو ضِحْواً» يعنى خورشيد آشكار شد. معنى آيه چنين مىشود: قسم به آفتاب و قسم به گسترش شعاع آن. در آيات [اعراف:98]، [طه:59]، [ضحى:1-2]. وقت را ضحى گفته به مناسبت گسترش نور خورشيد. يعنى عذاب ما آنها كه مشغول كار اند در يابد. گفت وقت وعده شما روز زينت است كه مردم در نيمروز يا وقت چاشت مجتمع شوند، در آيه سوم مقصود از ضحى روز است به قرينه والليل. [طه:119]. غرض از «لا تَضْحى» آن است كه حرارت خورشيد نه بينى در مجمع و اقرب آمده: «ضحى الرجل يضحى ضحى: اذا برز للشمس» يعنى اى آدم تو در آن بهشت عطشان نمىشوى و سوزش آفتاب نبينى. گفتهاند: علت جمع اين دو كلمه آن است كه تشنگى بيشتر از حرارت از آفتاب است و هكذا در آيه ما قبل «اَنَّ لَكَ اَلّا تَجُوعَ فيها وَ لا تَعْرى» گرسنگى عريانى شكم است مثل عريانى تن. * [نازعات:46]. عشيّه آخر روز وضحى اول روز و انتشار نور خورشيد است و ضمير «ضُحاها» به عشيّه راجع است يعنى: توقف نكردهاند مگر به قدر آخر روز يا اول آن عشيّه نظير [يونس:45]. نا گفته نماند: قربانى را از آن اضحيه گويند كه ئر روز عيد وقت گسترش نور آفتاب ذبح مىشود (مجمع) جمع آن اضاحى است، بعضى ضحيّه و ضحايا گفتهاند.