تفسیر:نمونه جلد۱۲ بخش۵۲
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
بديهى است براى حركت كشتيها در دريا، نظاماتى دست بدست هم داده تا اين امر فراهم گردد: از يكسو آب به صورت مركبى راهوار آفريده شده ، از سوى ديگر وزن مخصوص بعضى از اشياء سبكتر از آب است آنچنان كه روى آب بماند، و يا اگر سنگينتر است آنرا به شكلى مى توان ساخت كه عملا وزن مخصوصى كمتر از آب پيدا كند، بطورى كه طاقت تحمل بارهاى سنگين و انسانهاى فراوانى داشته باشد.
از سوى سوم نيروى محركى لازم است ، كه در زمانهاى گذشته بادهاى منظمى بود كه بر صفحه اقيانوسها با نظم خاصى مى وزيد، و آشنائى به زمان و مسير و سرعت اين بادها به ناخدايان امكان مى داد كه از نيروى عظيم آن براى حركت كشتيهاى بادبانى استفاده كنند، ولى امروز از نيروى بخار كه برادر باد است براى حركت كشتيهاى عظيم استفاده مى شود.
از سوى چهارم نياز به وسيله راهيابى است كه در گذشته خورشيد و ستارگان آسمان بودند و امروز قطب نماها و نقشه ها هستند. به هر حال اگر اين چهار موضوع دست به دست هم نمى دادند و براى حركت منظم كشتيها هم آهنگ نمى شدند انسان از اين وسيله بسيار مهم حمل و نقل و مركب سوارى راهوار محروم مى ماند. البته مى دانيد كشتيها هميشه بزرگترين وسيله نقليه انسانها بوده و هستند، هم اكنون كشتيهاى غول پيكرى داريم كه به اندازه يك شهر كوچك وسعت و سرنشين دارند. سپس اضافه مى كند: «هدف از اين برنامه آنست كه شما از فضل خدا بهره گيريد» (لتبتغوا من فضله ). براى مسافرتهاى خودتان ، براى نقل و انتقال مال التجاره ها، و براى آنچه به دين و دنياى شما كمك مى كند. «چرا كه خداوند نسبت به شما مهربان است » (انه كان بكم رحيما). از اين توحيد استدلالى كه گوشه كوچكى از نظام آفرينش را كه حاكى از مبدء علم و قدرت و حكمت آفريدگار است نشان مى دهد، به استدلال فطرى منتقل مى شود و مى گويد: فراموش نكنيد: ((هنگامى كه ناراحتيها در دريا به شما برسد (و گرفتار طوفان و امواج كوبنده و وحشتناك شويد) تمام معبودهائى را كه مى خوانيد جز خدا از نظر شما گم مى شود)) (و اذا مسكم الضر فى البحر ضل من تدعون الا اياه ). و بايد گم شود چرا كه طوفان حوادث پرده هاى تقليد و تعصب را كه بر فطرت آدمى افتاده كنار مى زند، و نور فطرت كه نور توحيد و خداپرستى و يگانه پرستى است جلوه گر مى شود، آرى در چنين لحظاتى همه معبودهاى پندارى و خيالى كه
نيروى توهم انسان به آنها قدرت بخشيده بود همچون برف در آفتاب تابستان آب مى شوند و از ذهن محو مى گردند و تنها نور الله در آن مى درخشد. اين يك قانون عمومى است كه تقريبا هر كس آن را تجربه كرده است كه در گرفتاريها هنگامى كه كارد به استخوان مى رسد، موقعى كه اسباب ظاهرى از كار مى افتند، و كمكهاى مادى ناتوان مى گردند، انسان به ياد مبدء بزرگى از علم و قدرت مى افتد كه او قادر بر حل سختترين مشكلات است . كار نداريم كه نام اين مبدء را چه بگذارند همينقدر مى دانيم روزنه اميدى به قلب گشوده مى شود و نور لطيف و نيرومندى در دل مى پاشد، اين يكى از نزديكترين راهها به سوى خدا است ، راهى از درون جان و سويداى قلب . سپس اضافه مى كند: اما شما فراموشكاران «هنگامى كه دست قدرت الهى شما را به سوى خشكى نجات داد به او پشت مى كنيد و رو مى گردانيد و اصولا انسان كفران كننده است » (فلما نجاكم الى البر اعرضتم و كان الانسان كفورا). بار ديگر پرده هاى غرور و غفلت ، تقليد و تعصب ، اين نور الهى را مى پوشاند و گرد و غبار عصيان و گناه و سرگرميهاى زندگى مادى ، چهره تابناك آن را پنهان مى سازد. ولى آيا فكر مى كنيد خداوند در خشكى و قلب صحرا نمى تواند شما را به مجازاتهاى شديد مبتلا سازد؟: «آيا شما از اين ايمنيد كه به فرمان او زمين بشكافد و شما را در كام خود فرو ببرد»؟ (افامنتم ان يخسف بكم جانب البر). و ((آيا از اين ايمنيد كه طوفانى از سنگ بر شما ببارد و شما را در زير سنگها مدفون سازد (عذابى كه به مراتب از غرق در درياها سختتر است ) سپس حافظ
و نگهبانى پيدا نكنيد؟!)) (او يرسل عليكم حاصبا ثم لا تجدوا لكم وكيلا). بيابانگردان كه مخصوصا با اين مساله آشنا بودند كه گاهى طوفان در دل بيابانها مى وزيد و توده اى از شن و سنگريزه را با خود حمل مى كرد و در نقطه ديگر فرود مى آورد، و تلى عظيم تشكيل مى داد به گونه اى كه گاهى قطار شتران در زير آن دفن مى شدند، اهميت اين تهديد را بيشتر درك مى كردند. سپس اضافه مى كند: اى فراموشكاران آيا گمان كرديد اين آخرين بار بود كه شما نياز به سفر دريا پيدا كرديد؟ «آيا از اين ايمن هستيد كه بار ديگر بر اثر ضرورتها و نيازها خداوند شما را به قلب دريا بفرستد، و در آنجا به تندبادهاى كوبنده فرمان دهد كه شما را به خاطر كفر و كفرانتان غرق كند و آنگاه حتى كسى كه خون شما را مطالبه كند و بگويد چرا؟ وجود نداشته باشد»؟! (ام امنتم ان يعيدكم فيه تارة اخرى فيرسل عليكم قاصفا من الريح فيغرقكم بما كفرتم ثم لا تجدوا لكم علينا به تبيعا). نكته ها:
انسانهاى كم ظرفيت
اين حالت كه به هنگام ظهور مشكلات به ياد خدا بيفتند و در راحتى او را فراموش كنند، حالت بسيارى از مردم است ، در اين گونه افراد، طبيعت ثانوى ، فراموشكارى است و عدم توجه به واقعيات زندگى . بنابراين توجه به خدا و واقعيات زندگى ، يك حالت استثنائى براى آنها محسوب مى شود كه نياز به عوامل فوق العاده دارد، مادام كه آن حالت فوق العاده
موجود است به ياد خدا هستند، اما به محض اينكه بر طرف شد به طبيعت انحرافى خود باز مى گردند، و خدا را به دست فراموشى مى سپرند. خلاصه كمتر كسى را مى توان پيدا كرد كه در مشكلات سخت و طاقتفرسا به پيشگاه با عظمت خدا سر فرود نياورد ولى مى دانيم اين بيدارى و «توجه اضطرارى »، بى ارزش است . افراد باايمان و مسلمانان راستين ، آنها هستند كه در راحتى و بلا، در سلامت و بيمارى ، در فراوانى و قحطى ، در زندان و بر تخت قدرت ، و خلاصه در همه حال به ياد او مى باشند، و اصولا اين تغيير حالات به هيچوجه آنها را دگرگون نمى سازد. روحشان بقدرى بزرگ است كه همه اينها را در خود هضم مى كند، همچون على (عليه السلام ) كه عبادت و زهد و رسيدگيش به دردمندان ، بر تخت قدرت همان بود كه در گوشه انزوا. چنانكه خودش در صفات پرهيزكاران مى فرمايد: نزلت انفسهم منهم فى البلاء كالتى نزلت فى الرخاء: «حال آنها در بلا و راحتى يكسان است ». كوتاه سخن اينكه : ايمان ، توجه به خدا، توسل ، عبادت ، توبه و تسليم در برابر پروردگار همه در صورتى ارزش دارد كه دائمى و پايدار باشد، اما ايمان موسمى ، توبه موسمى و عبادتهاى موسمى كه در شرائط اضطرارى و يا آنجا كه منافع انسان ايجاب مى كند، انجام مى شود، بى فايده و يا بسيار كم ارزش است ، و در آيات قرآن از اين گونه اشخاص كرارا نكوهش شده است .
فرار از محدوده حكومت خدا ممكن نيست
بعضى مانند بت پرستان زمان جاهليت ، تنها هنگامى به الله روى مى آورند
كه مثلا در وسط اقيانوس يا در يك پرتگاه خطرناك يا حالت بيمارى شديد گرفتار شوند، در حالى كه اگر درست بينديشيم انسان در همه حال ، و در همه جا، شديدا آسيب پذير است ، دريا و صحرا، سلامت و بيمارى ، پرتگاه و غير آن در واقع همه يكسان مى باشند. يك زلزله مختصر: خانه امن و امان و آرام ما را ممكن است به ويرانه اى وحشتناك تبديل كند، يك لخته كوچك خون مى تواند شاهرگ بزرگ قلب يا مغز ما را ببندد، و با سكته قلبى و مغزى ، مرگ در يك ثانيه فرا رسد، با توجه به اين امور غفلت از خداوند و فراموشى ذات پاك او، چقدر جاهلانه است ؟! ممكن است طرفداران فرضيه اتكاى مذهب به ترس ، همين موضوع را دستاويز قرار دهند و بگويند: ترس از عوامل مختلف طبيعى انسان را به سوى خدا مى راند و چنين پندارى را در نظر او تقويت مى كند. ولى آيات قرآن به اين گونه اوهام پاسخ داده است ، زيرا هيچگاه قرآن پايه خداشناسى را بر اين مساله قرار نداده ، بلكه اساس را مطالعه نظام آفرينش و پى بردن به ذات پاكش از طريق اين مطالعه قرار داده است ، حتى در آيات فوق ديديم كه قبل از ذكر توحيد فطرى به ايمان استدلالى مى پردازد و در واقع اين حوادث را يادآور خدا مى شمرد، نه موجب شناخت او كه شناختش هم از طريق استدلال و هم از راه فطرت براى حقجويان آشكار است .
معنى چند لغت
«يزجى » همانگونه كه گفتيم از ماده ازجاء به معنى حركت دادن مداوم چيزى است . «حاصب » به معنى بادى است كه سنگريزه ها را حركت مى دهد و
پشت سر هم بر جائى مى كوبد، و در اصل از حصباء به معنى سنگريزه گرفته شده است . «قاصف » به معنى شكننده است و در اينجا اشاره به طوفان شديدى است كه همه چيز را در هم مى شكند. «تبيع » به معنى تابع و در اينجا اشاره به كسى است كه به مطالبه خون و خونبها برمى خيزد و دنبال آن را مى گيرد.
آيه ۷۰ - ۷۲
آيه و ترجمه وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنى ءَادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فى الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطيِّبَتِ وَ فَضلْنَهُمْ عَلى كثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً(۷۰) يَوْمَ نَدْعُوا كلَّ أُنَاسِ بِإِمَمِهِمْ فَمَنْ أُوتىَ كتَبَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئك يَقْرَءُونَ كتَبَهُمْ وَ لا يُظلَمُونَ فَتِيلاً(۷۱) وَ مَن كانَ فى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فى الاَخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضلُّ سبِيلاً(۷۲) ترجمه : ۷۰ - ما بنى آدم را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم ، و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها روزى داديم ، و بر بسيارى از خلق خود برترى بخشيديم . ۷۱ - به ياد آوريد روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مى خوانيم ، آنها كه نامه عملشان به دست راستشان است آنرا (با شادى و سرور) مى خوانند و سر سوزنى به آنها ظلم و ستم نمى شود. ۷۲ - اما آنها كه در اين جهان (از ديدن چهره حق ) نابينا بودند در آنجا نيز نابينا هستند و گمراه تر! تفسير: انسان گل سر سبد موجودات از آنجا كه يكى از طرق تربيت و هدايت ، همان دادن شخصيت به افراد است ، قرآن مجيد به دنبال بحثهائى كه مشركان و منحرفان در آيات گذشته داشت ،
در اينجا به بيان شخصيت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مى پردازد، تا با توجه به اين ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نيالايد و خويش را به بهاى ناچيزى نفروشد، مى فرمايد: «ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم » (و لقد كرمنا بنى آدم ). سپس به سه قسمت از مواهب الهى ، نسبت به انسانها اشاره كرده مى گويد: «ما آنها را با مركبهاى مختلفى كه در اختيارشان قرار داده ايم در خشكى و دريا حمل كرديم » (و حملناهم فى البر و البحر) ديگر اينكه «آنها را از طيبات روزى داديم » (و رزقناهم من الطيبات ). با توجه به وسعت مفهوم كلمه «طيب » كه هر موجود پاكيزه اى را شامل مى شود، گستردگى اين نعمت بزرگ الهى آشكار مى گردد. سوم اينكه «ما آنها را بر بسيارى از مخلوقات خود فضيلت و برترى داديم » (و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا). چند نكته : ۱ - مركب ، نخستين نعمت انسان در اينجا اين نكته جلب توجه مى كند كه چرا خداوند از ميان تمام مواهبى كه به انسان بخشيده نخست به مساله حركت او در خشكى و دريا اشاره مى كند؟ اين ممكن است به آن جهت باشد كه بهره گيرى از طيبات و انواع روزيها بدون حركت امكانپذير نيست و حركت انسان بر صفحه زمين نياز به مركب راهوار دارد، آرى «حركت » مقدمه هر گونه «بركت » است . و يا به اين جهت كه مى خواهد سلطه او را بر كل پهناى زمين ، اعم از دريا و صحرا مشخص كند چرا كه هر يك از انواع موجودات بر قسمتى از محدوده زمين سلطه دارند، تنها انسان است كه بر كل اين كره خاكى حكومت مى كند،
بر دريا، صحرا، و فراز هوا. ۲ - گرامى داشت انسان از سوى خداوند در اينكه خداوند انسان را به چه چيز گرامى داشته كه در آيه فوق به طور سربسته مى گويد ما انسان را گرامى داشتيم ، در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى به خاطر اعطاى قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى دانند. بعضى اندام موزون و قامت راست . بعضى موهبت انگشتان كه انسان با آن بسيار كارهاى ظريف و دقيق را مى تواند انجام دهد و همچنين قدرت بر نوشتن دارد. بعضى به اينكه انسان تقريبا تنها موجودى است كه مى تواند غذاى خود را با دست بخورد. بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمين . و بعضى به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى دانند. ولى روشن است كه اين مواهب در انسان جمع است ، و هيچگونه تضادى با هم ندارند، بنابراين گراميداشت خدا نسبت به اين مخلوق بزرگ با همه اين مواهب و غير اين مواهب است . خلاصه اينكه انسان امتيازات فراوانى بر مخلوقات ديگر دارد كه هر يك از ديگرى جالبتر و والاتر است . و روح انسان علاوه بر امتيازات جسمى مجموعه اى است از استعدادهاى عالى و توانائى بسيار براى پيمودن مسير تكامل بطور نامحدود. ۳ - تفاوت «كرمنا» و «فضلنا». در اينكه ميان اين دو چه تفاوتى است ؟ نظرات گوناگونى اظهار شده است . بعضى گفته اند «كرمنا» اشاره به مواهبى است كه خدا ذاتا به انسان داده است ، و «فضلنا» اشاره به فضائلى است كه انسان به توفيق الهى ، اكتساب مى كند.
اين احتمال نيز بسيار نزديك به نظر مى رسد كه جمله «كرمنا» به جنبه هاى مادى اشاره مى كند و «فضلنا» به مواهب معنوى ، زيرا كلمه «فضلنا» غالبا در قرآن به همين معنى آمده است . ۴ - معنى «كثير» در اينجا چيست ؟ بعضى از مفسران آيه فوق را دليل بر فضيلت فرشتگان بر كل بنى آدم دانسته اند، چرا كه قرآن مى گويد ما انسانها را بر بسيارى از مخلوقات خود برترى داديم ، و طبعا گروهى در اينجا باقى مى ماند كه انسان برتر از آنها نيست و اين گروه جز فرشتگان نخواهند بود. ولى با توجه به آيات آفرينش آدم و سجود و خضوع فرشتگان براى او و تعليم علم اسماء به آنها از سوى آدم ، ترديدى باقى نمى ماند كه انسان از فرشته برتر است ، بنابراين ، «كثير» در اينجا به معنى جميع خواهد بود و به گفته مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البيان ، در قرآن و مكالمات عرب ، بسيار معمول است كه اين كلمه به معنى جميع مى آيد. طبرسى مى گويد: معنى جمله اين است انا فضلناهم على من خلقناهم و هم كثير: «ما انسان را بر ساير مخلوقات برترى بخشيديم و ساير مخلوقات بسيارند». قرآن درباره شياطين مى گويد: و اكثرهم كاذبون (سوره شعراء آيه ۲۲۳) بديهى است كه شياطين همه دروغگو هستند نه اكثر آنها. و به هر حال اگر اين معنى را خلاف ظاهر بدانيم آيات آفرينش انسان قرينه روشنى براى آن خواهد بود. ۵ - چرا انسان برترين مخلوق خدا است ؟ پاسخ اين سؤ ال چندان پيچيده نيست ، زيرا مى دانيم تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف ، مادى و معنوى ، جسمانى و روحانى تشكيل شده ، و در لابلاى
تضادها مى تواند پرورش پيدا كند، و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد، انسان است . حديث معروفى كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين مدعا است : «خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان ، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب ، حيوانات مجموعه اى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه اى است از هر دو تا كدامين غالب آيد، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات پست تر». در اينجا يك سؤ ال باقى مى ماند و آن اينكه آيا همه انسانها از فرشتگان برترند؟ در حالى كه گروهى بى ايمان و شرور و ستمگر هستند كه از پست ترين خلق خدا محسوب مى شوند و به تعبير ديگر آيا بنى آدم در آيه مورد بحث همه انسانها را شامل مى شود يا تنها گروهى از آنها را. پاسخ اين سؤ ال را در يك جمله مى توان خلاصه كرد، و آن اينكه : آرى همه انسانها برترند، اما بالقوه و بالاستعداد، يعنى همگى اين زمينه و شايستگى را دارند، حال اگر از آن استفاده نكنند، و سقوط نمايند مربوط به خودشان است . گر چه برترى اساسى انسان بر ساير موجودات روى جنبه هاى معنوى و انسانى او است ولى بى مناسبت نيست كه بدانيم به گفته دانشمندان انسان حتى از نظر نيروهاى جسمانى در بعضى از جهات از ساير جانداران قويتر و نيرومندتر است (هر چند از پاره اى جهات ضعيفتر به نظر مى رسد). نويسنده كتاب «انسان موجود ناشناخته » «الكسيس كارل » مى گويد: «بدن انسان داراى استحكام و ظرافت فوق العاده اى مى باشد و در مقابل هر نوع
حادثه استقامت مى ورزد، همچنين در مقابل بى غذائى ، بى خوابى ، خستگى ، غصه افراطى ، درد، بيمارى ، رنج ، پركارى و در مورد حفظ موازنه و تعادل حيرت انگيز بدن و روح خويش ، تحمل عجيبى از خود نشان مى دهد، حتى مى توان گفت كه انسان از تمام حيوانات پردوامتر، پرتلاشتر است ، با اين توانائى جسمى و فكرى شگرفش توانسته است ، اينهمه امور، صنايع ، و تمدن كنونى را به وجود آورد و برتريش را بر همه جانداران به اثبات رساند». آيه بعد به يكى ديگر از مواهب الهى نسبت به انسان ، و سپس مسئوليتهاى سنگينى را كه به موازات اين مواهب متوجه او مى شود اشاره مى كند: در آغاز به «مساله رهبرى » و نقش آن در سرنوشت انسانها پرداخته ، مى گويد: «روز قيامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مى خوانيم » (يوم ندعوا كل اناس بامامهم ) يعنى آنها كه رهبرى پيامبران و جانشينان آنانرا در هر عصر و زمان پذيرفتند، همراه پيشوايشان خواهند بود، و آنها كه رهبرى شيطان و ائمه ضلال و پيشوايان جبار و ستمگر را انتخاب كردند همراه آنها خواهند بود. خلاصه اينكه پيوند «رهبرى » و «پيروى » در اين جهان بطور كامل در آن جهان منعكس مى شود، و بر اساس آن گروههائى كه اهل نجات و اهل عذابند مشخص مى گردند. گر چه بعضى از مفسران ، خواسته اند «امام » را در اينجا منحصرا به معنى پيامبران ، و بعضى به معنى كتابهاى آسمانى ، و بعضى به معنى علما و دانشمندان تفسير كنند، ولى روشن است كه امام در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر پيشوائى
را اعم از پيامبران و ائمه هدى و دانشمندان و كتاب و سنت ، و همچنين ائمه كفر و ضلال را شامل مى شود، و به اين ترتيب هر كس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد گرفت كه در اين جهان خط او را انتخاب كرده بود. اين تعبير در عين اينكه يكى از اسباب تكامل انسان را بيان مى كند، هشدارى است به همه افراد بشر كه در انتخاب رهبر فوق العاده دقيق و سختگير باشند، و زمام فكر و برنامه خود را به دست هر كس نسپرند. سپس مى گويد: آنجا مردم دو گروه مى شوند: «كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود آنها با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور نامه اعمالشان را مى خوانند و كوچكترين ظلم و ستمى به آنها نمى شود» (فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرءون كتابهم و لا يظلمون فتيلا). «اما كسانى كه در اين جهان ، كوردل بودند، آنها در سراى آخرت نيز نابينا خواهند بود» (و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى ). و طبيعى است كه اين كوردلان نابينا از همه گمراهترند (و اضل سبيلا). نه در اين دنيا راه هدايت را پيدا مى كنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را، چرا كه چشم خود را به روى همه واقعيات بستند و از ديدن چهره حق و آيات خداوند و آنچه مايه هدايت و عبرت است و آنهمه مواهبى كه خدا به آنها بخشيده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجا كه سراى آخرت بازتاب و انعكاس عظيمى است از اين جهان ، چه جاى تعجب كه اين كوردلان به صورت نابينايان وارد عرصه محشر شوند؟!
نكته ها:
نقش رهبرى در زندگى انسانها
قبول زندگى جمعى در حيات انسانها نمى تواند از مساله رهبرى جدا باشد، چرا كه براى مشخص كردن خط اصلى يك جمعيت ، هميشه نياز به رهبر و پيشوائى است ، اصولا پيمودن راه تكامل بدون استفاده از وجود رهبر ممكن نيست ، و سر ارسال پيامبران و انتخاب اوصيا براى آنان همين است . در علم عقائد و كلام نيز با استفاده از قاعده لطف و توجه به نقش رهبر در نظم جامعه و جلوگيرى از انحرافات ، بعثت انبياء و لزوم وجود امام در هر زمان اثبات شده است . اما به همان اندازه كه يك رهبر الهى و عالم و صالح ، راه وصول انسان را به هدف نهائى ، آسان و سريع مى كند، تن دادن به رهبرى ائمه كفر و ضلال ، او را به پرتگاه بدبختى و شقاوت مى افكند. در تفسير اين آيه در منابع اسلامى ، احاديث متعددى وارد شده كه روشنگر مفهوم آيه و هدف از امامت است : در حديثى كه شيعه و اهل تسنن از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) به سندهاى صحيح نقل كرده اند چنين مى خوانيم كه آن امام (عليه السلام ) از پدرانش از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تفسير اين آيه نقل فرمود: يدعى كل اناس بامام زمانهم و كتاب ربهم و سنة نبيهم : «در آن روز هر قومى همراه امام زمانشان و كتاب پروردگار و سنت پيامبرشان خوانده مى شوند». و نيز از امام صادق (عليه السلام ) چنين مى خوانيم : الا تحمدون الله اذا كان يوم القيامة فدعا كل قوم الى من يتولونه و دعانا الى رسول الله و فزعتم الينا
فالى اين ترون يذهب بكم الى الجنة و رب الكعبة - قالها ثلاثا -: ((آيا شما حمد و سپاس خدا را بجا نمى آوريد؟ هنگامى كه روز قيامت مى شود خداوند هر گروهى را با كسى كه ولايت او را پذيرفته مى خواند، ما را همراه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و شما را همراه ما، فكر مى كنيد در اين حال شما را به كجا مى بردند، به خداوند كعبه به سوى بهشت - سه بار امام اين جمله را تكرار كرد -)).
كرامت بنى آدم
بنى آدم معمولا در قرآن عنوانى است براى انسانها توام با مدح و ستايش و احترام ، در حالى كه كلمه انسان با صفاتى همانند «ظلوم » «جهول » «هلوع » (كم ظرفيت ) «ضعيف » طغيانگر، ناسپاس و مانند آن توصيف شده است و اين نشان مى دهد كه بنى آدم به انسان تربيت يافته اشاره مى كند و يا حداقل نظر به استعدادهاى مثبت انسان دارد. (توجه به افتخارات آدم و فضيلت او بر فرشتگان كه در كلمه بنى آدم نهفته شده نيز مويد اين معنا است ) در حالى كه كلمه انسان به معنى مطلق و گاهى احيانا اشاره به جنبه هاى منفى او است . لذا در آيات مورد بحث كه سخن از كرامت و بزرگوارى و فضيلت انسان است تعبير به «بنى آدم » شده . (در مورد معنى انسان در قرآن كريم در جلد ۸ تفسير نمونه صفحه ۲۳۹ به بعد بحث مشروحى داشتيم ).
نقش رهبرى در اسلام
در حديث معروفى كه از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده هنگامى كه سخن از اركان اصلى اسلام به ميان مى آورد «ولايت » (رهبرى ) را پنجمين و مهمترين ركن معرفى مى كند در حالى كه نماز كه معرف پيوند خلق با خالق است و روزه كه رمز مبارزه با شهوات است و زكات كه پيوند خلق با خلق است و حج كه جنبه هاى
اجتماعى اسلام را بيان مى كند چهار ركن اصلى ديگر. سپس امام (عليه السلام ) اضافه مى كند: «هيچ چيز به اندازه ولايت و رهبرى اهميت ندارد». (چرا كه اجراى اصول ديگر در سايه آن خواهد بود). و نيز به همين دليل در حديث معروفى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : من مات بغير امام مات ميتة الجاهلية . «كسى كه بدون امام و رهبر از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است ». تاريخ نيز بسيار بخاطر دارد كه گاهى يك ملت در پرتو رهبرى يك رهبر بزرگ و شايسته در صف اول در جهان قرار گرفته ، و گاه همان ملت با همان نيروهاى انسانى و منابع ديگر بخاطر رهبرى ضعيف و نالايق آنچنان سقوط كرده كه شايد كسى باور نكند اين همان ملت پيشرو است . مگر عرب جاهلى نبود كه در جهل و بدبختى و فساد و ذلت و نكبت و پراكندگى و انحطاط غوطه ور بود؟ چرا كه رهبر لايقى نداشت ، ولى با ظهور رهبر الهى يعنى محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنان راه ترقى و تكامل و عظمت را با سرعت پيمود كه دنيائى را در شگفتى فرو برد، آرى اين است نقش رهبر در آن زمان و اين زمان و هر زمان . البته خداوند براى هر عصر و زمانى رهبرى براى نجات و هدايت انسانها قرار داد؟ چرا كه حكمت او ايجاب مى كند فرمان سعادت بدون ضامن اجرا نباشد، اما مهم اين است كه مردم رهبرشان را بشناسند، و در دام رهبران گمراه و فاسد و مفسد گرفتار نشوند كه نجات از چنگالشان دشوار است . اعتقاد شيعه به وجود يك امام معصوم در هر عصر و زمان فلسفه اش همين است آن گونه كه على (عليه السلام ) فرمود: (اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة ،
اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته . ((آرى به خدا سوگند صفحه روى زمين هرگز از رهبرى كه با حجت الهى قيام كند خالى نشود، خواه ظاهر و آشكار باشد يا (بر اثر نداشتن پيروان كافى ) ترسان و پنهان ، تا نشانه هاى الهى و دلائل فرمان او از ميان نرود)). در زمينه معنى امامت و لزوم آن در جهان انسانيت در جلد اول ذيل آيه ۱۲۴ سوره بقره نيز بحث كرده ايم .
كوردلان !
قرآن تعبير جالبى از مشركان و بيدادگران در آيات فوق دارد، از آنها به عنوان «اعمى » توصيف مى كند كه اشاره به اين حقيقت است كه چهره حق همه جا آشكار است اگر چشم بينائى باشد، چشمى كه آيات خدا را در پهناى اين جهان به بيند، چشمى كه درسهاى عبرت را در صفحات تاريخ ، بخواند، چشمى كه سرنوشت جباران و ستمگران را مشاهده كند، خلاصه چشمى باز و حق نگر! اما هنگامى كه پرده هاى ضخيمى از جهل ، غرور، تعصب ، لجاجت و شهوت اين چشم بيناى دل آدمى را از كار انداخت ديگر توان ديد ندارد، و با اينكه جمال حق حجاب و پرده ندارد او از مشاهده آن ناتوان است . در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : كه در تفسير آيه فوق فرمود: من لم يدله خلق السموات و الارض ، و اختلاف الليل و النهار، و دوران الفلك و الشمس و القمر و الايات العجيبات على ان وراء ذلك امر اعظم منه ، فهو فى الاخرة اعمى و اضل سبيلا «كسى كه آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و گردش ستارگان و خورشيد و ماه و نشانه هاى شگفت انگيز او را از حقيقت بزرگترى كه وراى آن نهفته است آگاه نسازد او در آخرت اعمى
و گمراه تر است » و نيز در روايات متعددى اين آيه به كسى تفسير شده است كه استطاعت بر حج دارد ولى تا پايان عمر انجام نمى دهد. بدون شك اين يكى از مصاديق اين آيه است ، نه تمام آن ، و شايد ذكر اين مصداق بخاطر آن باشد كه با شركت در مراسم حج و مشاهده آن كنگره عظيم اسلامى و اسرار عبادى و سياسى كه در آن نهفته است چشم انسان بينا مى شود و حقايق بسيارى به او مى آموزد. در بعضى ديگر از روايات بدترين نابينائى ، نابينائى دل شمرده شده . شر العمى عمى القلب . به هر حال همانگونه كه بارها گفته ايم عالم قيامت بازتابى از اين عالم ، و اعتقادات و اعمال ما در اين عالم است ، به همين دليل در آيه ۱۲۴ تا ۱۲۶ سوره طه مى خوانيم : و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيمة اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى . «كسى كه از ذكر ما روى گردان شود زندگى سخت و دردناكى خواهد داشت ، و روز قيامت نابينا محشور مى شود، عرض مى كند پروردگارا چرا مرا اعمى محشور كردى در حالى كه قبلا بينا بودم ؟! مى فرمايد اين گونه كه آيات ما به سراغ تو آمد و چشم از آن فرو بستى و به فراموشى سپردى ، امروز به فراموشى سپرده خواهى شد»!
آيه ۷۳ - ۷۵
آيه و ترجمه وَ إِن كادُوا لَيَفْتِنُونَك عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك لِتَفْترِى عَلَيْنَا غَيرَهُ وَ إِذاً لاتخَذُوك خَلِيلاً(۷۳) وَ لَوْ لا أَن ثَبَّتْنَك لَقَدْ كِدت تَرْكنُ إِلَيْهِمْ شيْئاً قَلِيلاً(۷۴) إِذاً لاَذَقْنَك ضِعْف الْحَيَوةِ وَ ضِعْف الْمَمَاتِ ثمَّ لا تجِدُ لَك عَلَيْنَا نَصِيراً(۷۵) ترجمه : ۷۳ - نزديك بود آنها (با وسوسه هاى خود) تو را از آنچه وحى كرده ايم بفريبند، تا غير آنرا به ما نسبت دهى ، و در آن صورت تو را دوست خود انتخاب كنند! ۷۴ - و اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختيم (و در پرتو مقام عصمت مصون از انحراف نبودى ) نزديك بود كمى به آنها تمايل كنى ! ۷۵ - و اگر چنين مى كردى ما دو برابر مجازات (مشركان ) در حيات دنيا، و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ ، به تو مى چشانيديم ، سپس در برابر ما ياورى نمى يافتى !.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |