بِثَمَن
ریشه کلمه
قاموس قرآن
(به فتح اول و دوم) قيمت. راغب گويد، آن چيزى است كه فروشنده از خريدار مىگيريد در مقابل بيع اعمّ از آنكه نقد باشد يا جنس، و هر آنچه در مقابل چيزى به دست آيد ثمن اوست . [يوسف:20] او را به قيمت ناقص درمهاى شمرده شده فروختند جز اين آيه در ده محل از قرآن كلمه «ثمناً» آمده و همه درباره عوض كردن آيات خدا و يا پيمان خدا به قيمتى مثل مقام و پول و استراحت است. مثل [بقره:41] و در نه محل از محلهاى دهگانه «قليلا» صفت «ثمناً» آمده است و در تمام موارد «شرى» و «اشترى» به كار رفته است. ثنى: در مجمع البيان ذيل آيه 5 از سوره هود مىگويد: ثنى در اصل به معنى عطف است، به عدد دو از آن جهت اثنان گويند كه يكى بر ديگرى عطف است و رويهم حساب مىشوند. به درود ثنا گويند زيرا كه در مدح صفات نيك به يكديگر عطف مىشود، استثناء نيز از آنست زيرا كه مستثنى بر مستثنى منه عطف مىشود و رئيهم حساب مىگردند. 1- [هود:5] بدان آنها سينه هايشان را بر ميگردانند تا خود را از قرآن و شنيدن آن مخفى بدارند، گوئى سينههايشان را به هم مىپيچند و تا مىكنند تا قرآن را نشنوند. 2- [قلم:18] اين آيه در داستان صاحبان آن باغ است كه مىخواستند محصول را جمع كنند و چيزى به فقرا ندهند مراد از «لا يستثنون» چنانكه ارباب تفسير گفتهاند انشاءاللّه گفتن و كار منوط به اراده خدا كردن است يعنى: قسم خوردند كه حتماً محصول را بچينند و استثنا نمىكردند و نمىگفتند: اگر خدا بخواهد. و اين براى آنست كه ترتيب علل و اسباب كارها از عهده بشر خارج است و اراده بشر است بايد اوّل خدا بخواهد بعد بشر [انسان:30] لذا خدا به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده [كهف:23] . بيضاوى احتمال مىدهد معنى «لا يستثنون» آن باشد كه حق فقرا را خارج نمىكردند. 3- [توبه:40] «ثانى» حال است از ضمير مفعول «اخرجه» يعنى آنگاه كه كفّار او را بيرون كردند در حاليكه دوّم دو نفر بود و شخص ثالثى با آن دو نبود . 4- [حج:8-9] «ثانى عطفه» حال است از فاعل «يجادل» و عطف به كسر اوّل به معنى جانب و طرف است كه شخص در موقع اعراض روى خود را به آن طرف بر مىگرداند گوئى اعراض كننده روى خود را بر جانب خود مىگذارد به هر حال، اين تركيب كنايه از تكبّر و اعراض است يعنى بعضى از مردم درباره خدا مجادله مىكند بى انكه دانشى داشته باشد... در حالى مجادله مىكند كه متكبر و خود خواه است و مىخواهد ديگران را از راه خدا گمراه كند . 5- [نساء:3] «مثنى» چنانكه در ثلاث گذشت به معناى دو دو است . 6- [حجر:87] ما به تو هفت آيه كه بر هم عطف شونده است، و قرآن عظيم را داديم. مراد از سبع مثانى سوره حمد است چنانكه در روايات نبوى و ائمه عليه السلام آمده است و اينكه بعضى هفت سوره بزرگ يا حاميمهاى هفت گانه و يا هفت صحبفه از صحف انبیاء گفتهاند، قابل اعتنا نيست و از كتاب و سنّت دليلى ندارد. در تهذيب از محمد بن مسلم روايت كرده كه گويد: از امام صادق عليه السلام از سبع مثانى و قرآن عظيم پرسيدم كه آيا آن فاتحة الكتاب است؟ فرمود: آرى گفتم: بسم اللّه الرحمن الرحيم نيز از آن هفت است؟ فرمود: آرى افضل آنهاست. درباره «مثانى» بايد معناى اوّلى آن را در نظر بياوريم كه همان عطف است ظاهر آنست كه مثانى جمع مَثْنيه اسم مفعول ازثنى است يعنى عطف شوندهها. چون آيات سوره حمد يكديگر را توضيح و روشن مىكنند لذا به يكديگر عطف مىشوند و به يكديگر ميل مىكنند. در آيه ديگر همه قرآن مثانى خوانده شده [زمر:23] اين از آن جهت است كه تمام آيات قرآن به يكديگر ميل مىكنند و يكديگر را توضيح و بيان مىنمايند و شبيه همديگراند «كتابا متشابها». در كلام حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم در صفت قرآن آمده كه: بعضى بعض ديگر را تصديق مىكند، و از على عليه السلام نقل است كه «بعضى بر بعضى ناطق و بعضى بر بعضى شاهد است» يا اينكه آن جمع مثنى به معنى تكرير و اعاده از آيات بعضى ديگر را بيان و روشن مىكنند. (استفاده از الميزان). چون بيان الميزان در اين باره كافى بود به آن اكتفا گرديد. به هر حال معنى مثانى در هر دو آيه آنست كه آيات به يكديگر عطف مىشوند و همديگر را روشن مىكنند و ميان آنها التيام و ارتباط و انعطاف وجود دارد. و ظاهر آنست كه «مِن» در «مِنَ الْمَثانى» به معناى تبعيض است و در اين صورت «مثانى» به معنى تمام قرآن است و آيه مىگويد: ما از مثانى، هفت آيه به تو داديم ولى در اين صورت عطف «والقرآن تاعظيم» بر «سبعاًمن المثانى» چندان دلچسب نيست. احتمال قوى آن است كه «من» از براى بيان باشد يعنى ما به تو، سبع مثانى و قرآن عظيم را داديم. مقابل افتادن سَبع مثانى با قرآن با آنكه خود از قرآن است اهميّت سوره حمد را به خوبى روشن مىكند و شايد از براى آنست كه سوره حمد، شامل مجموع فشرده همه معانى قرآن است و لذاست كه نماز بدون حمد نداريم و نماز ميّت نماز نيست بلكه دعاست «لا صَلوةَ الّا بِفاتِحَةِ الْكِتابِ».