آل عمران ٧٩
کپی متن آیه |
---|
مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لٰکِنْ کُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَ بِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ |
ترجمه
آل عمران ٧٨ | آیه ٧٩ | آل عمران ٨٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِن دُونِ اللهِ»: به جای خدا. «رَبَّانِیِّینَ»: خداجویان و خداپرستان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسى» گوید: از عبدالله بن عباس روايت شده كه گفت: سبب نزول آيه قومى از يهود بوده اند كه به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: آيا ما را به عبادت و پرستش خودت ميخوانى؟ همچنان كه مسيح ادعا كرده بود؟[۳][۴][۵]
تفسیر
- آيات ۸۰ - ۷۹، سوره آل عمران
- بيان آيه شريفه ((ما كان لبشر...)) كه متضمن پاكى ساحت مسيح (ع ) از عقايد خرافىنصارانسبت به او مى باشد
- حاصل معناى آيه ((و ما كان ليشر...))
- معناى ((عبادا لى )) و فرق بين عبد و عبيد
- معناى ماده ((درس )) و مراد از آن در ((بما كنتم تدرسون ))
- علت دو اختلافى كه در سياق دو آيه وجود دارد
- ۱ - داستان عيسى و مادرش (عليهماالسلام ) در قرآن چگونه است
- كلام حضرت عيسى در كودكى نسبت به برنانه نبوتش براعتاستهلال بود
- حضرت عيسى (ع ) و شريعت تازه او
- ۲ - شخصيت عيسى (عليه السلام ) و مقامش در درگاه خدا
- ۳ - عيسى چه مى گفت ؟ و درباره اش چه مى گفتند؟
- اعتقاد خرافى به تفديه عيسى عليه السلام (فدا شدن براى رهايى گناهكاران ) بااعتقاد به اينكه آن حضرت از شفيعان روز جزا است فرق دارد
- آيات شريفه اى كه عقايد باطل مسيحيان درباره مسيح (ع ) را بيان مى كنند
- مساءله پدر و پسر بودن خدا و مسيح در انجيلهاى موجود
- كلماتى از انجيل در در مورد پدرى و پسرى كه نمى توان آنها را بر تشريفحمل كرد
- حاصل و نتيجه گفتار مسيحيان (اقنومهاى سه گانه )
- ۴ - احتجاج قرآن بر ضد مذهب تثليث
- سه دليل عقلى بر محال بودن توليد مثل براى خدا
- چهار برهان در آيه شريفه ((بديع السموات و الارض ))
- احتجاج دوم : اثبات اينكه شخص عيسى بن مريم (ع ) پسر خدا و شريك او در الوهيت نيست
- خوردن طعام دلالت بر احتياج و ماديت مى كند لذا با الوهيت منافات دارد
- مسيح انسان بوده داراى صفات و احوال و افعال بشرى
- عبادت كردن مسيح خود اولين دليل بر نفى الوهيت اوست
- ۵ - مسيح يكى از شفيعان نزد خدا است ، نه خونبهاى گنهكاران
- مساءله دار و فدا اساس دعوت مسيحيان
- ده اشكال بر اين اعتقاد باطل
- دومين اشكال
- سومين اشكال بر گفتار نصارا
- اشكال چهارم
- اشكال پنجم بر گفتار مسيحيان
- اتصاف خداوند به جسم و اوصاف جسمانى در كتاب نصارا
- اشكال ششم بر گفتار مسيحيان
- اشكال هفتم
- اشكال هشتم
- لازمه اعتقاد به تفديه عيسى عليه السلام جهل به معناى حقيقى گناه و خطا و نفهميدنچگونگى ارتياط گناه با عقاب است
- لازمه قول به هلاكت دائمى فرزندان آدم و انحصار راه نجات آنان در فدا شدن عيسى (ع)،لغو وعبث بودن تشريع تمام اديان است
- سخنى به طرفدارى بولس و پاسخ آن
- قرآن كريم نيز مؤ يد اين حكم عقلى است
- اشكال دهم بر سخن مسيحيان
- در سلطنت حقيقيه خداوند كه تبديل و تبدلى در آن راه ندارد، فديه واقع شدن عقلامحال است
- نفى فديه در آيات قرآنى
- شفاعت غير از فديه است و قرآن كريم شفاعت را در مورد عيسى (ع ) اثبات كرده است
- ۶ - اين آراء از كجا منشاگرفته ؟
- اولين كسى كه در مكه مردم را به بت پرستى دعوت كرد
- ۷ - كتابى كه اهل كتاب خود را منسوب به آن مى دانند چيست ؟ و چگونه كتابى است ؟
- بحث تاريخى
- سند كتاب تورات تا پنجاه سال قطع شده است !
- ۲ - داستان مسيح و انجيل
- انجيلهاى چهارگانه
- ۳ انجيل لوقا
- ۴ انجيل يوحنّا
- بى اعتبارى انجيلهاى چهارگانه از لحاظ سند ومجهول الحال بودن آنها
- عدم اعتبار كتب مسيحيت باعبث شده است بعضى منكر وجود خارجى عيسى و بعضى معتقدبهوجود دو عيسى شوند
- امور ديگرى كه موجب ترديد درباره انجيلهاى مسيحيت مى شوند
- ظهور دعوت مسيحيت بعد از خود عيسى عليه السلام بوده است
- سهم بزرگ جوامعى مانند روم ، هند، چين و مصر و... كه مسيحيت در آنها گسترش يافته ،دراعتقادبه تثليت و ظهور لاهوت در ناسوت و مساءله تفديه
- به جهت عجز از دعوت بر اساس مبانى عقلى و عقلائى ، مبلغين مسحيت اساس دعوت خودرابرمكاشفه و رهبانيت قرار دارد و اصول و فروع مسيحيت را در قالب وثنيت ريختند
- علت موفقيت دعوت به مسيحيت ، در امپراتورى روم
- بطلان و فساد مبناى دعوت مسيحى ، موجب درگيرى و مشاجره بين مدارس مسيحى و سپسمراقبت كليسا و تفتيش عقايد گرديد
- اجمالى از سير تاريخى مسحيت و پيدايش انشعابات و مذاهب مختلف مسيحى
- انشعاب مسيحيت به سه شعبه كاتوليك ، ارتدوكس ، پروتستانت
- اتهامات و دروغ پردازى هاى كليسا درباره مسلمين در زمان جنگهاى صليبى و حتى پس از آن
- افول كليسا و رشد الحاد و بى دينى ، در اثر تعليمات غلط مسيحيت
- گفتار دو تن از اساتيد علوم دينى درباره نهضت دينى در آمريكا
- بحث روايتى (رواياتى كه درباره شاءن نزول آيه كريمه : ((ما كان لبشر...)) )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«79» ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ
هيچ (پيامبر و) بشرى كه خداوند به او كتاب و حكم و نبوّت داده است، حقّ ندارد به مردم بگويد: به جاى خدا، بندگان من باشيد. بنابراين (شما دانشمندان اهلكتاب به طريق اولى چنين حقّى نداريد، بلكه بايد) به خاطر سابقهى آموزش كتاب و تدريسى كه داريد، ربّانى باشيد.
نکته ها
امتياز پيامبران بر ديگران آن است كه هر قدر بر تعداد ياران و مقدار قدرتشان افزوده شود، مردم را بيشتر به بندگى خدا دعوت مىكنند، و هرگز راه توحيد را عوض نمىكنند و تأكيد و هشدارشان بيشتر مىشود. امّا دعوت كنندههاى سودجو، در ابتدا با قيافهاى مقدّس مآبانه ودلسوزانه كار را شروع مىكنند، ولى پس از رسيدن به مسند قدرت، استبداد و خودمحورى را پىريزى مىكنند.
جلد 1 - صفحه 548
در روايات آمده است كه به بردگان خود، «عَبدى» نگوييد، بلكه «فَتى» بگوييد و بردگان نيز به مولاى خود «ربّى» نگويند، بلكه «سَيّدى» بگويند. «1»
اگر انبيا نبايد پرستش بشوند، حساب ديگران روشن است. اگر مواهب معنوى عامل عبوديّت نشود، حساب زرق و برق مادّى روشن است.
«رَبّانيّين» جمع «رَبّانى» به كسى گفته مىشود كه پيوند او با خدا محكم باشد و در فكر اصلاح و تربيت ديگران باشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: درباره من دو گروه هلاك شدند: 1. پيروان افراطى كه مرا از حدّ بشرى بالا بردند. 2. دشمنان بىانصاف كه پيامبرى مرا قبول ندارند و من از هر دو گروه بيزارم. حضرت عيسى عليه السلام نيز اين هشدار را براى پيروان خود گوشزد كرده بود و نظير اين معنا را در نهجالبلاغه از حضرت على عليه السلام نيز شاهد هستيم.
همچنين فرمودند: «لاتَرفعونى فَوق حقّى فانّ اللّه تعالى اتّخذَنى عَبداً قبل ان يَتّخذَنى نَبيّاً» مرا از آنچه هستم بالاتر نبريد، همانا خداوند پيش از آنكه مرا پيامبر قرار دهد، بنده آفريده است. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند. «2»
رسولخدا صلى الله عليه و آله دربارهى اين آيه فرمودند: هيچ مرد وزن مسلمان، آزاد يا بندهاى نيست مگر آنكه حقّ واجبى از خداوند بر گردن اوست و آن اينكه قرآن را فراگيرد و در قرآن تفكّر كند. «3»
پیام ها
1- استفاده نادرست ازموقعيّت، محبوبيّت ومسئوليّت، ممنوعاست. «ما كانَ لِبَشَرٍ»
2- كتاب و حكمت و نبوّت، انسان را از بشر بودن خارج نمىكند. «ما كانَ لِبَشَرٍ»
3- هدف انبيا، تنها نجات بشر از شرك نيست، بلكه رشد او تا مرحلهى ربّانى شدن است. «كُونُوا رَبَّانِيِّينَ»
«1». تفسير قرطبى.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». مستدرك، ج 4، ص 323.
جلد 1 - صفحه 549
4- راه ربّانى شدن، علمِ دين و درس كتاب است، نه تصوّف و چلّه نشينى. «1»
«رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ ...»
5- اگر تعليم و تعلّم و درس، انسان را ربّانى نكند، در واقع آن علم، علم نبوده است. «2» «رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ ...»
6- علماى ربّانى، مفسّران واقعى قرآن هستند. «كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ»
7- تعليم و تدريس كتب آسمانى، بايد هميشگى باشد. «كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ ... تَدْرُسُونَ»
8- معلّمى، شغل انبياست. «تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79)
بعد از آن در رد افتراى نصارى بيان فرمايد:
ما كانَ لِبَشَرٍ: نباشد و نبوده و سزاوار نيست مر بشرى را، يعنى عيسى عليه السّلام، أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ: اينكه عطا فرمايد او را خداى تعالى كتاب آسمانى، وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ: و فصل قضايا و نبوت، ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ: پس با وجود اعطاى اين عطيه بزرگ، گويد آن شخص مر امّت خود را، كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ: باشيد شما پرستندگان من، از غير خدا.
تبصره: آيه شريفه ارشاد است به حكم عقلى به تقريراتى:
1- آنكه اين امر از عقل و شرع دور است: كسى را كه خداوند او را كتاب و حكمت و نبوت عنايت فرموده و او را هادى قوم گرداند، باعث ضلالت و گمراهى ايشان شود، زيرا انتخاب چنين كسى از ذات اقدس الهى محال، و موجب جهل و نقض غرض سبحانى است؛ تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا.
2- بشرى كه تكوّن شده متدرجا در رحم، جمادى است بدون روح؛ پس از تولد هم به حالت ناتوانى و فقر ذاتى. پس در مقام معرفت و خروج از جهل و حيوانيت برآمده، مرتبه مرتبه ترقى نموده تا در زندگانى توانا شد، لكن فقر و احتياجش باقى است به سبب طوارى حوادث از گرسنگى، تشنگى، مرض، كسالت، حزن، تألم و غيره؛ چنين بشرى چگونه متعقل است او را مقام الهيت؟
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 156
3- آنكه اگر اتفاق افتد بعضى از بشر ناقص، طغيان نمايد به فساد و ادعاى ربوبيت و مردم را دعوت به پرستش خود كند، لكن ممكن نيست و معقول نباشد بشر موصوف در آيه، دعوى ربوبيت و مردم را دعوت به عبادت خود نمايد، زيرا خالق حكيم متعالى است از آنكه علم و كتاب و نبوت را به كسى عطا فرمايد كه عالم است به فساد و طغيان او. پس به بطلان لازم، ابطال ملزوم محقق شود. بنابراين حضرت عيسى عليه السّلام را كه خداى تعالى مقام نبوت و كتاب و حكمت عطا فرموده، محال است كه نصارى را امر به عبادت خود نموده باشد، بلكه نصارى اين عقيده فاسده را دارا شدند.
تتمه: ابن عباس روايت نموده: از احبار نصارى خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند: مىخواهى تو را عبادت كنيم؟
حضرت فرمود: معاذ اللّه از آنكه غير خدا را عبادت كنيم و به پرستش غير خدا كسى را امر نمائيم.
وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ: و لكن گويد آن پيغمبر به امت، بوده باشيد كاملان در علم و عمل دينى و استواران در حق شناسى و تربيت شدگان در دار العلم نبوى، بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ: به سبب آنكه باشيد شما از روى اخلاص، بياموزيد و تعليم دهيد يكديگر را كتابى كه از جانب خدا نازل شده، وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ: و به سبب آنكه باشيد كه پيوسته بخوانيد و دراست كنيد آن كتاب را.
بيان: مفسرين را در تفسير ربّانى وجوهى است:
1- كسى كه علم را پرورش دهد به افاده و استفاده، چنانچه از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مروى است كه فرمود: الرّبّانىّ من يربّ العلم. يعنى:
كسى كه هميشه در صدد تعليم و تعلم باشد.
2- منسوب الى الرّبّ، يعنى كسى كه بسيار عابد و مطيع و عارف الهى باشد.
3- كسى كه شديد التمسك به دين خدا و طاعت او باشد.
4- كسى كه مربى و معلم مردم باشد در دين حق، و لذا از محمد بن
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 157
حنيفه مروى است كه وقتى پدرم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام شهيد شد، ابن عباس گفت: اليوم مات ربّانى هذه الامّة. «1» 5- مربى و مؤدب و معلم مردم باشد، پس هر كه تربيت خلق به تدريس علم و تعليم دين و احكام آن و نظم و تكميل و تدبير ايشان نمايد، او عالم ربّانى است. پس ربانيّين، ولاة امر و علماى شريعت هستند كه در تكميل مردم كوشند. پس هر عالمى كه اقامت دين و احياى سنت و تكميل ملت نمايد، او عالم ربانى است و مؤيد آن آيه: لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ است.
6- عالم به حلال و حرام و احكام الهى از اوامر و نواهى در هر امت، و لذا در مجمع و مبانى و الجنان- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مروى است: ما من مؤمن و لا مؤمنة و لا حرّ و لا مملوك الّا و للّه عليه حقّ واجب ان يتعلّم من العلم و يتفقّه فيه. «2» فرمود: هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنه و آزاد و بندهاى نيست، مگر آنكه از براى خدا بر او حقى واجب است كه علم بياموزد و احكام آن را بداند.
و نيز در كتاب كافى- مروى است كه حواريون به حضرت عيسى عليه السّلام گفتند: يا روح اللّه من نجالس؟ قال عليه السّلام: من يذكّركم اللّه رؤيته و يزيد فى علمكم منطقه و يرعبكم فى الاخرة عمله. «3» سؤال نمودند اى روح اللّه با كه مجالست نمائيم؟ فرمود: هر كه متذكر سازد شما را به خدا ديدن او، و زياد كند در علم شما منطق او، و رغبت دهد شما را به آخرت عمل او.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79)
ترجمه
نبوده است از براى بشرى كه بدهد او را خدا كتاب و فرمانروائى و نبوت پس بگويد بوده باشيد بندگان من غير از خدا ولى گويد باشيد مردان خدا براى بودنتان تعليم دهندگان كتاب و براى بودنتان درس خوانان.
تفسير
در مجمع نقل نموده كه ابو رافع قرظى و سيد نجرانى بحضرت رسول عرض كردند آيا اراده دارى ما عبادت كنيم تو را و خداى خود بدانيم فرمود معاذ اللّه كه غير خدا معبود شود و ما امر كنيم بغير عبادت خدا من براى اين مبعوث نشدم
جلد 1 صفحه 442
و مأمور نيستم پس اين آيه نازل شد و در منهج فرموده كه نصارى افترا بحضرت عيسى زدند كه او دعوى خدائى نموده و امر بعبادت خود فرموده و اين آيه براى رد آنها نازل شده در هر حال گفتهاند مراد از حكم علم و حكمت و قضاوت است و ربانى منسوب برب است و او كامل در علم و عمل است و قمى ره گفته حضرت عيسى نفرمود من خلق نمودم شما را و باشيد شما بندگان من غير از خدا و لكن فرمود باشيد ربانيون يعنى علما و بنظر حقير از آيه مستفاد ميشود كه كسى الهى نميشود و نسبت بخدا پيدا نمىكند مگر بعلم و عمل و علم دو ركن دارد يكى تدريس و ديگرى تدرس و هر دو در آيه ذكر شده و چون مقدميت علم براى عمل معلوم بوده اشاره بآن شده است و تصريح نفرموده و آن كلمه ربانيين است كه معلوم است عالم ربانى كسى است كه علم مقرون بعمل داشته باشد و علم بفرموده پيغمبر (ص) حكمت الهى و فقه و اخلاق است و ما بقى فضول است و اين هر سه در علم تفسير جمع است چون هر چه هست در قرآن است و مبين قرآن اخبار معصومين (ع) است پس اگر كسى بخواهد با خدا نسبت و آشنائى پيدا كند بايد درس قرآن بخواند و بمردم بياموزد تا عالم ربانى شود و بهترين تفاسير تفسيرى است كه نتيجه آن آشنائى با خدا باشد يعنى اين جنبه قرآن را ملاحظه نموده باشد چنانچه در اول سوره بقره اشاره شد و اين آيه نيز صريح در اينمعنى است كه مقصود از تدريس و تدرس كتاب عالم ربانى شدن و حق عبوديت خدا را پس از معرفت حق و خير بجا آوردن است و اگر تذكيه نفس قبيح نبود مىگفتم از اينجهت اين كتاب بهترين تفاسير است و اينمقدار هم بملاحظه ادله وجوب ارشاد بحق عرض شد و بعضى تعلمون بتخفيف قرائت نمودهاند و بنا بر اين شايد مقصود از درس كتاب قرائت و حفظ آن باشد و اينكه تعليم بر تعلم مقدم شده است معلوم است براى رفعت شأن و عظمت مقام آن است و در عيون از پيغمبر (ص) نقل نموده كه فرمود مرا بالاتر از حق خودم نبريد زيرا كه خداوند مرا بنده خود قرار داد پيش از آنكه پيغمبر خود فرمود و اين آيه را تلاوت فرمود و از امير المؤمنين نقل شده كه دو نفر در باره من هلاك ميشوند و من گناهى ندارم دوست مفرط و دشمن مفرّط و من بيزارم در پيشگاه احديت از كسى كه غلو كند در شأن ما و بالا ببرد ما را از حد خودمان مانند بيزارى عيسى بن مريم از نصارى و نيز از آنحضرت
جلد 1 صفحه 443
روايت شده كه ربانى كسى است كه علم را پرورش دهد در منهج فرموده يعنى پيوسته در صدد تعليم و تعلم باشد ولى بنظر حقير يعنى تكميل كند آنرا بعمل چون علم وقتى نمو ميكند و به ثمر ميرسد كه بعمل نزديك شود پس پرورش علم بعمل است و اين معنى مناسب با لفظ ربانى است چنانچه ذكر شد و نيز از آنحضرت روايت شده كه ربانيون علماء و فضلا هستند و از پيغمبر (ص) روايت شده كه هيچ مؤمن و مؤمنه و بنده و آزادى نيست مگر آنكه بر او حق واجبى است از براى خدا و آن آنستكه قرآن را بياموزد و بفهمد و احكام آنرا بداند و بعد از آن اين آيه را تلاوت فرمود و از ابن عباس نقل شده كه مراد از كتاب قرآن و مراد از بشر حضرت رسول است چنانچه بدوا از مجمع نقل شد و نسبت بعطا و ابن عباس داده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ما كانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤتِيَهُ اللّهُ الكِتابَ وَ الحُكمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِن دُونِ اللّهِ وَ لكِن كُونُوا رَبّانِيِّينَ بِما كُنتُم تُعَلِّمُونَ الكِتابَ وَ بِما كُنتُم تَدرُسُونَ (79)
سزاوار نيست و محال است از براي بشري که خداوند باو عطا فرموده كتاب و علم و حكمت و نبوت و رسالت سپس بگويد بمردم و بامّت خود که عبادت مرا بكنيد و مرا معبود خود قرار دهيد و خدا را عبادت نكنيد و لكن آنچه سزاوار است و وظيفه انبياء است اينست که بگويد تربيت كنيد و مربّا باشيد بآنچه که فرا گرفتهايد از كتاب خدا و بآنچه درس گرفتهايد از انبياء.
ما كانَ لِبَشَرٍ اينکه آيه شريفه ظاهرا تعريض بر نصاري است که نسبت
جلد 4 - صفحه 262
ميدهند بحضرت عيسي عليه السّلام که فرموده باشد مرا فرزند خدا و خداي خود بخوانيد و عبادت اقانيم ثلاثه که آب و إبن و روح القدس باشد كنيد، و خداوند ساحت قدس حضرت عيسي عليه السّلام را از اينکه كفريات و مزخرفات پاك ميفرمايد زيرا انبياء معصوم هستند از معاصي و اخلاق فاسده و اعمال سيّئه و از سهو و نسيان و فراموشي و ريب و شك و نحو اينها سيّما كذب آنهم بر خدا آنهم در موضوع شرك.
و ممكن است تعريض بر يهود باشد که گفتند خداوند خداي موسي و موسي خداي هارون و هارون خداي فرعون است.
و همچنين در هر زماني در شرك سير داشتند حتي نسبت بمثل سليمان و ساير انبياء دادند، و ممكن است عموم داشته باشد حتّي غلات نسبت بپيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمّه اطهار عليهم السلام.
و كلمه بشر اسم جنس است اطلاق بر فرد و عموم هر دو ميشود ميگويي «زيد بشر و الانسان بشر» و معني مرادف با انسان است، و تنوين بشر تنوين تنكير است اطلاق بدلي دارد مثل «جئني برجل و اعتق رقبة».
أَن يُؤتِيَهُ اللّهُ چون خداوند عالم بجميع حكم و مصالح است و تمام افعالش از روي حكمت است البته تا مقام عصمت و سائر شرائط نبوّت در كسي نباشد باو اعطاء منصب نبوّت نميكند اللّهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَهُ انعام آيه 124.
الكِتابَ وَ الحُكمَ وَ النُّبُوَّةَ كتاب مراد كتب وحي است مثل: تورية، زبور، انجيل و قرآن. و مراد از حكم احكام الهيّه و دستورات از واجبات و محرّمات و مستحبّات و مكروهات و مباهات از احكام تكليفيه از عبادات و معاملات و معاشرات و احكام وضعيه و دستورات اخلاقيه و غير اينها. و از نبوّت مقام و منصب نبوت و رسالت و ولايت و خلافت است.
ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِن دُونِ اللّهِ هرگز چنين نيست که انبياء
جلد 4 - صفحه 263
دعوت كنند بشرك و بگويند بمردم که عبادت ما انبياء را بكنيد و ترك عبادت خدا را نمائيد و اولين دستگاه شرك و بت پرستي چنانچه گذشت اينکه بود که صورت انبياء را برميداشتند و آنها را عبادت ميكردند و واسطه ميدانستند تا رفته رفته خدا را فراموش نمودند و در اطوار و ازمنه مذاهب سخيفه راجع بانبياء و اولياء و غير اينها اتّخاذ نمودند، بعضي گفتند خدا در جسد انبياء و غير اينها حلول كرده حتي در قطب و مرشد، و بعضي گفتند دستگاه خلقت و رزق بآنها واگذار شده که اغلب شعراء و دراويش و صوفيه اينکه مسلك را اتخاذ كردهاند، و بعضي گفتند چون انبياء و اولياء واسطه فيض هستند از خدا ميگيرند و بخلق ميدهند نظير علل طوليه لذا بايد آنها را عبادت كرد.
و اينها غافل هستند که فرق است بين علت فاعلي و علت غايي خداوند علت فاعلي است فعّال ما يشاء إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِينُ سورة الذاريات آيه 58 إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الخَلّاقُ العَلِيمُ سوره حجر آيه 86 و غير اينها از آيات.
و اينها علت غايي هستند يعني خداوند بطفيل وجود اينها و يمن اينها افاضه ميفرمايد كلمه ما کان در مقام انشاء و حكم تكليفي نيست که نبايد انبياء چنين بگويند بلكه در مقام اخبار است که هرگز انبياء چنين نميگويند.
و كلمه عباد جمع است افاده عبوديت و پرستش ميكند بخلاف عبيد که جمع است که بمعني عبد باشد، و ميشود كسي عبد غير خدا باشد مثل عبيد و موالي اما نميشود عبادت غير خدا كند.
و كلمه مِن دُونِ اللّهِ معنايش اينکه نيست که خدا را عبادت نكنيد بلكه غير خدا را هم عبادت كنيد که مفاد شرك است.
وَ لكِن كُونُوا رَبّانِيِّينَ يعني و لكن الانبياء يقولون كونوا ربانيين. و از براي ربّانيين در لغت معاني ذكر كردند: كاملين در علم و عبادت، راسخين در علم، معلّم،
جلد 4 - صفحه 264
مربّي و غير اينها و تمام اينها مصاديق يك معناي جامعيست که عبارت از فرد اتمّ اكمل در جميع دستورات ديني و وظائف الهي از معارف الهيه و تكميل اخلاق حميده و اعمال صالحه و هدايت و ارشاد و امر بمعروف و نهي از منكر و كليه واجبات نسبت بخود و ديگران بقرينه بِما كُنتُم تُعَلِّمُونَ الكِتابَ که انبياء بآنها تعليم فرمودند وَ بِما كُنتُم تَدرُسُونَ که درس دين فرا گرفتند و خواندند که بايد آنها هم خود باين تعليمات و تدريسات كامل شوند علما و عملا و هم بديگران تعليم و تدريس كنند و هكذا خلفا بعد خلف الي يوم القيمة و اينکه بزرگترين وظائف ديني است که اولا در مقام تحصيل علم و عمل و تكميل نفس باخلاق حميده و سپس در مقام تكميل ديگران باشند يعني بآنچه تعليم گرفته و تدريس شدهايد تعليم و تدريس نمائيد و باين بيان احتياج بتفسيرات مفسرين و اختلافات آنها که تقريبا پنج قول بين آنها است نداريم و تمام آنها بدون مدرك و دليل است و اللّه العالم.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 79)
شأن نزول:
در باره شأن نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که: کسی نزد پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله آمد و اظهار داشت ما به تو همانند دیگران «سلام» میکنیم در حالی که به نظر ما چنین اعترافی کافی نیست تقاضا داریم به ما اجازه دهی امتیازی برایت قائل شویم و تو را سجده کنیم! پیامبر فرمود: «سجده برای غیر خدا جایز نیست، پیامبر خود را تنها به عنوان یک بشر احترام کنید ولی حق او را بشناسید و از او پیروی نمایید»!
تفسیر:
این آیه همچنان افکار باطل گروهی از اهل کتاب را نفی و اصلاح میکند، مخصوصا به مسیحیان گوشزد مینماید که هرگز مسیح (ع) ادعای الوهیّت
ج1، ص301
نکرد و نیز به درخواست کسانی که میخواستند این گونه ادعاها را در باره پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله تکرار کنند صریحا پاسخ میگوید میفرماید: «برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید غیر از خدا مرا پرستش کنید» (ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ).
نه پیامبر اسلام و نه هیچ پیغمبر دیگری حق ندارد چنین سخنی را بگوید و این گونه نسبتها که به انبیاء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعلیمات آنهاست.
سپس میافزاید: «بلکه (سزاوار مقام او این است که بگوید) افرادی باشید الهی آنگونه که تعلیم کتاب الهی به شما داده شده و درس خواندهاید» و هرگز غیر خدا را پرستش نکنید (وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).
آری! فرستادگان الهی هیچ گاه از مرحله بندگی و عبودیت تجاوز نکردند و همیشه بیش از هر کس در برابر خداوند خاضع بودند.
از جمله مزبور استفاده میشود که هدف انبیاء تنها پرورش افراد نبوده، بلکه هدف تربیت عالمان ربانی و مصلحان اجتماعی و افراد دانشمند بوده تا بتوانند محیطی را با علم و ایمان خود روشن سازند.
نکات آیه
۱ - هیچ پیامبرى حق ندارد مردم را دعوت به بندگى و خضوع در برابر خویش کند. (ما کان لبشر ان یؤتیه اللّه الکتاب ... ثم یقول للناس کونوا عباداً لى)
۲ - نسبت ادعاى معبودیّت پیامبران براى خود، از بافته هاى تحریفگران کتب الهى (و انّ منهم لفریفاً یلون السنّتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب ... ما کان لبشر ان یؤتیه اللّه الکتاب ... ثم یقول للناس کونوا عباداً لى) از ارتباط این آیه با آیه قبل استفاده مى شود.
۳ - نفى الوهیّت حضرت عیسى (ع) ازسوى خداوند (انّ مثل عیسى عند اللّه ... (آیه ۵۹- ) ما کان لبشر ان یؤتیه اللّه الکتاب) از مصادیق مورد نظر براى آیه شریفه، حضرت مسیح است ; چون آیات قبل درباره اهل کتاب مى باشد.
۴ - پیامبران، انسانهایى مافوق، نه مافوق انسان (ما کان لبشر ان یؤتیه اللّه الکتاب و الحکم)
۵ - کتاب و حکمت، عطیّه الهى به انبیا (ان یؤتیه اللّه الکتاب و الحکم) بنابراینکه «الحکم»، به معنى حکمت باشد.
۶ - حکومت، عطیّه الهى به انبیا (ان یؤتیه اللّه الکتاب و الحکم) بنابراینکه «الحکم»، به معنى حکومت باشد.
۷ - پیامبران، مردم را تنها به بندگى خدا دعوت مى کردند. (ما کان لبشر ... ثم یقول للناس کونوا عباداً لى من دون اللّه و لکن کونوا ربّانیّن)
۸ - پیامبران، هیچگاه از مقام خود و دین خدا، سوء استفاده نکردند. (ما کان لبشر ... ثم یقول للناس کونوا عباداً لى من دون اللّه)
۹ - ناسازگارى مقام نبوّت و دارا بودن کتاب و حکمت، با دعوت مردم به پرستش خویش (ما کان لبشر ... ثم یقول للناس کونوا عباداً لى من دون اللّه)
۱۰ - عبودیّت براى خداوند و نفى آن از غیر او محور اصلى دعوت انبیا (ما کان لبشر ... ثم یقول للناس کونوا عباداً لى من دون اللّه و لکن کونوا ربّانیّن) ربانى کسى است که با ربّ ارتباط شدید داشته و او را بسیار عبادت کند.
۱۱ - اعتقادات شرک آمیز پیروان ادیان در مورد انبیاى خویش، بر خلاف تعلیمات آنهاست. (ما کان لبشر ... ثم یقول ... کونوا ربّانیّن)
۱۲ - رسالت انبیا، تربیت انسانهایى خدایى (و لکن کونوا ربّانیّن)
۱۳ - تعلیم و تعلم کتب آسمانى، زمینه ربّانى شدن انسان (کونوا ربّانیّن بما کنتم تعلّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون)
۱۴ - لزوم عمل به آموخته هاى برگرفته از کتب آسمانى (کونوا ربّانیّن بما کنتم تعلّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون) چون فرمان ربانى شدن را به کسانى مى دهد که کتب آسمانى را آموخته اند، معلوم مى شود علم به آن کافى نبوده و عمل نیز لازم است.
۱۵ - پرورش دانشمندان ربانى بر اساس تعالیم کتب آسمانى، از اهداف انبیا (کونوا ربّانیّن بما کنتم تعلّمون الکتاب)
۱۶ - کتب آسمانى، براى یاد دادن و یاد گرفتن است. (بما کنتم تعلّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون)
۱۷ - ممنوعیّت سوء استفاده از مقام و مناصب دینى، براى دعوت مردم به خود (ما کان لبشر ان یؤتیه اللّه الکتاب ... ثم یقول للناس کونوا عباداً لى)
۱۸ - مسؤولیت عالمان دینى، در قبال علم خویش به کتب الهى (و لکن کونوا ربّانیّن بما کنتم تعلّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون)
۱۹ - کتب آسمانى، قابل فهم براى مردم (بما کنتم تعلّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون)
روایات و احادیث
۲۰ - نهى پیامبر (ص) از غلو درباره آن حضرت (ما کان لبشر ان یؤتیه ... ثم یقول للنّاس کونوا عباداً لى) رسول اللّه (ص): لا ترفعونى فوق حقّى فان اللّه تعالى اتّخذنى عبدا قبل ان یتّخذنى نبیّا، سپس آن حضرت آیه فوق را تلاوت نمود.[۶]
موضوعات مرتبط
- انبیا: اهداف انبیا ۱۲، ۱۵ ; تعالیم انبیا ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۵ ; حکمت انبیا ۵، ۹ ; حکومت انبیا ۶ ; دعوت انبیا ۷، ۹، ۱۰ ; عصمت انبیا ۸ ; قلمرو مسؤولیت انبیا ۱، ۱۰ مقام انبیا ۴ ; نبوت انبیا ۹ ; انبیا و تربیت ۱۲
- تربیت: ۱۲
- تعلیم و تعلم: ۱۳، ۱۶
- توحید عبادى: ۳، ۷، ۹، ۱۰
- خدا: عبودیت خدا ۷، ۱۰ ; عطایاى خدا ۵; نواهى خدا ۱
- خودسازى: عوامل خودسازى ۱۳
- دین: سوء استفاده از دین ۸، ۱۷
- رشد: مراحل رشد ۱۳
- عقیده: عقیده باطل ۲، ۱۱
- علما: ۱۳، ۱۵، ۱۸
- عمل: اهمیّت عمل ۱۴
- عیسى (ع): الوهیت عیسى (ع) ۳
- غلو: ۲۰
- کتب آسمانى: ۵، ۹، ۱۳، ۱۹ اهداف کتب آسمانى ۱۶ ; تحریف کتب آسمانى ۲ ; تعالیم کتب آسمانى ۱۴
- محمّد (ص): نواهى محمّد (ص) ۲۰
- نبوت: ۹
- مسؤولیت: علم و مسؤولیت ۱۸
منابع
- ↑ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۶۹۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۱۲۹.
- ↑ صاحب مجمع البيان گويد: ابورافع القرظى از يهوديان و نيز رئيس وفد نجران از مسيحيان به پيامبر اسلام گفتند: يا محمد تو ميخواهى كه ما تو را پرستش كنيم و خداى خود قرار بدهيم. پيامبر فرمود: به خدا پناه مى برم از عبادت غيرخدا و من براى اين كار مبعوث نشده ام. سپس اين آيه نازل گرديد، چنانكه ابن عباس و عطا گفته اند. مقاتل و ضحاك گويند: درباره مسيحيان نجران نازل شده و نيز گويند مردى نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: يا رسول الله بر تو سلام ميكنيم همچنانى كه به يكديگر سلام مى كنيم آيا نبايد به تو سجده نمائيم؟ پيامبر فرمود: سجده بر غيرخدا جائز نيست ولى نسبت به پيامبر خويش احترام كنيد و حق وى را بشناسيد.
- ↑ عبدالرزاق در تفسير خود و نيز صاحب كشف الاسرار از حسن بصرى نقل نمايند كه مردى نزد پيامبر آمد و گفت: اجازه بده تو را سجده كنم كه بالاتر از سلام كردن است. پيامبر او را از اين كار منع فرمود.
- ↑ ابن اسحق و بيهقى نيز آن را از ابن عباس روايت كرده اند.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۲۰۱، ح ۱، ب ۴۶- ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۵۷، ح ۲۰۹.