تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۳۶ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۶۹

ََآيه ۱۸ - ۲۸

آيه و ترجمه

َكلا إِنَّ كِتَب الاَبْرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ(۱۸) وَ مَا أَدْرَاك مَا عِلِّيُّونَ(۱۹) كِتَبٌ مَّرْقُومٌ(۲۰) يَشهَدُهُ المُْقَرَّبُونَ(۲۱) إِنَّ الاَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ(۲۲) عَلى الاَرَائكِ يَنظرُونَ(۲۳) تَعْرِف فى وُجُوهِهِمْ نَضرَةَ النَّعِيمِ(۲۴) يُسقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ(۲۵) خِتَمُهُ مِسكٌ وَ فى ذَلِك فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَفِسونَ(۲۶) وَ مِزَاجُهُ مِن تَسنِيمٍ(۲۷) عَيْناً يَشرَب بهَا الْمُقَرَّبُونَ(۲۸)

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۰

ترجمه : ۱۸ - چنان نيست كه آنها (درباره معاد) خيال مى كنند، بلكه نامه اعمال نيكان در عليين است . ۱۹ - و تو چه مى دانى عليين چيست ؟! ۲۰ - نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است قطعى . ۲۱ - كه مقربان شاهد آنند. ۲۲ - مسلما نيكان در انواع نعمت متنعمند. ۲۳ - بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده و به زيباييهاى بهشت مى نگرند. ۲۴ - در چهره هاى آنها طراوت و نشاط نعمت را مى بينى . ۲۵ - آنها از شراب زلال دست نخورده سربسته اى سيراب مى شوند. ۲۶ - مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است ، و در اين نعمتهاى بهشتى بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند! ۲۷ - اين شراب (طهور) ممزوج با تسنيم است . ۲۸ - همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند. تفسير : عليين در انتظار ابرار است به دنبال توصيفى كه در آيات گذشته درباره «فجار» و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده ، در اين آيات ، سخنى از گروه مقابل آنان ، يعنى ابرار و نيكان است كه ملاحظه افتخارات و امتيازات آنها در برابر فاجران ، موقعيت هر دو را روشنتر مى سازد. نخست مى فرمايد: «چنان نيست كه آنها درباره معاد مى پندارند، بلكه نامه اعمال ابرار و نيكان در ((عليين » است )) (كلا ان كتاب الابرار لفى عليين ). «عليين » جمع «على » (بر وزن ملى ) در اصل به معنى مكان بالا يا اشخاصى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۱

است كه در محل بالا مى نشينند، و به ساكنان قسمتهاى مرتفع كوهها نيز اطلاق شده است ، و در اينجا جمعى آن را به معنى «برترين مكان آسمان » يا «برترين مكان بهشت » تفسير كرده اند. بعضى نيز گفته اند كه ذكر آن به صيغه جمع به خاطر تاءكيد است و به معنى علو فى علو يعنى «بلندى در بلندى » مى باشد. به هر حال شبيه همان دو تفسير كه در آيات سابقه درباره «سجين » داشتيم در اينجا نيز صادق است نخست اينكه منظور از كتاب الابرار نامه اعمال نيكان و پاكان و مؤ منان است ، و هدف بيان اين نكته است كه نامه اعمال آنها در يك ديوان كل كه بيانگر تمام اعمال مؤ منان است قرار دارد، ديوانى كه بسيار بلند مرتبه و والامقام است . يا اينكه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شريفترين مكان ، يا بر فراز بهشت در بلندترين مقام جاى دارد، و همه اينها نشان مى دهد كه مقام خود آنها فوق العاده بلند و والا است . در حديثى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: منظور از «عليين » آسمان هفتم و زير عرش خدا است . و اين درست نقطه مقابل نامه اعمال «فجار» است كه در پست ترين محل يا پايين ترين طبقات دوزخ قرار گرفته . تفسير ديگر اينكه «كتاب » در اينجا به معنى سرنوشت و حكم قطعى الهى است كه مقرر داشته نيكان در اعلى درجات بهشت باشند. و البته جمع ميان اين دو تفسير نيز ممكن است كه هم نامه اعمال آنها

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۲

در يك ديوان كل قرار دارد، و هم مجموعه آن ديوان بر فراز آسمانها است و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته كه خودشان در بالاترين درجات بهشت باشند. سپس براى بيان اهميت و عظمت «عليين » مى افزايد: «تو چه مى دانى عليين چيست » (و ما ادراك ما عليون ). اشاره به اينكه مقام و مكانى است برتر از خيال و قياس و گمان و وهم كه هيچكس حتى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دريابد. سپس خود قرآن به توضيح بيشتر پرداخته ، مى افزايد: «عليين نامه اى است رقم زده شده » (كتاب مرقوم ). اين بنابر تفسيرى است كه «عليين » را به معنى ديوان كل نامه اعمال ابرار معرفى مى كند، و اما بنابر تفسير ديگر معنى آيه چنين است : «اين سرنوشت حتمى است كه خداوند درباره آنها رقم زده كه جايگاهشان برترين درجات بهشت باشد» (بنابراين «كتاب مرقوم » تفسيرى است بر «كتاب الابرار» نه بر «عليين » (دقت كنيد). سپس مى افزايد: «اين كتاب كتابى است كه مقربان آن را مشاهده مى كنند يا بر آن گواهى مى دهند» (يشهده المقربون ). گرچه جمعى از مفسران «مقربون » را در اين آيه به معنى فرشتگانى كه مقرب درگاه الهى هستند تفسير كرده اند، فرشتگانى كه ناظر بر نامه اعمال يا سرنوشت حتمى ابرار و نيكانند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۳

ولى آيات بعد به خوبى نشان مى دهد كه «مقربون » گروهى از خاصان و برگزيدگان مؤ منانند كه مقامى بس والا دارند، و شاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نيكان ديگرند، همانگونه كه در آيه ۱۰ و ۱۱ سوره واقعه بعد از ذكر دو گروه «اصحاب الميمنه » و «اصحاب المشئمة » مى فرمايد: و السابقون السابقون اولئك المقربون : «و پيشگامان پيشگام مقربان درگاه اويند». و در آيه ۸۹ سوره «نحل » مى خوانيم : و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء: «به ياد آوريد روزى را كه از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها مبعوث مى كنيم و تو را گواه آنها قرار مى دهيم ». سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان پرداخته ، مى فرمايد: «مسلما ابرار در ميان انواع نعمت متنعمند» (ان الابرار لفى نعيم ). مفهوم اصلى «نعيم » كه به گفته راغب به معنى نعمت بسيار است به اضافه ذكر آن به صورت نكره كه در اينجا دليل بر عظمت و اهميت است نشان مى دهد كه آنها داراى آنچنان نعمتها و بركاتى هستند كه نمى توان آن را توصيف كرد، و اين تعبيرى است جامع و سربسته براى اشاره به همه مواهب مادى و معنوى بهشت . بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته مى فرمايد: «آنها بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده ، و به آن مناظر زيبا و آنهمه نعمت نظر مى كنند و لذت مى برند» (على الا رائك ينظرون ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۴

«ارائك » جمع «اريكه » به معنى تختهاى زيباى سلطنتى است ، و يا تختهاى پر زينتى كه در «حجله گاه » مى نهند، و در اينجا اشاره به تختهاى بسيار زيباى بهشتى است كه نيكان بر آن تكيه مى كنند. بعضى معتقدند كه اصل اين كلمه فارسى است و از «ارگ » به معنى كاخ سلطنتى گرفته شده است (اين واژه به معنى قلعه اى كه درون شهر بوده باشد نيز آمده و از آنجا كه قلعه درون شهر غالبا مخصوص شاهان است به آن اطلاق شده ). بعضى ديگر «ارائك » را مفرد و از واژه فارسى «اراك » يا «ارايك » دانسته اند كه به معنى تخت پادشاهى است ، سپس به معنى «پايتخت » و يا استانى كه پايتخت در آن است اطلاق شده ، و «عراق » را معرب «اراك » مى دانند كه به معنى چنين استانى است و مى گويند لفظ «ارايك » به معنى بارگاه و تخت سلطنتى در «اوستا» نيز آمده است . در حالى كه بعضى از علماى لغت عرب ريشه آن را عربى مى دانند، و معتقدند از واژه «اراك » كه نام درخت معروفى است و با آن تخت و سايبان درست مى كردند گرفته شده . ولى آنچه از موارد استعمال اين كلمه در قرآن مجيد استفاده مى شود اين است كه به همان معنى تختهاى زيبا و مزين است كه صاحبان نعمت و قدرت از آن استفاده مى كنند. در تعبير «ينظرون » (نگاه مى كنند) كه به صورت سربسته بيان شده نمى فرمايد به چه مى نگرند؟ تا مفهوم وسيع و گسترده اى داشته باشد، آرى آنها

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۵

به لطف خدا مى نگرند، به جمال بى مثال او، به انواع نعمتهاى بهشتى ، و به زيباييهاى خيره كننده اى كه در بهشت برين است مى نگرند، چرا كه يكى از مهمترين لذات انسانى «لذت ديد و نگاه » است . سپس مى افزايد: «هرگاه به چهره هاى آنها بنگرى طراوت و خرمى و نشاط نعمت را در آن مى بينى » (تعرف فى وجوههم نضرة النعيم ). اشاره به اينكه نشاط و سرور و شادى در چهره هايشان موج مى زند و نيازى به سؤ ال نيست ، به عكس دوزخيان كه اگر در چهره هايشان بنگرى غم و رنج و اندوه و بدبختى و بيچارگى از چهره هايشان نمايان است . «نضرة » همانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم به معنى طراوت و نشاطى است كه در صورت صاحبان زندگى مرفه نمايان است . بعد از نعمت «تخت » و «نگاه » و «آرامش و نشاط» اشاره به نعمت ديگرى يعنى شراب بهشتيان كرده ، مى افزايد: «به آنها از شراب زلال دست نخورده سربسته مى نوشانند» (يسقون من رحيق مختوم ). شراب طهورى كه مانند شراب آلوده و شيطانى دنيا معصيبت زا و جنون آفرين نيست ، بلكه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفريند. غالب مفسران «رحيق » را به معنى شراب خالص گرفته اند، شرابى كه هيچگونه غش و ناخالصى و آلودگى در آن وجود ندارد، و تعبير به «مختوم » كه در فارسى امروز به جاى آن «دربسته » و «پلمپ » شده به كار مى رود، نيز تاءكيدى بر خلوص و پاكى و دست نخوردگى آن است . علاوه بر اين استفاده از چنين ظرفها نشانه احترام خاص به ميهمان مى باشد،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۶

ظرفى كه آن را بسته اند و مهر كرده اند و مهرش تنها به دست ميهمان شكسته مى شود!. سپس مى فرمايد: «مهر آن را با مشك نهاده اند» (ختامه مسك ). نه همچون ظرفهاى دربسته دنيا كه مهر آن را با گل مى نهند، و هنگامى كه انسان مى خواهد شويى سربسته را با شكستن مهرش باز كند، دستش ‍ آلوده مى شود، شراب طهور بهشتى چنين نيست ، هنگامى كه دست بر مهرش مى نهند، بوى عطر مشك در فضا پراكنده مى شود!. بعضى نيز گفته اند كه منظور اين است كه در ختام يعنى پايان نوشيدن اين شراب طهور دهان بوى مشك مى دهد، بر خلاف شرابهاى آلوده دنيا كه بعد از نوشيدنش دهان تلخ و بدبو مى شود، ولى با توجه به تعبيرى كه در آيه قبل بود اين تفسير بعيد به نظر مى رسد. در پايان آيه بعد از ذكر اوصاف شراب طهور بهشتى مى فرمايد: «در اين نعمتهاى بهشتى و به خصوص در اين شراب طهور بى نظير بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند» (و فى ذلك فليتنافس ‍ المتنافسون ). مفسر بزرگ «طبرسى » در «مجمع البيان » مى گويد: «تنافس » به معنى تمنى (و تلاش ) دو انسان است كه هر كدام مى خواهد شى ء نفيسى كه براى ديگرى است در اختيار او نيز باشد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۷

و در مجمع البحرين آمده است «تنافس » به معنى سبقت و پيشى گرفتن بزرگوارانه بر ديگرى است (رقابت و مسابقه سالم ). «راغب » در «مفردات » نيز مى گويد: «منافسه » به معنى تلاش انسان است براى شباهت به افراد برجسته ، و ملحق شدن به آنها، بى آنكه ضررى به ديگرى وارد شود. در حقيقت مضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه ۲۱ سوره حديد آمده است : سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض : «پيشى بگيريد بر يكديگر براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان ، و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است »!. و يا آنچه در آيه ۱۳۳ سوره آل عمران آمده است : و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض . به هر حال تعبيرى كه در آيه آمده است زيباترين تعبيرى است كه براى تشويق انسانها براى وصول به اين نعمتهاى بى مانند از طريق ايمان و عمل صالح تصور مى شود، و فصاحت قرآن مجيد را به عاليترين وجه منعكس مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۸

و بعد به آخرين نعمتى كه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده ، مى فرمايد: «اين شراب طهور ممزوج با ((تسنيم » است )) (و مزاجه من تسنيم ). «همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند» (عينا يشرب بها المقربون ). از اين آيات استفاده مى شود كه «تسنيم » برترين شراب طهور بهشتى است كه مقربان آن را به طور خالص مى نوشند، ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحيق مختوم كه نوع ديگرى از شراب طهور بهشتى است مى آميزند!. در اينكه چرا اين شراب يا اين چشمه «تسنيم » ناميده شده است (با توجه به اينكه تسنيم از نظر لغت به معنى چشمه اى است كه از بالا به پايين فرو مى ريزد) بعضى گفته اند به خاطر آن است كه اين چشمه مخصوص در طبقات بالاى بهشت قرار دارد، و بعضى ديگر گفته اند شرابى است كه از آسمان بهشت فرو مى ريزد!. در حقيقت شرابهاى بهشتى انواعى دارد: بعضى در نهرها جارى است كه در آيات متعددى از قرآن به آن اشاره شده است . و بعضى در ظرفهاى دربسته مهر شده است ، چنانكه در آيات بالا آمد، و از همه مهمتر شرابى است كه از آسمان بهشت و يا طبقات بالاى آن فرو مى ريزد و اين همان شراب «تسنيم » است كه هيچيك از نوشيدنيهاى بهشتى به پاى آن نمى رسد، و طبعا تاءثيرى كه در روح و جان بهشتيان مى گذارد از همه عاليتر و

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۷۹

پرجاذبه تر و عميقتر است ، و نشئه روحانى حاصل از آن غير قابل توصيف است . البته بايد اين حقيقت را بار ديگر تكرار كنيم كه اينها همه شبحى است كه از دور ديده مى شود، و گرنه توصيف نعمتهاى گرانقدر و بى نظير بهشتى با هيچ زبان و قلمى ممكن نيست ، و حتى به گفته خود قرآن از فكر هيچكس نمى گذارد فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين (الم سجده ۱۷). نكته : نكته ها: ۱ - «ابرار» و «مقربان » كيانند؟ در آيات قرآن مجيد كرارا سخن از «ابرار» و «مقربان » و مقامات و پاداشهاى عظيم آنها به ميان آمده ، تا آنجا كه طبق آيه ۱۹۳ سوره آل عمران اولو الالباب (صاحبان انديشه هاى قوى ) تقاضا مى كنند كه پايان زندگيشان با ابرار باشد و توفنا مع الابرار. و در آيات سوره دهر نيز پاداشهاى بسيار مهمى براى آنها ذكر شده است (دهر آيه ۵ تا ۲۲). و در آيه ۱۳ سوره انفطار و آيات مورد بحث (سوره مطففين ) نيز مكرر از الطاف الهى نسبت به آنها ياد شده . ابرار چنانكه قبلا نيز گفته ايم جمع «بر» آنهايى هستند كه روحى وسيع و همتى بلند و اعتقاد و عملى نيك دارند، و مقربان داراى قرب مقامى در درگاه خدا مى باشند و ظاهرا نسبت ميان اين دو «عموم و خصوص مطلق » است ، يعنى همه مقربان از ابرارند، ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند. در حديثى از امام مجتبى (عليه السلام ) مى خوانيم : كلما فى كتاب الله عزوجل من قوله ان الابرار فو الله ما اراد به الا على بن ابى طالب و فاطمة و انا

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۰

و الحسين (عليه السلام ): «هر جا در قرآن مجيد ((ان الابرار» آمده به خدا سوگند منظور پروردگار از آن على بن ابيطالب و فاطمه و من و حسين است )). بدون شك خمسه طيبه آن پنج نور مقدس از روشن ترين مصداق روشن ابرار و مقربانند، و چنانكه در تفسير سوره دهر گفتيم اين سوره عمدتا به امير مؤ منان على (عليه السلام ) و فاطمه و حسن و حسين اشاره مى كند و هيجده آيه از آن بحث از فضائل آنها است هر چند نزول آيات درباره آنها مانع از عموميت و گسترش مفهوم آيات نيست . ۲ - شرابهاى بهشتى ! از آيات مختلف قرآن به خوبى استفاده مى شود كه در بهشت انواع شرابهاى طهور با نامها و كيفيتهاى متنوع وجود دارد كه از هر جهت با شرابهاى آلوده دنيا متفاوت است ، اينها عقل را مى زدايد، جنون مى آفريند، منشاء عداوت و خونريزى و فساد مى شود، بدبو و بد طعم و آلوده است ، ولى آنها عقل و نشاط و عشق مى آفريند، خوشبو و معطر و پاك است ، و كسانى كه از آن مى نوشند در نشئه اى روحانى و توصيف ناپذير فرو مى روند، كه دو نوع آن در اين سوره آمده است : «رحيق مختوم » و «تسنيم » و انواع ديگرش در سوره دهر، و ساير سوره هاى قرآن ذكر شده كه هر كدام را در جاى خود شرح داده ايم . جالب اينكه : در روايات متعددى اين شراب بهشتى پاداش كسانى ذكر شده كه از شراب آلوده دنيا چشم بپوشند، و تشنه كامان را سيراب كنند، و آتش اندوه را در دل مؤ منان خاموش سازند. پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على (عليه السلام ) فرمود: يا على من ترك الخمر لله سقاه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۱

الله من الرحيق المختوم : «اى على كسى كه خمر و شراب را به خاطر خدا ترك گويد خداوند او را از شراب زلال دربسته مهر شده بهشتى سيراب مى كند». و جالبتر اينكه در حديث ديگرى از همان حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه حتى اگر شراب دنيا را براى غير خدا نيز ترك گويد خداوند او را از اين شراب طهور مى نوشاند، على (عليه السلام ) مى گويد: عرض كردم براى غير خدا؟ فرمود: «آرى ! كسى كه براى حفظ جان خود نيز از شراب دنيا چشم بپوشد خدا او را از رحيق مختوم سيراب مى كند». آرى اين گروه كه شراب را براى حفظ سلامت خود ترك مى كنند در حقيقت از اولوالالبابند، و همانگونه كه از آيه ۱۹۳ آل عمران استفاده مى شود «اولو الالباب » نيز در زمره ابرارند كه از شرابهاى طهور بهشتى بهره مند مى شوند. و در حديثى از على بن الحسين (عليه السلام ) آمده است : من سقى مؤ منا من ظماء سقاه الله من الرحيق المختوم : «كسى كه شخص ‍ مؤ من تشنه اى را سيراب كند خدا او را از رحيق مختوم سيراب خواهد كرد». و در حديث ديگرى آمده است : من صام لله فى يوم صائف سقاه الله من الظما من الرحيق المختوم : «كسى كه در روز گرم تابستان روزه بدارد خداوند او را از تشنگى قيامت با رحيق مختوم سيراب مى كند».

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۲

ََآيه ۲۹ - ۳۶

آيه و ترجمه

إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا يَضحَكُونَ(۲۹) وَ إِذَا مَرُّوا بهِمْ يَتَغَامَزُونَ(۳۰) وَ إِذَا انقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انقَلَبُوا فَكِهِينَ(۳۱) وَ إِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلاءِ لَضالُّونَ(۳۲) وَ مَا أُرْسِلُوا عَلَيهِمْ حَفِظِينَ(۳۳) فَالْيَوْمَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضحَكُونَ(۳۴) عَلى الاَرَائكِ يَنظرُونَ(۳۵) هَلْ ثُوِّب الْكُفَّارُ مَا كانُوا يَفْعَلُونَ(۳۶) ترجمه : ۲۹ - بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤ منان مى خنديدند. ۳۰ - و هنگامى كه از كنار آنها (جمع مؤ منان ) مى گذشتند آنها را با اشارات مورد سخريه قرار مى دادند. ۳۱ - و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مى گشتند مسرور و خندان بودند. ۳۲ - و هنگامى كه آنها (مؤ منان ) را مى ديدند مى گفتند: اينها گمراهانند. ۳۳ - در حالى كه آنها هرگز ماءمور مراقبت و متكفل آنان (مؤ منان ) نبودند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۳

۳۴ - ولى امروز مؤ منان به كفار مى خندند. ۳۵ - در حالى كه بر تختهاى مزين بهشتى نشسته اند و نگاه مى كنند. ۳۶ - آيا كفار پاداش اعمال خود را گرفتند؟! نكته : شاءن نزول : مفسران براى اين آيات دو شاءن نزول نقل كرده اند: نخست اينكه روزى على (عليه السلام ) و جمعى از مؤ منان از كنار جمعى از كفار مكه گذشتند، آنها به على (عليه السلام ) و مؤ منان خنديدند و استهزا كردند، آيات فوق نازل شد و سرنوشت اين گروه كافر استهزا كننده را در قيامت روشن ساخت . حاكم ابوالقاسم حسكانى در «شواهد التنزيل » از «ابن عباس » چنين نقل مى كند: «منظور از ((ان الذين اجرموا» منافقان قريش و منظور از «الذين آمنوا» على بن ابيطالب و ياران او است )). ديگر اينكه آيات فوق درباره افرادى همچون عمار، صهيب ، خباب ، بلال ، و ساير فقراى مؤ منين كه مورد استهزاى مشركان قريش همچون ابوجهل ، و وليد بن مغيره ، و عاص بن وائل ، واقع مى شدند نازل شده . جمع ميان اين دو شاءن نزول نيز كاملا ممكن است . تفسير : آن روز آنها مؤ منان را مسخره مى كردند، اما امروز... در تعقيب آيات گذشته كه سخن از نعمتها و پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۴

مى گفت ، در آيات مورد بحث به گوشه اى از مصائب و زحمات آنها كه در اين جهان به خاطر ايمان و تقوا با آن روبرو مى شوند اشاره مى كند، تا روشن شود كه آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نيست . در اين آيات از موضعگيرى و برخورد زشت و زننده كفار با آنها سخن مى گويد، و چهار نوع عكس العمل كفار را در برابر آنان بازگو مى كند: نخست مى فرمايد: «بدكاران و كفار پيوسته از مؤ منان مى خنديدند» (ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ). خنده اى تمسخرآميز و تحقيركننده ، خنده اى كه از روح طغيان و كبر و غرور و غفلت ناشى مى شود، و هميشه افراد سبكسر مغرور در برابر مؤ منان با تقوا چنين خنده هاى مستانه داشته اند. ضمنا تعبير به «اجرموا» به جاى «كفروا» نشان مى دهد كه افراد كافر و بى ايمان را از اعمال گناه آلودشان مى توان شناخت چرا كه هميشه كفر سرچشمه جرم و عصيان است در آيه بعد دومين برخورد زشت آنها را بيان كرده ، مى فرمايد: «و هنگامى كه مشركان از كنار جمع مؤ منان مى گذرند آنها را با اشارات چشم و ابرو مسخره مى كنند» (و اذا مروا بهم يتغامزون ). و با اين علامات و اشارات مى گويند: اين بى سر و پاها را ببينيد كه مقربان درگاه خدا شده اند! اين آستين پاره ها و پا برهنه ها را تماشا كنيد كه مدعى نزول وحى الهى بر آنها هستند!، و اين گروه نادان را بنگريد كه مى گويند استخوان پوسيده و خاك شده بار ديگر به حيات و زندگى برمى گردد؟! و امثال اين سخنان زشت و بى محتوا.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۵

به نظر مى رسد كه خنده آشكار مشركان در زمانى بوده كه مؤ منان از كنار جمع آنها مى گذشتند، و اشارات سخريه آميز آنها زمانى بوده كه به عكس آنها از كنار جمع مؤ منان مى گذشتند، و چون در ميان آن جمع نمى توانستند به آسانى مسخره كنند با اشارات چشم و ابرو يكديگر مطالب را حالى مى كردند، ولى آنجا كه مركز تجمع مشركان بود و مسلمانان از كنار آنها مى گذشتند آزادى و جسارت بيشترى داشتند. يتغامزون از ماده «غمز» (بر وزن طنز) به معنى اشاره با چشم و دست است به چيزى كه مورد عيبجويى است ، و گاه اين واژه به معنى هر گونه عيبجويى به كار مى رود هر چند با زبان باشد، و تعبير به «تغامز» (از باب تفاعل ) دليل بر اين است كه همه آنها در مقابل يكديگر در اين كار شركت داشتند، هر يك با اشاره به ديگرى چيزى مى گفت كه همه استهزاآميز بود. اينها همه در برخوردشان با مؤ منان بود، در جلسات خصوصى نيز همين برنامه را بازگويى كرده ، و سخريه ها را غيابا ادامه مى دادند، همانگونه كه آيه بعد مى گويد: «هنگامى كه به خانواده خود باز مى گشتند مسرور و خندان بودند و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى كردند» (و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين ). گويى فتح و پيروزى نصيب آنها شده كه به آن مباهات مى كنند، و باز هم در غياب ، همان سخريه ها، و همان استهزاءها ادامه دارد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۶

فكهين جمع «فكه » صفت مشبهه (بر وزن خشن ) از فكاهه (بر وزن قباله ) به معنى مزاح كردن و خنديدن است ، و در اصل از «فاكهه » به معنى ميوه گرفته شده است گويى اين گفتگوها و شوخيها همچون ميوه هايى است كه از آن لذت مى برند، و به گفتگوى شيرين و دوستانه فكاهه (به ضم فا) گفته مى شود. گرچه كلمه «اهل » معمولا به معنى خانواده و خويشاوندان نزديك است ، ولى ممكن است در اينجا معنى وسيعترى داشته باشد و دوستان نزديك را نيز دربرگيرد. چهارمين عكس العمل شرارت آميز آنها در برابر مؤ منان اين بود كه وقتى آنها را مى ديدند مى گفتند اينها گمراهانند (و اذا راءوهم قالوا ان هؤ لاء لضالون ). چرا كه راه و رسم بت پرستى و خرافاتى را كه در ميان آنها رائج بود و هدايتش مى پنداشتند رها كرده ، و به سوى ايمان به خدا و توحيد خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنيا را به نعمتهاى نسيه آخرت فروخته بودند. ممكن است اين تعبير در مراحلى باشد كه مطلب از مرحله استهزا گذشته بود و خود را ناچار مى ديدند كه شدت عمل بيشترى نشان دهند، زيرا هميشه هنگام ظهور پيامبران بزرگ و آيينهاى تازه عكس العمل دشمنان و مخالفان در آغاز از طريق استهزا و به شوخى گرفتن ظاهر مى شد، گويى آيين تازه را كمتر از آن مى ديدند كه به طور جدى با آن برخورد كنند، ولى هنگامى كه آيين الهى در قلوب افراد آماده نفوذ مى كرد، و پيروان بيشترى براى آن پيدا مى شد، آنها احساس خطر كرده ، آن را جدى گرفته و مبارزه را شدت مى بخشيدند،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۷

سپس مرحله به مرحله آن را تشديد مى كردند، و آيه فوق نخستين مرحله برخورد جدى آنها است ، كه در مراحل بعد حتى منجر به جنگهاى خونين و نبرد مسلحانه شد. و از آنجا كه مؤ منان غالبا از افرادى بودند كه موقعيت اجتماعى و ثروت قابل توجهى در اختيار نداشتند، و به همين دليل كفار به آنها با چشم حقارت مى نگريستند، و ايمانشان را بى ارزش شمرده ، و آيينشان را به باد مسخره مى گرفتند، قرآن در آيه بعد مى گويد: «اين گروه كفار هرگز حافظ و نگهبان و متكفل زندگى آنها نبودند» (و ما ارسلوا عليهم حافظين ). پس به چه حقى ، و مطابق كدام منطقى بر آنها خرده مى گيرند؟! در آيه ۲۷ سوره هود مى خوانيم كه ثروتمندان و مستكبران قوم نوح به او مى گفتند: و ما نراك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراءى : «ما كسانى را كه از تو پيروى كرده اند جز گروهى اراذل ساده لوح نمى بينيم ». و او در جواب مى گفت : و لا اقول للذين تزدرى اعينكم لن يؤ تيهم الله خيرا الله اعلم بما فى انفسهم : «من هرگز نمى گويم آنها كه در نظر شما خوار مى آيند خداوند خيرى بر آنها نخواهد داد، خدا از دل آنها آگاهتر است » (هود ۳۱). اين در حقيقت جوابى است به اين افراد خودخواه و پرادعا كه به شما چه مربوط كه مؤ منان از كدام گروهند؟! شما در متن دعوت و محتواى آيين پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بنگريد. ولى در قيامت مساءله بر عكس مى شود، چنانكه در آيه بعد مى فرمايد:

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۸

«امروز مؤ منان از كفار مى خندند»! (فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون ). چرا كه قيامت بازتابى است از اعمال انسان در دنيا، و در آنجا بايد عدالت الهى اجرا شود، و عدالت ايجاب مى كند كه در آنجا مؤ منان پاكدل از كفار لجوج و معاند و استهزاگر بخندند، و اين خود نوعى عذاب دردناك براى اين مغروران مستكبر است ! در بعضى از روايات از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه «در آن روز درى از بهشت به روى كفار گشوده مى شود، و آنها به گمان اينكه فرمان آزادى از دوزخ و ورود در بهشت داده شده است به سوى آن حركت مى كنند، هنگامى كه به آن رسيدند ناگهان در بسته مى شود، و اين كار چند بار تكرار مى شود و مؤ منان كه از بهشت نظاره گر آنانند مى خندند»!. لذا در آيه بعد مى افزايد: «آنها بر تختهاى مزين نشسته اند و به اين صحنه ها نگاه مى كنند» (على الارائك ينظرون ). به چه چيزى نگاه مى كنند؟ به آنهمه نعمتهاى بى پايان الهى ، به آن مواهب عظيم و الطاف بيكران به آن آرامش و عظمت و احترام ، و به آن عذابهاى دردناكى كه كفار مغرور و خودخواه در نهايت ذلت و زبونى به آن گرفتارند. سرانجام در آخرين آيه اين سوره به صورت يك جمله استفهاميه مى فرمايد: «آيا كفار ثواب اعمال و پاداش كار خود را خوب گرفتند»؟!

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۹

(هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون ). اين سخن خواه از ناحيه خداوند باشد، يا فرشتگان ، و يا مؤ منان ، نوعى طعن و استهزا نسبت به افكار و ادعاهاى اين مغروران مستكبر است كه انتظار داشتند در مقابل اعمال زشتشان جايزه و پاداشى هم از خداوند دريافت دارند، و در برابر اين پندار غلط و خيال خام مى فرمايد: «آيا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند»؟ بسيارى از مفسران اين جمله را يك جمله مستقل دانسته اند، در حالى كه بعضى معتقدند دنباله آيه قبل است ، يعنى مؤ منان بر تختهاى مزين نشسته اند و نگاه مى كنند به بينند آيا كفار پاداش اعمال خلافشان را گرفتند؟ آرى اگر آنها پاداشى بگيرند بايد از شيطان بگيرند، آيا آن بينواى گرفتار مى تواند به آنها پاداشى دهد؟! «ثوب » از ماده «ثوب » (بر وزن جوف ) در اصل به معنى بازگشتن چيزى به حالت نخستين است ، و «ثواب » به پاداشى گفته مى شود كه به انسان در مقابل اعمالش مى دهند چرا كه نتيجه اعمالش به او بر مى گردد، اين واژه هم در جزاى نيك و هم بد به كار مى رود، هر چند غالبا در مورد خير استعمال مى شود و لذا آيه فوق دلالت بر نوعى طعن نسبت به كفار دارد، و بايد چنين باشد چرا كه آنها همواره مؤ منان و آيات خدا را به باد استهزا مى گرفتند و بايد در آن روز نتيجه استهزاهايشان را ببينند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۹۰

نكته : نكته : استهزا حربه ناجوانمردانه دشمنان حق در طول تاريخ انبياء كرارا مى بينيم كه يكى از حربه هاى دشمنان خدا در مقابل آنان استفاده از حربه سخريه بوده است ، و آيات قرآن مكرر اين موضوع را منعكس كرده است ، و از آنجا كه سخريه و استهزا معمولا از كسانى صادر مى شود كه مست باده غرورند، و خود را برتر از ديگران مى دانند، و با چشم حقارت به سايرين نگاه مى كنند جاى تعجب نيست كه ظالمان كافر و لجوج و خودخواه دست به چنين حربه اى در برابر اهل ايمان زنند. امروز نيز همان برنامه به صورتهاى متنوع در رسانه هاى گروهى جهان تحت عنوان «طنز» و برنامه هاى فكاهى و تفريحى ادامه دارد، الان نيز مى كوشند حق و طرفدارانش را با استفاده از اين حربه قديمى از ميدان بيرون كنند. ولى مؤ منان در برابر آنها با توجه به وعده هاى الهى كه نمونه آن در آيات فوق آمده است آرامش مى يابند، و روح مقاومت در مقابل آن تاريك دلان در آنها دميده مى شود. اصولا «استهزا» و «سخريه » و «غمز» و «ضحك » در مقابل حق كه در آيات فوق به آن اشاره شده همه از گناهان كبيره و نشانه جهل و غرور است ، يك انسان فهميده و عاقل و هوشيار به فرض كه به مكتبى عقيده نداشته باشد با آن برخورد منطقى مى كند، و هرگز به خود اجازه نمى دهد به اينگونه حربه ها متوسل گردد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۹۱

خداوندا! همه ما را از غرور و جهل و كبر حفظ فرما. پروردگارا! به ما روح حق طلبى و حق جويى و تواضع مرحمت كن . بارالها! نامه اعمال ما را در «عليين » قرار ده ، و از زمره «سجينيان » بيرون بر. آمين رب العالمين

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۹۲
تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۹۳

َسوره انشقاق

ََمقدمه

اين سوره در «مكه » نازل شده و داراى ۲۵ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۹۴

محتواى سوره انشقاق و فضيلت تلاوت آن اين سوره مانند بسيارى از سوره هاى جزء اخير قرآن مجيد از مباحث معاد سخن مى گويد، در آغاز اشاراتى به حوادث هولناك و تكاندهنده پايان جهان و شروع قيامت مى كند، و در مرحله بعد به مساءله رستاخيز و حساب اعمال نيكوكاران و بدكاران ، و سرنوشت آنها، و در مرحله سوم به بخشى از اعمال و اعتقاداتى كه موجب عذاب و كيفر الهى مى شود، و در مرحله چهارم بعد از ذكر سوگندهايى به مراحل سير انسان در مسير زندگى دنيا و آخرت اشاره مى كند و سرانجام در مرحله پنجم باز سخن از اعمال نيك و بد و كيفر و پاداش آنها است . در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء سورة انشقت اعاذه الله ان يؤ تيه كتابه وراء ظهره : «كسى كه سوره انشقاق را بخواند خداوند او را از اينكه در قيامت نامه اعمالش به پشت سرش داده شود در امان مى دارد»! و در كتاب «ثواب الاعمال » از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه ((هر كس اين دو سوره (سوره انفطار و سوره انشقاق ) را بخواند و در نماز فريضه و نافله برابر چشمش قرار دهد خداوند او را به خواسته هايش مى رساند، و چيزى ميان او و خدا حائل نمى شود و پيوسته او به (لطف ) خداوند نظر مى كند و خداوند به او، تا از حساب مردم فارغ شود)).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←