تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۱۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۰۹ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۶۳

آيه ۷۵-۸۲

آيه و ترجمه

فَلا أُقْسِمُ بِمَوَقِع النُّجُومِ(۷۵) وَ إِنَّهُ لَقَسمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ(۷۶) إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ(۷۷) فى كِتَبٍ مَّكْنُونٍ(۷۸) لا يَمَسهُ إِلا الْمُطهَّرُونَ(۷۹) تَنزِيلٌ مِّن رَّب الْعَلَمِينَ(۸۰) أَ فَبهَذَا الحَْدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ(۸۱) وَ تجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ(۸۲) ترجمه : ۷۵ - سوگند به جايگاه ستارگان ، و محل طلوع و غروب آنها. ۷۶ - و اين سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد! ۷۷ - كه آن قرآن كريمى است ۷۸ - كه در كتاب محفوظ جاى دارد. ۷۹ - و جز پاكان نمى توانند آن را مس كنند. ۸۰ - اين چيزى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده . ۸۱ - آيا اين سخن را (اين قرآن را با اوصافى كه گفته شد) سست و كوچك مى شمريد؟ ۸۲ - و به جاى شكر روزيهائى كه به شما داده شده آن را تكذيب مى كنيد؟

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۶۴

تفسير: تنها پاكان به حريم قرآن راه مى يابند در تعقيب بحثهاى فراوانى كه در آيات قبل با ذكر هفت دليل درباره معاد آمد در اين آيات سخن از اهميت قرآن مجيد است ، چرا كه مساءله نبوت و نزول قرآن بعد از مساءله مبداء و معاد مهمترين اركان اعتقادى را تشكيل مى دهد، بعلاوه قرآن مجيد در زمينه دو اصل توحيد و معاد بحثهاى عميقى دارد، و تحكيم پايه هاى آن تحكيم اين دو اصل محسوب مى شود. نخست با يك سوگند عظيم سخن را شروع كرده ، مى فرمايد: «سوگند به جايگاه ستارگان و محل طلوع و غروب آنها»! (فلا اقسم بمواقع النجوم ). بسيارى از مفسران را عقيده بر اين است كه «لا» در اينجا به معنى نفى نيست ، بلكه زائده ، و براى تاءكيد است ، چنانكه در آيات ديگر قرآن همين تعبير در مورد سوگند به روز قيامت ، و نفس لوامه ، و پروردگار مشرقها و مغربها، و شفق ، و مانند آن آمده است . در حالى كه بعضى ديگر «لا» را در اينجا به معنى نفى و اشاره به اين مى دادند كه مطلب مورد قسم از آن پراهميت تر است كه به آن سوگند ياد شود، همانگونه كه در تعبيرات روزمره نيز گاه مى گوئيم : «ما به فلان موضوع قسم نمى خوريم ». ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد، چرا كه در قرآن به ذات پاك خدا صريحا سوگند ياد شده ، مگر ستارگان از آن برترند كه به آنها قسم ياد شود؟! مفسران در مورد «مواقع النجوم » تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند: نخست همان كه در بالا گفتيم يعنى جايگاه ستارگان و مدارات و مسير آنها.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۶۵

ديگر اينكه منظور محل طلوع و غروب آنها است . و ديگر اينكه منظور سقوط ستارگان در آستانه رستاخيز و قيامت است . بعضى نيز آنرا تنها به معنى غروب ستارگان تفسير كرده اند. بعضى هم به پيروى پاره اى از روايات آنرا اشاره به نزول قسمتهاى مختلف قرآن در فواصل زمانى متفاوت مى دادند (زيرا «نجوم » جمع «نجم » در مورد كارهاى تدريجى به كار مى رود). گرچه منافاتى بين اين معانى نيست ، و ممكن است همه در آيه فوق جمع باشد، ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد، چرا كه به هنگام نزول اين آيات غالب مردم اهميت اين سوگند را نمى دانستند امروز براى ما روشن شده است كه ستارگان آسمان هر كدام جايگاه مشخصى دارد، و مسير و مدار آنها كه طبق قانون جاذبه و دافعه تعيين مى شود بسيار دقيق و حساب شده است . و سرعت سير آنها هر كدام با برنامه معينى انجام مى پذيرد. اين مساءله گرچه در كرات دوردست دقيقا قابل محاسبه نيست ، اما در منظومه شمسى كه خانواده ستارگان نزديك به ما را تشكيل مى دهد دقيقا مورد بررسى قرار گرفته ، و نظام مدارات آنها به قدرى دقيق و حساب شده است كه انسان را به شگفتى وامى دارد. هنگامى كه به اين نكته توجه كنيم كه طبق گواهى دانشمندان تنها در كهكشان ما حدود يك هزار ميليون ستاره وجود دارد! و در جهان كهكشانهاى زيادى موجود است كه هر كدام مسير خاصى دارند، به اهميت اين سوگند قرآن آشناتر مى شويم . در كتاب «الله و العلم الحديث » مى خوانيم : ((دانشمندان فلكى معتقدند اين ستارگانى كه از ميلياردها متجاوزند كه قسمتى از آنها را با چشم غير مسلح مى توان ديد، و قسمت (بسيار بيشترى )

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۶۶

را جز با تلسكوبها نمى توان ديد. بلكه قسمتى از آنها با تلسكوب هم قابل مشاهده نيست فقط با وسائل خاصى مى توان از آنها عكسبردارى كرد همه اينها در مدار مخصوص خود شناورند و هيچ احتمال اين را ندارد كه يكى از آنها در حوزه جاذبه ستاره ديگرى قرار گيرد، يا با يكديگر تصادف كنند، و در واقع چنين تصادفى همانند اين است كه فرض كنيم يك كشتى اقيانوس پيما در درياى مديترانه با كشتى ديگرى در اقيانوس ‍ كبير تصادف كند در حالى كه هر دو كشتى به يكسو و با سرعت واحدى در حركتند و چنين احتمالى اگر محال نباشد لااقل بعيد است ))!. با توجه به اين اكتشافات علمى از وضع ستارگان اهميت سوگند بالا روشنتر مى گردد. و به همين دليل در آيه بعد مى افزايد: «و اين سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد» (و انه لقسم لو تعلمون عظيم ). تعبير به «لو تعلمون » (اگر بدانيد) به خوبى گواهى مى دهد كه علم و دانش بشر در آن زمان اين حقيقت را به طور كامل درك نكرده بود، و اين خود يك اعجاز علمى قرآن محسوب مى شود كه در عصرى كه شايد هنوز عده اى مى پنداشتند ستارگان ميخهاى نقره اى هستند كه بر سقف آسمان كوبيده شده اند! يك چنين بيانى ، آنهم در محيطى كه به حق محيط جهل و نادانى محسوب مى شد از يك انسان عادى محال است صادر شود. اكنون ببينيم اين قسم عظيم براى چه منظورى ذكر شده ؟ آيه بعد پرده

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۶۷

از روى آن برداشته ، مى گويد: ((آنچه محمد (صلى اللّه عليه و آله ) آورده قرآن كريم است )) (انه لقرآن كريم ). و به اين ترتيب به مشركان لجوج كه پيوسته اصرار داشتند اين آيات نوعى از كهانت است ، و يا العياذ بالله سخنانى است جنون آميز، يا همچون اشعار شاعران ، يا از سوى شياطين است ، پاسخ مى گويد كه اين وحى آسمانى است و سخنى است كه آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمايان است ، و محتواى آن حاكى از مبداء نزول آن مى باشد و آنچنان اين موضوع عيان است كه حاجت به بيان نيست . توصيف «قرآن » به «كريم » (با توجه به اينكه «كرم » در مورد خداوند به معنى احسان و انعام ، و در مورد انسانها به معنى دارا بودن اخلاق و افعال ستوده ، و به طور كلى اشاره به محاسن بزرگ است نيز اشاره به زيبائيهاى ظاهرى قرآن از نظر فصاحت و بلاغت الفاظ و جمله ها و هم اشاره به محتواى جالب آن است ، چرا كه از سوى خدائى نازل شده كه مبداء و منشا هر كمال و جمال و خوبى و زيبائى است . آرى هم گوينده قرآن كريم است ، و هم خود قرآن ، و هم آورنده آن ، و هم اهداف قرآن كريم است . سپس به توصيف دوم اين كتاب آسمانى پرداخته ، مى افزايد: «اين آيات در كتاب مستورى جاى دارد» (فى كتاب مكنون ). در همان «لوح محفوظ» «در علم خدا» كه از هر گونه خطا و تغيير و تبديل محفوظ است . بديهى است كتابى كه از چنان مبداءى سرچشمه مى گيرد و نسخه اصلى آن در آنجا است از هرگونه دگرگونى و خطا و اشتباه مصون است .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۶۸

و در سومين توصيف مى فرمايد: «اين كتاب را جز پاكان نمى توانند مس كنند»! (لا يمسه الا المطهرون ). بسيارى از مفسران به پيروى از رواياتى كه از امامان معصوم (عليهم السلام ) وارد شده اين آيه را به عدم جواز مس كتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسير كرده اند. در حالى كه گروه ديگرى آنرا اشاره به فرشتگان مطهرى مى دادند كه از قرآن آگاهى دارند، يا واسطه وحى بر قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بوده اند، نقطه مقابل مشركان كه مى گفتند: اين كلمات را شياطين بر او نازل كرده اند! بعضى نيز آنرا اشاره به اين معنى مى دادند كه حقايق و مفاهيم عالى قرآن را جز پاكان درك نمى كنند، همانگونه كه در آيه ۲ سوره بقره مى خوانيم : ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : «اين كتاب شكى در آن نيست ، و مايه هدايت پرهيزكاران است » و به تعبير ديگر حداقل پاكى كه روح حقيقت جوئى است براى درك حداقل مفاهيم آن لازم است ، و هر قدر پاكى و قداست بيشتر شود درك انسان از مفاهيم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد. ولى هيچ منافاتى در ميان اين سه تفسير وجود ندارد و ممكن است همه در مفهوم آيه جمع باشد. در چهارمين و آخرين توصيف از قرآن مجيد مى فرمايد: «اين قرآن از سوى پروردگار عالميان نازل شده است » (تنزيل من رب العالمين ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۶۹

خدائى كه مالك و مربى تمام جهانيان است اين قرآن را براى ترتيب انسانها بر قلب پاك پيامبرش نازل كرده است ، و همانگونه كه در جهان تكوين مالك و مربى او است ، در جهان تشريع نيز هر چه هست از ناحيه او مى باشد. سپس مى افزايد: «آيا اين قرآن را با اين اوصافى كه گفته شد سست و كوچك مى شمريد»؟! سهل است آنرا انكار و تكذيب مى كنيد؟! (افبهذا الحديث انتم مدهنون ). در حالى كه نشانه هاى صدق و حقانيت از آن به خوبى آشكار است و بايد كلام خدا را با نهايت جديت پذيرفت و به عنوان يك واقعيت بزرگ با آن روبرو شد. «هذا الحديث » (اين سخن ) اشاره به قرآن است و «مدهنون » در اصل از ماده «دهن » به معنى روغن است ، و از آنجا كه براى نرم كردن پوست تن يا اشياء ديگر آنرا روغن مالى مى كنند كلمه «ادهان » به معنى مدارا و ملايمت و گاه به معنى سستى و عدم برخورد جدى آمده است ، و نيز از آنجا كه افراد منافق و دروغگو غالبا زبانهاى نرم و ملايمى دارند اين واژه احيانا به معنى تكذيب و انكار نيز به كار رفته است ، و هر دو معنى در آيه فوق محتمل است ، اصولا انسان چيزى را كه باور دارد جدى مى گيرد اگر آنرا جدى نگرفت دليل بر اين است كه باور ندارد. در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: «شما به جاى اينكه در برابر روزيهاى خداداد، مخصوصا نعمت بزرگ قرآن شكر بجا آوريد آنرا تكذيب مى كنيد»؟ (و تجعلون رزقكم انكم تكذبون ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۰

بعضى گفته اند: منظور اين است كه بهره شما از قرآن تنها تكذيب است ، و يا شما تكذيب را وسيله رزق و معاش خود قرار داده ايد. ولى تفسير اول از دو تفسير اخير با آيات پيشين متناسبتر به نظر مى رسد، و با شاءن نزولى كه براى اين آيه ذكر شد نيز هماهنگتر است ، چرا كه بسيارى از مفسران از «ابن عباس » نقل كرده اند كه در يكى از سفرها همراهان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) گرفتار تشنگى شديدى شدند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) دعا كرد بارانى نازل شد و همه سيراب شدند، ولى در اين ميان حضرت (صلى اللّه عليه و آله ) شنيد كه مردى مى گويد: به بركت طلوع فلان ستاره باران نازل گرديد! (در عصر جاهليت عربها معتقد به «انواء» بودند و منظورشان از آن ستارگانى بود كه در فواصل مختلفى در آسمان ظاهر مى شدند، و عرب جاهلى عقيده داشت همراه ظهور هر يك از اين ستارگان بارانى مى بارد، و لذا تعبير مى كردند «مطرنا بنوء فلان » «اين باران از بركت طلوع فلان ستاره است »! و اين يكى از مظاهر شرك و بت پرستى و ستاره پرستى بود). قابل توجه اينكه در بعضى از روايات نقل شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كمتر آيات را تفسير مى كرد ولى از جمله مواردى كه آنرا تفسير نمود همين آيه بود كه فرمود: «منظور از تجعلون رزقكم انكم تكذبون اين است كه بجاى شكر روزيهايتان ، تكذيب مى كنيد».

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۱

نكته ها:

۱ - ويژگيهاى قرآن مجيد از چهار توصيفى كه در آيات فوق درباره قرآن ذكر شده چنين مى توان نتيجه گرفت كه عظمت قرآن از يكسو به خاطر عظمت محتواى آن ، و از سوى ديگر عمق معانى ، و از سوى سوم قداستى است كه جز پاكان و نيكان به آن راه نمى يابند، و از سوى چهارم جنبه تربيتى فوق العاده اى دارد چرا كه از سوى رب العالمين نازل شده است ، و هر يك از اين چهار موضوع نياز به بحثهاى مفصلى دارد كه در ذيل آيات مناسب بيان كرده ايم. ۲- قرآن و طهارت در آيات فوق خوانديم كه قرآن را جز پاكان مس نمى كنند، و گفتيم اين آيه هم به مس ظاهرى تفسير شده هم معنوى و تضادى با هم ندارند، و در مفهوم كلى آيه جمعند. در قسمت اول در روايات اهل بيت از ابوالحسن امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) نقل شده : المصحف لا تمسه على غير طهر، و لا جنبا، و لا تمس خطه و لا تعلقه ، ان الله تعالى يقول : لا يمسه الا المطهرون : «قرآن را بدون وضو مس نكن ، و نه در حال جنابت ، و دست بر خط آن در اين حال مگذار، و آنرا حمايل نكن ، چرا كه خداوند متعال فرموده : جز پاكان آنرا مس نمى كنند». همين معنى در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) با مختصر تفاوتى نقل شده است .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۲

و در منابع اهل سنت نيز آمده است از جمله از طرق مختلف نقل شده كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود لايمس القرآن الاطاهر: «قرآن را جز افراد پاك نبايد مس كند». و در مورد مس معنوى نيز از ابن عباس از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده كه فرمود: «انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون » قال : عند الله فى صحف مطهره لايمسه الاالمطهرون قال : المقربون : ((اين قرآن كريمى است كه در كتاب پنهان (لوح محفوظ) قرار دارد، فرمود نزد خداوند در صفحات پاكيزه اى است و جز پاكان آنرا مس نمى كند، فرمود يعنى مقربان ))!. اين مطلب از طريق عقل نيز قابل استدلال است ، زيرا گرچه قرآن مجيد براى هدايت عموم است اما مى دانيم افراد زيادى بودند كه قرآن را از لبهاى مبارك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى شنيدند و اين آب زلال حقيقت را در سرچشمه وحى مى ديدند اما چون آلوده به تعصب و عناد و لجاجت بودند كمترين بهره اى از آن نگرفتند، اما كسانى كه اندكى خود را پاك كردند و با روح حقيقت جوئى و تحقيق به سراغ آن آمدند هدايت يافتند بنابراين هر قدر پاكى و تقواى انسان بيشتر شود به مفاهيم عميقتر و بيشترى از قرآن مجيد دست مى يابد، به اين ترتيب آيه در هر دو بعد جسمى و روحانى صادق است ناگفته پيداست كه شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و ائمه معصومين و ملائكه مقربين روشنترين مصداق مقربانند و حقايق قرآن را از همه بهتر درك مى كنند.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۳

آيه ۸۳-۸۷

آيه و ترجمه

فَلَوْ لا إِذَا بَلَغَتِ الحُْلْقُومَ(۸۳) وَ أَنتُمْ حِينَئذٍ تَنظرُونَ(۸۴) وَ نحْنُ أَقْرَب إِلَيْهِ مِنكُمْ وَ لَكِن لا تُبْصِرُونَ(۸۵) فَلَوْ لا إِن كُنتُمْ غَيرَ مَدِينِينَ(۸۶) تَرْجِعُونهَا إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۸۷) ترجمه : ۸۳ - پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد (توانائى بازگرداندن آن را نداريد)؟! ۸۴ - و شما در اين حال نظاره مى كنيد (و كارى از دستتان ساخته نيست ). ۸۵ - و ما به او نزديكتريم از شما ولى نمى بينيد. ۸۶ - اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شويد، ۸۷ - پس او را بازگردانيد اگر راست مى گوئيد. تفسير : هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد از لحظات حساسى كه آدمى را سخت در فكر فرومى برد، لحظه احتضار و پايان عمر انسانها است ، در آن لحظه كه كار از كار گذشته ، و اطرافيان مايوس و نوميد به شخص محتضر نگاه مى كنند، و مى بينند همچون شمعى كه عمرش پايان گرفته آهسته آهسته خاموش مى شود، با زندگى وداع مى گويد، و هيچ

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۴

كارى از دست هيچكس ساخته نيست . آرى ضعف و ناتوانى كامل انسان ، در اين لحظات حساس آشكار مى شود، نه تنها در زمانهاى گذشته كه امروز با تمام تجهيزات فنى و پزشكى و حضور تمام وسائل درمانى اين ضعف و زبونى به هنگام احتضار درست همانند گذشته مشهود و آشكار است . قرآن مجيد در تكميل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منكران و مكذبان ، ترسيم گويائى از اين لحظه كرده مى گويد: «پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد، توانائى بازگرداندن آنرا نداريد»؟! (فلو لا اذا بلغت الحلقوم ). «و شما در اين حال نظاره مى كنيد و كارى از دستتان ساخته نيست » (و انتم حينئذ تنظرون ). مخاطب در اينجا اطرافيان محتضرند، از يكسو نظاره حال او را مى كنند، و از سوى ديگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مى نمايند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چيز و بودن مرگ و حيات در دست او، و نيز مى دادند خودشان هم چنين سرنوشتى را در پيش دارند. سپس مى افزايد: «در حالى كه ما به او نزديكتريم از شما، و فرشتگان

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۵

ما كه آماده قبض روح او هستند نيز نزديكتر از شما مى باشند ولى شما نمى بينيد» (و نحن اقرب اليه منكم و لكن لاتبصرون ). ما به خوبى مى دانيم در باطن جان محتضر چه مى گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپا است ؟ و مائيم كه فرمان قبض روح او را در سرآمد معينى صادر كرده ايم ، ولى شما تنها ظواهر حال او را مى بينيد، و از چگونگى انتقال او از اين سرا به سراى ديگر، و طوفانهاى سختى كه در اين لحظه برپا است بيخبريد. بنابراين منظور از اين آيه نزديكى خداوند به شخص محتضر است ، هر چند بعضى احتمال داده اند كه منظور نزديكى فرشتگان قبض ارواح مى باشد، ولى تفسير اول با ظاهر آيه هماهنگتر است . به هر حال نه تنها در اين موقع بلكه در همه حال خداوند از همه كس به ما نزديكتر است حتى او نزديكتر از ما به ما است ، هر چند ما بر اثر ناآگاهى از او دوريم ، ولى ظهور و بروز اين معنى در لحظه جان دادن از هر موقع واضحتر است . سپس براى تاءكيد بيشتر، و روشن ساختن همين حقيقت ، مى افزايد: «اگر شما هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شويد...» (فلو لا ان كنتم غير مدينين ). «پس او را بازگردانيد اگر راست مى گوئيد» (ترجعونها ان كنتم صادقين ). اين ضعف و ناتوانى شما دليلى است بر اينكه مالك مرگ و حيات ديگرى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۶

است ، و پاداش و جزاء در دست او است ، و او است كه مى ميراند و زنده مى كند. «مدينين » جمع «مدين » از ماده «دين » به معنى جزا است ، و بعضى آنرا به معنى «مربوبين » تفسير كرده اند، يعنى اگر شما تحت ربوبيت ديگرى قرار نداريد و مالك امر خويش هستيد او را بازگردانيد، اين خود دليل بر اين است كه تحت حكومت ديگرى قرار داريد.

نكته ها:

۱ - لحظه ناتوانى جباران ! در حقيقت هدف از اين آيات بيان قدرت خداوند بر مساءله مرگ و حيات است تا از آن پلى به مساءله معاد زده شود، و انتخاب لحظه احتضار و مرگ در اينجا به خاطر ظهور ضعف و ناتوانى كامل انسان در اين هنگام است با تمام قدرتى كه براى خود فكر مى كند. بد نيست در اينجا به حالات بعضى از جباران كه در اوج قدرت لحظه مرگشان فرارسيد توجه كنيم تا عمق معنى اين آيات روشنتر گردد. «مسعودى » در «مروج الذهب » در حالات «مامون » و جنگ او با سپاه روم داستانى آورده است كه خلاصه اش چنين است : او هنگامى كه از ميدان جنگ باز ميگشت به چشمه «بديدون » كه در منطقه «قشيره » معروف است رسيد، و براى استراحت در آنجا فرود آمد، صفا و سردى و درخشندگى آب چشمه ، او را در شگفتى فروبرد، و همچنين سرسبزى و طراوت و خرمى آن منطقه ، دستور داد چوبهائى از درختان قطع كنند و همچون پلى روى چشمه بزنند، و سقفى از چوب و برگ درختان بالاى آن آماده سازند، او در آنجا استراحت كرد و آب از زير پاى او رد مى شد، صافى آب به قدرى بود كه درهمى در درون آب

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۷

افكند از قعر آب نقش روى آن خوانده مى شد!، ولى به قدرى سرد بود كه هيچكس نمى توانست دست خود را در آب فروبرد. در اين هنگام ماهى نسبتا بزرگى به اندازه يك ذراع ظاهر گشت ، گوئى يكپارچه نقره بودمامون گفت هر كس آنرا بگيرد، شمشيرى به او جايزه مى دهم ، بعضى از خدمتكاران پيشدستى كردند، و آنرا گرفتند، هنگامى كه نزديك مامون آوردند ماهى تكانى خورد و از دست خدمتكار او بيرون پريد، و مانند قطعه سنگى در آب افتاد و مختصر آبى برسينه و گلو و شانه هاى مامون پاشيد، به طورى كه لباسش تر شد، خدمتكار بار ديگر پائين رفت و ماهى را گرفت و در مقابل مامون در دستمالى گذارد در حالى كه تكان مى خورد، مامون گفت : الان بايد آنرا سرخ و آماده كنيد. اما ناگهان لرزه اى بر اندام او افتاد به طورى كه قادر بر حركت نبود، او را با لحافهاى متعدد پوشاندند اما باز مى لرزيد و فرياد مى كشيد: سرما، سرما! براى او آتش افروختند، باز فريادش از سرما بلند بود، ماهى را سرخ كرده براى او آوردند، اما او حتى قادر نبود از آن بچشد، هنگامى كه حالش سختتر شد از «بختيشوع » و «ابن ماسويه » (كه هر دو از اطباء دربار مامون بودند) درخواست كمك كرد، در حالى كه در سكرات مرگ بود، بختيشوع يك دست او را گرفت و ابن ماسويه دست ديگرش را، ديدند نبض او كاملا از اعتدال خارج شده ، و خبر از فنا و نابودى و از هم پاشيدگى نظام جسمانى او مى دهد، در اين حال عرق مخصوصى از بدن او تراوش مى كرد كه لزج و چسبنده مانند روغن بود! و اين دو طبيب در حال او فروماندند و اعتراف كردند كه چنين چيزى را در كتب طبى هرگز نخوانده اند، ولى هر چه هست دليل بر نزديك شدن مرگ او است . حال مامون سختتر شد، گفت مرا به نقطه بلندى ببريد كه مشرف

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۸

بر لشكرم باشد تا وضع آنها را بررسى كنم ، و در اين هنگام شب فرارسيد، هنگامى كه از آن نقطه به خيمه ها و لشكر خود و آتشهاى بسيار زيادى كه برافروخته بودند نگاه كرد گفت : يا من لا يزول ملكه ارحم من قد زال ملكه : «اى خدائى كه هرگز حكومتت زوال نمى پذيرد به كسى رحم كن كه حكومتش رو به زوال است » بعد او را به بسترش آوردند و كسى را كنار او نشاندند كه شهادتين بر زبانش بگذارد، و چون گوشش ‍ سنگين شده بود آن مرد صدايش را بلند كرد «ابن ماسويه » گفت : فرياد نزن به خدا سوگند او در اين لحظه فرقى بين خدا و مانى نمى گذارد!. در اين هنگام مامون چشمش را باز كرد و چنان حدقه ها از هم باز و سرخ شده بود كه سابقه نداشت ، مى خواست با دستش بر ابن ماسويه بكوبد اما نتوانست ، مى خواست سخن تندى بگويد اما قدرت نداشت ، در همان ساعت جان سپرد. ممكن است بيمارى او سابقه قبلى داشته و يا به گفته بعضى از مورخان هر كسى از آب آن چشمه نوشيد بيمار مى شد، و يا ماهى نوعى ترشحات مسموم داشته ، هر چه بود حكومت و قدرتى با آن عظمت در لحظاتى چند فروريخت و قهرمان ميدانهاى بزرگ نبرد در برابر مرگ زانو زد. هيچكس در آن لحظه توانائى نداشت قدمى براى او بردارد، يا لااقل او را به منزل اصليش برساند و تاريخ از اين داستانهاى عبرت انگيز بسيار به خاطر دارد. ۲ - آيا جان دادن تدريجى است ؟ تعبير جان به گلو رسيدن كه در آيات فوق بود (فلو لا اذا بلغت الحلقوم ) كنايه از واپسين لحظه هاى زندگى است و شايد منشا آن اين است كه غالب اعضاى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۷۹

پيكر مانند دستها و پاها به هنگام مرگ قبل از ساير اعضاء از كار مى افتد، و گلوگاه از آخرين اعضائى است كه از كار خواهد افتاد. در آيه ۲۶ سوره قيامت نيز مى خوانيم : كلا اذا بلغت التراقى : «كافران ايمان نمى آورند تا زمانى كه روح به ترقوه آنها برسد» (ترقوه استخوانهائى است كه اطراف حلق را فراگرفته است ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۰

آيه ۸۸-۹۶

آيه و ترجمه

فَأَمَّا إِن كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ(۸۸) فَرَوْحٌ وَ رَيحَانٌ وَ جَنَّت نَعِيمٍ(۸۹) وَ أَمَّا إِن كانَ مِنْ أَصحَبِ الْيَمِينِ(۹۰) فَسلَمٌ لَّك مِنْ أَصحَبِ الْيَمِينِ(۹۱) وَ أَمَّا إِن كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضالِّينَ(۹۲) فَنزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ(۹۳) وَ تَصلِيَةُ جَحِيمٍ(۹۴) إِنَّ هَذَا لهَُوَ حَقُّ الْيَقِينِ(۹۵) فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّك الْعَظِيمِ(۹۶) ترجمه : ۸۸ - اما اگر او از مقربان باشد، ۸۹ - در روح و ريحان و بهشت پرنعمت است . ۹۰ - و اما اگر از اصحاب يمين باشد،

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۱

۹۱ - به او گفته مى شود: سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند. ۹۲ - اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد، ۹۳ - با آب جوشان دوزخ از او پذيرائى مى شود! ۹۴ - سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنم است . ۹۵ - اين همان حق و يقين است . ۹۶ - حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار. تفسير: سرانجام نيكوكاران و بدكاران اين آيات در حقيقت يك نوع جمعبندى از آيات آغاز سوره و آيات اخير است ، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند مجسم مى سازد كه چگونه بعضى در نهايت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى پوشند، و جمعى ديگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى دهند؟ نخست مى فرمايد: «كسى كه در حالت احتضار و واپسين لحظات زندگى قرار مى گيرد اگر از مقربان باشد...» (فاما ان كان من المقربين ). «در نهايت راحت و آرامش و روح و ريحان است و در بهشت پرنعمت جاى مى گيرد» (فروح و ريحان و جنة نعيم ). «روح » (بر وزن قول ) آنگونه كه علماى لغت گفته اند در اصل به معنى تنفس و «ريحان » به معنى شى ء يا گياه خوشبو است ، سپس ‍ اين واژه به هر چيزى كه مايه حيات و راحتى است گفته شده ، همانگونه كه «ريحان » به هر گونه نعمت و روزى خوب و فرحزا اطلاق مى گردد، بنابراين «روح » و «ريحان » الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هر گونه نعمت و بركت الهى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۲

مى گردد. و به تعبير ديگر مى توان گفت : روح اشاره به تمام امورى است كه انسان را از ناملائمات رهائى مى بخشد تا نفسى آسوده كشد، و اما «ريحان » اشاره به مواهب و نعمتهائى است كه بعد از رفع ناملائمات عائد انسان مى گردد. مفسران اسلامى تفسيرهاى متعددى براى اين دو واژه ذكر كرده اند كه شايد بالغ بر ده تفسير شود. گاه گفته اند: «روح » به معنى رحمت و «ريحان » هر شرافت و فضيلتى را شامل مى شود. و گاه گفته اند «روح » نجات از آتش دوزخ و «ريحان » دخول در بهشت است گاه «روح » را به معنى آرامش در قبر و «ريحان » را در بهشت دانسته اند. گاه «روح » را به معنى «كشف الكروب » (بر طرف ساختن ناراحتيها) و ريحان را به معنى «غفران الذنوب » (آمرزش گناهان ) تفسير كرده اند. و گاه «روح » را به معنى «انظر الى وجه الله » و «ريحان » را «استماع كلام الله » شمرده اند... و مانند اينها. ولى همانگونه كه گفتيم اينها مصاديقى است از آن مفهوم كلى و جامع كه در تفسير آيه ذكر شد. قابل توجه اينكه بعد از ذكر «روح » و «ريحان » سخن از «جنة نعيم » (بهشت پر نعمت ) به ميان آورده ، كه ممكن است اشاره به اين باشد كه روح و ريحان در آستانه مرگ ، و در قبر و برزخ به سراغ مؤ منان مى آيد و بهشت در آخرت ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان يعنى فى قبره ، و جنة نعيم يعنى فى الاخرة : «اما اگر از مقربان باشد روح و ريحان از آن او است ،

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۳

يعنى در قبر، و بهشت پر نعمت براى او است يعنى در آخرت » و. سپس مى افزايد: «اما اگر از گروه دوم يعنى اصحاب اليمين باشد...» (همان مردان و زنان صالحى كه نامه اعمالشان به نشانه پيروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود) (و اما ان كان من اصحاب اليمين ). «به او گفته مى شود سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند» (فسلام لك من اصحاب اليمين ). به اين ترتيب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنيا سلام يارانش ‍ را به او مى رسانند، همانگونه كه در آيه ۲۶ واقعه در توصيف اهل بهشت خوانديم : الا قيلا سلاما سلاما. احتمال ديگرى در تفسير اين آيه نيز وجود دارد، و آن اينكه سلام از ناحيه فرشتگان باشد كه به او مى گويند: سلام بر تو اى كسى كه از اصحاب اليمين هستى ، يعنى در افتخار و توصيف تو همين بس كه در صفت آنان قرار دارى . در آيات ديگر قرآن نيز سلام فرشتگان در آستانه مرگ بر مؤ منان آمده است مانند آيه ۳۲ سوره نحل كه مى فرمايد: الذين تتوفاهم الملائكة طيبين

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۴

يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون : «كسانى كه فرشتگان قبض روحشان را مى كنند در حالى كه پاكيزه اند، به آنها مى گويند: سلام بر شما، وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد». به هر حال تعبير «سلام » تعبير پرمعنائى است ، خواه از سوى فرشتگان باشد يا از سوى اصحاب اليمين ، سلامى است كه نشانه روح و ريحان و هرگونه سلامت و آرامش و نعمت است . اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه تعبير به اصحاب اليمين (كسانى كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند) به خاطر آن است كه معمولا انسان كارهاى مهم و ماهرانه را با دست راست انجام مى دهد لذا دست راست سمبلى است از قدرت ، مهارت ، توانائى و پيروزى . در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه در ذيل اين آيه فرمود: هم شيعتنا و محبونا: «اصحاب يمين شيعيان ما و دوستان ما هستند». سپس به سراغ گروه سوم مى رود كه در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال ياد شده بود، مى فرمايد: «اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد...» (و اما ان كان من المكذبين الضالين ). «با آب جوشان دوزخ و حرارت و سموم آن از او پذيرائى مى شود»! (فنزل من حميم ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۵

و «سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنم است » (و تصلية جحيم ). آرى در همان آستانه مرگ نخستين عذابهاى الهى را مى چشند، و طعم تلخ كيفرهاى قيامت در قبر و برزخ در كام جانشان فرومى رود، و از آنجا كه سخن از حال محتضر است مناسب اين است كه جمله «نزل من حميم » اشاره به عذاب برزخى باشد «و تصلية جحيم » اشاره به عذاب قيامت ، اين معنى در روايات متعددى نيز از ائمه اهل بيت نقل شده است . قابل توجه اينكه در اينجا «مكذبين » و «ضالين » هر دو با هم ذكر شده اند كه اولى اشاره به تكذيب قيامت و خداوند يكتا و نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) است و دومى به كسانى كه از راه حق منحرف شده اند. اين تعبير علاوه بر اينكه معنى تاءكيد را مى رساند مى تواند اشاره به اين نكته باشد كه در ميان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممكن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تكذيب كنندگان لجوج و معاند به چنين سرنوشتهائى كه گفته شد گرفتار مى شوند. «حميم » به معنى آب داغ و سوزان يا بادهاى گرم و سموم است ، و «تصلية » از ماده «صلى » (بر وزن سعى ) به معنى سوزاندن و داخل شدن در آتش است اما «تصليه » كه معنى متعددى را دارد تنها به معنى سوزاندن مى آيد. و در پايان اين سخن ، مى افزايد: «اين همان حق و يقين است » (ان هذا لهو حق اليقين ). «و حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار و او را

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۶

تسبيح گوى » (فسبح باسم ربك العظيم ). معروف در ميان مفسران اين است كه «حق اليقين » از قبيل اضافه بيانيه است يعنى آنچه درباره اين سه گروه از مقربان و اصحاب اليمين و تكذيب كنندگان گفته شد عين واقعيت و حق و يقين است . اين احتمال نيز وجود دارد كه چون يقين داراى مراتبى است ، مرحله عالى آن حق اليقين است ، يعنى يقين واقعى كامل و خالى از هرگونه شك و شبه و ريب . ضمنا از آنچه گفتيم معلوم شد «هذا» در اين آيه اشاره به احوال گروه هاى سه گانهاى است كه قبلا ذكر شده ، بعضى نيز احتمال داده اند كه به تمام محتواى سوره واقعه يا تمام قرآن اشاره باشد، اما تفسير اول مناسبتر است . اين نكته نيز قابل توجه است كه تعبير به «فسبح » «پس تسبيح كن » (با فاء تفريع ) اشاره به اين حقيقت است كه آنچه درباره اين گروه هاى سه گانه گفته شد عين عدالت است ، و بنابراين خداوندت را از هر گونه ظلم و بى عدالتى پاك و منزه بشمار، و يا اينكه اگر مى خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هر گونه شرك و بيعدالتى كه لازمه انكار قيامت است پاك و منزه بدان . بسيارى از مفسران در ذيل آخرين آيه نقل كرده اند كه پس از نزول آن پيامبر فرمود: اجعلوها فى ركوعكم : «آنرا در ركوع خود قرار دهيد» (سبحان ربى العظيم بگوئيد) و هنگامى كه سبح اسم ربك الاعلى نازل شد فرمود: اجعلوها فى سجودكم «آنرا در سجده قرار دهيد» (سبحان ربى الاعلى بگوئيد).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۷

در تفسير آيه ۷۴ همين سوره نيز شبيه همين روايت را از بعضى از مفسران نقل كرديم .

نكته :

عالم برزخ آيا فوق از آياتى است كه اشاره به عالم برزخ دارد زيرا همانگونه كه در تفسير اين آيات گفتيم در آستانه مرگ كه انسان آماده براى انتقال به جهان ديگر مى شود با يكى از حالات زير روبرو خواهد شد: نعمتها و مواهب و پاداشهاى الهى و روح و ريحان ، يا كيفرها و مجازاتهاى دردناك ، و قرائن موجود در آيات نشان مى دهد كه قسمتى از اينها مربوط به قيامت و قسمت ديگرى مربوط به قبر و برزخ است ، و اين خود دليل ديگرى بر وجود اين عالم محسوب مى شود. در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : «نخستين چيزى كه به مؤ من در هنگام وفات بشارت داده مى شود روح و ريحان و بهشت پر نعمت است ، و نخستين چيزى كه به مؤ من در قبرش بشارت داده مى شود اين است كه به او مى گويند بشارت باد بر تو به خشنودى خداوند، به بهشت خوش آمدى ، خداوند تمام كسانى كه تو را تا قبرت تشييع كرده اند همه را آمرزيد و شهادت آنها را درباره تو تصديق كرد، و دعاى آنها را براى آمرزشت مستجاب فرمود». در حديث ديگرى امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد: ((هنگامى كه انسان در آخرين روز از ايام دنيا و اولين روز از ايام آخرت قرار مى گيرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسم مى شوند، او نگاهى به اعمالش مى كند، مى گويد: من نسبت به شما بى اعتنا بودم هر چند بردوش من سنگين بوديد، الان چه خبرى براى من داريد؟ عملش ‍ مى گويد: من همنشين تو در قبر و روز

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۲۸۸

رستاخيزت هستم تا من و تو در پيشگاه پروردگارت حضور يابيم ، سپس امام (عليه السلام ) افزود: اگر دوست خدا باشد عملش به صورت خشبوترين انسان با زيباترين چهره و جالبترين لباس ظاهر مى شود، و مى گويد بشارت باد بر تو به آرامش و نعمت و بهشت پربركت و قدمت خير مقدم است سؤ ال مى كند تو كيستى ؟ او در جوابش مى گويد: ((من عمل صالح تو هستم كه از دنيا (همراه تو) به سوى بهشت مى روم )). درباره عالم برزخ بحث مشروحترى ذيل آيه ۱۰۰ مؤ منون داشتيم . پروردگارا! ما را در صف مقربان و اصحاب اليمين و اولياء و دوستان خاصت قرار ده ، و در آستانه مرگ مشمول روح و ريحان و جنت نعيمت بگردان . خداوندا! عذاب رستاخيزت عذابى است اليم كه هيچكس را ياراى تحمل آن نيست ، و پاداشهاى بى حسابت پاداشى است عظيم كه هيچكس با عملش مستوجب آن نمى شود، سرمايه ما در آن روز تنها لطف و كرم تو است اى كريم ! بارالها! پيش از فرارسيدن قيامت كبرى و فرارسيدن مرگ كه قيامت صغرى است ما را بيدار كن تا خود را براى اين سفر عظيم كه در پيش ‍ داريم آماده سازيم . آمين يا رب العالمين


→ صفحه قبل صفحه بعد ←