تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۱۲
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۶۳-۶۷
آيه و ترجمه
أَ فَرَءَيْتُم مَّا تحْرُثُونَ(۶۳) ءَ أَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نحْنُ الزَّرِعُونَ(۶۴) لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنَهُ حُطماً فَظلْتُمْ تَفَكَّهُونَ(۶۵) إِنَّا لَمُغْرَمُونَ(۶۶) بَلْ نحْنُ محْرُومُونَ(۶۷) ترجمه : ۶۳ - آيا هيچ درباره آنچه كشت مى كنيد انديشيده ايد؟ ۶۴ - آيا شما آن را مى رويانيد، يا ما مى رويانيم ؟ ۶۵ - هرگاه بخواهيم آن را تبديل به كاه درهم كوبيده مى كنيم به گونه اى كه تعجب كنيد! ۶۶ - (به گونه اى كه بگوئيد:) به راستى ما زيان كرده ايم . ۶۷ - بلكه ما به كلى محروميم . تفسير: زارع خداوند است يا شما؟! تاكنون چهار دليل از دلائل هفتگانه اى را كه در اين سوره براى معاد ذكر شده خوانده ايم . آيات مورد بحث و آيات آينده به سه دليل ديگر كه هر كدام نمونه اى از قدرت بى پايان خدا در زندگى انسان است اشاره مى كند كه يكى مربوط به آفرينش دانه هاى غذائى و ديگرى آب و سومى آتش است ، زيرا سه
ركن اساسى زندگى انسان را اينها تشكيل مى دهد، دانه هاى گياهى مهمترين ماده غذائى انسان محسوب مى شود، و آب مهمترين مشروب ، و آتش مهمترين وسيله براى اصلاح مواد غذائى و ساير امور زندگى است . نخست مى فرمايد: ((آيا هيچ درباره آنچه كشت مى كنيد انديشيده ايد؟! (افراءيتم ما تحرثون ). «آيا شما آنرا مى رويانيد يا ما مى رويانيم »؟ (اءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون ). جالب اينكه در آيه اول تعبير به «تحرثون » از ماده «حرث » (بر وزن درس ) مى كند كه به معنى كشت كردن (افشاندن دانه و آماده ساختن آن براى نمو است ) و در آيه دوم تعبير به «تزرعونه » از ماده «زراعت » مى كند كه به معنى رويانيدن است . بديهى است كار انسان تنها كشت است ، اما رويانيدن تنها كار خدا است ، و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده كه فرمود: لا يقولن احدكم زرعت و ليقل حرثت (فان الزارع هو الله ): «هيچيك از شما نگويد: من زراعت كردم ، بلكه گويد كشت كردم » (زيرا زارع حقيقى خدا است ). شرح اين دليل چنين است كه انسان كارى را كه در مورد زراعت مى كند بى شباهت به كار او در مورد تولد فرزند نيست ، دانه اى را مى افشاند و كنار مى رود، اين خداوند است كه در درون دانه يك سلول زنده بسيار كوچك آفريده كه وقتى در محيط مساعد قرار گرفت در آغاز از مواد غذائى آماده در خود دانه استفاده مى كند، جوانه مى زند، و ريشه مى دواند، سپس با سرعت عجيبى
از مواد غذائى زمين كمك مى گيرد، و دستگاه هاى عظيم و لابراتوارهاى موجود در درون گياه به كار مى افتد و غوغائى برپا مى كند ساقه و شاخه و خوشه را مى سازد و گاه از يك تخم صدها يا هزاران تخم برمى خيزد. دانشمندان مى گويند: تشكيلاتى كه در ساختمان يك گياه به كار رفته از تشكيلات موجود در يك شهر عظيم صنعتى با كارخانه هاى متعددش شگفت انگيزتر و به مراتب پيچيده تر است . آيا كسى كه چنين قدرتى دارد از احياى مجدد مردگان عاجز است . در آيه بعد براى تاءكيد روى اين مساءله كه انسان هيچ نقشى در مساءله نمو و رشد گياهان جز افشاندن دانه ندارد مى افزايد اگر ما بخواهيم اين زراعت را تبديل به يك مشت كاه درهم كوبيده شده مى كنيم به گونه اى كه تعجب كنيد))! (لو نشاء لجعلناه حطاما فظلتم تفكهون ). آرى مى توانيم تندباد سمومى بفرستيم كه آنرا قبل از بستن دانه ها خشك كرده درهم بشكند، يا آفتى براى آن مسلط كنيم كه محصول را از بين ببرد، و نيز مى توانيم سيل ملخها را بر آن بفرستيم ، و يا گوشه اى از يك صاعقه بزرگ را بر آن مسلط سازيم ، به گونه اى كه چيزى جز يك مشت كاه خشكيده از آن باقى نماند، و شما از مشاهده منظره آن در حيرت و ندامت فرورويد. آيا اگر زارع حقيقى شما بوديد اين امور امكان داشت ؟ پس بدانيد همه اين بركات از جاى ديگر است .
«حطام » از ماده «حطم » (بر وزن حتم ) در اصل به معنى شكستن چيزى است ، و غالبا به شكستن اشياء خشك مانند استخوان پوسيده ، و يا ساقه هاى خشك گياهان اطلاق مى شود و در اينجا منظور كاه است . اين احتمال نيز داده شده است كه منظور از حطام در اينجا پوسيدن تخمها در زير زمين و عدم رويش آنها باشد. «تفكهون » از ماده «فاكهة » به معنى ميوه است ، سپس «فكاهت » به مزاح و شوخى و گفتن لطيفه ها كه ميوه جلسات انس است اطلاق شده ، ولى اين ماده گاهى به معنى تعجب و حيرت نيز آمده ، و آيه مورد بحث از اين قبيل است . اين احتمال نيز وجود دارد همانگونه كه انسان به هنگام «خشم » گاهى مى خندد كه نام آنرا خنده خشم مى گذارند در هنگام مصائب سخت و سنگين نيز به شوخى مى پردازد بنابراين منظور شوخى به خاطر مصيبت است . آرى تعجب مى كنيد و به حيرت فرومى رويد و مى گوئيد: «به راستى كه ما زيان كرديم و سرمايه ز كف داديم ، و چيزى به دست نياورديم » (انا لمغرمون )(۲ و ۳). «بلكه ما به كلى محروم و بيچاره هستيم » (بل نحن محرومون ). آيا اگر زارع حقيقى شما بوديد چنين سرنوشتى امكانپذير بود؟ اينها
نشان مى دهد كه اينهمه آوازه ها از او است ، و هم او است كه از يك دانه ناچيز، گياهان پرطراوت و گاه صدها يا هزاران دانه توليد مى كند، گياهانى كه دانه هايش خوراك انسانها، و شاخ و برگش غذاى حيوانات ، و گاه ريشه ها و ساير اجزايش درمان انواع دردهاست .
آيه ۶۸-۷۴
آيه و ترجمه
أَ فَرَءَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِى تَشرَبُونَ(۶۸) ءَ أَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نحْنُ الْمُنزِلُونَ(۶۹) لَوْ نَشاءُ جَعَلْنَهُ أُجَاجاً فَلَوْ لا تَشكُرُونَ(۷۰) أَ فَرَءَيْتُمُ النَّارَ الَّتى تُورُونَ(۷۱) ءَ أَنتُمْ أَنشأْتُمْ شجَرَتهَا أَمْ نحْنُ الْمُنشِئُونَ(۷۲) نحْنُ جَعَلْنَهَا تَذْكِرَةً وَ مَتَعاً لِّلْمُقْوِينَ(۷۳) فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّك الْعَظِيمِ(۷۴) ترجمه : ۶۸ - آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد؟ ۶۹ - آيا شما آن را از ابر نازل مى كنيد؟ يا ما نازل مى كنيم ؟ ۷۰ - هرگاه بخواهيم اين آب گوارا را، تلخ و شور قرار مى دهيم ، پس چرا شكر نمى كنيد؟، ۷۱ - آيا درباره آتشى كه مى افروزيد فكر كرده ايد؟ ۷۲ - آيا شما درخت آن را آفريده ايد؟ يا ما آفريده ايم ؟ ۷۳ - ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان ) و وسيله زندگى براى مسافران قرار داده ايم . ۷۴ - حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن (و او را پاك و منزه بشمارر).
تفسير: اين آب و آتش از كيست ؟ در اين آيات اشاره به ششمين و هفتمين دليل معاد، در اين بخش از آيات سوره واقعه مى كند كه بيانگر قدرت خداوند بر همه چيز و بر احياى مردگان است . نخست مى فرمايد: ((آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد؟ (اءفراءيتم الماء الذى تشربون ). «آيا شما آنرا از ابر نازل مى كنيد؟ يا ما نازل مى كنيم »؟ (ءاءنتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون ). «مزن » (بر وزن حزن ) آنگونه كه «راغب » در «مفردات » مى گويد: به معنى «ابرهاى روشن » است ، و بعضى آنرا به «ابرهاى باران زا» تفسير كرده اند. اين آيات وجدان انسانها را در برابر يك سلسله سؤ الها قرار مى دهد و از آنها اقرار مى گيرد، و در واقع مى گويد: آيا درباره اين آبى كه مايه حيات شما است و پيوسته آنرا مى نوشيد هرگز فكر كرده ايد؟ چه كسى به آفتاب فرمان مى دهد بر صفحه اقيانوسها بتابد، و از ميان آبهاى شور و تلخ تنها ذرات آب خالص و شيرين و پاك از هر گونه آلودگى را جدا ساخته ، و به صورت بخار به آسمان بفرستد؟ چه كسى به اين بخارات دستور مى دهد دست به دست هم دهند و فشرده شوند، و قطعات ابرهاى باران زا را تشكيل دهند؟
چه كسى دستور حركت به بادها و جابجا كردن قطعات ابرها و فرستادن آنها را بر فراز زمينهاى خشك و مرده مى دهد؟ چه كسى به طبقات بالاى هوا اين خاصيت را بخشيده كه به هنگام سرد شدن توانائى جذب بخار را از دست دهد، و در نتيجه بخارات موجود به صورت قطرات باران ، نرم و ملايم ، آهسته و پى درپى ، بر زمينها فرود آيند؟ اگر يكسال خورشيد اعتصاب كند، بادها از حركت بايستند، قطعات بالاى جو بخارات را مصرانه در خود نگهدارند، و آسمان بر زمين بخيل گردد، آنچنان كه زرع و نخيل لب تر نكنند، همه شما از تشنگى هلاك مى شويد، و حيوانات و باغها و زراعتهاى شما مى خشكد. كسى كه اين قدرت را دارد كه با وسايلى اينچنين ساده آنچنان بركاتى براى شما فراهم سازد، آيا قادر بر احياى مردگان نيست ؟ اين خود يكنوع احياى مردگان است احياى زمينهاى مرده كه ، هم نشانه توحيد و عظمت خدا است و هم دليل بر رستاخيز و معاد. و اگر مى بينيم در آيات فوق فقط روى آب نوشيدنى تكيه شده و از تاءثير آن در مورد حيات حيوانات و گياهان سخنى به ميان نيامده به خاطر اهميت فوق العاده آب براى حيات خود انسان است ، بعلاوه در آيات قبل اشاره اى به مساءله زراعت شده بود و نيازى به تكرار نبود. جالب اينكه اهميت آب و نقش آن در زندگى بشر نه تنها با گذشت زمان و پيشرفت صنايع و علم و دانش انسان كم نمى شود، بلكه بر عكس ، انسان صنعتى نياز بيشترى به آب دارد، لذا بسيارى از مؤ سسات عظيم صنعتى فقط در كنار رودخانه هاى عظيم قدرت فعاليت دارند. سرانجام در آيه بعد براى تكميل همين بحث مى افزايد: «اگر بخواهيم
اين آب گوارا و شيرين را به صورت تلخ و شور قرار مى دهيم » (لو نشاء جعلناه اجاجا). «پس چرا شكر اين نعمت بزرگ را بجا نمى آوريد»؟ (فلو لا تشكرون ). آرى اگر خدا مى خواست به املاح محلول در آب نيز اجازه مى داد كه همراه ذرات آب تبخير شوند، و دوش به دوش آنها به آسمان صعود كنند، و ابرهائى شور و تلخ تشكيل داده ، قطره هاى بارانى درست همانند آب دريا شور و تلخ فروريزند! اما او به قدرت كامله اش اين اجازه را به املاح نداد، نه تنها املاح در آب ، بلكه ميكربهاى موذى و مضر و مزاحم نيز اجازه ندارند همراه بخارات آب به آسمان صعود كنند، و دانه هاى باران را آلوده سازند به همين دليل قطرات باران هرگاه هوا آلوده نباشد خالصترين ، پاكترين ، و گواراترين آبها است . «اجاج » از ماده «اج » (بر وزن حج ) در اصل از «اجيج » آتش يعنى برافروختگى و سوزندگى آن گرفته شده است ، و به آبهائى كه به خاطر شورى يا تلخى و حرارت دهان را مى سوزاند اجاج مى گويند. اين سخن را با حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) پايان مى دهيم در اين حديث مى خوانيم : ان النبى كان اذا شرب الماء قال الحمد لله الذى سقانا عذبا فراتا برحمته و لم يجعله ملحا اجاجا بذنوبنا!: «هنگامى كه حضرت آب مى نوشيد مى فرمود: ((حمد براى خداوندى كه به رحمتش ما را از آب شيرين و گوارا سيراب كرد، و آنرا به خاطر گناهانمان شور و تلخ قرار نداد»!. سرانجام به هفتمين و آخرين دليل معاد در اين سلسله آيات مى رسيم و آن
آفرينش آتش است ، آتشى كه از مهمترين ابزار زندگى بشر، و مؤ ثرترين وسيله در تمام صنايع است ، مى فرمايد: «آيا هيچ درباره آتشى كه مى افروزيد انديشيده ايد»؟ (اءفراءيتم النار التى تورون ). «آيا شما درخت آن را آفريده ايد يا ما آفريده ايم »؟ (ءاءنتم اءنشاتم شجرتها ام نحن المنشئون ). «تورون » از ماده «ورى » (بر وزن نفى ) به معنى مستور ساختن است و به آتشى كه در وسائل آتش افروزى نهفته است و آنرا از طريق جرقه زدن بيرون مى آورند «ورى » و «ايراء» مى گويند. توضيح اينكه : براى افروختن آتش و ايجاد جرقه نخستين كه امروز از كبريت و فندك و مانند آن استفاده مى كنند در گذشته گاه از آهن و سنگ چخماق بهره مى گرفتند، و آنها را به يكديگر مى زدند و جرقه ظاهر مى شد، اما اعراب حجاز از دو نوع درخت مخصوص كه در بيابانها مى روئيد و بنام «مرخ » و «عفار» ناميده مى شد به عنوان دو چوب آتش زنه استفاده مى كردند، اولى را زير قرار مى دادند و دومى را روى آن مى زدند، و مانند سنگ و چخماق جرقه از آن توليد مى شد. غالب مفسران آيات فوق را به همين معنى تفسير كرده اند كه خداوند مى خواهد از آتشى كه در چوب اينگونه درختان نهفته شده و از آن به عنوان آتش زنه استفاده مى شود استدلال بر نهايت قدرت خود كند، كه در «شجر اخضر» (درخت سبز) آتش و نار آفريده است ، در حالى كه جان درخت در آب است ، آب كجا و آتش كجا؟! آن كس كه چنين توانائى دارد كه اين آب و آتش را در كنار هم بلكه در درون هم نگهدارى كند چگونه نمى تواند مردگان را لباس حيات بپوشاند
و در رستاخيز زنده كند؟ شبيه همين دليل براى معاد در آيات آخر سوره «يس » نيز آمده است ، الذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون «همان كسى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما به وسيله آن آتش مى افروزيد» (يس ۸۰). ولى همانگونه كه در تفسير آيه فوق مشروحا بيان كرديم اين تعبير قرآنى مى تواند اشاره به دليل لطيفترى كه همان رستاخيز انرژيهاست بوده باشد، و به تعبير ديگر در اينجا سخن تنها از «آتش زنه » نيست ، بلكه سخن از خود آتش گير يعنى چوب و هيزم كه به هنگام سوختن آنهمه حرارت و انرژى را آزاد مى كند، نيز هست . توضيح اينكه : از نظر علمى ثابت شده آتشى كه امروز به هنگام سوختن چوبها مشاهده مى كنيم همان حرارتى است كه درختان طى ساليان دراز از آفتاب گرفته ، و در خود ذخيره كرده اند، ما فكر مى كنيم تابش پنجاه سال نور آفتاب بر بدنه درخت از ميان رفته ، غافل از اينكه تمام آن حرارت در درخت ذخيره شده ، و به هنگامى كه جرقه آتش به چوبه اى خشك مى رسد و شروع به سوختن مى كند آن حرارت و نور و انرژى را پس مى دهند. يعنى در اينجا رستاخيز و معادى برپا مى شود، و انرژيها مرده از نو زنده مى شوند و جان مى گيرند، و به ما مى گويند: خدائى كه رستاخيز ما را فراهم ساخت قدرت دارد كه رستاخيز شما انسانها را نيز فراهم سازد! (براى توضيح بيشتر در اين زمينه به بحث مشروحى كه در جلد ۱۸ صفحه ۴۶۱ تا ۴۶۷ بيان كرده ايم مراجعه كنيد). جمله «تورون » كه به معنى آتش افروختن است گرچه معمولا در اينجا به استفاده از «آتش زنه » تفسير شده ، ولى هيچ مانعى ندارد كه آتشگيره (هيزم )
را نيز شامل مى شود، زيرا به هر حال آتشى است پنهان كه آشكار مى گردد. البته اين دو معنى با هم منافات ندارد، معنى اول را عموم مردم مى فهمند و معنى دوم كه معنى دقيقترى است با گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش آشكار گشته . در آيه بعد براى تاءكيد بحثهاى فوق مى افزايد: «ما اين آتشى را كه از اين درختان خارج مى شود وسيله يادآورى براى همگان و نيز وسيله زندگى براى مسافران قرار داده ايم » (نحن جعلناها تذكرة و متاعا للمقوين ). بازگشت آتش از درون درختان سبز از يك سو يادآور بازگشت روح به بدنهاى بيجان در رستاخيز است ، و از سوى ديگر اين آتش تذكرى است نسبت به آتش دوزخ ، چرا كه طبق حديثى پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: ناركم هذه التى توقدون جزء من سبعين جزءا من نار جهنم «اين آتشى كه برمى افروزيد يك جزء از هفتاد جزء آتش دوزخ است »!. و اما تعبير به «متاعا للمقوين » اشاره كوتاه و پرمعنى به فوائد دنيوى اين آتش است ، زيرا در معنى «مقوين » دو تفسير آمده ، نخست اينكه : از ماده «قواء» (بر وزن كتاب ) به معنى بيابان خشك و خالى است ، بنابراين «مقوين » به كسانى مى گويند كه در بيابانها گام مى نهند، و از آنجا كه افراد باديه نشين غالبا فقيرند گاه اين تعبير در معنى «فقير» نيز به كار رفته است . تفسير دوم اينكه : از ماده «قوت » و به معنى «نيرومندان » است ، بنابراين واژه مزبور از لغاتى است كه در دو معنى متضاد به كار مى رود.
درست است كه آتش و درختان «آتش زنه » و «آتشگيره » مورد استفاده همگان است ، ولى چون مسافران براى دفع سرما و طبخ غذا مخصوصا در سفرهاى قديم به وسيله قافله ها بيش از همه محتاج به آن بودند روى آن تكيه شده است . استفاده «اقوياء» از آتش نيز به خاطر گستردگى زندگى آنها روشن است ، مخصوصا اگر اين بحث را گسترش به جهان امروز دهيم كه چگونه حرارت ناشى از انواع آتشها دنياى صنعتى را به حركت در مى آورد، و چرخهاى عظيم كارخانجات را به گردش وامى دارد كه اگر اين شعله عظيم (كه همه از درختان است ، حتى آتشى كه از زغال سنگ و يا مواد نفتى گرفته مى شود آن هم نيز بلاواسطه يا بالواسطه به گياهان باز مى گردد) روزى خاموش شود نه تنها چراغ تمدن كه چراغ زندگى انسانها نيز خاموش خواهد گشت . بدون شك آتش يكى از مهمترين اكتشافات بشر است در حالى كه تمام نقش ايجاد در آنرا آفرينش بر عهده گرفته ، و نقش انسان در آن بسيار ناچيز و بى ارزش است ، و نيز بدون شك از زمانى كه آتش كشف شد بشريت در مرحله تازه اى از تمدن خود گام نهاد. آرى قرآن مجيد در همين يك جمله كوتاه به تمام اين حقايق به صورت سربسته اشاره كرده است . اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيه فوق نخست فايده معنوى آتش كه تذكر رستاخيز است مطرح شده ، و بعد فايده دنيوى آن ، چرا كه اولى اهميت بيشترى دارد بلكه اصل و اساس را تشكيل مى دهد. در مورد ذكر اين نعمتهاى سه گانه (دانه هاى غذائى - آب - آتش ) ترتيبى رعايت شده كه يك ترتيب كاملا طبيعى است ، انسان نخست به سراغ دانه هاى غذائى مى رود، بعد آنها را با آب مى آميزد، و سپس آنرا با آتش طبخ و آماده براى تغذيه مى كند!
در آخرين آيه مورد بحث به عنوان نتيجه گيرى مى فرمايد: «حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن و او را پاك و منزه بشمر» (فسبح باسم ربك العظيم ). آرى خداوندى كه اينهمه نعمت را آفريده ، و هر كدام يادآور توحيد و معاد و قدرت و عظمت او است شايسته تسبيح و تنزيه از هر گونه عيب و نقص است . او هم «رب » است و پروردگار، و هم «عظيم » است و قادر و مقتدر گرچه مخاطب در اين جمله پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) است ولى ناگفته پيدا است كه منظور همه انسانها مى باشد.
نكته :
در اينجا لازم است به چند حديث پرمعنى در ارتباط با آيات فوق از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و امير مؤ منان على (عليه السلام ) اشاره كنيم : ۱ - در تفسير «روح المعانى » در حديثى از على (عليه السلام ) مى خوانيم : «شبى از شبها حضرت به هنگام نماز و خواندن سوره واقعه وقتى به آيه اءفراءيتم ما تمنون اءاءنتم تخلقونه ام نحن الخالقون رسيد، سه بار عرض كرد: بل انت يا رب : ((بلكه تو خالق انسان هستى اى پروردگار» و هنگامى كه به آيه اءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون رسيد باز سه مرتبه عرض كرد: بل انت يا رب «بلكه زارع حقيقى توئى اى پروردگار» و هنگامى كه به آيه اءاءنتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون رسيد باز سه مرتبه عرض كرد: بل انت يا رب : «توئى كه باران
را از ابرها فرومى فرستى اى پروردگار» سپس آيه اءاءنتم انشاءتم شجرتها ام نحن المنشئون را تلاوت فرمود، و سه بار عرض كرد: بل انت يا رب : «توئى كه درختان آتش زا را آفريده اى پروردگار». از اين حديث استفاده مى شود كه مناسب است انسان در برابر جمله هائى كه به عنوان استفهام تقريرى در قرآن مجيد آمده است پاسخ مساعد دهد گوئى خدا با او سخن مى گويد سپس حقيقت آنرا در روح و جان خود زنده كند و تنها به تلاوت بى روح و فاقد انديشه قناعت نكند. ۲ - در حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) آمده است كه فرمود: لا تمنعوا عباد الله فضل الماء و لا كلاء و لا نارا فان الله تعالى جعلها متاعا للمقوين و قوة للمستضعفين : «هرگز بندگان خدا را از آب اضافى كه در اختيار داريد منع نكنيد، و نه از مرتع اضافى ، و نه از آتش ، چرا كه خداوند اينها را وسيله زندگى مسافران و مايه قوت نيازمندان قرار داده است ». ۳ - در حديث ديگرى مى خوانيم : ((هنگامى كه آيه فسبح باسم ربك العظيم نازل شد پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: اجعلوها فى ركوعكم آنرا ذكر ركوع خود قرار دهيد)) (در ركوع خود بگوئيد سبحان ربى العظيم و بحمده ).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |