تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۶۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۴۹ - ۵۴
آيه و ترجمه
هَذَا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسنَ مَئَابٍ(۴۹) جَنَّتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لهَُّمُ الاَبْوَب (۵۰) مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَكِهَةٍ كثِيرَةٍ وَ شرَابٍ(۵۱) وَ عِندَهُمْ قَصِرَت الطرْفِ أَتْرَابٌ(۵۲) هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الحِْسابِ(۵۳) إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ(۵۴) ترجمه : ۴۹ - اين يك يادآورى است ، و براى پرهيزگاران بازگشت نيكوئى است . ۵۰ - باغهاى جاويدان بهشتى كه درهايش به روى آنان گشوده است . ۵۱ - در حالى كه در آن بر تختها تكيه كرده اند و انواع ميوه ها و نوشيدنيهاى گوناگون در اختيار آنان است . ۵۲ - و نزد آنان همسرانى است كه تنها چشم به شوهرانشان دوخته اند و همگى هم سن و سالند. ۵۳ - اين چيزى است كه براى روز حساب به شما وعده داده ميشود (وعدهاى تخلف ناپذير). ۵۴ - اين روزى ما است كه هرگز پايان نمى گيرد.
تفسير: اين وعده براى پرهيزكاران است از اينجا فصل ديگرى از آيات اين سوره آغاز مى شود كه پرهيزگاران و متقين را با گردنكشان طاغى مقايسه كرده ، و سرنوشت هر دو گروه را در قيامت شرح مى دهد، و در مجموع بحثهاى آيات گذشته را تكميل مى كند. نخست به عنوان يك جمعبندى از سرگذشت انبياى پيشين و نكات آموزنده زندگى آنها مى فرمايد: اين يك تذكر و يادآورى است (هذا ذكر). آرى هدف از بيان فرازهائى از تاريخ پرشكوه آنان داستانسرائى نبود، هدف ذكر و تذكر بود، همانگونه كه از آغاز اين سوره روى اين مساءله تكيه شده «ص و القران ذى الذكر.» هدف بيدار ساختن انديشه ها، بالا بردن سطح معرفت و آگاهى ، و افزودن نيروى مقاومت و پايدارى در مسلمانانى است كه اين آيات براى آنها نازل شده است . سپس مساءله را از صورت خصوصى و بيان زندگى انبياء درآورده ، شكل كلى به آن مى دهد، سرنوشت متقين را به طور عموم مورد بحث قرار داده ، مى فرمايد: براى پرهيزگاران حسن مرجع و محل بازگشت نيكوئى است (و ان للمتقين لحسن مآب ).
بعد از اين جمله كوتاه و سربسته كه خوبى حال آنها را اجمالا ترسيم مى كند، با استفاده از روش اجمال و تفصيل كه روش قرآن است به شرح آن پرداخته مى گويد: بازگشت آنها به باغهاى جاويدان بهشت است كه درهايش به روى آنان گشوده است (جنات عدن مفتحة لهم الابواب ) «جنات » اشاره به باغهاى بهشت است و «عدن » (بر وزن عدل ) به معنى استقرار و ثبات است ، و «معدن » را به اين جهت معدن گفته اند كه فلزات و مواد گرانقيمت در آنجا مستقر است ، به هر حال اين تعبير در اينجا اشاره به جاويدان بودن باغهاى بهشت است . تعبير به «مفتحة لهم الابواب » اشاره به آن است كه حتى زحمت گشودن درها براى بهشتيان وجود ندارد، گوئى بهشت در انتظار آنهاست ، و هنگامى كه چشمش به آنان مى افتد آغوش باز مى كند و آنها را به درون دعوت مى كند! سپس آرامش و احترام خاص بهشتيان را به اين صورت بيان مى كند: «اين در حالى است كه آنها بر تختها در آن تكيه كرده اند، و انواع ميوه هاى فراوان و نوشيدنى در اختيار آنها است » هر زمان آن را مى طلبند، فورا نزد آنها حاضر مى شود (متكئين فيها يدعون فيها بفاكهة كثيرة و شراب ). آيا فورا به وسيله خدمتكاران بهشتى در برابر آنها حاضر ميگردد، يا
تنها اراده آنها كافى براى حضور آن است ؟ هر دو احتمال وجود دارد. تكيه روى «فاكهة » و «شراب » (ميوه و نوشيدنى ) ممكن است اشاره به اين باشد كه بيشترين غذاى بهشتيان ميوه است ، هر چند غذاهاى ديگر طبق صريح آيات قرآن نيز در آنجا وجود دارد. همانگونه كه بهترين و سالمترين غذاى انسان در اين دنيا نيز ميوه است ! تعبير به «كثيرة » اشاره به انواع مختلف ميوههاى بهشتى است ، همانگونه كه نوشيدنى و شراب طهور آن نيز اشكال متنوعى دارد كه در آيات مختلف قرآن به آن اشاره شده است . بعد از آن سخن از همسران پاك بهشتى به ميان آورده ، مى گويد: نزد بهشتيان همسرانى است كه فقط چشم به شوهرانشان دوخته اند همگى جوان و با شوهران خود هم سن و سالند (و عندهم قاصرات الطرف اتراب ). «طرف » (بر وزن برف ) به معنى پلك چشم است ، و گاه به معنى نگاه كردن نيز آمده است ، توصيف زنان بهشتى به «قاصرات الطرف » (آنها كه نگاهى كوتاه دارند) اشاره به اين است كه تنها چشم به همسران خود دوخته اند، فقط به آنها عشق مى ورزند و به غير آنان نمى انديشند كه اين از بزرگترين مزاياى همسر است ، بعضى از مفسران نيز آن را به معنى حالت خمار بودن چشم كه حالت جالب مخصوصى است دانسته اند، جمع ميان اين دو معنى نيز بى مانع است . «اتراب » به معنى «هم سن و سال » توصيف ديگرى است براى زنان بهشتى نسبت به همسرانشان ، چرا كه توافق سنى جاذبه را ميان دو همسر افزون مى كند، و يا توصيفى است براى خود آن زنان كه همه آنها هم سن و سال و جوانند.
در آخرين آيات مورد بحث به تمام هفت نعمت بزرگ بهشتيان كه در آيات قبل آمده بود اشاره كرده ، مى گويد: اين چيزى است كه براى روز حساب به شما وعده داده مى شود (هذا ما توعدون ليوم الحساب ). و عده اى تخلفناپذير و نشاط انگيز، و عده اى از سوى خداوند بزرگ . و براى تاءكيد بر جاودانگى اين مواهب مى افزايد اين رزق و روزى ماست عطائى است كه هرگز پايان نمى گيرد و فنائى براى آن متصور نيست (ان هذا لرزقنا ما له من نفاد). بنابراين غم زوال و نابودى كه همچون سايه شومى بر نعمتهاى اين جهان افتاده در آنجا وجود ندارد، و از بركت خزائن پربار الهى پيوسته مدد مى گيرد و محدوديتى براى آن نيست ، و حتى كاستى در آن ظاهر نمى شود، چون اراده خدا بر آن تعلق گرفته .
ََآيه ۵۵ - ۶۱
آيه و ترجمه
هَذَا وَ إِنَّ لِلطغِينَ لَشرَّ مَئَابٍ(۵۵) جَهَنَّمَ يَصلَوْنهَا فَبِئْس المِْهَادُ(۵۶) هَذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَساقٌ(۵۷) وَ ءَاخَرُ مِن شكلِهِ أَزْوَجٌ(۵۸) هَذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ لا مَرْحَبَا بهِمْ إِنهُمْ صالُوا النَّارِ(۵۹) قَالُوا بَلْ أَنتُمْ لا مَرْحَبَا بِكمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْس الْقَرَارُ(۶۰) قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَاباً ضِعْفاً فى النَّارِ(۶۱) ترجمه : ۵۵ - اين (پاداش پرهيزگاران است ) و براى طغيانگران بدترين محل بازگشت است . ۵۶ - دوزخ است كه در آن وارد مى شوند و چه بستر بدى است ؟! ۵۷ - اين نوشابه حميم و غساق است دو مايع سوزان و تيره رنگ ) كه بايد از آن بچشند. ۵۸ - و جز اينها كيفرهاى ديگرى همشكل آن را دارند. ۵۹ - (به آنها گفته مى شود) اين فوجى است كه همراه شما وارد دوزخ
همان رؤ ساى ضلالند) خوشامد بر آنها مباد، همگى در آتش خواهند سوخت . ۶۰ - آنها (به رؤ ساى خود) مى گويند: بلكه خوشامد بر شما مباد كه اين عذاب را شما براى ما فراهم ساختيد، چه بد قرارگاهى است اينجا؟! ۶۱ - (سپس ) مى گويند: پروردگارا هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش بر او بيفزا. تفسير: و اين هم كيفر طاغيان ! در آيات گذشته نعمتهاى هفتگانه و مواهب بيدريغ پروردگار براى پرهيزگاران برشمرده شد، و در آيات مورد بحث با استفاده از روش مقابله و مقايسه كه قرآن زياد آن را به كار مى گيرد سرنوشت شوم و كيفرهاى گوناگون طاغيان و سركشان را در برابر خداوند برمى شمرد. نخست مى گويد: آنچه گفته شد پاداشهاى متقين است ، و براى طغيانگران بدترين مرجع و محل بازگشت است ! (هذا و ان للطاغين لشر مآب ). متقين ، «حسن مآب » داشتند، اينها «شرمآب » و سرنوشت و بازگشت شوم دارند. سپس با استفاده از روش اجمال و تفصيل به شرح اين جمله سربسته پرداخته مى گويد: «اين بازگشت شوم و مرجع سوء همان دوزخ است كه در آن وارد مى شوند و به آتش آن مى سوزند، و چه بستر بدى است آتش دوزخ !» (جهنم يصلونها فبئس المهاد).
گويا جمله «يصلونها» (در جهنم وارد مى شوند و به آتش آن مى سوزند) براى بيان اين است كه كسى گمان نكند تنها جهنم را از فاصله دور مى بينند و يا در كنار آن قرار مى گيرند، نه ، به درون آن وارد مى كنند، و نيز كسى توهم نكند كه آنها به آتش دوزخ عادت مى كنند و انس مى گيرند، نه پيوسته با آن مى سوزند. «مهاد» - چنانكه قبلا هم گفته ايم - به معنى بسترى است كه براى خواب و استراحت گسترده مى شود، به گاهواره طفل نيز اطلاق مى گردد. بستر جايگاه استراحت است و بايد از هر نظر مناسب حال و ملايم طبع باشد، اما چگونه خواهد بود وضع كسانى كه بسترشان آتش جهنم مى باشد؟! سپس به انواع ديگرى از عذابهاى آنها پرداخته مى گويد: «اين نوشابه حميم و غساق است كه بايد از آن بچشند»(هذا فليذوقوه حميم و غساق ). «حميم » به معنى آب داغ و سوزان كه يكى از نوشابه هاى دوزخيان مى باشد، در برابر انواع شراب طهور كه در آيات قبل براى بهشتيان ذكر شده بود. «غساق » از ماده «غسق » (بر وزن رمق ) به معنى شدت تاريكى شب است ، ابن عباس آن را به نوشابه بسيار سردى ( كه از شدت برودت درون انسان را مى سوزاند و مجروح مى كند) تفسير كرده است ، ولى در مفهوم ريشه اين كلمه چيزى نيست كه دلالت بر اين معنى كند جز اينكه مقابله آن با حميم كه آب داغ و سوزان است ممكن است منشا چنين استنباطى شده باشد.
«راغب » در «مفردات » آن را به قطراتى كه از پوست تن دوزخيان (و جراحات بدن آنها) بيرون مى آيد تفسير كرده است . لابد تيره بودن رنگ آن سبب اطلاق اين واژه بر آن شده است ، چرا كه محصول آن آتش سوزان چيزى جز يك مشت اندام سوخته با تراوشهاى سياه نيست ! به هر حال از پاره اى از كلمات بر مى آيد كه غساق بوى بسيار بد و زننده اى دارد كه همگان را ناراحت مى كند. بعضى ديگر آن را به يك نوع عذاب كه جز خدا از آن آگاه نيست تفسير كرده اند، چرا كه آنها مرتكب گناهان و مظالم سختى شده اند كه جز خدا از آن آگاه نبوده و كيفرشان نيز بايد چنين باشد. همانگونه كه بهشتيان پرهيزگار اعمال نيكى انجام مى دادند كه جز خدا از آن آگاه نبود لذا به آنها وعده پاداشهائى داده شده كه جز خدا از آن خبر ندارد: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين (الم سجده - ۱۷). باز به انواع ديگرى از عذابهاى دردناك آنها اشاره كرده ، مى گويد: «و جز اينها، كيفرهاى ديگرى هم شكل آن دارند» (و آخر من شكله ازواج ). «شكل » (به فتح شين ) به معنى مثل و مانند است ، و «ازواج » به معنى انواع و اقسام است و اين يك اشاره اجمالى به انواع ديگرى از عذاب همانند عذابهاى گذشته است كه در اينجا به طور سربسته بيان شده ، و شايد براى محبوسان اين جهان ماده قابل توصيف و درك نباشد.
اين در حقيقت نقطه مقابل «فاكهة كثيرة » در آيات گذشته است كه اشاره به انواع مختلف نعمتها و ميوههاى بهشتى بود. به هر حال اين شباهت ممكن است در شدت و ناراحتى و يا در جميع جهات باشد. سپس آخرين مجازات آنها را كه همنشينان بد با زبانى مملو از سرزنش است مطرح ساخته مى گويد: هنگامى كه روساى ضلال وارد دوزخ مى شوند و با چشم خود مى بينند كه پيروان را نيز به سمت دوزخ مى آورند به يك ديگر مى گويند: اين فوجى است كه همراه شما وارد دوزخ مى شود (هذا فوج مقتحم معكم ). «خوش آمد بر آنها مباد!» (لامرحبا بهم ). «آنها همگى در آتش خواهند سوخت » (انهم صالوا النار). جمله «هذا فوج مقتحم معكم » به قرينه جمله ها و آيات بعد، از گفتار پيشوايان ضلالت و گمراهى است ، وقتى پيروان خويش را آماده ورود در دوزخ مى بينند به يكديگر مى گويند اينها هم با شما خواهند بود بعضى از مفسران نيز آن را خطاب فرشتگان به سردمداران كفر و عصيان ميدانند، ولى معنى اول مناسبتر به نظر ميرسد. «مرحبا» كلمهاى است كه به هنگام خوش آمد گفتن به ميهمان ، گفته مى شود و «لامرحبا» ضد آن است ، اين كلمه مصدر از ماده رحب (بر وزن محو) به معنى وسعت مكان است ، يعنى بفرمائيد كه در مكان وسيع و مناسبى ورود كرده ايد، و معادل آن در زبان فارسى جمله «خوش آمديد» مى باشد. مقتحم از ماده اقتحام به معنى وارد شدن در كار شديد و خوفناك
است ، و غالبا به ورود در كارها بدون مطالعه و فكر قبلى نيز اطلاق مى شود. اين تعبير نشان مى دهد كه پيروان ضلالت بدون مطالعه و فكر و صرفا روى هوا و هوس و تقليدهاى كوركورانه در آتش شديد و خوفناك جهنم ورود مى كنند. به هر حال اين صدا به گوش پيروان ميرسد و از ناخوشامد گفتن روساى ضلالت سخت خشمگين مى گردند، رو به سوى آنها كرده ، «ميگويند: بلكه خوشامد بر شما مباد كه شما اين عذاب دردناك را به ما پيشنهاد كرديد و براى ما فراهم ساختيد، چه بد قرارگاهى است دوزخ ؟!» (قالوا بل انتم لا مرحبا بكم انتم قدمتموه لنا فبئس القرار). جمله اخير (فبئس القرار) در حقيقت نقطه مقابل «جنات عدن » است كه درباره پرهيزگاران آمده بود، اشاره به اينكه مصيبت بزرگ اين است كه دوزخ جايگاه موقتى نيست ، بلكه قرارگاه ثابت است ! هدف پيروان از اين تعبير اين است كه آنها مى خواهند بگويند هر چه هست اين حسن را دارد كه شما روساى ضلالت نيز در اين امر با ما مشتركيد، و اين مايه تشفى قلب ماست ، و يا اشاره به اين است كه جنايت شما پيشوايان بر ما جنايتى بس عظيم بود، چرا كه دوزخ يك جايگاه موقتى نيست بلكه قرارگاه ماست . ولى با اين حال پيروان به اين سخن راضى نمى شوند، چرا كه روساى ضلالت را كه عامل اصلى جرم بودند از خود مستحق تر مى دانند لذا رو به درگاه خدا كرده «مى گويند: پروردگارا! هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش دوزخ بر او بيفزا» (قالوا من قدم لنا هذا فزده عذابا ضعفا فى النار).
عذابى به خاطر گمراهى خودشان و عذابى به خاطر گمراه كردن ما. اين آيه شبيه همان مطلبى است كه در آيه ۳۸ سوره اعراف آمده : ربنا هؤ لاء اضلونا فاتهم عذابا ضعفا من النار: «پروردگارا! اينها ما را گمراه كردند، عذاب مضاعف از آتش براى آنها قرار ده ! هر چند دنباله همين آيه سوره اعراف مى گويد ((هر دو عذاب مضاعف دارند» (چرا كه پيروان نيز نيروى اجرائى پيشوايان بودند، و زمينه هاى ضلالت و فساد به دست آنها فراهم شد كه اگر توده مردم تنور ظالمان را داغ نكنند آنها قدرت بر انجام كارى نخواهند داشت ) ولى به هر حال شك نيست كه عذاب پيشوايان به درجات سنگينتر است هر چند هر دو عذاب مضاعف دارند. آرى اين است سرانجام كسانى كه با هم پيمان دوستى بستند و در راه انحراف و ضلالت بيعت كردند كه وقتى نتائج شوم اعمال خود را مى بينند به مخاصمت و دشمنى و نفرين بر يكديگر برمى خيزند. قابل توجه اينكه در اين آيات ذكر نعمتهاى پرهيزگاران تنوع بيشترى از ذكر مجازاتها و عذابهاى طغيانگران دارد (در قسمت اول به هفت موهبت و در قسمت دوم به پنج عذاب اشاره شده ) اين شايد به خاطر پيشى گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست «يا من سبقت رحمته غضبه !»
ََآيه ۶۲ - ۶۴
آيه و ترجمه
وَ قَالُوا مَا لَنَا لا نَرَى رِجَالاً كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الاَشرَارِ(۶۲) أَتخَذْنَهُمْ سِخْرِياًّ أَمْ زَاغَت عَنهُمُ الاَبْصرُ(۶۳) إِنَّ ذَلِك لحََقُّ تخَاصمُ أَهْلِ النَّارِ(۶۴) ترجمه : ۶۲ - آنها مى گويند چرا مردانى را كه ما از اشرار مى شمرديم (در اينجا، در آتش دوزخ ) نمى بينيم . ۶۳ - آيا ما آنها را به سخريه گرفتيم يا (به اندازهاى حقير بودند كه ) چشمها آنها را نميديد؟! ۶۴ - اين يك واقعيت است گفتگوهاى خصمانه دوزخيان ! تفسير: مخاصمه اصحاب دوزخ ! اين آيات بحث پيرامون گفتگوهاى دوزخيان را كه در آيات قبل گذشت ادامه مى دهد و يكى ديگر از گفتگوهاى آنها را كه از تاسفى عميق و جانكاه و شكنجهاى روحى و جانفرسا حكايت مى كند، بيان مى دارد. مى فرمايد: «سردمداران ضلالت هنگامى كه به اطراف خود در دوزخ مى نگرند مى گويند چرا ما مردانى را كه از اشرار مى شمرديم در اينجا نمى بينيم ؟!» (و قالوا ما لنا لا نرى رجالا كنا نعدهم من الاشرار). آرى افرادى همچون «بوجهلها» و «بولهبها» هنگامى كه مى بينند اثرى از «عمار ياسرها» «خبابها» و «صهيبها» و «بلالها» در دوزخ نيست ، به خود مى آيند و از يكديگر اين سؤ ال را مى كنند: پس اين افراد چه شدند؟
ما آنها را مشتى اخلالگر و مفسد فى الارض و اشرار و اوباش مى دانستيم كه براى به همزدن آرامش اجتماع ، و از بين بردن افتخارات نياكان مابپاخاسته بودند، مثل اينكه تشخيص ما تمام غلط بود! «آيا ما آنها را به سخريه گرفتيم يا به اندازهاى حقير بودند كه چشمهاى ما آنها را نمى ديد» (اتخذناهم سخريا ام زاغت عنهم الابصار). آرى ما اين مردان بزرگ و با شخصيت را به باد مسخره مى گرفتيم ، و بر حسب و وصله اشرار بودن به آنها مى زديم ، و گاه حتى از اين مرحله نيز پائينتر مى شمرديم آنها را افراد حقيرى مى دانستيم كه اصلا به چشم نمى آمدند، اما معلوم شد هوا و هوسها و جهل و غرور بر چشم ما پرده سنگينى افكنده بود، آنها مقربان درگاه خدا بودند و الان بهشت جايگاهشان است . جمعى از مفسران احتمال ديگرى در تفسير آيه فوق داده اند و آن اينكه : مساءله سخريه اشاره به وضع عالم دنيا است و جمله «ام زاغت عنهم الابصار» اشاره به وضع دوزخ است يعنى در اينجا چشم نزديك بين ما در ميان اين شعله هاى دود و آتش آنها را نمى تواند ببيند، البته معنى اول صحيحتر به نظر مى رسد. اين نكته قابل توجه است كه يكى از عوامل عدم درك واقعيتها جدى نگرفتن مسائل و استهزا و شوخى با حقايق است ، هميشه بايد با تصميم جدى به بررسى واقعيتها پرداخت تا حقيقت روشن گردد. سپس به عنوان يك خلاصه گيرى از گفتگوهائى كه ميان دوزخيان
واقع مى شود و تاءكيد بر آنچه گذشت مى فرمايد: «اين يك واقعيت است مخاصمه و گفتگوهاى خصمانه دوزخيان » (ان ذلك لحق تخاصم اهل النار). دوزخيان در اين جهان نيز گرفتار تخاصم و نزاعند و روح پرخاشگرى و نزاع و جدال بر آنها حاكم است ، و هر روز با كسى درگير و گلاويز مى شوند، و در قيامت كه صحنه بروز مكنونات است آنچه در درون داشتند ظاهر مى گردد، و در جهنم به جان هم مى افتند، دوستان ديروز دشمنان امروز، و مريدان ديروز مخالفان امروز مى شوند، تنها خط ايمان و توحيد است كه خط وحدت و صفا در اين جهان و آن جهان مى باشد. جالب اينكه بهشتيان بر سريرها و تختها تكيه زده ، به گفتگوهاى دوستانه مشغولند، چنانكه در آيات مختلف قرآن آمده در حالى كه دوزخيان در حال جنگ و جدالند كه آن خود موهبتى است بزرگ ، و اين عذابى است دردناك ! نكته : در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه به يكى از يارانش فرمود خداوند از شما پيروان مكتب اهلبيت در قرآن ياد كرده آنجا كه دشمنان شما در آتش دوزخ مى گويند «چرا ما در اينجا مردانى را كه از اشرار مى شمرديم نمى بينيم ؟ آيا آنها را بباد مسخره گرفتيم ، يا از شدت حقارت بچشم ما نيامدند؟ به خدا سوگند مقصود شما از اين مردان هستيد كه گروهى شما را از اشرار مى پندارند، ولى به خدا سوگند در بهشت شادمان و مسروريد، در حالى كه دوزخيان در جهنم دنبال شما مى گردند.»
ََآيه ۶۵ - ۷۰
آيه و ترجمه
قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ وَ مَا مِنْ إِلَهٍ إِلا اللَّهُ الْوَحِدُ الْقَهَّارُ(۶۵) رَب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّرُ(۶۶) قُلْ هُوَ نَبَؤٌا عَظِيمٌ(۶۷) أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضونَ(۶۸) مَا كانَ لىَ مِنْ عِلْمِ بِالْمَلا الاَعْلى إِذْ يخْتَصِمُونَ(۶۹) إِن يُوحَى إِلىَّ إِلا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۷۰) ترجمه : ۶۵ - بگو من فقط يك انذاركننده ام و هيچ معبودى جز خداوند يگانه قهار نيست . ۶۶ - پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است ، پروردگار عزيز و غفار. ۶۷ - بگو: اين يك خبر بزرگ است ! ۶۸ - كه شما از آن روى گردان هستيد. ۶۹ - من از ملاء اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى كه (درباره آفرينش آدم مخاصمه مى كردند خبر ندارم . ۷۰ - تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه من انذاركننده آشكارى هستم .
تفسير: من يك بيم دهنده ام ! از آنجا كه تمام بحثهاى گذشته چه آنها كه از مجازات دردناك دوزخيان سخن مى گويد و چه آنها كه از عذاب دنيوى اقوام گنهكار پيشين بحث مى كند و همه جنبه انذار و تهديد براى مشركان و سركشان و ظالمان دارد، در آيات مورد بحث همين مساءله را تعقيب كرده ، مى گويد: «بگو: من فقط يك انذاركننده ام !» (قل انما انا منذر ). درست است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بشارت دهنده نيز مى باشد، و آيات قرآن مجيد به هر دو معنى ناطق است ، ولى چون بشارت براى مؤ منان است ، و انذار براى مشركان و مفسدان ، و در اينجا روى سخن با گروه اخير است ، تنها تكيه بر انذار شده است . سپس مى افزايد: «هيچ معبودى جز خداوند يگانه قهار نيست » (و ما من اله الا الله الواحد القهار). تكيه بر قهر او نيز به همين منظور است ، تا كسى به لطف او مغرور نگردد، و از قهر او خود را ايمن نشمرد، و در گرداب كفر و گناه غوطه ور نشود. و بلافاصله به عنوان ذكر دليل براى توحيد الوهيت و عبادت پروردگار مى افزايد: «او همان كسى است كه پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنها قرار دارد مى باشد، همان خدائى كه عزيز و غفار است » (رب السموات و الارض و ما بينهما العزيز الغفار). در حقيقت در اين آيه سه وصف از اوصاف خداوند بيان شده كه هر كدام براى اثبات مقصودى است . نخست مساءله «ربوبيت » او نسبت به تمام عالم هستى است ، او مالك همه
اين جهان است مالكى كه آنها را تدبير و تربيت مى كند، تنها كسى شايسته عبوديت است كه چنين باشد، نه بتهائى كه به مقدار سر سوزن از خود چيزى ندارند. دوم مساءله «عزت » او است ، مى دانيم «عزيز» از نظر معنى لغت به كسى گفته مى شود كه هيچكس نتواند بر او غالب گردد، و هر چه اراده كند انجام شدنى باشد، و به تعبير ديگر هميشه غالب است و هرگز مغلوب نيست . كسى كه چنين است فرار كردن از چنگال قدرتش چگونه امكان دارد؟ و نجات از كيفرش چگونه ميسر است ؟ سومين توصيف مقام غفاريت و كثرت آمرزش او است كه درهاى بازگشت را به روى گنهكاران مى گشايد، و باران رحمتش را بر آنها مى بارد، تا تصور نكنند اگر قهار و عزيز است مفهومش بستن درهاى رحمت و توبه به روى بندگان مى باشد. در حقيقت يكى بيان «خوف » است و ديگرى بيان «رجاء» كه بدون موازنه اين دو حالت تكامل انسان امكانپذير نيست ، يا گرفتار غرور و غفلت مى شود، و يا در گرداب ياس و نوميدى فرو مى رود. و به تعبير ديگر توصيف او به «عزيز» و «غفار» دليل ديگرى بر «الوهيت » او است ، چرا كه تنها كسى شايسته پرستش است كه علاوه بر «ربوبيت » قدرت بر مجازات نيز دارد، و علاوه بر قدرت بر مجازات ، درهاى رحمت و مغفرت او نيز گشوده است . سپس در جمله اى كوتاه و تكان دهنده خطاب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى فرمايد: «بگو اين يك خبر بزرگ است » (قل هو نبا عظيم ). «كه شما از آن روى گردان هستيد» (انتم عنه معرضون ).
اين كدام خبر است كه به آن اشاره كرده و آنرا به عظمت توصيف مى كند؟ قرآن مجيد؟ رسالت پيامبر؟ قيامت و سرنوشت مؤ منان و كافران ؟ توحيد و يگانگى خدا؟ و يا همه اينها؟ از آنجا كه قرآن مشتمل بر همه اين امور است و جامع ميان آنها است ، و اعراض مشركان نيز از آن بوده مناسبتر همان معنى اول يعنى قرآن است . آرى اين كتاب بزرگ آسمانى خبرى است بزرگ ، به عظمت تمام عالم هستى كه از ناحيه خالق اين جهان ، خالق عزيز و غفار و واحد و قهار، نازل شده ، خبرى كه عظمت آن را گروه عظيمى به هنگام نزولش درنيافتند، جمعى آنرا به باد سخريه و استهزاء گرفتند، و جمعى سحرش خواندند، و عده اى شعرش ناميدند، ولى چيزى نگذشت كه اين «نباء عظيم » باطن خود را نشان داد، مسير تاريخ بشريت را عوض كرد، بر پهنه جهان سايه افكند، تمدنى عظيم و درخشان در تمام زمينه ها به وجود آورد، و جالب اينكه اعلام اين نبا عظيم در اين سوره مكى شده ، در زمانى كه مسلمانان ظاهرا در نهايت ضعف و ناتوانى بودند، و درهاى پيروزى و نجات به روى آنان بسته بود. حتى امروز نيز عظمت اين خبر بزرگ بر جهانيان و حتى بر خود مسلمانان كاملا روشن نيست ، و بايد آينده آنرا نشان دهد. اين گفتار قرآن كه «شما از آن رويگردان هستيد» هنوز صادق است ، و همين اعراض مسلمين سبب شده كه نتوانند از اين چشمه جوشان فيض الهى كاملا سيراب شوند، و در پرتو انوار آن به پيش تازند، و قله هاى فخر و شرف را تسخير كنند. سپس به عنوان مقدمه اى براى ذكر ماجراى آفرينش آدم و ارزش والاى وجود انسان تا آن حد كه فرشتگان همگى در برابر او سجده كردند، مى فرمايد:
«من از ملاء اعلى ، و فرشتگان عالم بالا به هنگامى كه درباره آفرينش انسان گفتگو و مخاصمه مى كردند خبر ندارم » (ما كان لى من علم بالملا الاعلى اذ يختصمون ). آگاهى من تنها از طريق وحى است ، و «تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه من انذاركننده آشكارى هستم » ( ان يوحى الى الا انما انا نذير مبين ). گر چه فرشتگان ، جدال و مخاصمهاى با پروردگار نداشتند، ولى همين اندازه كه به هنگام خطاب خداوند به آنها كه «من مى خواهم خليفه اى در زمين بيافرينم » آنها به گفتگو پرداختند و عرض كردند: «آيا مى خواهى كسى را بيافرينى كه فساد و خونريزى كند»؟ كه در پاسخ آنها فرمود: «من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد» (آيه ۳۰ - سوره بقره ) به اين گفتگوها مخاصمه اطلاق شده است كه يك اطلاق مجازى است ، و همانگونه كه اشاره كرديم اين در حقيقت مقدمه اى است براى آيات بعد كه پيرامون آفرينش آدم سخن مى گويد. اين احتمال نيز وجود دارد كه «ملاء اعلى » مفهوم وسيعى دارد كه حتى شيطان را شامل مى شود، چه اينكه آن روز شيطان در زمره فرشتگان بود و به مخاصمه با خدا برخاست و زبان به اعتراض گشود، و به همين دليل براى هميشه مطرود درگاه حق شد، ولى تفسير اول مناسبتر است . در روايات متعددى كه از طرق شيعه و اهل سنت نقل شده مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از يكى از يارانش پرسيد: اتدرى فيما يختصم الملاء الاعلى ؟: «آيا مى دانى فرشتگان عالم بالا در چه چيز بحث و گفتگو مى كنند»؟! عرض كرد: نه . فرمود: اختصموا فى الكفارات و الدرجات ، فاما الكفارات فاصباغ
الوضوء فى السبرات ، و نقل الاقدام الى الجماعات ، و انتظار الصلاة بعد الصلاة ، و اما الدرجات فافشاء السلام ، و اطعام الطعام ، و الصلاة فى الليل و الناس نيام : «آنها در مورد ((كفارات » (كارهائى كه گناهان را جبران مى كند) و «درجات » (آنچه بر درجات انسان مى افزايد) به گفتگو پرداختند: اما كفارات وضوى پر آب در سرماى زمستان گرفتن ، و به سوى نماز جماعت گام برداشتن ، و انتظار نمازى بعد از نماز ديگر كشيدن است ، و اما درجات ، بسيار سلام كردن و اطعام طعام نمودن ، و نماز در شب به هنگامى كه چشم مردم در خواب است باشد. البته در اين حديث صريحا نيامده است كه نظر به تفسير آيه فوق دارد، هر چند تعبيرات شبيه تعبيرات آيه مورد بحث است ، و به هر حال از اين حديث استفاده مى شود كه منظور از «مخاصمه » در اينجا تنها بحث و گفتگو است نه جدال و كشمكش ، بحث و گفتگو از اعمال آدميان ، و كارهائى كه كفاره گناهان مى شود و بر درجات انسانها مى افزايد، و شايد گفتگوى آنها در تعداد اعمالى است كه سرچشمه اين فضائل مى گردد، و يا در تعيين حد و ميزان درجاتى است كه از اين اعمال حاصل مى شود، و به اين ترتيب از اين حديث تفسير سومى براى آيه به دست مى آيد كه از جهاتى مناسب است ولى با آيات آينده تناسب زيادى ندارد و همانگونه كه گفتيم ممكن است ناظر به گفتگوهاى ديگر فرشتگان باشد نه آنچه مربوط به اين آيات است . اين نكته نيز قابل توجه است كه عدم علم پيامبر به اين معنى است كه من از خودم چيزى در اين زمينه ها نمى دانم تنها همان را مى دانم كه از طريق وحى بر من نازل ميگردد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |