تفسیر:نمونه جلد۱۷ بخش۵۱

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۴۶ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۰

آيه ۱۶ - ۱۹

آيه و ترجمه

يَبُنىَّ إِنهَا إِن تَك مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فى صخْرَةٍ أَوْ فى السمَوَتِ أَوْ فى الاَرْضِ يَأْتِ بهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ(۱۶) يَبُنىَّ أَقِمِ الصلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ اصبرْ عَلى مَا أَصابَك إِنَّ ذَلِك مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ(۱۷) وَ لا تُصعِّرْ خَدَّك لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يحِب كلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ(۱۸) وَ اقْصِدْ فى مَشيِك وَ اغْضض مِن صوْتِك إِنَّ أَنكَرَ الاَصوَتِ لَصوْت الحَْمِيرِ(۱۹) ترجمه : ۱۶ - پسرم ! اگر باندازه سنگينى دانه خردلى (عمل نيك يا بد) باشد و در دل سنگى يا در گوشه اى از آسمانها و زمين قرار گيرد خداوند آنرا (در قيامت براى حساب ) مى آورد، خداوند دقيق و آگاه است . ۱۷ - پسرم ! نماز را بر پا دار، و امر به معروف و نهى از منكر كن ، و در برابر مصائبى كه به تو مى رسد با استقامت و شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم و اساسى

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۱

۱۸ - (پسرم !) با بى اعتنائى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد. ۱۹ - (پسرم !) در راه رفتن اعتدال را رعايت كن ، از صداى خود بكاه (و هرگز فرياد مزن ) كه زشتترين صداها صداى خران است . تفسير: همچون كوه بايست و با مردم خوشرفتارى كن ! نخستين اندرز لقمان پيرامون مساله توحيد و مبارزه با شرك بود، دومين اندرز او در باره حساب اعمال و معاد است كه حلقه مبدء و معاد را تكميل مى كند. مى گويد: «پسرم ! اگر اعمال نيك و بد، حتى به اندازه سنگينى خردلى باشد، در درون صخره اى يا در گوشه اى از آسمان يا درون زمين جاى گيرد، خدا آن را در دادگاه قيامت حاضر مى كند، و حساب آن را مى رسد چرا كه خداوند دقيق و آگاه است » (يا بنى انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة او فى السماوات او فى الارض يات بها الله ان الله لطيف خبير). «خردل » گياهى است كه داراى دانه هاى سياه بسيار كوچكى است كه در كوچكى و حقارت ضرب المثل مى باشد. اشاره به اينكه اعمال نيك و بد هر قدر كوچك و كم ارزش ، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى كه در درون سنگى در اعماق زمين ، يا در گوشه اى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطيف و خبير كه از تمام موجودات كوچك و بزرگ و صغير و كبير در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب ، و پاداش و كيفر حاضر مى كند، و چيزى در اين دستگاه گم نمى شود! ضمير در «انها» به «حسنات و سيئات و اعمال نيك و بد» باز مى گردد.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۲

توجه به اين آگاهى پروردگار از اعمال انسان ، و محفوظ ماندن همه نيكيها و بديها در كتاب علم پروردگار و نابود نشدن چيزى در اين عالم هستى ، خمير مايه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نيروى محرك قوى به سوى خيرات و باز دارنده مؤ ثر از شرور و بديها است . ذكر «سماوات » و «ارض » بعد از بيان «صخره » در حقيقت از قبيل ذكر عام بعد از خاص است . در حديثى كه در «اصول كافى » از «امام باقر» (عليه السلام ) نقل شده مى خوانيم : اتقوا المحقرات من الذنوب ، فان لها طالبا، يقول احدكم اذنب و استغفر، ان الله عز وجل يقول سنكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين ، و قال عز وجل : انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة او فى السماوات او فى الارض يات بها الله ان الله لطيف خبير: «از گناهان كوچك بپرهيزيد چرا كه سرانجام كسى از آن باز خواست مى كند، گاهى بعضى از شما مى گويند ما گناه مى كنيم و به دنبال آن استغفار مى نمائيم ، در حالى كه خداوند عز وجل مى گويد: ما تمام آنچه آنها از پيش ‍ فرستاده اند و همچنين آثارشان را، و همه چيز را در لوح محفوظ احصا كرده ايم ، و نيز فرموده : اگر اعمال نيك و بد حتى به اندازه سنگينى دانه خردلى باشد در دل صخره اى يا در گوشه اى از آسمان يا اندرون زمين ، خدا آن را حاضر مى كند چرا كه خداوند لطيف و خبير است ». بعد از تحكيم پايه هاى مبدء و معاد كه اساس همه اعتقادات مكتبى است به مهمترين اعمال يعنى مساله نماز پرداخته ، مى گويد: «پسرم نماز را بر پا دار» (يا بنى اقم الصلوة ).

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۳

چرا كه نماز مهمترين پيوند تو با خالق است ، نماز قلب تو را بيدار و روح تو را مصفى ، و زندگى تو را روشن مى سازد. آثار گناه را از جانت مى شويد، نور ايمان را در سراى قلبت پرتوافكن مى دارد، و تو را از فحشاء و منكرات باز مى دارد. بعد از برنامه نماز به مهمترين دستور اجتماعى يعنى امر به معروف و نهى از منكر پرداخته مى گويد: «مردم را به نيكيها و معروف دعوت كن و از منكرات و زشتيها باز دار» (و اءمر بالمعروف و انه عن المنكر). و بعد از اين سه دستور مهم عملى به مساله صبر و استقامت كه در برابر ايمان همچون سر نسبت به تن است ، پرداخته مى گويد: «در برابر مصائب و مشكلاتى كه بر تو وارد مى شود، صابر و شكيبا باش كه اين از وظائف حتمى و كارهاى اساسى هر انسانى است » (و اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور). مسلم است كه در همه كارهاى اجتماعى مخصوصا در برنامه امر به معروف و نهى از منكر، مشكلات فراوانى وجود دارد، و سود پرستان سلطه جو، و گنهكاران آلوده و خودخواه ، به آسانى تسليم نمى شوند، و حتى در مقام اذيت و آزار، و متهم ساختن آمران به معروف و ناهيان از منكر بر مى آيند كه بدون صبر و استقامت و شكيبائى هرگز نمى توان بر اين مشكلات پيروز شد. «عزم » به معنى اراده محكم است و تعبير به «عزم الامور» در اينجا يا به معنى كارهائى است كه دستور مؤ كد از سوى پروردگار به آن داده شده است و يا كارهائى كه انسان بايد نسبت به آن عزم آهنين و تصميم راسخ داشته باشد، و هر كدام از اين دو معنى باشد اشاره به اهميت آنست . تعبير «ذلك » اشاره به صبر و شكيبائى است و اين احتمال نيز وجود دارد كه به همه امورى كه در آيه فوق ذكر شده ، از جمله نماز و امر به معروف و نهى

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۴

از منكر، باز گردد، ولى در بعضى ديگر از آيات قرآن اين تعبير بعد از مساله صبر مطرح شده كه احتمال اول را تقويت مى كند. سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خويشتن پرداخته ، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصيه كرده مى گويد: «با بى اعتنائى از مردم روى مگردان » (و لا تصعر خدك للناس ). «و مغرورانه بر روى زمين راه مرو» (و لا تمش فى الارض ‍ مرحا). «چرا كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست نمى دارد» (ان الله لا يحب كل مختال فخور). «تصعر» از ماده «صعر» در اصل يكنوع بيمارى است كه به شتر دست مى دهد و گردن خود را كج مى كند. «مرح » (بر وزن فرح ) به معنى غرور و مستى ناشى از نعمت است . «مختال » از ماده «خيال »، و «خيلاء» به معنى كسى است كه با يك سلسله تخيلات و پندارها خود را بزرگ مى بيند. «فخور» از ماده «فخر» به معنى كسى است كه نسبت به ديگران فخر فروشى مى كند (تفاوت مختال و فخور در اين است كه اولى اشاره به تخيلات كبرآلود ذهنى است ، و دومى به اعمال كبر آميز خارجى است ). و به اين ترتيب لقمان حكيم در اينجا از دو صفت بسيار زشت ناپسند كه مايه از هم پاشيدن روابط صميمانه اجتماعى است اشاره مى كند: يكى تكبر و بى اعتنائى ، و ديگر غرور و خودپسندى است كه هر دو در اين جهت مشتركند كه انسان را در عالمى از توهم و پندار و خود برتربينى فرو مى برند، و رابطه او را از ديگران قطع مى كنند. مخصوصا با توجه به ريشه لغوى «صعر» روشن مى شود كه اين گونه صفات

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۵

يكنوع بيمارى روانى و اخلاقى است ، يكنوع انحراف در تشخيص و تفكر است ، و گر نه يك انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اينگونه پندارها و تخيلات نمى شود. ناگفته پيدا است كه منظور «لقمان »، تنها مساله روى گرداندن از مردم و يا راه رفتن مغرورانه نيست ، بلكه منظور مبارزه با تمام مظاهر تكبر و غرور است اما از آنجا كه اين گونه صفات قبل از هر چيز خود را در حركات عادى و روزانه نشان مى دهد، انگشت روى اين مظاهر خاص گذارده است . در آيه بعد دو برنامه ديگر اخلاقى را كه جنبه اثباتى دارد - در برابر دو برنامه گذشته كه جنبه نفى داشت - بيان كرده مى گويد: «پسرم ! در راه رفتنت اعتدال را رعايت كن » (و اقصد فى مشيك ). «و در سخن گفتنت نيز رعايت اعتدال نما و از صداى خود بكاه و فرياد مزن » (و اغضض من صوتك ). «چرا كه زشت ترين صداها صداى خران است !» (ان انكر الاصوات لصوت الحمير). در واقع در اين دو آيه از دو صفت ، نهى ، و به دو صفت ، امر شده : «نهى » از «خود برتربينى »، و «خودپسندى »، كه يكى سبب مى شود انسان نسبت به بندگان خدا تكبر كند، و ديگرى سبب مى شود كه انسان خود را در حد كمال پندارد، و در نتيجه درهاى تكامل را بروى خود ببندد هر چند خود را با

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۶

ديگرى مقايسه نكند. گر چه اين دو صفت غالبا تواءمند، و ريشه مشترك دارند ولى گاه از هم جدا مى شوند. و «امر» به رعايت اعتدال در «عمل » و «سخن »، زيرا تكيه روى اعتدال در راه رفتن يا آهنگ صدا در حقيقت به عنوان مثال است . و براستى كسى كه اين صفات چهارگانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پيروزى است ، در ميان مردم محبوب ، و در پيشگاه خدا عزيز است . قابل توجه اينكه ممكن است در محيط زندگى ما صداهائى ناراحت كننده تر از صداى خران باشد (مانند صداى كشيده شدن بعضى از قطعات فلزات به يكديگر كه انسان به هنگام شنيدنش احساس مى كند، گوشت اندامش فرو مى ريزد!) ولى بدون شك اين صداها جنبه عمومى و همگانى ندارد. بعلاوه ناراحت كننده بودن با زشت تر بودن فرق دارد، آنچه به راستى از صداهاى معمولى كه انسان مى شنود از همه زشتتر است همان صداى الاغ مى باشد، كه نعره ها و فريادهاى مغروران و ابلهان به آن تشبيه شده است . نه تنها زشتى از نظر بلندى صدا و طرز آن ، بلكه گاه به جهت بى دليل بودن ، چرا كه به گفته بعضى از مفسران صداى حيوانات ديگر غالبا به واسطه نيازى است ، اما اين حيوان گاهى بى جهت و بدون هيچگونه نياز و بى هيچ مقدمه فرياد را وقت و بى وقت سر مى دهد! و شايد به همين دليل است كه در بعضى از روايات نقل شده كه هر گاه صداى الاغ بلند مى شود شيطانى را ديده است . بعضى گفته اند فرياد هر حيوانى تسبيح خدا است جز صداى الاغ ! به هر حال از همه اين سخنها كه بگذريم زشت بودن اين صدا از ميان صداها نياز به بحث و گفتگو ندارد.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۷

و اگر مى بينيم در بعضى از روايات كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده اين آيه به عطسه اى كه با صوت بلند ادا مى شود، و يا داد و فرياد به هنگام سخن گفتن تفسير گرديده در حقيقت بيان مصداق روشنى از آن است . نكته ها:

آداب راه رفتن

درست است كه راه رفتن مساله ساده اى است ، اما همين مساله ساده مى تواند بيانگر حالات درونى و اخلاقى و احيانا نشانه شخصيت انسان بوده باشد، چرا كه قبلا هم گفته ايم روحيات و خلقيات انسان در لابلاى همه اعمال او منعكس مى شود و گاه يك عمل كوچك حاكى از يك روحيه ريشه دار است . و از آنجا كه اسلام تمام ابعاد زندگى را مورد توجه قرار داده در اين زمينه نيز چيزى را فروگزار نكرده است . در حديثى از رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من مشى على الارض اختيالا لعنه الارض ، و من تحتها، و من فوقها!: «كسى كه از روى غرور و تكبر، روى زمين راه رود زمين ، و كسانى كه در زير زمين خفته اند، و آنها كه روى زمين هستند، همه او را لعنت مى كنند»!. باز در حديث ديگرى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : نهى ان يختال الرجل فى مشيه و قال من لبس ثوبا فاختال فيه خسف الله به من شفير جهنم و كان قرين قارون لانه اول من اختال ! «پيامبر از راه رفتن مغرورانه و متكبرانه نهى كرد و فرمود: كسى كه لباسى بپوشد و با آن كبر بورزد، خداوند او را در كنار دوزخ به قعر زمين مى فرستد

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۸

و همنشين قارون خواهد بود، چرا كه او نخستين كسى بود كه غرور و كبر را بنياد نهاد». و نيز از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: «خداوند ايمان را بر جوارح و اعضاى انسان واجب كرده و در ميان آنها تقسيم نموده است : از جمله بر پاهاى انسان واجب كرده است كه به سوى معصيت و گناه نرود، و در راه رضاى خدا گام بردارد. و لذا قرآن فرموده است : در زمين متكبرانه راه مرو... و نيز فرموده : اعتدال را در راه رفتن رعايت كن ». در روايت ديگر اين ماجرا از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه از كوچه اى عبور مى فرمود: ديوانه اى را مشاهده كرد كه مردم اطراف او را گرفته اند و به او نگاه مى كنند فرمود: على ما اجتمع هؤ لاء: «اينها براى چه اجتماع كرده اند» عرض كردند: على المجنون يصرع : «در برابر ديوانه اى كه دچار صرع و حمله هاى عصبى شده است ». پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نگاهى به آنها كرد و فرمود: ما هذا بمجنون الا اخبركم بمجنون حق المجنون : «اين ديوانه نيست ، مى خواهيد ديوانه واقعى را به شما معرفى كنم »؟! عرض كردند آرى اى رسولخدا. فرمود: ان المجنون : المتبختر فى مشيه ، الناظر فى عطفيه ، المحرك جنبيه بمنكبيه فذالك المجنون و هذا المبتلى : «ديوانه واقعى كسى است كه متكبرانه گام بر مى دارد، دائما به پهلوهاى خود نگاه مى كند، پهلوهاى خود را به همراه شانه ها تكان مى دهد» (و كبر و غرور از تمام وجود او مى بارد).

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۵۹

اين ديوانه واقعى است اما آنكه ديديد بيمار است !

آداب سخن گفتن

در اندرزهاى لقمان اشاره اى به آداب سخن گفتن شده بود، و در اسلام باب وسيعى براى اين مساله گشوده شده ، از جمله اينكه : تا سخن گفتن ضرورتى نداشته باشد سكوت از آن بهتر است . چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : السكوت راحة للعقل : «سكوت مايه آرامش فكر است ». و در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهم االسلام ) آمده است من علامات الفقه : العلم و الحلم و الصمت ، ان الصمت باب من ابواب الحكمه : «از نشانه هاى فهم و عقل ، داشتن آگاهى و بردبارى و سكوت است ، سكوت درى از درهاى حكمت است ». ولى البته در روايات ديگر تاكيد شده است ، «در مواردى كه سخن گفتن لازم است مؤ من بايد هرگز سكوت نكند» «پيامبران به سخن گفتن دعوت شدند نه به سكوت »، «وسيله رسيدن به بهشت و رهائى از دوزخ ، سخن گفتن به موقع است ».

آداب معاشرت

آنقدر كه در روايات اسلامى وسيله پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) به مساله تواضع و حسن خلق و ملاطفت در برخوردها و ترك خشونت در معاشرت ، اهميت داده شده است به كمتر چيزى اهميت داده شده .

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۶۰

بهترين و گوياترين دليل در اين زمينه خود روايات اسلامى است ، كه نمونه اى از آن را در اينجا از نظر مى گذرانيم . شخصى نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد، عرض كرد يا رسول الله او صنى ، فكان فيما اوصاه ان قال الق اخاك بوجه منبسط: «مرا سفارش كن ، فرمود: برادر مسلمانت را با روى گشاده ملاقات كن ». در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ما يوضع فى ميزان امرء يوم القيامة افضل من حسن الخلق !: «در روز قيامت چيزى برتر و بالاتر از حسن خلق در ترازوى عمل كسى نهاده نمى شود»!. در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : البر و حسن الخلق يعمران الديار و يزيدان فى الاعمار: ((نيكو كارى و حسن خلق ، خانه ها را آباد، و عمرها را زياد مى كند. و نيز از رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : اكثر ما تلج به امتى الجنة تقوى الله و حسن الخلق : «بيشترين چيزى كه سبب مى شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است ». در مورد تواضع و فروتنى نيز از على (عليه السلام ) مى خوانيم : زينة الشريف التواضع : «آرايش انسانهاى با شرافت فروتنى است ». و بالاخره در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : التواضع اصل كل خير نفيس ، و مرتبة رفيعة ، و لو كان للتواضع لغة يفهمها الخلق لنطق عن حقايق ما فى مخفيات العواقب ... و من تواضع لله شرفه الله على كثير من عباده ... و ليس لله عز و جل عبادة يقبلها و يرضاها الا و بابها التواضع :

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۶۱

«فروتنى ريشه هر خير و سعادتى است ، تواضع مقام والائى است ، و اگربراى فروتنى زبان و لغتى بود كه مردم مى فهميدند بسيارى از اسرار نهانى و عاقبت كارها را بيان مى كرد... كسى كه براى خدا فروتنى كند، خدا او را بر بسيارى از بندگانش برترى مى بخشد... هيچ عبادتى نيست كه مقبول درگاه خدا و موجب رضاى او باشد مگر اينكه راه ورود آن فروتنى است ».

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۶۲


→ صفحه قبل صفحه بعد ←