تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۴

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۱۸ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۴

آيه ۲۴ - ۳۶

آيه و ترجمه :

اذْهَب إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طغَى (۲۴) قَالَ رَب اشرَحْ لى صدْرِى (۲۵) وَ يَسرْ لى أَمْرِى (۲۶) وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسانى (۲۷) يَفْقَهُوا قَوْلى (۲۸) وَ اجْعَل لى وَزِيراً مِّنْ أَهْلى (۲۹) هَرُونَ أَخِى (۳۰) اشدُدْ بِهِ أَزْرِى (۳۱) وَ أَشرِكْهُ فى أَمْرِى (۳۲) كىْ نُسبِّحَك كَثِيراً(۳۳) وَ نَذْكُرَك كَثِيراً(۳۴) إِنَّك كُنت بِنَا بَصِيراً(۳۵) قَالَ قَدْ أُوتِيت سؤْلَك يَمُوسى (۳۶)

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۵

ترجمه : ۲۴ - برو به سوى فرعون كه او طغيان كرده است ! ۲۵ - عرض كرد پروردگارا سينه مرا گشاده دار. ۲۶ - كار مرا بر من آسان گردان . ۲۷ - و گره از زبانم بگشا. ۲۸ - تا سخنان مرا بفهمند. ۲۹ - وزيرى از خاندانم براى من قرار بده . ۳۰ - برادرم هارون را. ۳۱ - به وسيله او پشتم را محكم كن . ۳۲ - و او را در كار من شريك گردان . ۳۳ - تا تو را بسيار تسبيح گوئيم . ۳۴ - و تو را بسيار ياد كنيم . ۳۵ - چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بودهاى . ۳۶ - فرمود آنچه را خواستهاى به تو داده شد، اى موسى ! تفسير: خواسته هاى حساب شده موسى تا اينجا موسى به مقام نبوت رسيده و معجزات قابل ملاحظهاى دريافت داشته است ، ولى از اين به بعد فرمان رسالت به نام او صادر مى شود، رسالتى بسيار عظيم و سنگين رسالتى كه از ابلاغ فرمان الهى به زورمندترين و خطرناكترين مردم محيط شروع مى شود، ميفرمايد: «به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است »! (اذهب الى فرعون انه طغى ). آرى براى اصلاح يك محيط فاسد و ايجاد يك انقلاب همه جانبه بايد از سردمداران فساد و ائمه كفر شروع كرد از آنها كه در تمام اركان جامعه نقش دارند،

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۶

خودشان و يا افكار و اعوان و انصارشان همه جا حاضرند، آنهائى كه تمام سازمانهاى تبليغاتى و اقتصادى و سياسى را در قبضه خود گرفته اند كه اگر آنها اصلاح شوند و يا در صورت عدم اصلاح ريشه كن گردند ميتوان به نجات جامعه اميدوار بود، و گرنه هر گونه اصلاحى بشود. سطحى و موقتى و گذرا است . جالب اينكه : دليل لزوم آغاز كردن از فرعون ، در يك جمله كوتاه «انه طغى » (او طغيان كرده است ) بيان شده كه در اين كلمه «طغيان » همه چيز جمع است ، آرى طغيان و تجاوز از حد و مرز در تمام ابعاد زندگى ، و به همين جهت به اينگونه افراد «طاغوت » گفته مى شود كه از همين ماده گرفته شده است . موسى (عليه السلام ) نه تنها از چنين ماموريت سنگينى وحشت نكرد، و حتى كمترين تخفيفى از خداوند نخواست ، بلكه با آغوش باز از آن استقبال نمود، منتهى وسائل پيروزى در اين ماموريت را از خدا خواست . و از آنجا كه نخستين وسيله پيروزى روح بزرگ ، فكر بلند و عقل توانا و به عبارت ديگر گشادگى سينه است عرض كرد پروردگار من ! سينه مرا گشاده بدار (قال رب اشرح لى صدرى ). آرى نخستين سرمايه براى يك رهبر انقلابى ، سينه گشاده ، حوصله فراوان استقامت و شهامت و تحمل بار مشكلات است ، و به همين دليل در حديثى از امير مؤ منان على ( عليه السلام ) ميخوانيم : آلة الرياسة سعة الصدر: وسيله رهبرى و رياست سينه گشاده است در باره شرح صدر و مفهوم آن در جلد پنجم تفسير نمونه صفحه ۴۳۶ ذيل آيه ۱۲۵ انعام نيز بحث كردهايم ). و از آنجا كه اين راه مشكلات فراوانى دارد كه جز به لطف خدا گشوده

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۷

نمى شود در مرحله دوم از خدا تقاضا كرد كه كارها را بر او آسان گرداند و مشكلات را از سر راهش بردارد، عرض كرد «كار مرا آسان گردان » (و يسر لى امرى ). سپس موسى تقاضاى قدرت بيان هر چه بيشتر كرد و عرضه داشت : «گره از زبانم بگشا» (و احلل عقدة من لسانى ). درست است كه داشتن سرمايه شرح صدر، مهمترين سرمايه است ولى كار سازى اين سرمايه در صورتى است كه قدرت ارائه و اظهار آن به صورت كامل وجود داشته باشد، به همين دليل ، موسى بعد از تقاضاى شرح صدر و برطرف شدن موانع ، تقاضا كرد خداوند گره از زبانش ‍ بردارد. و مخصوصا علت آن را چنين بيان كرد: «تا سخنان مرا درك كنند» (يفقهوا قولى ). اين جمله در حقيقت ، آيه قبل را تفسير مى كند و از آن ، روشن مى شود كه منظور از گشوده شدن گره زبان ، اين نبوده است كه زبان موسى ( عليه السلام ) بخاطر سوختگى در دوران طفوليت يكنوع گرفتگى داشته (آنگونه كه بعضى از مفسران از ابن عباس نقل كرده اند) بلكه منظور گره هاى سخن است كه مانع درك و فهم شنونده مى گردد، يعنى آنچنان فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنونده اى منظور مرا به خوبى درك كند. شاهد ديگر اين تفسير، آيه ۳۴ سوره قصص است و اخى هارون هو افصح منى لسانا: «برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است ». جالب اينكه : افصح از ماده «فصيح » در اصل به معنى خالص بودن چيزى از زوائد است و سپس به سخنى كه رسا و گويا و خالى از حشو و زوائد باشد گفته شده است .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۸

به هر حال يك رهبر و پيشواى موفق و پيروز كسى است كه علاوه بر سعه فكر و قدرت روح ، داراى بيانى گويا و خالى از هر گونه ابهام و نارسائى باشد. و از آنجا كه رساندن اين بار سنگين به مقصد (بار رسالت پروردگار و رهبرى انسانها و مبارزه با طاغوتها و جباران ) نياز به يار و ياور دارد، و به تنهائى ممكن نيست ، چهارمين تقاضاى موسى ( عليه السلام ) از پروردگار اين بود: «خداوندا! وزير و ياورى از خاندانم براى من قرار ده » (و اجعل لى وزيرا من اهلى ). «وزير» از ماده وزر در اصل به معنى بار سنگين است ، و از آنجا كه وزيران بسيارى از بارهاى سنگين را در كشوردارى بر دوش دارند اين نام بر آنها گذارده شده است . و نيز كلمه وزير به معاون و ياور اطلاق مى شود. اما اينكه موسى ( عليه السلام ) تقاضا مى كند كه اين وزير از خانواده او باشد دليلش روشن است ، چرا كه هم شناخت بيشترى نسبت به او خواهد داشت ، و هم دلسوزى فراوانتر، چه خوبست كه انسان بتواند با كسى همكارى كند كه پيوندهاى روحانى و جسمانى آنانرا به هم مربوط ساخته است . سپس مخصوصا انگشت روى برادر خويش گذاشت و عرضه داشت «اين مسئوليت را به برادرم هارون بده » (هارون اخى ). هارون : طبق نقل بعضى از مفسران ، برادر بزرگتر موسى بود و سه سال با او فاصله سنى داشت ، قامتى بلند و رسا و زبانى گويا و درك عالى داشت سه سال قبل از وفات موسى ، دنيا را ترك گفت . او از پيامبران مرسل بود چنانكه در آيه ۴۵ سوره مؤ منون ميخوانيم : ثم ارسلنا موسى و اخاه هارون باياتنا و سلطان مبين ، و نيز داراى نور و روشنائى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۹

باطنى و وسيله تشخيص حق از باطل بود چنانكه در آيه ۴۸ سوره انبياء ميخوانيم : و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء. بالاخره او پيامبرى بود كه خداوند از باب رحمتش به موسى بخشيد و وهبنا له من رحمتنا اخاه هارون نبيا (مريم - ۵۳). او دوش به دوش ، برادرش موسى ( عليه السلام ) در انجام اين رسالت سنگين ، تلاش ميكرد. درست است كه موسى ( عليه السلام ) در آن شب تاريك .در آن وادى مقدس كه اين تقاضا را از خدا به هنگام دريافت فرمان رسالت مى كند بيش از ده سال از وطن خود دور مانده بود، ولى قاعدتا ارتباطش به طور كامل از برادرش در اين مدت قطع نشده بود كه با اين صراحت و روشنى از او سخن مى گويد و از درگاه خدا تقاضاى شركت او در اين برنامه بزرگ مى كند. سپس موسى هدف خود را از تعيين هارون به وزارت و معاونت چنين بيان مى كند: «خداوندا! پشتم را با او محكم كن » (اشدد به ازرى ). «ازر» در اصل ، از ماده «ازار» بمعنى لباس گرفته شده است ، مخصوصا به لباسى گفته مى شود كه بند آنرا بر كمر گره ميزنند، به همين جهت گاهى اين كلمه به كمر، يا قوت و قدرت نيز اطلاق شده است . و براى تكميل اين مقصد، تقاضا مى كند او را در كار من شريك گردان (و اشركه فى امرى ). هم شريك در مقام رسالت باشد، و هم در پياده كردن اين برنامه بزرگ شركت جويد، ولى به هر حال او پيرو موسى در تمام برنامه ها بود و موسى امام و پيشواى او.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۰

سرانجام نتيجه خواسته هاى خود را چنين بيان مى كند تا تو را بسيار تسبيح گوئيم (كى نسبحك كثيرا). «و تو را بسيار ياد كنيم » (و نذكرك كثيرا). چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بودهاى (انك كنت بنا بصيرا). تو نيازهاى ما را به خوبى ميدانى ، و به مشكلات اين راه از هر كس ‍ آگاهترى ما از تو آن ميخواهيم كه ما را در اطاعت فرمانت قدرت بخشى ، و به انجام وظائف و تعهدها و مسئوليتهايمان موفق و پيروز دارى . از آنجا كه موسى در اين تقاضاهاى مخلصانه اش نظرى جز خدمت بيشتر و كاملتر نداشت ، خداوند تقاضاى او را در همان وقت اجابت فرمود به او گفت آنچه را خواسته بودى به تو داده شد اى موسى ! (قال قد اوتيت سؤ لك يا موسى ). در واقع در اين لحظات حساس و سرنوشتساز كه موسى براى نخستين بار بر بساط ميهمانى خداوند بزرگ گام مينهاد هر چه لازم داشت يكجا از او درخواست كرد، و او نيز مهمانش را نهايت گرامى داشت و همه خواسته هاى او را در يك جمله كوتاه با ندائى حياتبخش اجابت كرده بى آنكه در آن قيد و شرط يا چون و چرائى كند، و با تكرار نام موسى كه هر گونه ابهامى را از دل ميزدايد آنرا تكميل فرموده و چه شوقانگيز و افتخار آفرين است كه نام بنده در گفتار مولى تكرار گردد.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۱

نكته ها:

شرائط رهبرى انقلاب :

بدون شك دگرگونى بنيادى در نظام جوامع بشرى و تغيير ارزشهاى مادى و شرك آلوده به ارزشهاى معنوى و انسانى ، مخصوصا در آنجا كه راه آن از ميان قلمرو فراعنه و خودكامگان ميگذرد، كار سادهاى نيست ، نياز به آمادگى روحى و جسمى ، قدرت تفكر و نيروى بيان ، روشنى راه امدادهاى الهى ، و داشتن يار و ياور مورد اطمينان و قدرتمند دارد. اينها همان امورى است كه موسى در تقاضاهاى نخستين خود در همان آغاز رسالت بزرگ ، از خداى خود خواست . اينها خود بيانگر آنست كه موسى ( عليه السلام ) حتى قبل از نبوت ، روحى بيدار و آماده داشت و نيز روشنگر اين حقيقت است كه به ابعاد مسئوليتش به خوبى واقف بود، و ميدانست در آن شرائط خاص بايد با چه ابزارى به ميدان آيد، تا توانائى مبارزه با نظامهاى فرعونى داشته باشد. و اين الگوئى است براى همه رهبران الهى در هر عصر و زمان ، و براى همه رهروان اين راه .

مبارزه با طغيانگران

بدون شك فرعون داراى نقاط انحرافى فراوانى بود، كافر بود، بتپرست بود، ظالم و بيدادگر بود و... ولى قرآن از ميان همه اين انحرافات مساله طغيان او را مطرح مى كند (انه طغى ) چرا كه روح طغيان و گردنكشى در برابر فرمان حق ، عصاره همه اين انحرافات و جامع تمام آنها است . ضمنا روشن مى شود كه هدف انبياء در درجه اول مبارزه با طاغوتها و مستكبران است ، و اين درست بر خلاف تحليلى است كه ماركسيستها درباره

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۲

مذهب دارند و آن را در خدمت طغيانگران و استعمار پيشگان ميدانند. ممكن است گفتار آنها در باره مذاهب ساختگى تخديرى صحيح باشد ، ولى تاريخ انبياى راستين با صراحت تمام ، پندارهاى واهى آنها را در مورد مذاهب آسمانى صددرصد نفى مى كند، مخصوصا قيام موسى بن عمران شاهد گويائى است در اين رابطه .

براى هر كار برنامه و وسيله لازم است

درس ديگرى كه اين فراز از زندگى موسى به ما مى دهد اين است كه حتى پيامبران با داشتن آنهمه معجزات براى پيشرفت كار خود ، از وسائل عادى ، كمك ميگرفتند، از بيان رسا و مؤ ثر از نيروى فكرى و جسمى معاونان . بنا نيست كه ما در زندگى هميشه در انتظار معجزهها باشيم ، بايد برنامه و وسائل كار را آماده كرد و از طرق طبيعى به پيشروى ادامه داد، و آنجا كه كارها گره ميخورد بايد در انتظار لطف الهى بود!

تسبيح و ذكر

چنانكه در آيات فوق خوانديم ، موسى هدف نهائى خواسته هاى خود را اين قرار مى دهد كه «تو را بسيار تسبيح كنيم و تو را بسيار ياد نمائيم .» روشن است «تسبيح » به معنى پيراستن خداوند از تهمت «شرك و نقائص امكانى » ميباشد، و نيز روشن است كه منظور موسى ( عليه السلام ) آن نبوده كه جمله «سبحان الله » را پشت سر هم تكرار كند، بلكه هدف پياده كردن حقيقت آن در جامعه آلوده آن زمان بوده است ، بتها را برچيند، بتخانه ها را ويران كند، مغزها را از افكار شرك آلود بشويد ، و نقائص مادى و معنوى را برطرف سازد. به دنبال آن ، ذكر خدا، ياد او، ياد صفات او را در دلها زنده كند و صفات

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۳

الهى را در سطح جامعه پرتوافكن سازد، تكيه بر كلمه «كثيرا» نشان مى دهد كه ميخواهد آن را همگانى و عمومى سازد و از اختصاص به دايره محدودى درآورد.

پيامبر اسلام همان خواسته هاى موسى را تكرار مى كند

از رواياتى كه در كتب دانشمندان اهل سنت و تشيع وارد شده استفاده مى شود كه پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز همين مسائل را كه موسى براى پيشبرد اهدافش از خدا خواسته بود تمنا كرد، با اين تفاوت كه به جاى نام هارون ، نام «على » ( عليه السلام ) را نهاد، و چنين عرض كرد: اللهم انى اسالك بما سالك اخى موسى ان تشرح لى صدرى ، و ان تيسر لى امرى ، و ان تحل عقدة من لسانى ، يفقهوا قولى و اجعل لى وزيرا من اهلى ، عليا اخى ، اشدد به ازرى ، و اشركه فى امرى ، كى نسبحك كثيرا نذكرك كثيرا، انك كنت بنا بصيرا: ((پروردگارا! من از تو همان تقاضا مى كنم كه برادرم موسى تقاضا كرد از تو ميخواهم سينهام را گشاده دارى ، و كارها را بر من آسان كنى ، گره از زبانم بگشائى ، تا سخنانم را درك كنند، براى من وزيرى از خاندانم قرار دهى ، برادرم على ( عليه السلام ) را خداوندا پشتم را با او محكم كن ، و او را در كار من شريك گردان تا تو را بسيار تسبيح گوئيم و تو را بسيار ياد كنيم كه تو به حال ما بصير و بينائى )). اين حديث را «سيوطى » در تفسير «درالمنثور» و «مرحوم طبرسى » در «مجمع البيان » و بسيارى ديگر از دانشمندان بزرگ سنى و شيعه با تفاوتهائى نقل كرده اند. مشابه اين حديث ، حديث منزله است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على ( عليه السلام ) فرمود: ا لا ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى ، الا انه ليس نبى بعدى : «آيا راضى نيستى كه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى ، جز اينكه پيامبرى بعد از من نخواهد بود». اين حديث كه در كتب درجه اول اهل تسنن آمده و به گفته محدث بحرانى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۴

(طبق نقل تفسير الميزان ) در كتاب «غاية المرام » از يك صد طريق از طرق اهل سنت و هفتاد طريق از طرق شيعه نقل شده است ، آنقدر معتبر ميباشد كه جاى هيچگونه انكار ندارد. ما در باره حديث منزله ، در جلد ششم تفسير نمونه ذيل آيه ۱۴۲ اعراف (صفحه ۳۳۹) به قدر كافى بحث كردهايم ، اما آنچه ذكر آن را در اينجا ضرورى ميدانيم اين است كه بعضى از مفسران (مانند آلوسى در روح المعانى ) با قبول اصل روايت در دلالت آن ايراد كرده اند و گفته اند جمله و اشركه فى امرى (او را شريك در كار من بنما) چيزى را جز شركت در امر ارشاد و دعوت مردم به سوى حق ، اثبات نمى كند. ولى پيدا است كه مساله شركت در ارشاد و به تعبير ديگر امر به معروف و نهى از منكر و گسترش دعوت حق ، وظيفه فرد فرد مسلمانان است و اين چيزى نبوده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى على ( عليه السلام ) بخواهد، اين يك توضيح واضح است كه هرگز نمى توان دعاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به آن تفسير كرد. از سوى ديگر ميدانيم كه منظور شركت در امر نبوت هم نبوده است ، بنابراين نتيجه ميگيريم كه مقام خاصى بوده غير از نبوت و غير از وظيفه عمومى ارشاد، آيا اين جز مساله ولايت خاصه چيزى خواهد بود؟ آيا اين همان خلافت (به مفهوم خاصى كه شيعه براى آن قائل است ) نيست ؟ و جمله «وزيرا» نيز آن را تاييد و تقويت مى كند. به تعبير ديگر وظائفى وجود دارد كه كار همه افراد نيست و آن حفظ آئين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از هر گونه تحريف و انحراف ، و تفسير هر گونه ابهامى كه در محتواى آئين براى بعضى رخ دهد، و رهبرى امت در غيبت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بعد از او، و كمك بسيار مؤ ثر در پيشبرد اهداف او. اينها همان چيزى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با گفتن جمله «اشركه فى امرى ».

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۵

از خدا براى على ( عليه السلام ) خواست . و از اينجا روشن مى شود، وفات هارون قبل از موسى ( عليه السلام ) مشكلى در اين بحث ايجاد نمى كند، زيرا خلافت و جانشينى گاهى در زمان غيبت رهبر است آنگونه كه هارون در غيبت موسى داشت و گاهى بعد از وفات او است ، آنگونه كه على ( عليه السلام ) بعد از وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشت هر دو داراى يك قدر مشترك و جامع واحد است هر چند مصداقها متفاوت بوده است . (دقت كنيد)

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۶

آيه ۳۷ - ۴۱

آيه و ترجمه :

وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْك مَرَّةً أُخْرَى (۳۷) إِذْ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّك مَا يُوحَى (۳۸) أَنِ اقْذِفِيهِ فى التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فى الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالساحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوُّ لى وَ عَدُوُّ لَّهُ وَ أَلْقَيْت عَلَيْك محَبَّةً مِّنى وَ لِتُصنَعَ عَلى عَيْنى (۳۹) إِذْ تَمْشى أُخْتُك فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَك إِلى أُمِّك كىْ تَقَرَّ عَيْنهَا وَ لا تحْزَنَ وَ قَتَلْت نَفْساً فَنَجَّيْنَك مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّك فُتُوناً فَلَبِثْت سِنِينَ فى أَهْلِ مَدْيَنَ ثمَّ جِئْت عَلى قَدَرٍ يَمُوسى (۴۰) وَ اصطنَعْتُك لِنَفْسى (۴۱) ترجمه : ۳۷ - و ما بار ديگر نيز تو را مشمول نعمت خود ساختيم . ۳۸ - آن زمان كه به مادرت آنچه را لازم بود الهام كرديم . ۳۹ - كه او را در صندوقى بيفكن ، و آن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آنرا به ساحل

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۷

بيفكند، و دشمن من و دشمن او آنرا بگيرد و من محبتى از خودم بر تو افكندم ، تا در برابر ديدگان (علم ) من پرورش يابى . ۴۰ - در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون ) راه ميرفت و ميگفت آيا خانوادهاى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت مى كند (و دايه خوبى براى اوست ) و به دنبال آن ما تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش به تو روشن شود، و غمگين نگردد، و تو كسى (از فرعونيان ) را كشتى اما ما تو را از اندوه نجات داديم ، پس از آن ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى و تو را بارها آزموديم سپس در زمان مقدر (براى فرمان رسالت ) به اينجا آمدى . ۴۱ - و من تو را براى خودم پرورش دادم ! تفسير: چه خداى مهربانى ! در اين آيات خداوند به يكى ديگر از فصول زندگانى موسى ( عليه السلام ) اشاره مى كند كه مربوط به دوران كودكى او و نجات اعجازآميزش از چنگال خشم فرعونيان است ، اين فصل گرچه از نظر تسلسل تاريخى قبل از فصل رسالت و نبوت بوده ، اما چون به عنوان شاهد براى مشمول نعمتهاى خداوند، نسبت به موسى ( عليه السلام ) از آغاز عمر، ذكر شده ، در درجه دوم اهميت نسبت به موضوع رسالت ميباشد. نخست مى گويد: «اى موسى ! ما بار ديگر نيز بر تو منت گذارديم ، و تو را مشمول نعمتهاى خويش ساختيم » (و لقد مننا عليك مرة اخرى ). بعد از ذكر اين اجمال به شرح و بسط آن ميپردازد و مى گويد: «در آن

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۸

هنگام كه وحى كرديم به مادر تو آنچه بايد وحى شود» (اذ اوحينا الى امك ما يوحى ). اشاره به اينكه : تمام خطوطى كه منتهى به نجات موسى ( عليه السلام ) از چنگال فرعونيان در آن روز ميشد همه را به مادرت تعليم داديم : زيرا به گونهاى كه از ساير آيات قرآن استفاده مى شود، فرعون شديدا بنى اسرائيل را تحت فشار قرار داده بود، مخصوصا براى جلوگيرى از قدرت و قوت بنى اسرائيل و شورش احتمالى آنها، و يا به گفته جمعى از مورخان و مفسران براى جلوگيرى از به وجود آمدن فرزندى كه پيشبينى كرده بودند از بنى اسرائيل برميخيزد و دستگاه فرعون را درهم ميكوبد، دستور داده بود پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را براى كنيزى و خدمتگزارى زنده نگهدارند. طبعا جاسوسان فرعون محله ها و خانه هاى بنى اسرائيل را سخت زير نظر داشتند، و تولد فرزندان پسر را به دستگاه او اطلاع ميدادند، آنها نيز به سرعت براى نابود كردن آنها اقدام مى نمودند. بعضى از مفسران گفته اند: فرعون از يكسو ميخواست قدرت بنى اسرائيل را در هم بشكند و از سوى ديگر مايل نبود نسل آنها بكلى منقرض شود، چرا كه بردگان و بندگان آمادهاى براى او محسوب ميشدند، لذا دستور داده بود يكسال نوزادان آنها را زنده بگذارند و يكسال پسران را از دم تيغ بگذرانند، اتفاقا موسى در همان سال قتل عام فرزندان پسر متولد شد!. به هر حال مادر احساس مى كند كه جان نوزادش در خطر است و مخفى نگاه داشتن موقتى او مشكل را حل نخواهد كرد، در اين هنگام خدائى كه اين كودك را براى قيامى بزرگ نامزد كرده است ، به قلب اين مادر الهام مى كند كه او را از اين بعد به ما بسپار و ببين چگونه او را حفظ خواهيم كرد و به تو باز خواهيم گرداند.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹۹

به قلب مادر موسى چنين الهام كرد: او را در صندوقى بيفكن ، و آن صندوق را به دريا بينداز! (ان اقذفيه فى التابوت فاقذفيه فى اليم ). «يم » در اينجا به معنى رود عظيم نيل است كه بر اثر وسعت و آب فراوان گاهى دريا به آن اطلاق مى شود. تعبير به اقذفيه فى التابوت (آن را در صندوق بيفكن ) شايد اشاره به اين باشد كه بدون هيچ ترس و واهمه دل از او بردار و شجاعانه در صندوقش ‍ بگذار و بياعتنا، به شط نيلش بيفكن ، و ترس و وحشتى به خود راه مده . كلمه «تابوت » به معنى صندوق چوبى و به عكس آنچه بعضى ميپندارند هميشه به معنى صندوقى كه مردگان را در آن مينهند نيست ، بلكه مفهوم وسيعى دارد كه گاهى به صندوقهاى ديگر نيز گفته مى شود همانگونه كه در داستان طالوت و جالوت در سوره بقره ذيل آيه ۲۴۸ خوانديم . سپس اضافه مى كند: دريا مامور است كه آن را به ساحل بيفكند، تا سرانجام دشمن من و دشمن او وى را برگيرد (و در دامان خويش ‍ پرورش دهد!) (فليلقه اليم بالساحل ياخذه عدو لى و عدو له ). جالب اينكه : كلمه «عدو» در اينجا تكرار شده ، و اين در حقيقت تاكيدى است بر دشمنى فرعون هم نسبت به خداوند و هم نسبت به موسى و بنى اسرائيل ، و اشاره به اينكه كسى كه تا اين حد در دشمنى و عداوت ، پافشارى داشت ، عاقبت خدمت و پرورش موسى را بر عهده گرفت ، تا بشر خاكى بداند نه تنها قادر نيست با فرمان خدا به مبارزه برخيزد، بلكه خدا دشمن او را با دست خودش و در دامانش پرورش ‍ خواهد داد. و هنگامى كه او اراده نابودى گردنكشان ستمگر را كند آنها را با دست خودشان نابود مى كند، و با آتشى كه خودشان برافروخته اند ميسوزاند، چه قدرت

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۰۰

عجيبى دارد! و از آنجا كه موسى ( عليه السلام ) بايد در اين راه پر نشيب و فراز كه در پيش دارد در يك سپر حفاظتى قرار گيرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى افكند آنچنان كه هر كس وى را ببيند دلباخته او مى شود، نه تنها به كشتن او راضى نخواهد بود بلكه راضى نمى شود كه موئى از سرش كم شود!، آنچنانكه قرآن در ادامه اين آيات مى گويد: «و من محبتى از خودم بر تو افكندم » (و القيت عليك محبة منى ). چه سپر عجيبى ، كاملا نامرئى است ، اما از فولاد و آهن محكمتر. مى گويند: قابله موسى از فرعونيان بود و تصميم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبار فرعون بدهد، اما نخستين بار كه چشمش در چشم نوزاد افتاد گوئى برقى از چشم او جستن كرد كه اعماق قلب قابله را روشن ساخت ، و رشته محبت او را در گردنش افكند و هر گونه فكر بدى را از مغز او دور ساخت !. در اين زمينه در حديثى از امام باقر ( عليه السلام ) مى خوانيم : ((هنگامى كه موسى ( عليه السلام ) متولد شد و مادر ديد نوزادش پسر است رنگ از صورتش پريد، قابله پرسيد چرا اينگونه رنگت زرد شد؟ گفت : از اين ميترسم كه سر پسرم را ببرند، ولى قابله گفت : هرگز چنين ترسى به خود راه مده و كان موسى لا يراه احد الا احبه !: «موسى چنان بود كه هر كس او را ميديد دوستش مى داشت ». و همين سپر محبت بود كه او را در دربار فرعون نيز كاملا حفظ كرد. در پايان اين آيه مى فرمايد: ((هدف اين بود كه در پيشگاه من و در برابر ديدگان (علم ) من پرورش يابى )) (و لتصنع على عينى ). بدون شك ذره اى در آسمان و زمين از علم خدا پنهان نيست ، و همه در پيشگاه او حاضرند اما اين تعبير در اينجا اشاره به عنايت خاصى است كه خدا نسبت

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۰۱

به موسى و تربيت او داشت . گرچه بعضى از مفسران جمله «ولتصنع على عينى » را محدود به مساله دوران شيرخوارى موسى و مانند آن دانسته اند ولى پيدا است كه اين جمله معنى وسيعى دارد، و هر گونه پرورش و تربيت و ساخته شدن موسى ( عليه السلام ) را براى حمل پرچم رسالت با عنايت خاص ‍ پروردگار شامل مى شود. از قرائن موجود در اين آيات و آيات مشابه آن در قرآن مجيد، و آنچه در روايات و تواريخ آمده ، به خوبى استفاده مى شود كه مادر موسى ( عليه السلام ) سرانجام با وحشت و نگرانى صندوقى را كه موسى در آن بود به نيل افكند، امواج نيل آن را بر دوش خود حمل كرد، و مادر كه منظره را ميديد در تب و تاب فرو رفت اما خداوند به دل او الهام كرد كه اندوه و غمى به خود راه مده ، ما سرانجام او را سالم به تو باز مى گردانيم . كاخ فرعون بر گوشهاى از شط نيل ساخته شده بود، و احتمالا شعبه اى از اين شط عظيم از درون كاخش مى گذشت ، امواج آب صندوق نجات موسى را با خود به آن شعبه كشانيد، در حالى كه فرعون و همسرش در كنار آب به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان اين صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب كرد، مامورين را دستور داد تا صندوق را از آب بگيرند، هنگامى كه در صندوق گشوده شد با كمال تعجب نوزاد زيبائى را در آن ديدند، چيزى كه شايد حتى احتمال آن را نمى دادند. فرعون متوجه شد كه اين نوزاد بايد از بنى اسرائيل باشد كه از ترس ‍ ماموران به چنين سرنوشتى گرفتار شده است و دستور كشتن او را صادر كرد، ولى همسرش كه «نازا» بود سخت به كودك دل بست و شعاع مرموزى كه از چشم نوزاد جستن نمود در زواياى قلب آن زن نفوذ كرد، و او را مجذوب و فريفته خود ساخت .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۰۲

دست به دامن فرعون زد و در حالى كه از اين كودك به نور چشمان (قرة عين ) تعبير مى نمود، تقاضا كرد از كشتنش صرف نظر شود، حتى بالاتر از آن درخواست كرد به عنوان فرزند خويش و مايه اميد آينده شان او را در دامان پرورش دهند، و بالاخره با اصرار موفق شد سخن خود را به كرسى بنشاند. اما از سوى ديگر كودك گرسنه شده و شير مى خواهد، گريه مى كند و اشك مى ريزد، گريه و اشكى كه قلب همسر فرعون را به لرزه آورده ، چاره اى نبود جز اينكه ماموران هر چه زودتر به جستجوى دايه اى بروند، ولى هر دايه اى آوردند نوزاد پستان او را نگرفت چرا كه خدا مقدر كرده بود تنها به مادرش برگردد، مامورين باز به جستجو برخاستند و در بدر به دنبال دايه تازه اى مى گشتند. اكنون بقيه داستان را از آيات فوق مى خوانيم : آرى اى موسى ما مقدر كرده بوديم كه در برابر ديدگان (علم ) ما پرورش ‍ بيابى ((در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون ) راه مى رفت )) و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سرنوشت تو بود (اذ تمشى اختك ). او به ماموران فرعون «مى گفت آيا زنى را به شما معرفى بكنم كه توانائى سرپرستى اين نوزاد را دارد» (فتقول هل ادلكم على من يكفله ). و شايد اضافه كرد اين زن شير پاكى دارد كه من مطمئنم نوزاد آن را پذيرا خواهد شد. مامورين خوشحال شدند و به اميد اينكه شايد گمشده آنها از اين طريق پيدا شود همراه او حركت كردند، خواهر موسى كه خود را به صورت فردى ناشناس و بيگانه ، نشان مى داد، مادر را از جريان امر آگاه كرد، مادر نيز بى آنكه خونسردى خود را از دست دهد، در حالى كه طوفانى از عشق و اميد تمام قلب او را احاطه كرده بود، به دربار فرعون آمد، كودك را به دامن او انداختند كودك بوى مادر را شنيد، بوئى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شيرين

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۰۳

در برگرفت و با عشق و علاقه بسيار، مشغول نوشيدن شير شد، غريو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمايان شد. بعضى مى گويند: فرعون از اين ماجرا تعجب كرد، گفت : تو كيستى كه اين نوزاد شير تو را پذيرفت ، در حالى كه ديگران را همه رد كرد؟ مادر گفت : من زنى پاكيزه بوى و پاكشيرم و هيچ كودكى شير مرا رد نمى كند!. به هر حال فرعون كودك را به او سپرد، و همسرش تاكيد فراوان نسبت به حفظ و حراست او كرد، و دستور داد در فاصله هاى كوتاه كودك را به نظر او برساند. اينجا است كه قرآن مى گويد: «ما تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد» (فرجعناك الى امك كى تقر عينها و لا تحزن ). و بتواند با آسودگى خاطر و اطمينان از عدم وجود خطرى براى او از ناحيه فرعونيان به پرورش فرزند بپردازد. از جمله فوق چنين مى توان استفاده كرد كه فرعون كودك را به مادر سپرد تا او را به خانه خويش بياورد، ولى طبيعى است نوزادى كه فرزند خوانده فرعون ! و مورد علاقه شديد همسر او است بايد در فاصله هاى كوتاه به نظر آنها برسد. سالها گذشت ، و موسى ( عليه السلام ) در ميان هاله اى از لطف و محبت خداوند و محيطى امن و امان پرورش يافت ، كمكم به صورت نوجوانى درآمد. روزى از راهى عبور مى كرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول ديد كه يكى از بنى اسرائيل و ديگرى از قبطيان (مصريان و هواخواهان فرعون ) بود، از آنجا كه هميشه بنى اسرائيل تحت فشار و آزار قبطيان ستمگر بودند، موسى به كمك مظلوم كه از بنى اسرائيل بود شتافت و براى دفاع از او، مشتى محكم بر پيكر مرد قبطى وارد آورد، اما اين دفاع از مظلوم به جاى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۰۴

باريكى رسيد، و همان يك مشت كار قبطى را ساخت . موسى از اين ماجرا ناراحت شد چرا كه ماموران فرعون سرانجام متوجه شدند كه اين قتل به دست چه كسى واقع شده ، و شديدا به تعقيب او برخاستند. اما موسى طبق توصيه بعضى از دوستانش ، مخفيانه از مصر بيرون آمد و به سوى مدين شتافت و در آنجا محيطى امن و امان در كنار شعيب پيغمبر كه شرح آن به خواست خدا در تفسير سوره قصص خواهد آمد پيدا كرد. اينجا است كه قرآن مى گويد: «تو كسى را كشتى و در اندوه فرو رفتى ، اما ما تو را از آن غم و اندوه رهائى بخشيديم » (و قتلت نفسا فنجيناك من الغم ). و پس از آن «تو را در كوره هاى حوادث يكى بعد از ديگرى آزموديم » (و فتناك فتونا). «پس از آن ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى » (فلبثت سنين فى اهل مدين ) و بعد از پيمودن اين راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بيرون آمدن از كوره حوادث با سرافرازى و پيروزى «سپس ‍ در زمانى كه براى گرفتن فرمان رسالت مقدر بود به اينجا آمدى » (ثم جئت على قدر يا موسى ). كلمه «قدر» به گفته بسيارى از مفسران به معنى زمانى است كه مقدر شده بود موسى به رسالت برگزيده شود، ولى بعضى ديگر آن را به معنى «مقدار» گرفته اند، همانگونه كه در بعضى از آيات قرآن نيز به همين معنى آمده است (سوره حجر آيه ۲۱) طبق اين تفسير معنى جمله چنين خواهد بود: اى موسى بعد از اين فراز و نشيبها و امتحانات گوناگون و زندگى ممتد در جوار پيامبر بزرگى همچون شعيب پرورش ‍ يافتى ، سرانجام داراى قدر و مقام و شخصيتى شدى كه آماده پذيرش ‍ وحى گشتى . سپس اضافه مى كند: «من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم » (و اصطنعتك لنفسى ) براى وظيفه سنگين دريافت وحى ، براى قبول رسالت ،

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۰۵

براى هدايت و رهبرى بندگانم ، تو را پرورش دادم و در كورانهاى حوادث آزمودم و نيرو و توان بخشيدم و اكنون كه اين ماموريت بزرگ بر دوش تو گذارده مى شود از هر نظر ساخته شده اى !. «اصطناع » از ماده صنع به معنى «اصرار و اقدام مؤ كد براى اصلاح چيزى است » (آنگونه كه راغب در مفردات گفته است ) يعنى تو را از هر نظر اصلاح كردم گوئى براى خودم مى خواهم ، و اين محبت آميزترين سخنى است كه خداوند در حق اين پيامبر بزرگ فرمود، و به گفته بعضى شبيه سخنى است كه حكماء گفته اند ان الله تعالى اذا احب عبدا تفقده كما يتفقد الصديق صديقه : «خداوند هنگامى كه بنده اى را دوست دارد آنچنان از او تفقد مى كند كه دوست مهربان نسبت به دوستش ».


→ صفحه قبل صفحه بعد ←