تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۳

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۶۴

آيه ۹ - ۱۶

آيه و ترجمه :

وَ هَلْ أَتَاك حَدِيث مُوسى (۹) إِذْ رَءَا نَاراً فَقَالَ لاَهْلِهِ امْكُثُوا إِنى ءَانَست نَاراً لَّعَلى ءَاتِيكم مِّنهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلى النَّارِ هُدًى (۱۰) فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِى يَمُوسى (۱۱) إِنى أَنَا رَبُّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْك إِنَّك بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طوًى (۱۲) وَ أَنَا اخْترْتُك فَاستَمِعْ لِمَا يُوحَى (۱۳) إِنَّنى أَنَا اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدْنى وَ أَقِمِ الصلَوةَ لِذِكرِى (۱۴) إِنَّ الساعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كلُّ نَفْسِ بِمَا تَسعَى (۱۵) فَلا يَصدَّنَّك عَنهَا مَن لا يُؤْمِنُ بهَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَترْدَى (۱۶) ترجمه : ۹- و آيا خبر موسى به تو رسيده است ؟ ۱۰ - هنگامى كه آتشى (از دور) مشاهده كرد و به خانواده خود گفت اندكى مكث كنيد كه من آتشى ديدم شايد شعله اى از آن را براى شما بياورم ، يا به وسيله اين آتش راه را پيدا كنم . ۱۱ - هنگامى كه نزد آتش آمد ندا داده شد كه اى موسى ! . ۱۲ - من پروردگار توام ! كفشهايت را بيرون آر كه تو در سرزمين مقدس ‍ طوى هستى . ۱۳ - و من تو را (براى مقام رسالت ) انتخاب كردم ، اكنون به آنچه بر تو وحى مى شود گوش فرا ده !. ۱۴ - من الله هستم ، معبودى جز من نيست ، مرا پرستش كن و نماز را براى ياد من به پادار. ۱۵ - رستاخيز بطور قطع خواهد آمد من مى خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعى و كوشش خود جزا ببيند. ۱۶ - و هرگز نبايد افرادى كه ايمان به قيامت ندارند و از هوسهاى خويش پيروى كردند تو را از آن باز دارند كه هلاك خواهى شد. تفسير: آتشى در آن سوى بيابان ! از اينجا داستان موسى ، پيامبر بزرگ خدا شروع مى شود و در بيش از هشتاد آيه بخشهاى مهمى از سرگذشت پرماجراى او تشريح مى گردد، تا دلدارى و تسليت خاطرى باشد براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان كه در آن ايام در مكه ، سخت از سوى دشمنان در فشار بودند. تا بدانند اين قدرتهاى شيطانى در برابر قدرت خدا تاب مقاومت ندارند و اين نقشه ها همگى نقش بر آب است . و نيز از اين سرگذشت پر محتوا با درسهاى آموزنده اش ، مسير خود را در مساله توحيد و خداپرستى و مبارزه با فراعنه و ساحران هر عصر و زمان ، و همچنين مبارزه با انحرافهاى داخلى و گرايشهاى انحرافى ، بيابند، درسهائى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۶۶

كه مى تواند در سراسر دوران انقلاب اسلام ، راهنما و راهگشاى آنها باشد. مجموعه آياتى را كه در اين سوره از موسى و بنى اسرائيل و فرعونيان سخن مى گويد مى توان به چهار بخش تقسيم كرد: بخش اول : از آغاز نبوت و بعثت موسى و اولين جرقه هاى وحى سخن گفته و به تعبير ديگر بحث از مدرسه اى است كوتاه مدت و پر محتوا كه موسى در آن «وادى مقدس » در آن بيابان تاريك و خلوت ، دوره آن را گذراند. بخش دوم : از دعوت موسى و برادرش هارون نسبت به فرعون و فرعونيان به آئين يكتاپرستى و سپس درگيريهاى آنها با دشمنان سخن مى گويد. بخش سوم : از خروج موسى و بنى اسرائيل از مصر و چگونگى نجات آنها از چنگال فرعون و فرعونيان و غرق شدن و هلاكت آنها بحث مى كند . بخش چهارم : پيرامون گرايش تند انحرافى بنى اسرائيل از آئين توحيد به شرك و پذيرش وسوسه هاى سامرى و مبارزه قاطع و شديد موسى با اين انحراف سخن مى گويد. اكنون به آيات مورد بحث كه مربوط به بخش نخست است باز مى گرديم : اين آيات با تعبير لطيف و جذابى اين چنين مى گويد: «آيا خبر موسى به تو رسيده است »؟! (و هل اتاك حديث موسى ). بديهى است اين استفهام براى كسب خبر نيست كه او از همه اسرار آگاه است ، بلكه به تعبير معروف اين «استفهام تقريرى » و يا به تعبير ديگر استفهامى است كه مقدمه بيان يك خبر مهم است همانگونه كه در زبان روزمره نيز هنگام شروع به يك خبر مهم مى گوئيم : آيا اين خبر را شنيده اى كه ...؟ سپس مى گويد: ((در آن زمان كه آتشى (از دور) مشاهده كرد و به خانواده خود گفت اندكى مكث كنيد كه من آتشى ديدم ، من به سراغ آن بروم شايد

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۶۷

شعله اى از آن براى شما بياورم و يا به وسيله اين آتش راهى پيدا كنم )) (اذ راءى نارا فقال لاهله امكثوا انى آنست نارا لعلى آتيكم منها بقبس او اجد على النار هدى ). با توجه به اينكه «قبس » (بر وزن قفس ) به معنى مختصرى از آتش ‍ است كه از مجموعه اى جدا مى كنند، و با توجه به اينكه معمولا مشاهده آتش در بيابانها نشان مى دهد كه جمعيتى گرد آن جمعند، و يا اينكه شعله اى را بر بلندى روشن ساخته اند كه كاروانيان در شب راه را گم نكنند، و نيز با توجه به اينكه «امكثوا» از ماده مكث به معنى توقف كوتاه است ، از مجموع اين تعبيرات چنين استفاده مى شود كه موسى با همسر و فرزند خود در شبى تاريك از بيابان عبور مى كرده ، شبى بود سرد و ظلمانى كه راه را در آن گم كرده بود، شعله آتشى از دور نظر او را به خود جلب كرد، به محض ديدن اين شعله به خانواده اش گفت توقف كوتاهى كنيد كه من آتشى ديدم ، بروم اندكى از آن براى شما بياورم و يا راه را بوسيله آتش يا كسانى كه آنجا هستند پيدا كنم . در تواريخ نيز مى خوانيم كه موسى ( عليه السلام ) هنگامى كه مدت قراردادش با «شعيب » در «مدين » پايان يافت ، همسر و فرزند و همچنين گوسفندان خود را برداشت و از مدين به سوى مصر رهسپار شد، راه را گم كرد، شبى تاريك و ظلمانى بود، گوسفندان او در بيابان متفرق شدند، مى خواست آتشى بيفروزد تا در آن شب سرد، خود و فرزندانش گرم شوند، اما بوسيله آتشزنه آتش روشن نشد در اين اثناء همسر باردارش دچار درد وضع حمل شد. طوفانى از حوادث سخت ، او را محاصره كرد در اين هنگام بود كه شعله اى از دور به چشمش خورد، ولى اين آتش نبود بلكه نور الهى بود، موسى به گمان اينكه آتش است براى پيدا كردن راه و يا برگرفتن شعله اى ، به سوى آتش حركت كرد

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۶۸

اكنون دنباله ماجرا را از زبان قرآن مى شنويم : ((هنگامى كه موسى ( عليه السلام ) نزد آتش آمد، صدائى شنيد كه او را مخاطب ساخته مى گويد: اى موسى ))! (فلما اتاها نودى يا موسى ). «من پروردگار توام ، كفشهايت بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدس ‍ ((طوى » هستى )) (انى انا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس ‍ طوى ). از آيه ۳۰ سوره قصص استفاده مى شود كه موسى اين ندا را از سوى درختى كه در آنجا بود شنيد (نودى من شاطى ء الوادى الايمن فى البقعة المباركة من الشجرة ان يا موسى انى انا الله رب العالمين ) از مجموع اين دو تعبير استفاده مى شود كه موسى هنگامى كه نزديك شد آتش را در درون درخت (مفسران مى گويند درخت عنابى بوده ) مشاهده كرد، و اين خود قرينه روشنى بود كه اين آتش يك آتش معمولى نيست ، بلكه اين نور الهى است كه نه تنها درخت را نمى سوزاند بلكه با آن هماهنگ و آشنا است ، نور حيات است و زندگى !. موسى با شنيدن اين نداى روحپرور: «من پروردگار توام » هيجان زده شد و لذت غير قابل توصيفى سرتاپايش را احاطه كرد، اين كيست كه با من سخن مى گويد؟ اين پروردگار من است ، كه با كلمه «ربك » مرا مفتخر ساخته ، تا به من نشان دهد كه در آغوش رحمتش از آغاز طفوليت تاكنون پرورش يافته ام و آماده رسالت عظيمى شده ام . او مامور شد تا كفش خود را از پاى در آورد، چرا كه در سرزمين مقدسى گام نهاده ، سرزمينى كه نور الهى بر آن جلوه گر است ، پيام خدا را در آن مى شنود و پذيراى مسئوليت رسالت مى شود، بايد با نهايت خضوع و تواضع در اين سرزمين گام نهد، اين است دليل بيرون آوردن كفش از پا.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۶۹

بنابراين ، بحث مشروحى كه بعضى از مفسران در باره بيرون آوردن كفش از پا كرده اند، و اقوالى از مفسران نقل نموده اند زائد به نظر مى رسد (البته رواياتى در زمينه تاويل اين آيه نقل شده كه هنگام ذكر نكات از آن بحث خواهيم كرد). تعبير به «طوى » يا به خاطر آنست كه نام آن سرزمين ، سرزمين طوى بوده است ، همانگونه كه غالب مفسران گفته اند، و يا اينكه «طوى » كه در اصل به معنى پيچيدن است در اينجا كنايه از آنست كه اين سرزمين را بركات معنوى از هر سو احاطه كرده بود، به همين جهت در آيه ۳۰ سوره قصص از آن به عنوان «البقعة المباركة » تعبير شده است . سپس از همان گوينده اين سخن را نيز شنيد: «و من تو را براى مقام رسالت برگزيده ام ، اكنون به آنچه به تو وحى مى شود گوش فرا ده »! (و انا اخترتك فاستمع لما يوحى ). و به دنبال آن نخستين جمله وحى را موسى به اين صورت دريافت كرد «من الله هستم ، معبودى جز من نيست » (اننى انا الله لا اله الا انا). «اكنون كه چنين است تنها مرا عبادت كن ، عبادتى خالص از هرگونه شرك » (فاعبدنى ). «و نماز را برپاى دار، تا هميشه به ياد من باشى » (و اقم الصلوة لذكرى ). در اين آيه پس از بيان مهمترين اصل دعوت انبياء كه مساله توحيد است موضوع عبادت خداوند يگانه به عنوان يك ثمره براى درخت ايمان و توحيد بيان شده ، و به دنبال آن دستور به نماز، يعنى بزرگترين عبادت و مهمترين پيوند خلق با خالق و مؤ ثرترين راه براى فراموش نكردن ذات پاك او داده شده . اين سه دستور با فرمان رسالت كه در آيه قبل بود، و مساله معاد كه در آيه

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۰

بعد است يك مجموعه كامل و فشرده از اصول و فروع دين را بازگو مى كند كه با دستور به استقامت كه در آخرين آيات مورد بحث خواهد آمد از هر نظر تكميل مى گردد. و از آنجا كه بعد از ذكر «توحيد» و شاخ و برگهاى آن ، دومين اصل اساسى مساله «معاد» است در آيه بعد اضافه مى كند: «رستاخيز به طور قطع خواهد آمد، من مى خواهم آن را پنهان كنم ، تا هر كس در برابر سعى و كوششهايش جزا ببيند» (ان الساعة آتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى ). در اين جمله دو نكته است كه بايد به آن توجه داشت : نخست اينكه جمله «اكاد اخفيها» مفهومش آنست كه «نزديك » است من تاريخ قيام قيامت را مخفى دارم ، و لازمه اين تعبير آنست كه مخفى نداشته ام ، در حالى كه مى دانيم طبق صريح بسيارى از آيات قرآن ، احدى از تاريخ قيامت آگاه نيست ، چنانكه در آيه ۱۸۷ سوره اعراف مى خوانيم يسئلونك عن الساعة ايام مرسيها قل انما علمها عند ربى : «در باره قيامت از تو سؤ ال مى كنند، بگو همانا علم آن مخصوص خدا است ». مفسران ، براى پاسخ اين سؤ ال به گفتگو پرداخته اند، بسيارى عقيده دارند تعبير فوق ، يكنوع مبالغه است و مفهومش اين است كه تاريخ شروع رستاخيز آنقدر مخفى و پنهان است كه حتى نزديك است من نيز از خودم پنهان دارم ، در اين زمينه روايتى هم وارد شده است و احتمالا اين دسته از مفسران مطلب خود را از آن روايت اقتباس كرده اند. تفسير ديگر اين است كه مشتقات «كاد» همواره به معنى نزديك شدن نيست ، بلكه گاهى به معنى تاكيد مى آيد، بى آنكه معنى نزديك شدن را داشته باشد. و لذا بعضى از مفسران «اكاد» را به معنى «اريد» (مى خواهم ) تفسير

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۱

كرده اند، و در بعضى از متون لغت نيز همين معنى صريحا آمده است . نكته ديگر اينكه : علت مخفى نگاه داشتن تاريخ قيامت ، طبق آيه فوق آنست كه «خداوند مى خواهد هر كسى را به تلاش و كوششهايش ‍ پاداش دهد» و به تعبير ديگر: با مخفى بودن آن يكنوع آزادى عمل براى همگان پيدا مى شود و از سوى ديگر چون وقت آن دقيقا معلوم نيست و در هر زمانى محتمل است نتيجه اش حالت آماده باش دائمى و يا پذيرش سريع برنامه هاى تربيتى است ، همانگونه كه در باره فلسفه اخفاء «شب قدر» گفته اند منظور اين است كه مردم همه شبهاى سال ، يا همه شبهاى ماه مبارك رمضان را گرامى دارند و به درگاه خدا بروند. در آخرين آيه مورد بحث به يك اصل اساسى كه ضامن اجراى همه برنامه هاى عقيدتى و تربيتى فوق است اشاره كرده مى فرمايد: «هرگز نبايد افرادى كه ايمان به رستاخيز ندارند و از هوسهاى خويش پيروى كرده اند تو را مانع از آن شوند كه اگر چنين شود هلاك خواهى شد»! (فلا يصدنك عنها من لا يؤ من بها و اتبع هواه فتردى ). در برابر افراد بى ايمان و وسوسه ها و كارشكنى هاى آنان محكم بايست ، نه از انبوه آنها وحشت كن ، و نه از توطئه هاى آنها ترسى به دل راه ده ، و نه هرگز در حقانيت دعوت و اصالت مكتبت از اين هياهوها شك و ترديدى داشته باش . جالب اينكه در اينجا جمله «لا يؤ من » به صورت صيغه مضارع و جمله «و اتبع هواه » به صورت صيغه ماضى است ، و در حقيقت اشاره به اين نكته است كه عدم ايمان منكران قيامت از پيروى هواى نفس سرچشمه مى گيرد، گوئى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۲

مى خواهند آزاد باشند و هر چه دلشان خواست انجام دهند پس چه بهتر كه انكار قيامت كنندتا بر آزادى هوسهايشان خدشه اى وارد نشود! نكته ها: ۱ - منظور از «فاخلع نعليك » چيست ؟ همانگونه كه گفتيم ظاهر آيه اين است كه به موسى دستور داده شد به احترام آن سرزمين مقدس ، كفشهاى خود را از پا بيرون آورد، و با خضوع و تواضع در آن وادى گام نهد، سخن حق را بشنود و فرمان رسالت را دريافت دارد، ولى بعضى از مفسران به پيروى پاره اى از روايات مى گويند: اين به دليل آن بوده است كه چرم آن كفش از پوست حيوان مرده بوده است ! اين سخن علاوه بر اينكه در حد خود سخن بعيدى به نظر مى رسد، چرا كه دليلى نداشت موسى ( عليه السلام ) از چنان پوست و كفش آلوده اى استفاده كند، مورد انكار بعضى از روايات ديگر قرار گرفته است ، و آن روايتى است كه از ناحيه مقدس امام زمان (ارواحنا له الفداء) نقل شده كه شديدا اين تفسير را نفى مى كند در تورات كنونى سفر خروج فصل سوم نيز همان تعبيرى كه در قرآن وجود دارد ديده مى شود. بعضى ديگر از روايات كه اشاره به تاويل آيه و بطون آن دارد مى گويد: فاخلع نعليك اى خوفيك : خوفك من ضياع اهلك و خوفك من فرعون : «منظور از فاخلع نعليك اين است كه دو ترس و وحشت را از خود دور كن ، خوف از اينكه خانواده ات كه مورد علاقه تو است در اين بيابان از بين برود، و خوف از فرعون »!

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۳

در حديث ديگرى از امام صادق ( عليه السلام ) مطلب جالبى در رابطه با اين فراز از زندگى موسى نقل شده آنجا كه مى فرمايد: كن لما لا ترجوا ارجى منك لما ترجوا، فان موسى بن عمران خرج ليقبس لاهله نارا فرجع اليهم و هو رسول نبى !: «نسبت به چيزهائى كه اميد ندارى بيش ‍ از چيزهائى كه اميد دارى ، اميدوار باش ! چرا كه موسى بن عمران به دنبال يك شعله آتش رفت ، اما با مقام نبوت و رسالت بازگشت »! اشاره به اينكه بسيار مى شود كه انسان به چيزى اميدوار است اما به آن نمى رسد ولى چيزهاى مهمترى كه اميدى نسبت به آن ندارد به لطف پروردگار براى او فراهم مى شود! همين معنى از امير مؤ منان على ( عليه السلام ) نيز نقل شده است . ۲ - پاسخ به يك اشكال - بعضى از مفسران در اينجا سؤ الى مطرح كرده اند و آن اينكه موسى چگونه و از كجا دانست اين صدائى را كه مى شنود از سوى خدا است ؟ و از كجا يقين پيدا كرد كه پروردگار دارد به او ماموريت مى دهد؟ اين سؤ ال را كه در مورد ساير پيامبران نيز قابل طرح است از دو راه مى توان پاسخ داد: نخست اينكه در آن حالت يك نوع مكاشفه باطنى و احساس درونى كه انسان را به قطع و يقين كامل مى رساند و هر گونه شك و شبهه را زائل مى كند به پيامبران دست مى دهد. ديگر اينكه آغاز وحى ممكن است با مسائل خارق عادتى تواءم باشد كه جز به نيروى پروردگار ممكن نيست ، همانگونه كه موسى ( عليه السلام ) آتش را از ميان درخت سبز مشاهده كرد، و از آن فهميد كه مساله يك مساله الهى و اعجازآميز است .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۴

اين موضوع نيز لازم به يادآورى است كه شنيدن سخن خدا، آنهم بدون هيچ واسطه ، مفهومش اين نيست كه خداوند، حنجره و صوتى دارد بلكه او به قدرت كامله اش امواج صوت را در فضا خلق مى كند، و به وسيله اين امواج با پيامبرانش سخن مى گويد، و از آنجا كه آغاز نبوت موسى ( عليه السلام ) به اينگونه انجام يافت لقب «كليم الله » به او داده شده است . ۳ - نماز بهترين وسيله ياد خدا - در آيات فوق به يكى از فلسفه هاى مهم نماز اشاره شده است ، و آن اينكه انسان در زندگى اين جهان با توجه «به عوامل غافل كننده » نياز به تذكر و يادآورى دارد، با وسيله اى كه در فاصله هاى مختلف زمانى ، خدا و رستاخيز و دعوت پيامبران و هدف آفرينش را به ياد او آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بى خبرى حفظ كند، نماز اين وظيفه مهم را بر عهده دارد. انسان صبحگاهان از خواب برمى خيزد، خوابى كه او را از همه چيز اين جهان بيگانه كرده ، مى خواهد برنامه زندگى را شروع كند، قبل از هر چيز به سراغ نماز مى رود، قلب و جان خود را با ياد خدا صفا مى دهد، از او نيرو و مدد مى گيرد، و آماده سعى و تلاش تواءم با پاكى و صداقت مى گردد. باز هنگامى كه غرق كارهاى روزانه شد و چند ساعتى گذشت و چه بسا ميان او و ياد خدا جدائى افتاد، ناگاه ظهر مى شود و صداى مؤ ذن را مى شنود الله اكبر!... حى على الصلوة !: ((خدا از همه چيز برتر است ، برتر از آنست كه توصيف شود... بشتاب به سوى نماز به سراغ نماز مى رود در برابر معبود خود به راز و نياز مى ايستد، و اگر گرد و غبار غفلتى بر قلب او نشسته ، آن را شستشو مى دهد اينجا است كه خدا در نخستين دستورات در آغاز وحى به موسى مى گويد نماز

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۵

را بر پا دار تا به ياد من باشى . جالب اينكه اين آيه مى گويد: نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى ، اما در آيه ۲۸ سوره رعد مى گويد: ذكر خدا مايه اطمينان و آرامش دلها است (الا بذكر الله تطمئن القلوب ) و در آيه ۲۷ تا ۳۰ سوره فجر مى فرمايد: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى : «اى نفس مطمئنه به سوى پروردگارت بازگرد ، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود، در زمره بندگانم درآى ، و در بهشتم گام بگذار»! از قرار دادن اين سه آيه در كنار هم به خوبى مى فهميم نماز انسان را به ياد خدا مى دارد، ياد خدا نفس مطمئنه به او مى دهد، و نفس مطمئنه او را به مقام بندگان خاص و بهشت جاويدان مى رساند.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۶

آيه ۱۷ - ۲۳

آيه و ترجمه :

وَ مَا تِلْك بِيَمِينِك يَمُوسى (۱۷) قَالَ هِىَ عَصاى أَتَوَكؤُا عَلَيهَا وَ أَهُش بهَا عَلى غَنَمِى وَ لىَ فِيهَا مَئَارِب أُخْرَى (۱۸) قَالَ أَلْقِهَا يَمُوسى (۱۹) فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِىَ حَيَّةٌ تَسعَى (۲۰) قَالَ خُذْهَا وَ لا تخَف سنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الاُولى (۲۱) وَ اضمُمْ يَدَك إِلى جَنَاحِك تخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيرِ سوءٍ ءَايَةً أُخْرَى (۲۲) لِنرِيَك مِنْ ءَايَتِنَا الْكُبرَى (۲۳) ترجمه : ۱۷ - و چه چيز در دست راست توست اى موسى ؟! ۱۸ - گفت اين عصاى من است ، بر آن تكيه مى كنم ، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مى ريزم ، و نيازهاى ديگرى را نيز با آن برطرف مى كنم . ۱۹ - گفت اى موسى آنرا بيفكن ! ۲۰ - (موسى ) آنرا افكند، ناگهان مار عظيمى شد و شروع به حركت كرد!

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۷

۲۱ - فرمود آنرا بگير و نترس ما آنرا به همان صورت اول باز مى گردانيم . ۲۲ - و دست خود را در گريبانت فرو بر، تا سفيد و درخشنده بى عيب بيرون آيد، و اين معجزه ديگرى است . ۲۳ - مى خواهيم آيات بزرگ خود را به تو نشان دهيم . تفسير: عصاى موسى و يد بيضا بدون شك پيامبران براى اثبات ارتباط خود با خدا نياز به معجزه دارند و گرنه هر كس مى تواند دعوى پيامبرى كند، بنابراين شناخت پيامبران راستين از دروغين جز از طريق معجزه ميسر نيست ، اين معجزه مى تواند در محتواى خود دعوت و كتاب آسمانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد، و نيز مى تواند امور ديگرى از قبيل معجزات حسى و جسمى باشد بعلاوه معجزه در روح خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز مؤ ثر است و به او قوت قلب و قدرت ايمان و استقامت مى بخشد. به هر حال موسى ( عليه السلام ) پس از دريافت فرمان نبوت بايد سند آن را هم دريافت دارد، لذا در همان شب پر خاطره ، موسى ( عليه السلام ) دو معجزه بزرگ از خدا دريافت داشت . قرآن اين ماجرا را چنين بيان مى كند: خداوند از موسى سؤ ال كرد: «چه چيز در دست راست تو است اى موسى ؟!» (و ما تلك بيمينك يا موسى ). اين سؤ ال ساده كه تواءم با لطف و محبت است علاوه بر اينكه موسى را كه طبعا در آن حال غرق طوفانهاى روحانى شده بود آرامش بخشيد، مقدمه اى بود براى بازگو كردن يك حقيقت بزرگ . موسى در پاسخ «گفت اين قطعه چوب عصاى من است » (قال هى عصاى ).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۸

و از آنجا كه مايل بود سخنش را با محبوب خود كه براى نخستين بار در را به روى او گشوده است ادامه دهد، و نيز از آنجا كه شايد فكر ميكرد تنها گفتن اين عصاى من است كافى نباشد، بلكه منظور بازگو كردن آثار و فوائد آنست ، اضافه كرد: من بر آن تكيه مى كنم (اتوكؤ عليها). «و برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مى ريزم » (و اهش بها على غنمى ). علاوه بر اين فوائد و نتايج ديگرى نيز در آن دارم )) (ولى فيها مارب اخرى ). البته پيدا است ، عصا براى صاحبان آن چه فوائدى دارد، گاهى از آن به عنوان يك وسيله دفاعى در مقابل حيوانات موذى و دشمنان استفاده ميكنند، گاهى در بيابان سايبان به توسط آن ميسازند، گاه ظرف به آن بسته و از نهر عميق آب مى كشند. به هر حال موسى در تعجب عميقى فرو رفته بود كه در اين محضر بزرگ اين چه سؤ الى است و من چه جوابى دارم ميگويم ، آن فرمانهاى قبل چه بود؟ و اين استفهام براى چيست ؟ ناگهان «به او فرمان داده شد اى موسى عصايت را بيفكن »! (قال القها يا موسى ). «موسى فورا و بدون فوت وقت عصا را افكند، ناگهان مار عظيمى شد

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷۹

و شروع به حركت كرد» (فالقاها فاذا هى حية تسعى ). «تسعى » از ماده «سعى » به معنى راه رفتن سريع است كه به مرحله دويدن نرسد. در اينجا «به موسى دستور داده شد كه آن را بگير، و نترس ، ما آن را به همان صورت نخستين باز ميگردانيم »! (قال خذها و لا تخف سنعيدها سيرتها الاولى ). در آيه ۳۱ سوره قصص ميخوانيم «ولى مدبرا و لم يعقب يا موسى اقبل و لا تخف »: «موسى با مشاهده كردن آن مار عظيم ، ترسيد و فرار كرد، خداوند بار ديگر فرمود: اى موسى بازگرد و نترس ». گر چه مساله ترس موسى در اينجا براى جمعى از مفسران سؤ ال انگيز شده است كه اين حالت با شجاعتى كه در موسى سراغ داريم و عملا در طول عمر خود به هنگام مبارزه با فرعونيان به ثبوت رسانيد، بعلاوه از شرائط كلى انبياء است چگونه سازگار است ؟ ولى با توجه به يك نكته پاسخ آن روشن مى شود، زيرا طبيعى هر انسانى است - هر قدر هم شجاع و نترس باشد - كه اگر ببيند ناگهان قطعه چوبى تبديل به مار عظيمى شود و سريعا به حركت درآيد، موقتا متوحش ‍ مى شود و خود را كنار مى كشد، مگر آنكه در برابر او اين صحنه بارها تكرار شود، اين عكس - العمل طبيعى هيچگونه ايرادى بر موسى نخواهد بود و با آيه ۳۹ احزاب كه مى گويد: الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله : «كسانى كه ابلاغ رسالتهاى الهى ميكنند و از او مى ترسند، و از هيچكس جز

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۰

او ترسى ندارند» منافاتى ندارد، اين يك وحشت طبيعى زودگذر و موقتى در برابر يك حادثه كاملا بيسابقه و خارق عادت است . سپس به دومين معجزه مهم موسى اشاره كرده به او دستور مى دهد: «دست خود را در گريبانت فرو بر، تا سفيد و روشن بيرون آيد، بى آنكه عيب و نقصى در آن باشد، و اين معجزه ديگرى براى تو است » (و اضمم يدك الى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية اخرى ). گرچه در تفسير جمله «و اضمم يدك الى جناحك ...» مفسران عبارات گوناگونى دارند، ولى با توجه به آيه ۳۲ سوره قصص كه مى گويد: اسلك يدك فى جيبك و آيه ۱۲ سوره نمل كه مى گويد: و ادخل يدك فى جيبك به خوبى استفاده مى شود كه موسى مامور بوده است دست خود را در گريبانش فرو برد و تا زير بغل يا پهلو ادامه دهد (چرا كه جناح در اصل به معنى بال پرندگان است و در اينجا ميتواند كنايه از زير بغل بوده باشد). «بيضاء» به معنى سفيد است ، و جمله «من غير سوء» اشاره به اين است كه سفيدى دست تو بر اثر بيمارى پيسى و مانند آن نخواهد بود، به دليل اينكه درخشندگى خاصى دارد، در يك لحظه ظاهر و در لحظه ديگرى از بين مى رود. ولى از بعضى روايات استفاده مى شود كه دست موسى در آن حالت ، نورانيت فوق العادهاى پيدا كرد، اگر چنين بوده است بايد قبول كرد كه جمله من غير سوء مفهوم ديگرى جز آنچه در بالا گفتيم خواهد داشت يعنى نورانيتى دارد بدون عيب ، نه چشم را آزار مى رساند و نه لكه تاريكى در ميان آن ديده مى شود و نه غير آن .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۱

در آخرين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجهگيرى از آنچه در آيات قبل بيان شد ميفرمايد: «ما اينها را در اختيار تو قرار داديم تا آيات بزرگ خود را به تو نشان دهيم » (لنريك من آياتنا الكبرى ). پيدا است كه منظور از «آيات كبرى » همان دو معجزه مهمى است كه در بالا آمد، و اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند، اشاره به معجزات ديگرى است كه بعد از آن خداوند در اختيار موسى گذاشت بسيار بعيد به نظر ميرسد. نكته ها: ۱ - دو معجزه بزرگ : بدون شك آنچه در بالا در زمينه تبديل عصاى موسى به مار عظيم كه حتى در آيه ۱۰۷ سوره اعراف از آن تعبير به «ثعبان » (اژدها ) شده است ، و همچنين درخشندگى خاص دست در يك لحظه كوتاه و سپس ‍ بازگشت به حال اول يك امر عادى يا نادر و كمياب نيست بلكه هر دو خارق عادت محسوب مى شود كه بدون اتكاء بر يك نيروى ما فوق بشرى ، يعنى قدرت خداوند بزرگ ، امكان پذير نيست ، كسانى كه به خدا ايمان دارند و علم و قدرت او را بى پايان مى دانند هرگز نمى توانند اين امور را انكار كنند و يا مانند ماديگراها به خرافه نسبت دهند. آنچه در معجزه مهم است آن است كه عقلا محال نباشد و در اين مورد اين امر كاملا صادق است چرا كه هيچ دليل عقلى دلالت بر نفى امكان تبديل عصا به مار عظيم نمى كند.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۲

مگر عصا و مار عظيم هر دو در گذشته هاى دور از خاك گرفته نشده اند، البته شايد ميليونها يا صدها ميليون سال طول كشيد كه از خاك اين چنين موجوداتى به وجود آمد (و هيچ در اين مساله تفاوتى نيست كه ما قائل به تكامل انواع باشيم و يا ثبوت انواع ، چرا كه به هر حال هم چوب درختان از خاك آفريده شده اند و هم حيوانات ) منتها كار اعجاز در اين مورد بوده است كه آن مراحلى را كه ميبايست در طول ساليان دراز طى شود، در يك لحظه و در مدتى بسيار كوتاه انجام داده است آيا چنين امرى محال به نظر مى رسد؟ ممكن است من كتاب قطورى را با دست در يكسال بنويسم ، حال اگر كسى پيدا شود با اتكاء به اعجاز آنچنان سريع انجام دهد كه در يكساعت يا كمتر از آن نوشته شود اين محال عقلى نيست ، اين خارق عادت است . (دقت كنيد) به هر حال قضاوت عجولانه در باره معجزات و آنها را خداى ناكرده به خرافات نسبت دادن دور از منطق و عقل است ، تنها چيزى كه گاهى اينگونه افكار را به وجود مى آورد اين است كه ما به علل و معلول عادى خو گرفتهايم تا آنجا كه آنها را به صورت ضرورت تلقى ميكنيم ، و هر چه را خلاف آن باشد مخالف ضرورت ميدانيم در حالى كه شكل اين علل و معلول طبيعى و عادى هرگز جنبه ضرورت ندارد و هيچ مانعى ندارد عامل مافوق طبيعت ، دگرگونيها در آنها ايجاد كند. ۲ - استعدادهاى فوق العاده اشياء مسلما آن روز كه موسى ، آن عصاى شبانى را براى خود انتخاب نمود، باور نمى كرد كه اين موجود ساده از عهده چنان كار عظيمى به فرمان خدا برآيد، آنچنان كه قدرت فراعنه را درهم ريزد، اما خدا به او نشان داد كه از همين

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۳

وسيله ساده ميتوان آنچنان نيروى خارق العادهاى به وجود آورد. اين در واقع درسى است به همه انسانها كه در اين جهان هيچ چيز را ساده نپندارند، اى بسا موجودات يا افرادى كه ما با ديده حقارت به آنها مينگريم قدرتهاى عظيمى در دل نهفته داشته باشند كه ما از آن بيخبريم . ۳ - تورات در اين باره چه مى گويد: در آيات بالا خوانديم كه موسى ( عليه السلام ) هنگامى كه دستش را از گريبان بيرون آورد، سفيد و روشن بوده بى آنكه عيبى داشته باشد، ممكن است اين جمله براى نفى تعبيرى باشد كه در تورات تحريف يافته ديده مى شود، چرا كه در اين تورات چنين آمده است : «و خداوند باز به او گفت حال دست خود را به آغوش خود گذار كه دست خود را به آغوش خود گذاشت و او را بيرون آورد و اينك دستش مانند برف ، مبروص شد». كلمه «مبروص » از ماده «برص » به معنى پيسى است كه يكنوع بيمارى است و مسلما به كار بردن اين تعبير در اين مورد غلط و نابجا است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←