الصافات ٨٨
کپی متن آیه |
---|
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ |
ترجمه
الصافات ٨٧ | آیه ٨٨ | الصافات ٨٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نَظَرَ نَظْرَةً ...»: نگاه ابراهیم به ستارگان آسمانی، جنبه مطالعه در اسرار آفرینش بود، هر چند ایشان آن را نگاه منجّمانه میپنداشتند.
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ «88» فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ «89»
پس نگاه خاصّى به ستارگان كرد و گفت: من بيمارم (و نمىتوانم در مراسم عيد شما شركت كنم.)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ: پس نگاه نمود حضرت ابراهيم نگاه كردنى به ستارگان نه به طريق استخراج احكام.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)
فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)
فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)
ترجمه
و همانا از پيروان او
هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم
چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد
آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد
پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان
پس نگريست نگريستنى در ستارگان
پس گفت همانا من بيمارم
پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند
پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد
چيست شما را كه سخن نميگوئيد
پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام
پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند
گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد
و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد
گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان
پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پستترين مردم
و گفت همانا من روندهام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا
پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.
تفسير
خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفتهاند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه
جلد 4 صفحه 438
در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانستهايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشاندهايد پس چه گمان بردهايد بپروردگار جهانيان تصوّر نمودهايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بىادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بىخبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستارهها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذاردهاند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد
جلد 4 صفحه 439
و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستارهها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون
جلد 4 صفحه 440
دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَنَظَرَ نَظرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89)
پس نظر كرد يك نگاه در ستارهها پس فرمود بدرستي که من مريض هستم.
اينکه دو آيه از مشكلات آيات است که مراد از نظر چيست و معني سقيم چيست و مفسرين وجوهي گفتند که بنظر نميايد و مخالف با مقام ابراهيم است و در اخبار دارد
(ما كذب ابراهيم و ما کان سقيما).
(توضيح كلام) موقوف بر بيان چند مقدمه است:
(مقدمه اولي) اينكه باب توريه يك باب واسعيست که انسان كلامي بگويد که ظاهري داشته باشد و مقصود او غير ظاهر باشد بخصوص در مورد خوف و خطر و براي اينکه يك مثالي ميزنيم و آن اينست که جماعتي از اصحاب بخدمت حضرت صادق مشرف بودند که شخصي از اكابر اهل سنت و علماء آنها وارد شد و به حضرت صادق عرض كرد (ما تقول في شيخين) شما چه عقيدهاي داريد در حق
جلد 15 - صفحه 170
ابا بكر و عمر حضرت فرمود
(هما امامان عادلان قاسطان كانا علي الحق و مضيا عليه عليهما رحمة اللّه)
که اينکه دو امام و عادل و قاسط بودند و بودند بر حق و بر همين عقيده از دنيا رفتند بر آنها رحمت الهي باشد چون آن عالم سني رفت اصحاب تعجب كردند که همچه تعريفي از آنها خود سنيها هم نميكنند سؤال كردند از حضرت حضرت فرمود اينكه گفتم هما امامان اشاره بآيه شريفه بود که ميفرمايد أَئِمَّةً يَدعُونَ إِلَي النّارِ و اينكه گفتم عادلان براي اينكه عدول كردند از حق و انكار نمودند و اينكه گفتم قاسطان اشاره بآيه شريفه بود که فرمود وَ أَمَّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً بمعني ظالم است و اينكه گفتم كانا علي الحق حق امير المؤمنين است و اينها بر دشمني او بودند و اينكه گفتم و مضيا عليه بهمين دشمني از دنيا رفتند و اينكه گفتم عليهما رحمة اللّه رحمة اللّه پيغمبر است خصم آنها باشد.
(مقدمه ثانيه) اينكه علم نجوم رواج داشت چنانچه تا كنون رواج دارد و در تقاويم مينگارند که اوضاع كواكب دلالت دارد بر اموري از تربيع و تثليث و مقابله و مقارنه بعض كواكب با يكديگر يك تأثيراتي در عالم دارد و هنوز ميايند و مي- پرسند ساعت براي جابجا شدن لباس نو پوشيدن مسافرت ازدواج شروع به تجارت و كسب و اشباه اينها چه موقع خوب است که اكثر آنها دروغ است و گفتند المنجم كذاب.
(مقدمه سيم) اينكه مشركين يك روز داشتند که تمام زن و مرد كوچك و بزرگ از شهر خارج ميشدند و براي تفريح و تفرج خارج شهر ميرفتند و چون حضرت ابراهيم در نظر داشت که پس از خارج شدن آنها برود و اصنام و بتهاي آنها را بشكند و ناچار بود که با آنها بيرون رود خواست عذري براي نرفتن بياورد.
فَنَظَرَ نَظرَةً فِي النُّجُومِ بر حسب عقيده آنها که بتأثيرات كواكب معتقد بودند فرمود اينکه اوضاع که شما هم مشاهده ميكنيد و ميپذيريد دلالت دارد بر
جلد 15 - صفحه 171
اينكه من اگر خارج شوم با شما مريض ميشوم آنها پذيرفتند و او را از رفتن معاف كردند و غرض ابراهيم از جمله فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ فاء تفريع است که پس از نظره بنجوم فرمود اني سقيم و مرادش مرض روحي بود چون اينها اشتغال بملاهي و لهويات و ساز و آواز و رقص و كف بر كف زدن و ساير معاصي دارند و اينکه موجب تألم روح ابراهيم ميشد و نكته ديگر اينكه اطلاق سقيم بر كسي که مشرف به سقيم است ميشود چنانچه حضرت علي اكبر خدمت پدرش عرض كرد العطش قتلني يعني مشرف بقتل است ابراهيم فرمود خروج من مشرف بمرض روحي من ميشود و آنها بمقتضاي نجوم توهم كردند که مرادش مرض جسمانيست و پذيرفتند و اينکه يك توريه بود و مفاد اخبار هم خوب واضح ميشود که فرمودند
ما کان سقيما و ما کان كاذبا- ما كذب ابراهيم و ما کان سقيما
البتّه انسان مؤمن اينکه منظرههاي فسق و فجور را که مشاهده ميكند تألم روحي پيدا ميكند چه رسد بمقام مقدس انبياء از اينجا پي ببريد بتألمات امير المؤمنين در عصر خلفاء سگانه و ائمه طاهرين در عصر بني- اميه و بني العباس و علماء اعلام در اعصار متماديه و امام زمان در عصر حاضر و و و.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 88)- در تواریخ و تفاسیر آمده است که بت پرستان بابل هر سال مراسم
ج4، ص149
عید مخصوصی داشتند غذاهائی در بتخانه آماده میکردند و در آنجا میچیدند به این پندار که غذاها متبرک شود، سپس دسته جمعی به بیرون شهر میرفتند و در پایان روز باز میگشتند و برای نیایش و صرف غذا به بتخانه میآمدند.
لذا هنگامی که در شب از او دعوت به شرکت در این مراسم کردند «او نگاهی به ستارگان افکند ...» (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ).
نکات آیه
۱ - حضرت ابراهیم(ع) - پس از دعوت شدن از سوى قومش براى خروج از شهر- به تفکر عمیق در این باره پرداخت. (فنظر نظرة فى النجوم) برداشت یاد شده براساس دو نکته است: ۱- «فاء» در «فنظر» عاطفه و جمله «فنظر...» عطف بر جمله مقدر است و تقدیر آن چنین است: «قال قومه اُخرج معنا فنظر...». ۲- جمله «فنظر نظرة فى النجوم»، ضرب المثلى است براى کسى که مى خواهد به تفکر بپردازد. ازاین رو به آسمان مى نگرد تا اشیا و موجودات پیرامونش، او را از تفکر درست باز ندارد (لسان العرب).
۲ - حضرت ابراهیم(ع)، به هنگام فراخوانده شدن براى خروج از شهر، به منظور تصمیم گیرى در این باره به ستارگان نگریست. (فنظر نظرة فى النجوم) برداشت یاد شده، بر این اساس مبتنى است که نگاه حضرت ابراهیم(ع) به ستارگان به معناى حقیقى آن باشد; نه کنایه از به تفکر فرورفتن.
۳ - دعوت مشرکان از ابراهیم(ع) براى خروج از شهر، در شب هنگام بود. (فنظر نظرة فى النجوم) نگاه ابراهیم(ع)، به ستارگان حاکى است که این نگاه در شب بود; زیرا ستارگان در شب مشاهده مى شوند.
روایات و احادیث
۴ - «عن الکاظم(ع) ...قد قال اللّه تعالى فى حق ابراهیم(ع): ...«فنظر نظرة فى النجوم . فقال إنّى سقیم» فلو لم یکن عالماً بعلم النجوم ما نظر فیها و ما قال: «إنّى سقیم»...;[۱] از امام کاظم(ع) روایت شده ...که خداوند متعال در حق ابراهیم(ع) فرموده: ...«فنظر نظرة فى النجوم . فقال إنّى سقیم» اگر ابراهیم عالم به علم نجوم نبود در ستارگان نظر نمى افکند و نمى گفت: «إنّى سقیم»...».
موضوعات مرتبط
- ابراهیم(ع): ابراهیم(ع) و ستارگان ۲; بیمارى ابراهیم(ع) ۴; تفکر ابراهیم(ع) ۱; دعوت از ابراهیم(ع) ۱، ۲; زمان دعوت از ابراهیم(ع) ۳; ستاره شناسى ابراهیم(ع) ۴; قصه ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۳; نگاه ابراهیم(ع) ۲
- تفکر: تفکر در ستارگان ۱
- قوم ابراهیم: دعوتهاى قوم ابراهیم ۲، ۳
منابع
- ↑ بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۴۵، ح ۲۱.