الصافات ٨٧

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۲ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
فَمَا ظَنُّکُمْ‌ بِرَبِ‌ الْعَالَمِينَ‌

ترجمه

شما درباره پروردگار عالمیان چه گمان می‌برید؟!

|پس به پروردگار جهانيان چه گمان داريد
پس گمانتان به پروردگار جهانها چيست؟»
پس در این صورت به خدای جهانیان چه گمان می‌برید (و از قهر و انتقام خدا چگونه نمی‌ترسید).
پس گمانتان به پروردگار جهانیان چیست؟ [که غیر او را می پرستید،]
به پروردگار جهانيان چه گمان داريد؟
پس گمانتان درباره پروردگار جهانیان چیست؟
پس گمان شما به پروردگار جهانيان چيست؟
آخر، شما درباره‌ی پروردگار جهانیان چگونه می‌اندیشید؟!
«پس گمانتان به پروردگار جهانیان چیست‌؟»
آیا چیست گمان شما به پروردگار جهانیان‌

So what is your opinion about the Lord of the Worlds?”
ترتیل:
ترجمه:
الصافات ٨٦ آیه ٨٧ الصافات ٨٨
سوره : سوره الصافات
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«فَمَا ظَنُّکُمْ ...»: آیا گمان می‌برید خدای جهانیان نیاز به انبازهائی برای اداره جهان هستی دارد؟ آیا اگر افرادی یا بتهائی را همچون خدا منشأ اثر بدانید، فردای قیامت، خدا به شما چه خواهد گفت و چه خواهد کرد و شما چه پاسخی دارید که بدو بدهید؟


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ «85» أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ «86» فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ «87»

آن گاه كه به پدر (سرپرست) و قوم خويش گفت: اين (بت‌ها) چيست كه مى‌پرستيد؟ آيا به دروغ معبودهاى ديگرى غير از خداوند مى‌خواهيد. پس گمان شما به پروردگار جهانيان چيست (كه غير او را مى‌پرستيد)؟

جلد 8 - صفحه 41

نکته ها

كلمه‌ «شِيعَةٍ» به معناى گروهى است كه تابع رئيس خود باشند.

امام صادق عليه السلام فرمود: قلب سليم قلبى است كه جز به خداى تعالى به چيزى وابسته نباشد. «1» آرى، شرك يكى از بيمارى‌هاى قلبى است.

حضرت ابراهيم در ميان انبيا ويژگى‌هايى داشت از جمله:

الف) با اين كه يك نفر بود امّا قرآن او را يك امّت مى‌داند. «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً واحدة» «2»

ب) علاوه بر نبوّت، امام مردم شد. «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» «3»

انبيايى مثل حضرت موسى و عيسى و محمّد عليهم السلام از نسل او هستند.

د) مراسم حج از يادگارهاى اوست.

ه) بر ملكوت و باطن آسمان‌ها دست يافت. «نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» «4»

و) در قرآن القاب ويژه‌اى براى او ذكر شده است، مانند: صدّيق، اوّاه، حليم، خليل، حنيف، قانت و داراى قلب سليم.

پیام ها

1- بُعد منزل نبود در سفر روحانى. (با اين كه فاصله حضرت ابراهيم تا حضرت نوح را تا چند هزار سال گفته‌اند، ليكن در قرآن ابراهيم، شيعه و پيرو نوح معرّفى شده و نوح پيشتاز حركت توحيدى است.) «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ»

2- راه همه انبيا يكى است و انبيا براى يكديگر الگو و مقتدا هستند و عنصر زمان و مكان در اصول و مبانى اديان آسمانى اثر ندارد. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ» (در جاى ديگر نيز قرآن خطاب به پيامبر اسلام مى‌فرمايد: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» «5» به هدايت پيامبران پيشين، اقتدا كن.)

3- بر خلاف ادّعاى مخالفان شيعه، كلمه شيعه اختراع ياران حضرت على عليه السلام‌


«1». تفسير مجمع‌البيان.

«2». نحل، 120.

«3». بقره، 124.

«4». انعام، 75.

«5». انعام، 90.

جلد 8 - صفحه 42

نيست. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ»

4- بعضى از وظايف انبيا از اين قرار است: الف) پيوند با پيامبران پيشين‌ «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ» ب) تسليم در برابر خدا «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» ج) نجات جامعه از انواع شرك. «إِذْ قالَ لِأَبِيهِ»

5- ابتدا درون خود را پاك كنيد، سپس به پاك كردن جامعه بپردازيد. (لازمه موفقيّت رهبران دينى، داشتن قلب سليم است) «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ إِذْ قالَ لِأَبِيهِ»

6- قلب سليم شرط تقرّب به خدا و بار يافتن به درگاه اوست. «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»

7- كسى شيعه واقعى و پيرو راستين پيامبران است كه از قلبى سليم و پاك برخوردار باشد. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»

8- صراحت، شهامت و عدم ملاحظات قومى و نسبى، نشانه‌ى ايمان راسخ است. ابراهيم آئين پدر را محكوم كرد. «قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»

9- مردان خدا در محيط فاسد هضم نمى‌شوند بلكه محيط را عوض مى‌كنند.

«قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»

10- در نهى از منكر سن شرط نيست. «لِأَبِيهِ» عدد شرط نيست. «لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ»

11- در نهى از منكر، از خودى‌ها شروع كنيم. «لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ»

12- در نهى از منكر، از منكرات اصلى همچون شرك شروع كنيم. «ما ذا تَعْبُدُونَ»

13- سر لوحه‌ى مبارزه انبيا با شرك است. «قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»

14- در نهى از منكر، از وجدان خلافكار نيز اقرار بگيريم. «ما ذا تَعْبُدُونَ»

15- در نهى از منكر، احتمال تأثير فورى و كامل شرط نيست، شايد بعداً اثر كند، شايد كم كم اثر كند و شايد .... قالَ‌ ... ما ذا تَعْبُدُونَ‌

16- بت پرستى يك نوع دروغ است. «أَ إِفْكاً آلِهَةً»

17- نه تنها پرستش، بلكه اراده‌ى پرستشِ غير خدا هم زشت است. «تَعْبُدُونَ‌، تُرِيدُونَ»

18- هستى در سايه ربوبيّت خداوند، اداره مى‌شود. «بِرَبِّ الْعالَمِينَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 43

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)

فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ‌: پس گمان شما چيست به پروردگار عالميان، يعنى چون سزاوار عبادت، او است نه غير او، زيرا به حكم عقل ذاتى كه پروردگار عالميان باشد سزاوار پرستش و ستايش باشد نه غير او، پس چيست ظن شما كه ترك پرستش نمائيد و به ستايش غير او اقدام كنيد؛ يا ايشان را


«1» بقره/ 133.

جلد 11 - صفحه 134

شريك او مى‌سازيد و حال آنكه او شما را آفريده و شما را روزى داده، تمام لوازمات وجوديه شما را مهيا و به احسن وجه تربيت شما فرموده بلكه تمام عوالم را مربى يگانه ذات يكتاى او باشد. بنابراين چه گمان داريد كه ستايش او را واگذاشته و به غير او متوجه و پرستش كنيد و حال آنكه به ميزان عقل سليم خلاف باشد.

بت‌پرستان چون به اين حجت ملزم شدند اصلا التفات ننموده گفتند: فردا عيد ما است، امروز طعام طبخ كنيم فردا به صحرا رويم و اطعمه متلونه بر حوالى بتان مى‌نهيم. بعد از مراجعت از صحرا به بتخانه رويم و آن طعامها براى تيمن قسمت كنيم. تو فردا رفيق ما و به بتخانه بيا تجمل و تزئين بتان و صور و اشكال آنها، نظرنما و مى‌دانيم بعد از تماشا ديگر ملامت نخواهى نمود. حضرت جوابى نفرمود، روز ديگر او را دعوت به صحرا نمودند:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى‌ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)

فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)

ترجمه‌

و همانا از پيروان او

هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم‌

چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد

آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد

پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان‌

پس نگريست نگريستنى در ستارگان‌

پس گفت همانا من بيمارم‌

پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند

پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد

چيست شما را كه سخن نميگوئيد

پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام‌

پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند

گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد

و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد

گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان‌

پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پست‌ترين مردم‌

و گفت همانا من رونده‌ام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا

پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.

تفسير

خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفته‌اند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه‌


جلد 4 صفحه 438

در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانسته‌ايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشانده‌ايد پس چه گمان برده‌ايد بپروردگار جهانيان تصوّر نموده‌ايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بى‌ادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بى‌خبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستاره‌ها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذارده‌اند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد


جلد 4 صفحه 439

و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستاره‌ها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون‌


جلد 4 صفحه 440

دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَما ظَنُّكُم‌ بِرَب‌ِّ العالَمِين‌َ (87)

‌پس‌ چه‌ گمان‌ برده‌ايد بپروردگار عالمين‌.

مسلما يقين‌ بالوهية ‌اينکه‌ اصنام‌ نداريد فقط يك‌ گماني‌ بيش‌ نيست‌ چنانچه‌ ميفرمايد وَ ما لَهُم‌ بِذلِك‌َ مِن‌ عِلم‌ٍ إِن‌ هُم‌ إِلّا يَظُنُّون‌َ جاثيه‌ آيه 23 ‌پس‌ گمان‌ ‌شما‌ چيست‌ بپروردگار عالمين‌ ‌که‌ ميدانيد خالق‌ جميع‌ آسمانها و زمين‌ و خالق‌ شماها و آنچه‌ ‌در‌ زمين‌ و آسمان‌ ‌است‌ و نازل‌ كننده باران‌ و اخراج‌ ثمرات‌ و ‌غير‌ اينها ‌او‌ ‌است‌ و بس‌ چنانچه‌ بجميع‌ اينها اقرار داريد چه‌ سبب‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌او‌ شريك‌ قرار داده‌ايد آنهم‌ اصنامي‌ ‌که‌ ‌خود‌ ميتراشيد و هيچ‌ شعور و ادراكي‌ ندارند ‌لا‌‌-‌ يضر و ‌لا‌ ينفع‌ هستند و قدرت‌ ‌بر‌ حفظ ‌خود‌ ‌هم‌ ندارند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 87)- سر انجام سخنش را با جمله کوبنده دیگری در این مقطع پایان داد و گفت: «شما در باره پروردگار عالمیان چه گمان می‌برید»؟! (فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).

روزی او را می‌خورید، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه کرده، با این حال موجودات بی‌ارزشی را همردیف او قرار داده‌اید.

نکات آیه

۱ - ربوبیت مطلق خداوند بر جهان هستى، امرى ناشناخته براى قوم مشرک ابراهیم(ع) (فما ظنّکم بربّ العلمین) فعل «ظن» هرگاه با حرف «با» متعدى شود، غالباً به ظن غیرصادق و بد إشعار دارد; یعنى، گمان شما به خدا، گمانى غیرصادق و نادرست است. گفتنى است «عالم» (مفرد «عالمین») به مجموعه و دسته اى از موجودات گفته مى شود. بنابراین «عالمین»; یعنى، تمامى پدیده هاى موجود در جهان از هر دسته و مجموعه اى.

۲ - شرک و بت پرستى، ناشى از درک نادرست از ربوبیت خدا بر جهان هستى است. (أئفکًا ءالهة دون اللّه تریدون . فما ظنّکم بربّ العلمین)

۳ - تنها پروردگار جهان، سزاوار عبودیت و پرستش است. (أئفکًا ءالهة دون اللّه تریدون . فما ظنّکم بربّ العلمین)

۴ - خدا، پروردگار جهانیان است. (بربّ العلمین)

۵ - جهان آفرینش، متشکل از عالم هاى متعدد (العلمین) برداشت یاد شده با توجه به جمع بودن کلمه «العالمین» است.

۶ - جهان هستى به سوى کمال در حرکت است. (بربّ العلمین) «رب» به معناى تربیت کردن است و تربیت ایجاد حالتى در شىء پس از حالت قبل است، تا آن گاه که به حد تمام و کمال برسد (مفردات راغب). این معنا حکایت از حرکت تکاملى دارد. گفتنى است که کلمه «رب»، مشترک لفظى میان وصف و مصدر مى باشد و در آیه شریفه معناى وصفى دارد.

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: تعدد عوالم آفرینش ۵; تکامل آفرینش ۶
  • بت پرستى: منشأ بت پرستى ۲
  • توحید: توحید ربوبى ۴; توحید عبادى ۳
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۴
  • خدا: آثار جهل به ربوبیت خدا ۲; جاهلان به ربوبیت خدا ۱
  • شرک: منشأ شرک ۲
  • قوم ابراهیم: قوم ابراهیم و ربوبیت خدا ۱
  • معبودراستین: ربوبیت معبودراستین ۳
  • معبودیت: ملاک معبودیت ۳

منابع