تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۲۲
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۳۸-۴۳
آيه و ترجمه
فَلا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ(۳۸) وَ مَا لا تُبْصِرُونَ(۳۹) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ كَرِيمٍ(۴۰) وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ(۴۱) وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ(۴۲) تَنزِيلٌ مِّن رَّب الْعَلَمِينَ(۴۳)
ترجمه:
۳۸ - سوگند مى خورم به آنچه مى بينيد.
۳۹ - و آنچه نمى بينيد.
۴۰ - كه اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است .
۴۱ - و گفته شاعرى نيست ، اما كمتر ايمان مى آوريد.
۴۲ - و نه گفته كاهنى ، هر چند كمتر متذكر مى شويد.
۴۳ - بلكه كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده .
تفسير :
اين قرآن قطعا كلام خدا است
به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون قيامت و سرنوشت مؤمنان
و كافران بود، در اين آيات بحث گويائى پيرامون قرآن مجيد و نبوت بيان مى كند تا بحث «نبوت » و «معاد» مكمل يكديگر باشند.
نخست مى فرمايد: «سوگند مى خورم به آنچه مى بينيد» (فلا اقسم بما تبصرون ). «و آنچه نمى بينيد» (و ما لا تبصرون ). معروف اين است كه كلمه «لا» در اينگونه موارد زائده و براى تاءكيد است ، ولى بعضى گفته اند كه «لا» در اينجا نيز معنى نفى را مى بخشد، يعنى من قسم نمى خورم به اين امور، چرا كه اولا نيازى به اين سوگند نيست ، ثانيا سوگند بايد به نام خدا باشد، ولى اين قول ضعيف است ، و مناسب همان معنى اول است و در قرآن مجيد سوگند به نام خدا و غير نام او فراوان است . جمله ما «تبصرون و ما لا تبصرون » مفهوم گسترده اى دارد كه همه آنچه را انسانها مى بينند و نمى بينند فرا مى گيرد، و به تعبير ديگر سراسر عالم «شهود» و «غيب » را شامل مى شود. در اينجا احتمالات ديگرى در تفسير اين دو آيه داده شده ، از جمله اينكه : منظور از «ما تبصرون » عالم خلقت و «ما لا تبصرون » خالق است ، يا اينكه منظور نعمتهاى ظاهرى و باطنى ، يا انسانها و فرشتگان ، يا اجسام و ارواح ، يا دنيا و آخرت است . ولى همانطور كه اشاره كرديم گستردگى مفهوم اين دو تعبير مانع از محدود ساختن معنى آن است ، بنابراين همه آنچه در افق ديد قرار مى گيرد، و آنچه قرار نمى گيرد، در اين سوگند داخل است ، ولى شمول آن نسبت به خداوند بعيد به نظر مى رسد، چرا كه قرار دادن خالق در كنار خلق مناسب
نيست مخصوصا با تعبير به «ما» كه معمولا براى غير عاقل مى آيد. ضمنا از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه آنچه را انسان با چشم نمى بيند بسيار است ، و علم و دانش امروز اين حقيقت را ثابت كرده كه محسوسات دايره محدودى از موجودات را شامل مى شود و آنچه در افق حس قرار نمى گيرد، چه در زمينه رنگها، اصوات ، طعمها، امواج و غير آن ، به مراتب افزونتر است . ستارگانى كه در مجموع دو نيم كره زمين با چشم ديده مى شود طبق محاسبه دانشمندان در حدود پنج هزار ستاره است ، در حالى كه ستارگانى كه با چشم ديده نمى شود از ملياردها تجاوز مى كند. امواج صوتى كه گوش انسان قادر به درك آن است امواج محدودى است ، در حالى كه هزاران موج ديگر صوتى وجود دارد كه گوش انسان قادر به شنيدن آن نيست . رنگهائى را كه ما مى توانيم ببينيم هفت رنگ معروف است ، ولى امروز مسلم شده كه رنگهاى بى شمار ديگرى ماوراء بنفش ، و مادون قرمز، وجود دارد كه چشم ما قدرت مشاهده آن را ندارد. تعداد حيوانات كوچكى كه با چشم ديده نمى شود آنقدر زياد است كه تمام دنيا را پر كرده ، و گاه در يك قطره آب هزاران هزار از آنها وجود دارد، با اين حال چقدر دردناك است كه ما خود را در زندان محسوسات زندانى كنيم و از ماوراء حس بى خبر بمانيم يا آنرا انكار كنيم ؟ عالم ارواح عالمى است كه با دلائل عقلى و حتى تجربى اثبات شده ، عالمى است بسيار گسترده تر از عالم جسم ما، با اين حال چگونه مى توان در چهارچوب محسوسات محبوس ماند؟
سپس در آيه بعد به ذكر نتيجه و جواب اين سوگند بزرگ و بى نظير پرداخته مى فرمايد «اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است » (انه لقول رسول كريم ) منظور از «رسول » در اينجا بدون شك پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است نه جبرائيل ، چرا كه آيات بعد به وضوح به اين معنى گواهى مى دهد. و اينكه مى گويد «اين گفتار رسول بزرگوارى است » با اينكه مى دانيم قرآن گفته خدا است به اين جهت است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ابلاغ كننده آن مى باشد به خصوص اينكه روى عنوان «رسالت » او تكيه شده ، و مى دانيم آنچه را رسول مى آورد گفتار فرستنده او است ، هر چند بر زبان رسول جارى و از لبهاى مبارك او شنيده مى شود. سپس مى افزايد «اين گفته شاعرى نيست ، اما كمتر ايمان مى آوريد» (و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤ منون ). «و قول كاهنى نيز نمى باشد هر چند كمتر متذكر مى شويد» (و لا بقول كاهن قليلا ما تذكرون ). در حقيقت اين دو آيه نفى نسبتهاى ناروائى است كه مشركان و مخالفان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دادند، گاه مى گفتند او شاعر است و اين آيات شعر او است ، و گاه مى گفتند: او كاهن است و اينها كهانت ، چرا كه كاهنان كسانى بودند
كه بر اثر ارتباط با جن و شياطين گاه بعضى از اسرار غيب را بازگو مى كردند، و مخصوصا كلمات خود را با سجع و جمله بنديهاى موزون همراه مى ساختند، و از آنجا كه قرآن هم داراى خبرهاى غيبى ، و هم نظم مخصوصى دارد، اين تهمت را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى زدند، در حالى كه تفاوت ميان اين دو از زمين تا آسمان است . بعضى در شاءن نزول اين آيات نقل كرده اند كسى كه نسبت شعر و شاعرى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داد «ابوجهل » بود، و كسى كه نسبت كهانت مى داد «عقبه » يا «عتبه » بود، و ديگران هم به دنبال آنها اين تهمتها را تكرار مى كردند. درست است كه الفاظ قرآن هماهنگى و نظم زيبائى دارد كه گوش را نوازش ، و روح را آرامش مى بخشد، اما اين نه ارتباطى با شعر شاعران دارد و نه با سجع كاهنان . «شعر» معمولا زائيده تخيلات ، و بيانگر احساسات برافروخته ، و هيجانات عاطفى است ، و به همين دليل فراز و نشيب و افت و خيز فراوان دارد در حالى كه قرآن در عين زيبائى و جذابى كاملا مستدل و منطقى ، و محتوائى عقلانى دارد، و اگر گهگاه پيشگوئيهائى از آينده كرده اين پيشگوئيها اساس قرآن را تشكيل نمى دهد، تازه بر خلاف خبرهاى كاهنان همه قرين واقعيت بوده . جمله هاى «قليلا ما تؤ منون » و «قليلا ما تذكرون » توبيخ و سرزنش براى كسانى است كه اين وحى آسمانى را با نشانه هاى روشن مى بينند اما گاه شعرش مى خوانند، و گاه كهانت ، و كمتر ايمان مى آورند. و در آخرين آيه مورد بحث به عنوان تاءكيد با صراحت مى گويد: ((اين
قرآن از سوى پروردگار عالميان نازل شده است (تنزيل من رب العالمين ) بنابراين قرآن نه شعر است و نه كهانت ، نه ساخته فكر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و نه گفته جبرئيل ، بلكه سخن خداست كه به وسيله پيك وحى بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده ، همين تعبير با مختصر تفاوتى در يازده مورد از قرآن مجيد آمده است .
آيه ۴۴-۵۲
آيه و ترجمه
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْض الاَقَاوِيلِ(۴۴) لاَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ(۴۵) ثمَّ لَقَطعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ(۴۶) فَمَا مِنكم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَجِزِينَ(۴۷) وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ(۴۸) وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكم مُّكَذِّبِينَ(۴۹) وَ إِنَّهُ لَحَسرَةٌ عَلى الْكَفِرِينَ(۵۰) وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ(۵۱) فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّك الْعَظِيمِ(۵۲)
ترجمه :
۴۴ - هرگاه او سخنى دروغ بر ما مى بست ،
۴۵ - ما او را با قدرت گرفتيم ،
۴۶ - سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم !
۴۷ - واحدى از شما نمى توانست مانع شود و از او حمايت كند.
۴۸ - اين مسلما تذكرى است براى پرهيزگاران .
۴۹ - و ما مى دانيم كه بعضى از شما آن را تكذيب مى كنيد.
۵۰ - و اين مايه حسرت كافران است .
۵۱ - و آن يقين خالص است .
۵۲ - حال كه چنين است بنام پروردگار بزرگت تسبيح گو.
تفسير :
اگر او دروغ بر ما مى بست مهلتش نمى داديم !
در ادامه بحثهاى مربوط به قرآن ، در اين آيات به ذكر دليل روشنى بر اصالت آن پرداخته ، مى فرمايد: «اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست ...» (و لو تقول علينا بعض الاقاويل ). «ما او را با قدرت مى گرفتيم » (لاخذنا منه باليمين ). «سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم »! (ثم لقطعنا منه الوتين ). ((و احدى از شما نمى توانست از اين كار مانع گردد و از او حمايت كند (فما منكم من احد عنه حاجزين ) «اقاويل » جمع «اقوال » و «اقوال » نيز به نوبه خود جمع «قول » است ،
بنابراين «اقاويل » جمع است و منظور از آن در اينجا سخنان دروغين است . «تقول » از ماده «تقول » (بر وزن تكلف ) به معنى سخنانى است كه انسان از خود ساخته و حقيقتى ندارد.
جمله «لاخذنا منه باليمين » (ما او را با دست راست مى گرفتيم و مجازات مى كرديم ، زيرا انسان كارهائى را كه با دست راست انجام مى دهد از قدرت بيشترى برخوردار است ، و به اين ترتيب «يمين » كنايه از قدرت است .
بعضى از مفسران احتمالات ديگرى در تفسير اين آيه داده اند كه چون نامانوس و ناموزون بود از آن صرفنظر كرديم .
«وتين » به معنى «رگ قلب » يعنى شاهرگى است كه خون را به تمام اعضا مى رساند و اگر قطع شود مرگ انسان فورا و بدون يك لحظه تاءخير فرامى رسد، و اين سريعترين مجازاتى است كه در مورد يك نفر ممكن است انجام گيرد.
بعضى نيز آن را به رگى كه قلب به آن آويزان است ، يا رگى كه خون را به كبد مى رساند، يا رگ نخاع كه در وسط ستون فقرات قرار گرفته ، تفسير كرده اند ولى تفسير اول از همه صحيحتر به نظر مى رسد. «حاجزين » جمع «حاجز» به معنى مانع است در اينجا سئوالى پيش مى آيد و آن اينكه اگر هر كس دروغ بر خدا ببندد خداوند فورا او را مجازات و هلاك كند بايد مدعيان دروغين نبوت همگى به سرعت نابود شوند، در حالى كه چنين نيست ، و بسيارى از آنها ساليان دراز زنده مانده اند، و حتى آئين باطل آنها بعد از آنها نيز باقى مانده .
پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود، و آن اينكه قرآن نمى گويد «هر مدعى »، بلكه مى گويد اگر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين كارى را كند يعنى پيامبرى كه خدا به او معجزه داده و دلائل حقانيت او را تاءييد كرده اگر او از طريق حق منحرف گردد لحظه اى به او مهلت داده نخواهد شد، چرا كه مايه گمراهى و ضلالت مردم خواهد بود.
ولى كسى كه ادعاى باطلى مى كند معجزه يا دليل روشنى بر حقانيت خويش ندارد هيچ لازم نيست خداوند فورا او را هلاك كند، چرا كه بطلان سخنان او براى هر كسى كه طالب حق باشد روشن است ، آنجا كار مشكل مى شود كه مدعى نبوت با دلائل و معجزات همراه گردد و از طريق حق منحرف گردد.
و از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از «فرق ضاله » براى اثبات دعوى پيشوايان خود به اين آيه چسبيده اند كاملا اشتباه است ، و گرنه بايد مسيلمه هاى كذاب ، و هر مدعى دروغين ديگر نيز بتواند به اين آيه بر حقانيت خود استدلال كند.
در آيه بعد باز هم براى تاءكيد و يادآورى مى فرمايد: اين قرآن مسلما اندرزى است براى پرهيزگاران )) (و انه لتذكرة للمتقين ).
براى آنها كه آماده اند خود را از گناه پاك كنند و راه حق را بپويند، براى آنها كه جستجوگرند و طالب حقيقت ، و كسانى كه اين حد از تقوا را ندارند مسلما نمى توانند از تعليمات قرآن بهره گيرند.
تاءثير عميق و فوق العاده اى كه قرآن از اين نظر دارد خود نشانه ديگرى از حقانيت آن است .
سپس مى گويد: «و ما مى دانيم گروهى از شما آن را تكذيب مى كنند» (و انا لنعلم ان منكم مكذبين اما وجود تكذيب كننده لجوج هرگز مانع دليل بر عدم حقانيت آن نخواهد بود، چرا كه پرهيزگاران و طالبان حقيقت از آن متذكر مى شوند، نشانه هاى حق را در آن مى بينند و در راه خدا گام مى نهند. بنابراين همانگونه كه براى استفاده از نور يك چراغ پر فروغ حداقل لازم است انسان چشم خود را باز كند، براى بهره گيرى از نور قرآن نيز بايد ديده دل را به روى آن گشود.
و در آيه بعد مى افزايد: «و اين قرآن مايه حسرت كافران است » (و انه لحسرة على الكافرين ) امروز آن را تكذيب مى كنند، ولى فردا كه «يوم الظهور» و «يوم البروز» و در عين حال «يوم الحسرة » است مى فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت و عناد از دست داده اند، و چه عذابهاى دردناكى را براى خود خريده اند، آن روز كه درجات مؤ منان ، و دركات خود را مى بينند، و با هم مقايسه مى كنند انگشت حسرت بر دهان مى گيرند، و دستهاى خود را از شدت خشم زير دندان مى فشارند «و يوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا» ((به خاطر بياور روزى را كه ظالم هر دو دست خود را از شدت حسرت به دندان مى گزد، و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى داشتم (فرقان - ۲۷)
و براى اينكه كسى تصور نكند كه شك و ترديد، يا تكذيب منكران به خاطر ابهام مفاهيم قرآن است ، در آيه بعد اضافه مى كند: «اين قرآن يقين خالص و حق يقين است .» (و انه لحق اليقين ).
تعبير به «حق اليقين » به عقيده بعضى از مفسران از قبيل «اضافه شى ء به نفس » است ، زيرا «حق » عين «يقين » است ، و «يقين » عين «حق » همانگونه كه مى گوئيم «مسجدالجامع » و «يوم الخميس » و به اصطلاح اضافه ، اضافه بيانيه مى باشد.
ولى بهتر اين است كه گفته شود از قبيل اضافه «موصوف » به «صفت » است ، يعنى قرآن يقينى است خالص ، و يا به تعبير ديگر «يقين » داراى مراحل مختلفى است : گاه از دليل عقلى حاصل مى شود، مثل اينكه دودى را از دور مشاهده مى كنيم و از آن يقين به وجود آتش حاصل مى شود، در حالى كه آتش را نديده ايم ، اين را «علم اليقين » گويند.
گاه نزديكتر مى رويم و شعله هاى آتش را با چشم مى بينيم ، در اينجا يقين محكمتر مى شود، و آن را «عين اليقين » مى نامند.
گاه از اين هم نزديكتر مى رويم و در مجاورت آتش يا داخل آتش قرار مى گيريم ، و سوزش آن را با دست خود لمس مى كنيم ، مسلما اين مرحله بالاترى از يقين است كه آن را «حق اليقين » مى نامند. آيه فوق مى گويد قرآن در چنين مرحله اى از يقين است ، و با اين حال كوردلان آن را انكار مى كنند! و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره «حاقه » است ، مى فرمايد: «حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح بگو،
و او را از هرگونه عيب و نقص منزه بشمار» (فسبح باسم ربك العظيم ).
قابل توجه اينكه مضمون اين آيه و آيه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نيز آمده است ، با اين تفاوت كه در اينجا سخن از قرآن مجيد است و توصيف آن به «حق اليقين »، اما در پايان سوره «واقعه » سخن از گروههاى مختلف نيكوكاران و بدكاران در قيامت است .
نكته :
قابل توجه اينكه در اين آيات «قرآن » به چهار وصف توصيف شده نخست مى گويد: اين نازل شده از سوى رب العالمين است ، بعد مى گويد يادآورى براى متقين مى باشد، سپس مى گويد مايه حسرت براى كافران است ، و در آخرين مرحله مى افزايد. اين «حق اليقين » است كه اولى براى همه مردم ، دومى براى پرهيزكاران سومى مربوط به كافران ، و چهارمى مربوط به خاصان و مقربان است.
خداوندا! تو خود مى دانى چيزى برتر از سرمايه يقين نيست ، به ما ايمان و يقينى مرحمت كن كه مصداق «حق اليقين » باشد.
پروردگارا! روز قيامت يوم الحسرة است ، ما را حداقل از كسانى قرار ده كه از كمى طاعات حسرت مى خورند نه از انجام كثرت گناه و ترك طاعت.
بارالها! نامه اعمال ما را به دست راستمان ده ، و در جنت عاليه و عيشه راضيه ات داخل فرما.
آمين يا رب العالمين
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |