يس ٨
کپی متن آیه |
---|
إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ |
ترجمه
يس ٧ | آیه ٨ | يس ٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَغْلالاً»: (نگا: اعراف / رعد / سبأ / ). «الأذْقَانِ»: جمع ذَقَن، چانهها. زنخها (نگا: اسراء / و . «مُقْمَحُونَ»: سر در هوا ماندگان. کسانی که سرهایشان رو به بالا شق و رق مانده باشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گویند: این آیه درباره ابوجهل نازل شده زیرا تصمیم به کشتن رسول خدا صلى الله علیه و آله گرفته بود و هر وقت که شب براى کشتن پیامبر بیرون مى آمد او را نمیدید و خداوند میان آن دو نفر حائلى قرار میداد.
تفسیر
- آيات ۱ -۱۲ سوره يس
- غرض و محتواى سوره مباركه يس و شاءن و فضيلت آن
- توضيح و تفسير آيات : يس والقرآن الحكيم ... فهم غافلون
- معناى آيه : لقد حق القول على اكثرهم ...
- تمثيلى كه حال كفار را در راه نيافتن و هدايت نشدنشان بيان مى كند انا جعلنا فى اعناقهماغلالا..
- معناى جمله : نكتب ماقدموا و آثارهم
- بيان اينكه نامه اعمال كتابى غير از لوح محفوظ امام مبين مى باشد
- مراد از امام حسين و سخن ديگر مفسرين در معناى آن
- رواياتى درباره نزول آيه : وجعلنا من بين ايديهم سدا... در ماجراى سوء قصدابوجهل و يارانش به پيامبر صلى الله عليه و آله
- بيان عدم انطباق سياق آيات اول سوره يس با اين روايات
- چند روايت درباره عمل ، در ذيل جمله : و نكتب ما قدموا و آثارهم
- دو روايت درباره اينكه امام مبين على عليه السلام است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ «8»
به راستى كه ما در گردنهاى آنان غلهايى قرار داديم، كه تا چانهشان را مىپوشاند در نتيجه سرهاى آنان بالا مانده است (و نمىتوانند اطراف و پيش پاى خود را ببينند).
نکته ها
«اذقان» جمع «ذقن» به معناى چانه و «مُقْمَحُونَ» از «قمح البعير» به معناى سر بالا كردن شتر است. يعنى همان گونه كه به شتر آب عرضه مىشود ولى او سر خود را بالا مىبرد، به اين مردم نا اهل نيز حقّ ارائه مىشود، امّا آنان سر خود را بالا گرفت و در برابر حقّ سر تعظيم فرود نمىآورند.
مراد از زدن غل بر گردن آنان، يا كيفر آخرت آنهاست، نظير آيهى «إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ» «1» و يا مراد وجود عقايد خرافى است كه همچون غلهاى سنگين بر گردنشان
«1». غافر، 71.
جلد 7 - صفحه 521
است، نظير آيه 157 اعراف كه مىفرمايد: «يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ» كه از وظايف انبيا برداشتن خرافاتى است كه همچون غلهاى سنگين آنان را به بند كشيده است. آرى، انبيا مىخواهند غلها را بردارند ولى خود مردم نمىخواهند.
مراد از «الْقَوْلُ» به قرينه آيه 13 سوره سجده كه فرمود: «وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»، فرمان خداوند در مورد عذاب پيروان شيطان است.
پیام ها
1- اكثر مردم غافل، به حقّ گرايش ندارند. «فَهُمْ غافِلُونَ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ»
2- مخالفت اكثريّت، نبايد مبلّغ و رهبر را دلسرد كند. أَكْثَرِهِمْ ... لا يُؤْمِنُونَ
3- غفلت، زمينهى كفر است. «فَهُمْ غافِلُونَ- فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
4- گرچه خداوند بر گردن كافران غلهايى مىنهد، ولى زمينهى آن را خودشان فراهم كردهاند. «لا يُؤْمِنُونَ إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ «8»
شأن نزول:
أبو جهل ملعون قسم ياد نمود كه اگر پيغمبر را در نماز ببيند سر مبارك او را بشكند. روزى ديد آن حضرت مشغول نماز، سنگ بزرگى برداشت نزد حضرت آمد، چون دست بالا برد كه سنگ را بياندازد، دست او در گردنش چنبر شد و سنگ بر دست او چسبيده و در گردنش ماند؛ آيه شريفه نازل شد.
إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا: بدرستى كه ما قرار داديم در گردنهاى ايشان غلها و بندها، فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ: پس آن غلها پيوسته شده به زنخدانهاى ايشان به مرتبهاى كه نتوانند سرها را بجنبانند. فَهُمْ مُقْمَحُونَ: پس ايشان سر در هوا ماندگان و چشم بر هم نهندگانند، يعنى آنها را بازداشتيم چنانچه مغلولان از
«1» سوره 11 (هود) آيه 119 و سوره 32 (سجده) آيه 13.
جلد 11 - صفحه 58
كارها باز داشته شوند. گويند: قوم بنى مخزوم دست او را به سختى تمام از گردنش باز كردند. مرد ديگر از بنى مخزوم گفت: من مىروم بدين سنگ او را هلاك كنم، چون نزديك حضرت آمد نابينا شد و حضرت را نمىديد اما صداى او را مىشنيد. برگشت گفت: او را نديدم و صدايش را مىشنيدم، چون قصد او نمودم چيزى مانند شتر فحل ديدم به طرف من آمد تا مرا فرو برد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يس «1» وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ «2» إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «3» عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «4»
تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ «5» لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ «6» لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «7» إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ «8» وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ «9»
وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «10» إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ «11» إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ «12»
ترجمه
اى سيّد بشر
قسم بقرآن محكم
كه همانا تو هر آينه از فرستادگانى
بر راه راست نازل نمود
نازل نمودنى خداوند ارجمند مهربان
تا بيم دهى گروهى را كه بيم داده نشدند پدرانشان پس آنها غافلانند
هر آينه بتحقيق واجب شد وعده عذاب بر بيشترشان پس آنها نميگروند
همانا ما قرار داديم در گردنهاشان غلهائى پس آن تا چانهها است پس آنها چشم بسته سر در هوا ماندگانند
و قرار داديم از پيش رويشان سدّى و از پشت سرشان سدّى پس فرو پوشانديم چشمهاشان را پس آنها نمىبينند
و يكسان است بر آنها يا بيم دهى آنها را يا بيم ندهى آنها را ايمان نميآورند
جز اين نيست كه بيم ميدهى كسى را كه پيروى كند قرآن را و بترسد از خداى بخشنده با پنهانى پس مژده ده او را بآمرزش و پاداشى خوب
همانا ما زنده ميكنيم مردگانرا و مينويسيم آنچه را پيش فرستادند و اثرهاى باقى آنها را و هر چيز احصاء نموديم ما آنرا در پيشوائى بيان كننده.
تفسير
اگر چه در اوّل سوره بقره شرحى راجع بكليّه فواتح السّور گذشت ولى در اين سوره بملاحظه روايات عديده از ائمه اطهار و خطاب خداوند به پيغمبر
جلد 4 صفحه 397
صلّى اللّه عليه و اله و سلّم انّك لمن المرسلين مراد آنوجود مبارك است يا براى آنكه ياء حرف ندا و سين اشاره بانسان كامل يا سيّد البشر و سيّد الأنبياء است چنانچه گفتهاند يا اشاره بسامع وحى است چنانچه از امام صادق عليه السّلام نقل شده يا جمعا يكى از اسماء مقدّسه آنحضرت است چنانچه در چند روايت بآن تصريح شده و آنكه آل يس كه خداوند فرموده سلام على آل ياسين ائمّه اطهارند و در سوره احزاب ذيل آيه شريفه انّ اللّه و ملائكته يصلّون على النّبىّ حديث مفصّلى از حضرت رضا عليه السّلام در اين باب گذشت كه علماء عصر همه اقرار نموده بودند كه مراد از يس پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و اله است و خداوند متعال بعد از اثبات رسالت آنحضرت بأدلّه محكمه در سابق و بقاء كفّار بر انكار براى تأكيد و تسجيل امر و ردّ انكار آنها قسم ياد فرموده بمؤكّدترين قسم خود يعنى ببزرگترين كتاب محكم خود كه ناسخ كتب سابقه و معجزه باقيه براى امم لاحقه است و باطلى در آن راه نيافته و نخواهد يافت و حاكم در اختلافات و فارق بين حق و باطل است و مشتمل بر مطالب حكميّه و مواعظ حكمتآميز ميباشد و حكيم بتمام معانى است كه تو از پيمبرانى و ثابت بر دين حق و راه روشن اسلامى يا از فرستاده شدگانى بر راه راست توحيد و تعيين امام كه راهنماى انام باشد و آن قرآن فرستاده و نازل شده از طرف خداوند عزيز مهربان است بنابر قرائت تنزيل برفع كه خبر هو يا هذا باشد يا فرستاده شد فرستادن خداى عزيز مهربان در صورتى كه بنصب قرائت شود و در هر حال فرستادن آن و تو براى آن بود كه بترسانى از خدا و روز جزا قومى را كه تو در بين آنهائى چنانچه ترسانده شدند پدران آنها چون غافلند از ياد خدا و پيغمبر او و مواعيدش چنانچه در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى در مجمع فرموده بهتر آنستكه ما نافيه باشد و جمله در موضع نصب است بنابر صفت بودن براى قوم چنانچه ترجمه شد و انصاف آنستكه اين معنى اگر چه بنظر بدوى اظهر است ولى با قول خداوند كه در سوره قبل بيان شد ان من امّة الّا خلافيها نذير منافات دارد و توجيهاتى كه در مجمع براى آن ذكر شده موجّه نيست خصوصا با آنكه قدر متيقّن از آن قوم قريشند كه در پدران آنها حضرت اسمعيل و ابراهيم عليهما السلام وجود داشتهاند و بتحقيق واجب و لازم شد وعده عذاب خدا بر بيشتر آنها كه با نصب امام مخالفند و اقرار بولايت امير المؤمنين و ائمه
جلد 4 صفحه 398
معصومين ندارند پس آنها بآنذوات مقدّسه ايمان نميآورند چنانچه در روايت سابق الذّكر از امام صادق عليه السّلام نقل شده و غريزه تكبّر و نخوت و عصبيّت كه ما براى مصالحى در طبيعت آنها قرار داده بوديم چنان بر آنها مسلط گشته كه مانند غلهائى كه از سينه تا چانه آنها گرفته باشد گردن گيرشان شده و سر آنها را بالا برده و چشمشانرا از ديدن معجزات تو بسته است كه گردنكشى ميكنند و نظر در آنها نمينمايند و چون كليّه صفات رذيله ناشى از غرائزى است كه خداوند در طبع بشر قرار داده براى آنكه با مراجعه بعقل تعديل و صرف در محل لازم شود آثار آنها جائز است اسناد بخدا داده شود باعتبار مبدء آن مثلا تكبّر و نخوت و حسد ناشى از حسّ عزت طلبى است كه بايد در بشر باشد براى ارتقاء بمدارج كمال ولى بايد با مراجعه بعقل و شرع تعديل و صرف در محل لازم شود و اگر بيجا و بىاندازه بكار برده شود ضرر آن بانسان ميرسد و خودش مقصّر است و لذا ميتوان گفت خدا آن غلها را بگردن آنها نهاده بود و ميتوان گفت خودشان مقصّر بودند كه تكبّر و عصبيّت را با متكبّر و در دين حقّ بكار نبردند و با پيغمبر و امام و در دين باطل آباء خودشان ابراز نمودند و خدا آنها را در آخرت باين كيفيّت عذاب خواهد فرمود و همان صفت تكبّر در مقابل آنها و صفت تعصّب در دين اسلاف از پشت سرشان مانند دو سدّ كشيده شده و از طرف راست و چپشان متّصل بهم گشته و ساير صفات رذيله از قبيل حسد و كينه و عناد و نفاق و شقاق بر آنها احاطه نموده و مانند روپوشى براى بالاى سرشان شده و چشمهاشان را از ديدار آيات الهى كور كرده ديگر راه راست و طريق هدايت الهى را نمىبينند و از جاى خود نميتوانند حركت كنند تا پيروى از تو نمايند چون در مطموره جهل و اغراض فاسده محبوسند و راهى از پيش و پس ندارند اين در صورتى است كه كلام مبنى بر تمثيل و تشبيه باشد چنانچه گفته شده است و الّا مراد معناى حقيقى آنست چنانچه قمّى ره فرموده كه نازل شد در باره ابو جهل و چند نفر از كسان او و اين در وقتى بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ايستاده بود بنماز و ابو جهل قسم خورده بود كه اگر به بيند پيغمبر نماز ميخواند مغز او را خرد نمايد پس آمد و در دستش سنگى بود و پيغمبر مشغول نماز بود پس هر چه خواست سنگ را بجانب حضرت پرتاب كند دستش بگردنش چسبيد و سنگ بدستش و
جلد 4 صفحه 399
چون نزد يارانش آمد سنگ از دستش افتاد بعد يكى از كسانش برخاست و گفت من او را ميكشم و چون نزديك شد بقدريكه قرائت حضرت را ميشنيد مرعوب شد و برگشت نزد يارانش و گفت چيزى مانند حيوان نرى كه دمش را ميجنبانيد بين من و او حائل شد و ترسيدم جلو بروم و بنابراين مراد از سدّ حائل و مانع الهى است بين كفار و پيغمبر كه بواسطه آن نميتوانستند باو نزديك شوند و مراد از اغشاء كشيدن پرده است بر روى چشمهاشان كه آنحضرت را نمىديدند چنانچه نديدند او را بعد از تلاوت اين آيه و بيرون آمدن از بين آنها براى هجرت بمدينه از خانه خود و در غير اينموقع از مواقع ديگرى كه ذكر نمودهاند در هر حال خداوند ميفرمايد از ايمان آنها مأيوس باش فرق نميكند بحال آنها چه موعظه و نصيحت و انذار و تخويف بنمائى آنها را چه ننمائى ايمان نخواهند آورد نه بتو و نه بخدا و نه بولايت امير المؤمنين و اولاد طاهرين او عليهم السلام چنانچه در حديث سابق از امام صادق عليه السّلام نقل شده و جز اين نيست كه انذار و تخويف تو نافع است بحال كسيكه دور است از تعصّب و عناد و بديده انصاف در قرآن و امام نظر نموده و بنا بر پيروى از آن دو گذارده و از خداى مهربان پنهان از انظار ترسيده يا وقتى كه خود از انظار مردم پنهان است ترسيده پس بشارت ده چنين شخصى را بآمرزش گناهان سابقهاش و ثواب خوب خالص رضايت بخش در آخرت و بدانكه ما تمام بندگانرا در قيامت زنده ميكنيم و اعمال سابقه و آثار خيريّه باقيه آنها را در دنيا تا باقى است مينويسيم و در دفتر اعمالشان ثبت مينمائيم و هر چه در دنيا وجود دارد از جواهر و اعراض و آنچه بايد بوجود آيد از افعال و احوال خوب و بد بندگان و حوادث ايّام ما در لوح محفوظ تمام را احصاء و ضبط نمودهايم و آن در مقابل ملائكه است كه بايد بر طبقش عمل نمايند و لذا امام مبين خوانده شده چنانچه گفتهاند و در مجمع نقل نموده كه بنى سلمه در كنار مدينه منزل داشتند و به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شكايت نمودند از دورى منازلشان بمسجد براى آمدن بنماز پس اين آيه نازل شد و بنابراين مراد از آثار ظاهرا جاى قدمهاى آنها باشد كه هر يك ثبت ميشود براى ثواب و در چند روايت معتبر امام مبين كه خداوند علم اوّلين و آخرين را در وجود او احصاء نموده بامير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده و ظاهرا مراد از احصاء جمع
جلد 4 صفحه 400
و درج و ثبت است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنّا جَعَلنا فِي أَعناقِهِم أَغلالاً فَهِيَ إِلَي الأَذقانِ فَهُم مُقمَحُونَ «8»
محققا ما قرار داديم در گردن آنها غلهايي پس اينکه غلها تا ذقن آنها بود پس آنها نميتوانند سر فرود بياورند.
اينکه آيه شريفه دو نحوه تفسير شده يكي آنكه:
إِنّا جَعَلنا فِي أَعناقِهِم أَغلالًا كنايه باشد از كبر و نخوت و حب دنيا و هواي نفس و عصبيت و عناد که اينها بمنزله غل هستند و بر گردن آنها بار شده.
فَهِيَ إِلَي الأَذقانِ غل در گردن بخصوص که دستها هم بگردن بسته شده که معناي غل هست زير ذقن را ميگيرد نميگذارد سر فرود آيد.
فَهُم مُقمَحُونَ يعني تسليم فرمايشات نبي نميشوند و سر باحكام دين فرود نمياورند اينکه حب شهوات مانع از قبول ايمان است چنانچه امروز هم همه مشاهده ميكنيم که ابناء امروزه زير بار احكام دين نميروند و تسليم فرمايشات نبي و ائمه و قرآن و علماء نميشوند براي همين هوي و هوسها ديگر اينكه مراد فرداي قيامت باشد که اينکه كفار و مشركين و ضالّين و ظالمين را در غل و زنجير ميكشند که خطاب ميرسد بملائكه عذاب خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الجَحِيمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِي سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُونَ ذِراعاً فَاسلُكُوهُ الحاقّة آيه 30 الي 33 و نيز ميفرمايد: إِذِ الأَغلالُ فِي أَعناقِهِم وَ السَّلاسِلُ يُسحَبُونَ فِي الحَمِيمِ ثُمَّ فِي النّارِ يُسجَرُونَ مؤمن آيه 73 و ميفرمايد إِنّا أَعتَدنا لِلكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغلالًا وَ سَعِيراً دهر آيه 4 لكن معناي اول اقرب بنظر ميآيد بقرينه آيه بعد که ميفرمايد:
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 8)- این آیه ادامه توصیف این گروه نفوذ ناپذیر است، در نخستین توصیف آنها میگوید: «ما در گردنهای آنها غلهایی قرار دادیم که تا چانههای آنها ادامه دارد، و سرهای آنها را به بالا نگاه داشته است» (إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ).
چه جالب است تشبیهی که از حال بت پرستان لجوج خصوصا سران آنها به
ج4، ص84
چنین انسانهایی شده، آنها طوق «تقلید» و زنجیر «عادات و رسوم خرافی» را بر گردن و دست و پای خود بستهاند و غلهای آنها آنقدر پهن و گسترده است که سر آنها را بالا نگاهداشته و از دیدن حقایق محروم ساخته، آنها اسیرانی هستند که نه قدرت فعالیت و حرکت دارند و نه قدرت دید! آیه فوق هم میتواند ترسیمی از حال این گروه بیایمان در دنیا باشد، و هم بیان حال آنها در آخرت که تجسمی است از مسائل این جهان.
نکات آیه
۱ - مردمى که ایمان نیاورند و محکوم به عذاب الهى گردند، مانند کسانى اند که در گردنشان تا چانه ها، غل و زنجیر قرار داشته و سرهایشان به طرف بالا مانده باشد. (إنّا جعلنا فى أعنقهم أغللاً فهى إلى الأذقان فهم مقمحون) «ذقن» (مفرد «أذقان») به معناى چانه و «قمح» (ریشه «مقمحون») به معناى بلند کردن سر است. گفتنى است آیه شریفه در مقام تمثیل و تشبیهِ حالِ کافران و مشرکانِ لجوجى است که نمى خواستند هرگز ایمان بیاورند.
۲ - کافران و مشرکان لجوج و حق ناپذیر، محروم از فهم صحیح حقایق الهى (إنّا جعلنا فى أعنقهم أغللاً... فهم مقمحون) از تشبیه کافران لجوج و حق ناپذیر به انسان هایى که چون اسیران، غل و زنجیر بر گردن دارند و سرهایشان بالا مانده و از دیدن اطراف خویش محروم اند، برداشت یاد شده به دست مى آید.
۳ - لجاجت و حق ناپذیرى، موجب محرومیت از فهم صحیح حقایق الهى (فهم لایؤمنون . إنّا جعلنا فى أعنقهم أغللاً ... فهم مقمحون)
موضوعات مرتبط
- تشبیهات قرآن: تشبیه اهل عذاب ۱; تشبیه به زنجیر بسته ۱; تشبیه کافران ۱
- حق: آثار حق ناپذیرى ۳; محرومیت حق ناپذیران ۲
- دین: عوامل محرومیت از فهم دین ۳; محرومان از فهم دین ۲
- قرآن: تشبیهات قرآن ۱
- کافران: محرومیت کافران ۲
- لجاجت: آثار لجاجت ۳
- مشرکان: محرومیت مشرکان ۲
منابع