الأنبياء ٢٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
کپی متن آیه
أَمِ‌ اتَّخَذُوا مِنْ‌ دُونِهِ‌ آلِهَةً قُلْ‌ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ‌ هٰذَا ذِکْرُ مَنْ‌ مَعِيَ‌ وَ ذِکْرُ مَنْ‌ قَبْلِي‌ بَلْ‌ أَکْثَرُهُمْ‌ لاَ يَعْلَمُونَ‌ الْحَقَ‌ فَهُمْ‌ مُعْرِضُونَ‌

ترجمه

آیا آنها معبودانی جز خدا برگزیدند؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید! این سخن کسانی است که با من هستند، و سخن کسانی [= پیامبرانی‌] است که پیش از من بودند!» امّا بیشتر آنها حق را نمی‌دانند؛ و به همین دلیل (از آن) روی گردانند.

|آيا به جاى او خدايانى براى خود گرفته‌اند؟ بگو: برهانتان را بياوريد. اين [حجت خواهى‌] سخن و تذكار كسانى است كه با منند و تذكار كسانى است كه پيش از من بودند. اما بيشترشان حق را نمى‌شناسند و لذا از آن رويگردانند
آيا به جاى او خدايانى براى خود گرفته‌اند؟ بگو: «برهانتان را بياوريد.» اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده. [نه!] بلكه بيشترشان حق را نمى‌شناسند و در نتيجه از آن رويگردانند.
آیا خدا را رها کرده و خدایان باطل بی‌اثر را برگرفتند؟ بگو: برهانتان چیست؟ بیاورید. این ذکر (خدای یکتا و دعوت به توحید، سخن من و عالمان) امت من است و همه انبیاء و دانشمندان پیش از من، اما بیشتر این مشرکان به حق دانا نیستند که از آن اعراض می‌کنند.
[شگفتا!] آیا به جای خدا معبودانی اختیار کرده اند؟ بگو: [اگر انتخاب شما حق است] دلیل و برهانتان را [بر آن] بیاورید، این [قرآن] یادآور امت من [نسبت به توحید و نفی شرک] و یادآور امت های پیش از من [نسبت به معارف توحیدی دیگر کتاب های آسمانی] است؛ [حق نه این است که مشرکان می گویند] بلکه بیشترشان حق را نمی شناسند و به این سبب از آن روی گردانند.
آيا به جز او خدايانى را برگزيده‌اند؟ بگو: حجت خويش بياوريد. در اين كتاب سخن كسانى است كه با من هستند و سخن كسانى كه پيش از من بوده‌اند. نه، بيشترينشان چيزى از حق نمى‌دانند و از آن اعراض مى‌كنند.
یا به جای او خدایانی را به پرستش گرفته‌اند؟ بگو برهانتان را بیاورید، این یاد کرد همراهان من و یاد کرد پیشینیان من است، ولی بیشترینه‌شان حق را نمی‌شناسند و رویگردانند
بلكه بجز او خدايانى گرفته‌اند؟! بگو: حجتهاى خويش را بياوريد. اين- آنچه در قرآن است- يادكرد كسانى است كه با من‌اند و يادكرد كسانى است كه پيش از من بوده‌اند. بلكه بيشترشان حق- توحيد- را نمى‌دانند و از اين رو رويگردانند.
آیا آنان غیر از یزدان، معبودهائی را (سزاوار پرستش دیده و) به خدائی گرفته‌اند؟! بگو: دلیل خود را (بر این شرک) بیان دارید. این (قرآن است که) راهنمای کسانی است که با من همراهند (و پسینیان بشمارند) و این (هم تورات و انجیل و دیگر کتابهای آسمانی که) راهنمای کسانی بوده که قبل از من می‌زیسته‌اند (و پیشینیان نامیده می‌شوند. هیچ کدام شرک را جائز نمی‌دانند و بلکه مردمان را به توحید و یکتاپرستی می‌خوانند. لذا گمان شما در امر شرک، نه بر عقل و نه بر نقل استوار است). اصلاً اغلب آنان (این کتابها را اندیشمندانه بررسی نکرده‌اند و چیزی از) حق نمی‌دانند، و این است که (از یکتاپرستی و ایمانِ ناآلوده به کثافت شرک) روی گردانند.
یا غیر از او خدایانی برای خود برگرفته‌اند؟ بگو: «برهانتان را بیاورید.» این است یادواره‌ی هر که با من است و یادواره‌ی هر که پیش از من بوده‌است. (نه!) بلکه بیشترشان حق را نمی‌دانند، پس از آن رویگردانند.
یا برگرفتند جز وی خدایانی بگو بیارید برهان خود را این است یادآوری آنان که با منند و یادآوری آنان که پیش از منند بلکه بیشترشان نمی‌دانند حقّ را پس ایشانند روی‌گردانان‌

Or have they taken, besides Him, other gods? Say, “Bring your proof. This is a message for those with me, and a message of those before me.” But most of them do not know the truth, so they turn away.
ترتیل:
ترجمه:
الأنبياء ٢٣ آیه ٢٤ الأنبياء ٢٥
سوره : سوره الأنبياء
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مِن دُونِهِ»: علاوه از خدا. غیر از خدا. «هذا»: این. مراد وحی یا قرآن و سائر کتابهای آسمانی است. «ذِکْرُ»: تذکّر و رهنمود. یادآور و راهنمای مردم به خدا و دین (نگا: أعراف / و ، طه / ).


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24»

آيا آنها (كافران) بجاى خداوند (يكتا) خدايان ديگرى را گرفته‌اند؟ (پس به آنان) بگو: دليل‌تان را بياوريد. اين (قرآن) يادنامه‌ى پيروان من و يادنامه كسانى است كه پيش از من بوده‌اند (كه همه بر نداشتن شريك براى خداوند اتفاق كلمه دارند) امّا اكثر مردم، حقّ را نمى‌دانند، پس (از آن) روى گردانند.

نکته ها

على عليه السلام فرمود: همانا با نزول قرآن به پيامبر، علم پيامبران پيشين و علم اوصيا و علم آنچه كه تا قيامت رخ مى‌دهد، داده شده است. آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد كه‌


«1». تفسير صافى.

جلد 5 - صفحه 439

خداوند به پيامبرش مى‌گويد: «1» هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي‌ ... بنابراين قرآن، حاوى علم ما كان و ما يكون است.

پیام ها

1- هر كس از خداوند واحد دور شود، در دام خدايان متعدّد مى‌افتد. «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً»

2- پيامبر بايد با مردم برخورد استدلالى كند واز آنان برهان بخواهد. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ»

3- توحيد، داراى دليل است، لَوْ كانَ فِيهِما ... امّا شرك هيچ دليلى ندارد. «2»

«هاتُوا بُرْهانَكُمْ»

4- در اصول عقايد نمى‌توان تقليد كرد. «هاتُوا بُرْهانَكُمْ»

5- توحيد پيام تمام كتب آسمانى است. «ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي»

6- كتب آسمانى مايه زنده شدن فطرت خفته و يادآور دانسته‌هاى فراموش شده است. «ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي»

7- در فضاى جهل، نه اقبال اكثريّت ارزش دارد و نه اعراض آنها. «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24»

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً: آيا فراگرفتند غير از خداى تعالى خدايان ديگرى. تكرار كلام به جهت عظمت كفر ايشان و فضاحت امرشان و توبيخ جهالت آنها است كه با ذات منعم حقيقى، غير را پرستش و ستايش نمودند؛ و اين در نهايت قباحت و شناعت مى‌باشد. قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ‌: بگو اى پيغمبر براى اتمام حجت بياوريد برهان خود را در ادعاى خود، زيرا هر دعوى كه از دليل و برهان عارى باشد مقبول نخواهد بود. هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ‌: بگو اى پيغمبر اين قرآن ذكر آنان است كه بامنند از آنچه آنها محتاجند از حلال و حرام و قضايا و احكام دينى و آخرتى عموم طبقات تا انقراض عالم. وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي‌: و يادآورى اخبار آنانكه پيش از من بودند؛ چنانچه در ذيل حديث شريف عياشى از حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله كه مى‌فرمايد:


«1» التوحيد، شيخ صدوق، ص 397، باب الاطفال، روايت 13.

جلد 8 - صفحه 378

كتاب اللّه فيه بيان ما قبلكم من خبر و خبر ما بعدكم و حكم ما بينكم و هو الفصل ليس بالهزل من وليّه من جبّار فعمل بغيره قصمه اللّه و من التمس الهدى فى غيره اضلّه اللّه.

قرآن كتاب خدا در آنست خبر پيش از شما و خبر بعد از شما، و حكم آنچه ما بين شما است. و قرآن جدا كننده حق است از باطل، نيست هزل و بيهوده؛ هر كه پشت كند قرآن را از متكبران، پس عمل نمايد به غير قرآن، درهم شكند خدا او را. و هر كه طلب كند هدايت را در غير قرآن، واگذارد او را خدا به حال خود. «1» بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَ‌: بلكه بيشتر ايشان نمى‌دانند حق را، يعنى در صدد فهم نيستند كه حق را از باطل تميز دهند. فَهُمْ مُعْرِضُونَ‌: پس ايشان اعراض مى‌كنند از تفكر و تأمل، يعنى مستمرند در اعراض از توحيد و پيروى پيغمبر، و برنمى‌گردند از سركشى و گمراهى، اگرچه مكرر شود بر آنها آيات و بينات.

تبصره: در اين آيه شريفه خداوند سبحان اتمام حجت فرمايد بر مشركين و مخالفين دين مبين بدين تقرير كه: بگو اى پيغمبر به آنها كه: اولا: شما را در ادعاى فاسد خود هيچ برهانى نيست، اگر هست بياوريد برهان را بر اثبات آن.

ثانيا: برهان حق و حقانيت با من و تابعين من است، يعنى قرآن كه بينات باهره آن ظاهر و آيات قاهره آن بر عالميان هويدا است، و نيز با من است آنچه باشد به آن كتب سماويه و شهادت دهد به آن السنه رسولان الهيه تماما. پس اين وحى الهى و برهان قاطع عقلى يادآورى پيروان من و يادآورى امم سابقه است كه اقامه دين نمودند، شما هم اقامه دين نمائيد. يا به تقرير ديگر آنكه اين كتاب نازل شده بر من، و آن كتاب نازله بر انبياء سلف از تورات و انجيل و زبور و صحف، پس مراجعه كنيد و نظر نمائيد آيا در يكى از آنها غير از امر به توحيد و نهى از شرك بوده. بنابراين چگونه كفران مى‌ورزيد و اعراض مى‌نمائيد؛ و لذا


«1» تفسير عياشى، ج 1، ص 3، روايت 2.

جلد 8 - صفحه 379

در تأييد و تأكيد آن فرمايد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21» لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «22» لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ «23» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ «25»

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ «26» لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ «27» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‌ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ «28» وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ «29» أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)

ترجمه‌

- آيا اختيار نمودند براى خود خدايانى را از زمين كه آنها زنده كنند مردگانرا

اگر بودى در آن دو خدايانى غير از خدا هر آينه تباه شده بودند پس منزّه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف ميكنند

پرسيده نميشود از آنچه ميكند و آنها پرسيده ميشوند

آيا گرفتند غير از او خدايانى بگو بياوريد دليلتان را اين كتاب كسانى است كه بامنند و كتاب كسانيكه بودند پيش از من بلكه بيشتر آنها نميدانند حقّ را پس آنان رو گردانانند

و نفرستاديم پيش از تو هيچ پيغمبرى را مگر كه وحى مينموديم باو كه نيست خدائى مگر من پس بپرستيد مرا

و گفتند گرفت خداى بخشنده فرزندى منزّه است او بلكه بندگانى باشند گرامى داشتگان‌

پيشى نميگيرند او را بگفتار و ايشان بفرمان او كار ميكنند

ميداند آنچه پيش روى آنها است و آنچه پشت سر دارند و شفاعت نميكنند مگر


جلد 3 صفحه 545

براى كسيكه بپسندد و ايشان از ترس اويند بيمناكان‌

و هر كه بگويد از آنها كه منم خدائى غير از او پس آنرا جزا ميدهيمش دوزخ اينچنين جزا ميدهيم ستمكاران را

و آيا نديدند آنانكه كافر شدند آنكه آسمانها و زمين بودند بسته پس گشاده نموديم آن دو را و بوجود آورديم از آب هر چيز زنده‌اى را آيا پس ايمان نميآورند.

تفسير

- كلمه ام متضمّن معناى استفهام انكارى است كه براى تخطئه و توبيخ و ملامت مشركين ذكر شده و مراد آنستكه آيا ميشود خدايانى كه مصنوع از اجزاء ارضيّه از قبيل سنگ و چوب و فلزّاتند آنها احياء موتى نمايند مسلّم است كه نميشود پس آنها خدا نيستند چون لازمه خدائى قدرت بر ايجاد و اعاده است اگر چه اهل شرك چنين ادّعائى را در باره خدايانشان نداشته باشند و محتمل است من الارض متعلّق به ينشرون باشد و بنابراين جنس خدايان ذكر نشده بلكه مبدء نشر را بيان فرموده است و در هر حال استدلال فرموده بر اثبات توحيد و نفى شرك بدليلى كه بدو بيان ميتوان آنرا تقريب نمود يكى آنكه دليل مبنى بر قياس خطابى و موعظه حسنه باشد و بيان آن بنظر حقير بآن است كه گفته شود ما مى‌بينيم اوضاع عالم و گردش كواكب و افلاك مرتّب و منظّم و اوضاع علويّه و سفليّه و موجودات آنها بنظام احسن آراسته و پيراسته است و معلوم است كه اينها همه اجزاء يك اداره و كارمندان يك كارفرما هستند آفتاب و ماه بزمين ميتابند و باد و باران وزش و ريزش ميكنند و زمين نباتات را ميروياند و حيوان و انسان ميخورند و بكمال لايق خود ميرسند و مسلّم و مشهور است و بتجربه قطعيّه رسيده كه اگر در يك اداره دو مدير و حكم فرما در عرض يكديگر وجود داشته باشند امر آن اداره مختلّ و فاسد ميگردد كه گفته‌اند ده درويش در يك گليم بگنجند و دو پادشاه در يك اقليم نگنجند پس ناچار در طول مدّت هر كدام براى خود قسمتى از اقليم را اختيار ميكنند و مملكت تقسيم و اداره تجزيه ميشود و از وحدت خارج ميگردد يا با يكديگر جنگ ميكنند و يكى غالب و ديگرى مغلوب و منكوب خواهد شد چنانچه خداوند در سوره مؤمنون اشاره به اين معنى فرموده علاوه بر آنكه شركت از لوازم عجز و فقر و احتياج است و اينمعانى از ساحت ربوبى دور و موصوف باين صفات نميشود خالق عالم باشد و بنابراين مراد از فساد تفرّق‌


جلد 3 صفحه 546

اجزاء و اختلال اوضاع است ديگر آنكه دليل مبنى بر حكمت و برهان عقلى باشد باين تقريب كه اگر دو خدا يا بيشتر موجود باشد لابد هر يك بايد داراى حيات و علم و قدرت و اراده و اختيار و ساير صفات كماليّه باشند كه بآن لايق ستايش و پرستش گردند و نيز بايد در هر يك خصوصيّتى باشد كه از ديگرى بآن ممتاز گردد و بنابراين هر يك مركّب شوند از امر مشترك و مختص و عقل حاكم است كه هر مركّبى بايد اجزائش قبل از خودش وجود داشته باشد و خالق همه موجودات نميشود و بنابراين مراد از فساد بطلان و ضياع و نيستى و وجود نيافتن است براى نبودن وجود دهنده و اين بيان اگر چه اتقن و امتن است ولى انصاف آنستكه بيان اوّل اظهر و انسب با سياق كلام است در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند دليل بر توحيد چيست فرمود اتصال تدبير و كمال صنع چنانچه خداوند فرموده لو كان فيهما آلهة الا اللّه لفسد تا و اين اشاره به بيان اوّل است در هر حال منزّه است خداوندى كه آفريننده عرشى است كه احاطه بجميع اجسام دارد و محلّ تدابير و منشأ تقادير است و در ضمن آية الكرسى و غيرها بيان آن شد از شريك و زن و فرزند و امثال آنها كه بيخردان براى او اثبات ميكنند و ذات مقدّسش را باتخاذ آنان توصيف مينمايند و كسى حقّ ندارد در كار خدا چون و چرا نمايد چون كارهاى او تماما مطابق حكمت و مصلحت است و او است داراى سلطنت حقّه حقيقيّه ولى بندگان كه ريزه خوار احسان اويند و كارهاى آنها گاهى صواب و گاهى خطا است مسئولند در پيشگاه الهى تا معلوم شود حقّ خدمت و شكر نعمت را بجا آورده‌اند يا نه در توحيد از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند چگونه از كارهاى خدا پرسش نشود فرمود براى آنكه خدا نكند مگر كارى كه حكمت و صلاح است و او است متكبّر جبّار و واحد قهّار پس هر كس بر خود نپسندد حكم او را كافر است و هر كس منكر و ناروا خواند كارى از كارهاى او را منكر خدائى او شده و از امام رضا عليه السّلام روايت شده كه خداوند متعال فرمود اى پسر آدم بمشيّت من تو داراى مشيّت شدى و بقوّت من ادا نمودى واجبات مرا و بنعمت من قدرت بر معصيت من پيدا كردى من تو را شنوا و بينا و توانا نمودم هر خيرى بتو رسد از خدا است و هر شرّى بتو رسد از خودت است و اين براى آنستكه‌


جلد 3 صفحه 547

من سزاوارترم بكارهاى خوب تو از تو و تو سزاوارترى بكارهاى بدت از من و اين براى آنستكه من مسئوليّت در كارم ندارم و مردم در كارهاشان مسئولند و شمّه‌اى از اين مقال در اواخر سوره بقره ذيل آيه تلك الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض تحت عنوان تحقيق رشيق گذشت كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و خداوند براى اظهار شناعت گفتار و كردار مشركين و مزيد رسوائى و فضاحت آنها در آئين ثانيا ادّعاى آنانرا بصورت استفهام انكارى نقل فرموده و به پيغمبر خود دستور داده كه از آنها مطالبه دليل و برهان فرمايد چون ادّعاء بى‌دليل پذيرفته نيست و ضمنا اشاره فرموده بدليل اقناعى ديگرى كه هر منصفى آنرا مى‌پسندد باين تقريب كه اين قرآن است موجب تذكّر كسانى كه بامنند و بمن ايمان آوردند و اين موجب تذكّر امم سابقه از تورية و انجيل و زبور و غيرها است كه همه در دسترس شما ميباشد به بينيد جز توحيد در آنها ذكرى شده و نامى از شريك براى خدا برده‌اند و اين استدلالى است از كتب سماوى هر ملّتى بر نفى شرك و لوازم آن و بنابراين كلمه هذا اشاره بقرآن است و براى اشاره بذكر من قبلى كه مراد از آن ساير كتب سماوى است بايد اسم اشاره تقدير شود و محتمل است هذا اشاره بمجموع كتب سماوى باشد و افراد اسم اشاره بملاحظه آنستكه خبر ذكر است كه بر همه صادق است و محتمل است هذا اشاره بتوحيد حقّ باشد كه مستفاد از آيات سابقه و سرمايه ذكر و ورد اهل ايمان به پيغمبر ما و ساير انبياء عظام بوده و دلالت آن بر نفى شرك براى آنستكه ذكر آنها حقّ بوده و خلاف آن باطل است چون نميشود گفت طريقه تمام انبياء و پيروانشان حقّ نبوده و مناسب با هر دو معنى است روايت مجمع از امام صادق عليه السّلام كه فرمود مراد از ذكر من معى ذكر كسانى است كه با آنحضرت بودند و فعلا وجود دارند و مراد از ذكر من قبلى ذكر كسانى است كه پيشتر بودند و در برهان از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه من معى على بن أبي طالب و من قبلى انبياء و اوصياء عليهم السلامند و اللّه اعلم ولى انصاف آنستكه معناى اوّل احسن و الطف و اكمل است و خداوند اخيرا از محاجّه با مشركين صرف نظر نموده و به پيغمبر خود گوشزد فرمود كه علّت اعراض بيشتر كفّار از حقّ جهالت و نادانى آنها است كه تميز بين حقّ و باطل نميدهند و بدون تفكّر و تأمّل‌


جلد 3 صفحه 548

از ايمان بخدا و پيغمبر رو گردانند و ما پيش از تو هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر آنكه وحى مينموديم باو يا وحى ميشد چون يوحى بياء نيز قرائت شده كه نيست معبود بحقّى مگر من پس پرستش و بندگى كنيد مرا نه غير مرا و گفتند يهود عزير پسر خدا است و گفتند نصارى مسيح پسر خدا است و گفتند طائفه‌اى از عرب ملائكه دختران خدايند منزّه است خداوند از اين نسبتها بلكه آنها بندگان گرامى خدايند كه بدون گفته او سخنى نگويند مانند بنده مؤدّب فرمانبردار و هميشه بفرمان او كار ميكنند در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مرد و زنى خدمت آنحضرت بمرافعه آمدند صداى مرد بسرزنش بلند شد حضرت فرمود چخ و او خارجى بود ناگاه سرش مانند سگ شد پس مردى بحضرت عرض كرد يا امير المؤمنين باين خارجى بانگ زدى سرش سر سگ شد چرا با معاويه اين كار را نميكنى فرمود و اى بر تو اگر بخواهم معاويه را با تختش اينجا حاضر كنم از خدا ميخواهم تا حاضر كند ولى از براى خدا خزانه‌هائيست نه از طلا و نقره بلكه از اسرار نگفتنى و اين معناى بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول است و خدا ميداند اعمال گذشته و آينده ايشانرا و شفاعت نميكنند مگر از براى كسيكه پسنديده است خدا دين او را چنانچه در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده و در خصال از امام صادق و در توحيد از امام كاظم عليهما- السلام تأييد شده و فرموده‌اند شفاعت جائز است در باره فسّاق و اهل معاصى كبيره در صورتى كه دين آنها مرضى خدا باشد يعنى شيعه دوازده امامى باشند و امّا كسانيكه مرتكب معصيت كبيره نشدند خداوند از معصيت صغيره آنها ميگذرد و داخل بهشت ميشوند و اهل كفر و ضلالت قابل شفاعت نيستند و مخلّد در جهنّم خواهند بود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده شفاعت من مخصوص است باهل كبائر از امّت من و بندگان گرامى او براى عظمتش از ترس او بيم دارند با دلبستگى چون خشيت ترس با تعظيم و اشفاق ترس با اعتناء است و هر بنده‌اى از آن بندگان خدا كه مدّعى الوهيّت شود و بگويد من خدايم نه خدا كه معبود بحقّ است خداوند او را مخلّد در جهنّم خواهد فرمود با كمال قرب و منزلتى كه نزد خدا داشته اين چنين جزا ميدهد خداوند ستمكاران بخويش و خلق را بسبب شرك و كفر كه‌


جلد 3 صفحه 549

ملاحظه اعمال سابقه آنها را نخواهد فرمود بر فرض صدور چنين ادّعاء قبيحى از آنان آيا نديدند آنانكه كافر شدند و خدا را مانند خلق ناتوان پنداشتند و ندانستند كه آسمانها و زمين در بدو خلقت بسته و پيوسته بودند يعنى آسمان بسته بود كه باران از آن نمى‌آمد و زمين پيوسته بود كه گياه از آن نميروئيد و چون خداوند زمين را مقرّ جنبندگان قرار داد ابرهاى متراكم بسته را گسسته و زمين متلاصق پيوسته را شكفته و ابواب رحمت را از جهت عالى و سافل گشاده و باز فرمود و سبزه و گل و ريحان و اشجار و اثمار و انهار پديدار شد چنانچه فرموده ففتحنا ابواب السّماء بماء منهمر و فجّرنا الارض عيونا فالتقى الماء على امر قد قدر و اينها همه از بركات آب بود كه از آسمان بزمين آمد و هر زنده و جنبنده‌ئى كه داراى روح نباتى و حيوانى بود از آن بسهم خود استفاده كرد و واجد حيات شد و طعم آنرا چشيد چون فرموده‌اند طعم آب طعم حيات است و هنوز هم همه ساله اين قدرت از خداوند در معرض مشاهده خلق قرار ميگيرد و مى‌بينند آسمان گسسته و از آن باران رحمت سرازير ميشود و زمين شكافته و گلهاى رنگارنگ از آن سر كشيده شكفته و خندان ميگردد و علاوه بر تأمين روزى حظّ نظرى از آن مى‌برند و تصوّر نميكنند كه چنين خداوند قادر بخشنده مهربانى اجلّ از آنستكه شريك يا زن يا فرزند داشته باشد چون همه مخلوق او هستند و نسبتشان باو يكى است و بايد بسعى و عمل نزديك باو شوند و توالد و تناسل در اجسام است و خداوند از آن منزّه است چون جسم محدود است و خداوند محيط و بنابراين مراد از رتق و فتق آسمانها بسته بودن و باز شدن جهات علويّه و ابواب رحمت الهيّه است و مراد از رتق و فتق زمين اتصال اجزاء ارضيه و انفصال آنها از يكديگر است و اينمعنى واضح و منطبق با احساس و مناسب با نسبت ديدن بآن و موافق با مضمون روايات متعدده معتبره از ائمه اطهار عليهم السّلام ميباشد بخلاف آنكه مراد از رتق چسبيده بودن آسمانها بزمين در بدو خلقت و مراد از فتق جدا شدن آنها از زمين بعدا باشد يا مراد چسبيده بودن آسمانها بهم و يكى بودن طبقات زمين و تقسيم شدن هر يك بعدا بهفت باشد يا مراد از رتق نبودن و مراد از فتق پيدايش آنها باشد كه تمامى خلاف ظاهر و منافى با صدر و ذيل آيه شريفه است چون در صدر آيه بطور استفهام انكارى سؤال‌


جلد 3 صفحه 550

از عدم رؤيت شده كه معناى آن نسبت رؤيت است بكفّار و اين نسبت وقتى مناسب است كه رتق و فتق آسمان و زمين مرئى يا در وضوح مانند آن باشد و معانى مرقومه هيچيك از اين قبيل نيست و در ذيل آيه خداوند تصريح فرموده كه آب مايه حيات تمام موجودات حيّه است كه مبيّن معناى مأثور از ائمه اطهار است و تعجّب از مفسرين شيعه است كه با اين صدر و ذيل واضح و تكذيب امام باقر عليه السّلام در روايت كافى از آنكه مراد چسبيده بودن آسمانها بزمين باشد باز اين اقوال را نقل نموده‌اند با آنكه معاندين وقتى معناى حقيقى را از امام شنيدند تصديق نمودند كه او فرزند پيغمبر و وارث علم آنحضرت است و مستبصر شدند براى شدّت وضوح معنى بعد از بيان و اين نيست جز اعراض از خانواده عصمت و طهارت و اهميّت باقوال سخيفه اهل بدعت و ضلالت در هر حال در خاتمه امر خداوند از حال كفّار انشاء تعجّب فرموده كه آيا با اين همه آيات بيّنات باز ايمان نمى‌آورند و خداشناس نميشوند و بعضى الم ير الّذين بدون واو قرائت نموده‌اند و معنى تفاوتى پيدا نميكند چون واو استينافيّه جز منفصل نمودن معنى از سابق اثرى ندارد و علامت ابتداء بكلام است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَم‌ِ اتَّخَذُوا مِن‌ دُونِه‌ِ آلِهَةً قُل‌ هاتُوا بُرهانَكُم‌ هذا ذِكرُ مَن‌ مَعِي‌َ وَ ذِكرُ مَن‌ قَبلِي‌ بَل‌ أَكثَرُهُم‌ لا يَعلَمُون‌َ الحَق‌َّ فَهُم‌ مُعرِضُون‌َ «24»

آيا گرفتند ‌از‌ ‌غير‌ خداي‌ متعال‌ خداياني‌ بگو: بياوريد دليل‌ و برهان‌ قطعي‌ ‌بر‌ خدايان‌ ‌خود‌، ‌اينکه‌ ‌است‌ پند و ياد آوري‌ كساني‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌من‌ هستند و جزو امّت‌ ‌من‌ هستند و متابعت‌ مرا مي‌كنند و پند و يادآوري‌ كساني‌ ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ ‌من‌ بودند ‌از‌ انبياء سلف‌ و امم‌ ماضيه‌ بلكه‌ اكثر ‌اينکه‌ مشركين‌ جاهل‌ ‌به‌ حق‌ هستند و نمي‌دانند ‌پس‌ ‌آنها‌ اعراض‌ ‌از‌ حق‌ ميكنند و قبول‌ نميكنند.

(أَم‌ِ اتَّخَذُوا مِن‌ دُونِه‌ِ آلِهَةً): استفهام‌ انكاري‌ ‌است‌ ‌يعني‌ نبايد اتخاذ كنند چنانچه‌ كساني‌ ‌که‌ مرتكب‌ عمل‌ قبيحي‌ ‌ يا ‌ فعل‌ حرام‌ مي‌شوند مي‌گويي‌: چه‌ باعث‌ شد ‌که‌ ‌اينکه‌ عمل‌ ‌را‌ بجا آوري‌!‌-‌ كي‌ تو ‌را‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ عمل‌ وادار كرد! ‌يعني‌ نبايد ‌اينکه‌ عمل‌ ‌را‌ مرتكب‌ شوي‌.

(قُل‌ هاتُوا بُرهانَكُم‌): چه‌ آثاري‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ بت‌ها مشاهده‌ كرده‌ايد:

«قال‌َ هَل‌ يَسمَعُونَكُم‌ إِذ تَدعُون‌َ أَو يَنفَعُونَكُم‌ أَو يَضُرُّون‌َ» شعراء آيه 72، هيچگونه‌ برهان‌ و دليلي‌ ندارند جز تقليد آباء لذا ‌در‌ جواب‌ ابراهيم‌ گفتند:

«قالُوا بَل‌ وَجَدنا آباءَنا كَذلِك‌َ يَفعَلُون‌َ» شعراء آيه 74.

(هذا ذِكرُ مَن‌ مَعِي‌َ): ‌در‌ مشار اليه‌ ‌هذا‌ بعضي‌ گفتند: قرآن‌ ‌است‌.

(وَ ذِكرُ مَن‌ قَبلِي‌): كتب‌ انبياء سلف‌ ‌است‌ مثل‌ تورات‌ و انجيل‌ لكن‌ ‌اينکه‌

جلد 13 - صفحه 160

خلاف‌ ظاهر آيه شريفه‌ ‌است‌. زيرا مشار اليه‌ ‌در‌ ‌هر‌ دو جمله‌ يكي‌ ‌است‌ و ذكر ‌من‌ قبلي‌ عطف‌ ‌به‌ ذكر ‌من‌ معي‌ ‌است‌ مدخول‌ ‌هذا‌.

و تحقيق‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ مشار اليه‌ توحيد و نفي‌ شريك‌ و آلهة ‌است‌، و شاهد ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ آيه ‌بعد‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد: «وَ ما أَرسَلنا مِن‌ قَبلِك‌َ مِن‌ رَسُول‌ٍ إِلّا نُوحِي‌ إِلَيه‌ِ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا أَنَا فَاعبُدُون‌ِ» و مراد ‌من‌ معي‌ كساني‌ هستند ‌که‌ ايمان‌ ‌به‌ پيغمبر آوردند ‌تا‌ قيامت‌ ‌که‌ امت‌ ‌او‌ هستند، و مراد و ‌من‌ قبلي‌ انبياء سلف‌ و مؤمنين‌ ‌به‌ ‌آنها‌ ‌است‌.

(بَل‌ أَكثَرُهُم‌ لا يَعلَمُون‌َ الحَق‌َّ): اكثر افراد امم‌ سابقه‌ و همين‌ امت‌ حق‌‌-‌ شناس‌ نيستند و نمي‌دانند، و مراد ‌از‌ حق‌ فقط توحيد نيست‌ بلكه‌ جميع‌ عقايد حقه‌ امروز بلكه‌ ‌از‌ زمان‌ حضرت‌ رسالت‌ ‌تا‌ زمان‌ ظهور حضرت‌ بقية اللّه‌ طبقات‌ كفار ‌از‌ طبيعي‌ و مشرك‌ و يهود و نصاري‌، و منكرين‌ بعض‌ ضروريات‌ دين‌، و مبدعين‌ و ارباب‌ ضلالت‌ ‌از‌ عامه عمياء، و طبقات‌ شيعه چهار امامي‌ واقفيه‌ فطحيه‌، و كساني‌ ‌که‌ منكر بعض‌ ضروريات‌ مذهب‌ هستند چه‌ اندازه‌ هستند، و مؤمن‌ خالص‌ چه‌ بسيار كم‌ هستند.

(فَهُم‌ مُعرِضُون‌َ): اعراض‌ ‌از‌ حق‌ كردند و ‌در‌ ضلالت‌ افتادند جايي‌ ‌که‌ پيغمبر ‌در‌ زمان‌ ‌خود‌ نسبت‌ ‌به‌ قوم‌ ‌خود‌ بگويد: «وَ قال‌َ الرَّسُول‌ُ يا رَب‌ِّ إِن‌َّ قَومِي‌‌-‌ اتَّخَذُوا هذَا القُرآن‌َ مَهجُوراً» فرقان‌ آيه 32. ديگر ‌بعد‌ ‌از‌ رحلتش‌ چه‌ شد و چه‌ها مي‌شود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 24)- این آیه مشتمل بر دو دلیل دیگر در زمینه نفی شرک است، که با دلیل گذشته مجموعا سه دلیل می‌شود.

نخست می‌گوید: «آیا آنها جز خدا معبودانی برای خود انتخاب کرده‌اند؟

بگو: دلیل خود را بیاورید» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ).

اشاره به این که اگر از دلیل گذشته دایر به این که نظام عالم هستی دلیل بر توحید است صرف نظر کنید لا اقل هیچ گونه دلیلی بر اثبات شرک و الوهیت این خدایان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبی را بی‌دلیل می‌پذیرد؟

سپس به آخرین دلیل اشاره کرده، می‌گوید: این تنها من و همراهانم نیستیم که سخن از توحید می‌گوییم، «این سخن کسانی است که با من هستند، و سخن کسانی [پیامبرانی] است که پیش از من بودند»! (هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی).

این همان دلیلی است که دانشمندان عقاید تحت عنوان اجماع و اتفاق پیامبران بر مسأله یگانگی خدا ذکر کرده‌اند.

و از آنجا که ممکن است گاهی کثرت بت پرستان برای بعضی مانع از پذیرش توحید گردد، چنین اضافه می‌کند: «اما اکثر آنها حق را نمی‌دانند لذا از آن روی گردانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).

همیشه مخالفت کردن اکثریت نادان در بسیاری از جامعه‌ها دلیلی بوده است، برای اعراض ناآگاهان، و قرآن تکیه بر این اکثریت را شدیدا محکوم کرده است.

نکات آیه

۱- مشرکان در عصر بعثت، معتقد به خدایان و معبودهاى متعدد بودند. (أم اتّخذوا من دونه ءالهة ) «ءالهة» جمع «إله» به معناى خدایان و معبودها است.

۲- هیچ معبود و خدایى جز «اللّه» در جهان وجود ندارد. (أم اتّخذوا من دونه ءالهة )

۳- بازخواست و زیر سؤال بردن عقیده و اندیشه باطل، روشى در هدایت و بیان عقیده و اندیشه درست. (أم اتّخذوا من دونه ءالهة ) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که «أم» منقطعه، بر استفهام توبیخى دلالت مى کند.

۴- پیامبر(ص)، موظف به مطالبه برهان و دلیل روشن از مشرکان در زمینه شرک آنان (قل هاتوا برهنکم ) «برهان» به معناى حجّت و دلیل روشن و فیصله دهنده میان حق و باطل است.

۵- پیامبر(ص) و مبلغان الهى، موظف به برخورد استدلالى و منطقى با مخالفان (قل هاتوا برهنکم )

۶- دلیل و برهان، ملاک صحت اندیشه و اعتقاد (قل هاتوا برهنکم )

۷- شرک، اندیشه و باورى بى دلیل، پوچ و غیر قابل اثبات است. (قل هاتوا برهنکم ) امرِ «هاتوا» تعجیزى است که نشان مى دهد مشرکان، از آوردن دلیل و برهان ناتوان اند.

۸- لزوم مبتنى بودن عقاید و باورها بر برهان و دلیل قاطع (قل هاتوا برهنکم )

۹- توحید و نفى شرک، پیام تمامى پیامبران، موحدان و کتاب هاى آسمانى (هذا ذکر من معى و ذکر من قبلى ) مشارالیه «هذا» به قرینه آیات قبل، توحید و نفى شرک است.

۱۰- قرآن و کتاب هاى آسمانى (تورات، زبور و انجیل)، مایه احیاى فطرت خفته و یادآور دانستنى هاى فراموش شده انسان ها (هذا ذکر من معى و ذکر من قبلى ) «ذکر» از نظر معنا، مانند «حفظ» است; با این تفاوت که حفظ شىء به اعتبار احراز و به دست آوردن آن و ذکر شىء به اعتبار استحضار و یادآوردن آن است (مفردات راغب). بنابراین توصیف قرآن و دیگر کتاب هاى آسمانى به «ذکر»، ممکن است به این اعتبار باشد. که یادآور دانستنى هاى فراموش شده آدمى و بیدارگر فطرت انسان غافل است.

۱۱- بیشتر مشرکان صدراسلام، ناآگاه و جاهل به حق بودند. (بل أکثرهم لایعلمون الحقّ )

۱۲- جهل و ناآگاهى، عامل روى گردانى اکثریت مشرکان از حق و روى آوردن آنان به شرک است. (بل أکثرهم لایعلمون الحقّ فهم معرضون ) «فاء» در «فهم معرضون» عاطفه و براى ربط میان مسبب و سبب است; یعنى، به دلیل این که آنان جاهل اند، از حق اعراض مى کنند.

۱۳- جهل و ناآگاهى، عامل گریز بسیارى از انسان ها از حق و حقیقت است. (بل أکثرهم لایعلمون الحقّ فهم معرضون )

۱۴- گروه بسیارى از مشرکان در صدراسلام - على رغم شناخت حق - مردمى حق گریز بودند. (بل أکثرهم لایعلمون الحقّ ) واژه «أکثر» افعل التفضیل است و نقطه مقابل آن، کثیر مى باشد - نه قلیل - و بدین جهت گروه بسیار استفاده شده است; یعنى، هر چند مشرکان دانا و حق گریز، در مقایسه با نادانان کمتر بودند; ولى خود جمعیتى چشم گیر و بسیار بودند.

۱۵- شناخت حق و جست وجو براى فهم صحیح حقایق دینى، امرى است لازم و بایسته. (بل أکثرهم لایعلمون الحقّ فهم معرضون ) آیه بالا صرفاًبراى حکایت از وضعیت مشرکان نیست; بلکه علاوه براین درصدد محکومیت و سرزنش آنان نیز هست و این مى رساند که شناخت حق، امرى لازم است; زیرا سرزنش بر امر غیر لازم معقول نیست.

موضوعات مرتبط

  • انبیا: شرک ستیزى انبیا ۹; هماهنگى انبیا ۹
  • انجیل: تذکرات انجیل ۱۰; نقش انجیل ۱۰
  • پرسش: فواید پرسش ۳
  • توحید: توحید عبادى ۲; دعوت به توحید ۹
  • تورات: تذکرات تورات ۱۰; نقش تورات ۱۰
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۲
  • جهل: آثار جهل ۱۲، ۱۳
  • حق: اهمیت تشخیص حق ۱۵; عوامل حق ناپذیرى ۱۳
  • دین: اهمیت دین شناسى ۱۵
  • زبور: تذکرات زبور ۱۰; نقش زبور ۱۰
  • شرک: پوچى شرک ۷; عوامل شرک ۱۲
  • عقیده: اهمیت برهان در عقیده ۸; برهان در عقیده ۶; پرسش از عقیده باطل ۳; عقیده باطل ۷; ملاک درستى عقیده ۶
  • فطرت: عوامل تنبه فطرت ۱۰
  • قرآن: تذکرات قرآن ۱۰; نقش قرآن ۱۰
  • کتب آسمانى: تذکرات کتب آسمانى ۱۰; شرک ستیزى کتب آسمانى ۹; نقش کتب آسمانى ۱۰; هماهنگى کتب آسمانى ۹
  • مبلغان: مسؤولیت مبلغان ۵
  • محمد(ص): مسؤولیت محمد(ص) ۴، ۵
  • مخالفان: روش برخورد با مخالفان ۵
  • مشرکان: جهل اکثریت مشرکان صدراسلام ۱۱; حق ناپذیرى اکثریت مشرکان صدراسلام ۱۱، ۱۴; درخواست برهان از مشرکان ۴; عقیده باطل مشرکان صدراسلام ۱; لجاجت مشرکان صدراسلام ۱۴; معبودان مشرکان صدراسلام ۱
  • موحدان: شرک ستیزى موحدان ۹; هماهنگى تعالیم موحدان ۹
  • هدایت: روش هدایت ۳

منابع