البقرة ٢٨٢
کپی متن آیه |
---|
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَ لْيَکْتُبْ بَيْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لاَ يَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ يَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَکْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ کَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ فَإِنْ لَمْ يَکُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَ لاَ تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ کَبِيراً إِلَى أَجَلِهِ ذٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَ أَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُوا إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَکُمْ فَلَيْسَ عَلَيْکُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوهَا وَ أَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَ لاَ يُضَارَّ کَاتِبٌ وَ لاَ شَهِيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِ شَيْءٍ عَلِيمٌ |
ترجمه
البقرة ٢٨١ | آیه ٢٨٢ | البقرة ٢٨٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«تَدَایَنتُمْ»: به همدیگر وام دادید. «أَجَلٍ»: مدّت. «لا یَأْبَ»: خودداری نکند. «یُمْلِلْ»: املاء کند. بیان کند. «لا یَبْخَسْ»: نکاهد. «شَهِیدَیْنِ»: دو گواه. شهید فعیل به معنی فاعل است و جمع آن شهداء است. «دُعُوا»: فرا خوانده شدند. «لا تَسْأَمُوا»: سستی نکنید. کمحوصلگی و بیمبالاتی نکنید. «أَقْسَطُ»: دادگرانهتر. «أَقْوَمُ»: پابرجاتر. استوارتر. «أَدْنی»: اقرب. نزدیکتر. «تُدِیرُونَ»: مبادله میکنید. نقداً دست به دست میکنید. «تَبَایَعْتُمْ»: با همدیگر خرید و فروش کردید. «لا یُضَآرَّ»: زیان رسانده نشود. زیان نرساند. این فعل میتواند مجهول یا معلوم باشد و (کَاتِبٌ) و (شَهِیدٌ) نائب فاعل یا فاعل بشمار آید. «فُسُوق»: سرپیچی. نافرمانی. «فُسُوقٌ بِکُمْ»: این کار بیانگر نافرمانی شما است. این کار شما را از راه حق و صلاح بیرون میبرد. «یُعَلِّمُکُمُ اللهُ»: خدا به شما احکام خود را میآموزد که متضمّن مصالح شما میباشند. مفعول فعل، محذوف است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«282» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلَّا تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه بدهى مدّت دارى (بر أثر وام يا معامله) به يكديگر پيدا مىكنيد، آنرا بنويسيد. و بايد نويسندهاى در ميان شما به عدالت (سند را) بنويسد. كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد، نبايد از نوشتن خوددارى كند، همانطور كه خدا به او تعليم داده است. پس بايد او بنويسد و آن كس كه حقّ بر ذمّه او (بدهكار) است املا كند و از خدايى كه پرورگار اوست بپرهيزد و چيزى از آن فروگذار ننمايد. و اگر كسى كه حقّ بر ذمّه اوست، سفيه يا (از نظر عقل) ضعيف و يا (به جهت لال بودن) توانايى بر املا كردن ندارد، بايد ولىّ او (بجاى او) با رعايت عدالت (مدّت و مقدار بدهى را) املا كند و دو نفر از مردان را (بر اين حقّ) شاهد بگيرد و
جلد 1 - صفحه 448
اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از گواهان، از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند (انتخاب كنيد) تا اگر يكى از آنان فراموش كرد، ديگرى به او يادآورى كند. و شهود نبايد به هنگامى كه آنها را (براى اداى شهادت) دعوت مىكنند خوددارى نمايند. و از نوشتن (بدهىهاى) كوچك يا بزرگِ مدّتدار، ملول نشويد (هر چه باشد بنويسيد،) اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر و براى اداى شهادت استوارتر و براى جلوگيرى از شك و ترديد بهتر مىباشد، مگر اينكه تجارت و داد و ستد نقدى باشد كه در ميان خود دست به دست مىكنيد كه ايرادى بر شما نيست كه آنرا ننويسيد. و هنگامى كه خريد و فروش (نقدى) مىكنيد، (باز هم) شاهد بگيريد و نبايد به نويسنده و شاهد (به خاطر حقّگويى) زيانى برسد (و تحت فشار قرار گيرد) و اگر چنين كنيد از فرمان خداوند خارج شدهايد و از خدا بپرهيزيد و خداوند (راه درست زندگى را) به شما تعليم مىدهد و خداوند به هر چيزى داناست.
نکته ها
بزرگترين آيهى قرآن، اين آيه است كه دربارهى مسائل حقوقى ونحوهى تنظيم اسناد تجارى مىباشد. اين آيه نشانهى دقّت نظر وجامعيّت اسلام است كه در دوره جاهليّت و در ميان مردمى عقب افتاده، دقيقترين مسائل حقوقى را طرح كرده است.
كلمه «تداينتم» از «دَين» به معناى بدهى، شامل هرگونه معامله غير نقدى، وام و خريد سَلَف مىشود.
در حديث آمده است: اگر كسى در معامله سند و شاهد نگيرد و مالش در معرض تلف قرار گيرد، هرچه دعا كند، خداوند مستجاب نمىكند و مىفرمايد: چرا به سفارشات من عمل نكردى؟! «1»
«1». كنزالدقائق، ج 2، ص 467.
جلد 1 - صفحه 449
اگر دقّت در حفظ حقوق فردى ضرورى است، حفظ بيتالمال بمراتب ضرورىتر است!
تنظيم سند، حتّى در معاملات نقدى مفيد است، ولى ضرورت آن به اندازهى معاملات نسيه نيست. چون در معاملات موعددار، ممكن است طرفهاى معامله ويا شاهدان از دنيا بروند يا فراموش كنند، بنابراين لازم است نوشته هم بشود.
از فرمان نوشتن، معلوم مىشود كه اسناد تنظيم شدهاى كه همراه با گواهى عادل باشد، قابل استشهاد است.
از اين آيه استفاده مىشود كه جامعه اسلامى بايد يكديگر را در حفظ حقوق حمايت كنند.
زيرا هر معاملهاى، نياز به كاتب و چند شاهد دارد.
در زمانى كه در تمام جزيرة العرب به گفته مورخان، 17 باسواد بيشتر نبوده، اين همه سخن از نوشتن، نشانهى توجّه اسلام به علم وحفظ حقوق است.
پیام ها
1- ايمان، بستر ومقدّمه عمل به احكام، وخطاب؛ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» تشويقى براى عمل به احكام است.
2- مدّت بدهكارى، بايد روشن باشد. «إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى»
3- براى حفظ اعتماد و خوشبينى به همديگر و آرامش روحى طرفين و جلوگيرى از فراموشى، انكار و سوءظنّ، بايد بدهىها نوشته شود. «فَاكْتُبُوهُ»
4- براى اطمينان و حفظ قرارداد از دخل وتصرّف احتمالى طرفين، سند بايد با حضور طرفين وتوسط شخص سوّمى نوشته شود. «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ»
5- نويسندهى قرار داد، حقّ را در نظر گرفته و عين واقع را بنويسد. «بِالْعَدْلِ» شرط گزينش نويسندهى اسناد، داشتن عدالت در قلم است.
6- به شكرانه سواد و علمى كه خداوند به ما داده است، كارگشايى كنيم. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ»
7- اهل هر فن وحرفهاى مسئوليّت ويژه دارد، كسى كه قلم دارد بايد براى مردم بنويسد. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ»
جلد 1 - صفحه 450
8- بايد بدهكار كه حقّ بر ذمّه اوست، متن قرار داد را بگويد و كاتب بنويسد، نه آنچه را بستانكار ادعا نمايد. «وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ»
9- اقرار انسان عليه خودش، قابل قبول است. «وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ»
10- بدهكار، هنگام املاى قرارداد بايد خدا را در نظر بگيرد و چيزى را فروگذار نكند و تمام خصوصيّات بدهى را بگويد. «وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ»
11- تدوين قانون بايد به گونهاى باشد كه حقّ ناتوان ضايع نشود. اگر بدهكار، سفيه يا ضعيف و ناتوان و يا گنگ و لال بود، سرپرست و ولىّ او متن قرارداد را بگويد و كاتب بنويسد. «فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً ... فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ»
12- سفيهان وناتوانان در مناسبات اجتماعى، نيازمند ولىّ هستند. «فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ»
13- توجّه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعيف، از سوى مسئولان وسرپرستان لازم است. «فَلْيُمْلِلْ» صيغه امر نشانه لزوم اين كار است.
14- مردان، در گواه شدن وگواهى دادن بر زنان مقدّم مىباشند. «شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ»
15- گواهان بايد عادل ومورد اطمينان و رضايت طرفين باشند. «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ»
16- هر كدام از مردها به تنهايى مىتوانند شاهد باشند، ولى اگر شاهد يك مرد و دو زن بود، آن دو زن به اتفاق هم اداى شهادت كنند. تا اگر يكى لغزش يا اشتباه كرد، نفر دوّم يادآورى كند. «فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا»
دو زن به جاى يك مرد در گواهى، يا به خاطر روحيّهى ظريف و عاطفى آنهاست و يا به جهت آن است كه معمولًا زنان در مسائل بازار و اقتصاد حضور فعّال ندارندو آشنايى آنها با نحوهى معاملات كمتر است.
17- اگر براى شاهد گرفتن از شما دعوت كردند، خوددارى نكنيد، گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نيست. «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»
18- مبلغ قرارداد مهم نيست، حفظ اطمينان و حقّالناس مهم است. «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً»
جلد 1 - صفحه 451
19- ثبتِ سند به صورت دقيق و عادلانه سه فايده دارد:
الف: ضامن اجراى عدالت است. «أَقْسَطُ»
ب: موجب جرأت گواهان بر شهادت دادن است. «أَقْوَمُ»
ج: مانع ايجاد بدبينى در جامعه است. «أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا»
20- اگر فايده واسرار احكام براى مردم گفته شود، پذيرفتن آن آسان مىشود.
«ذلِكُمْ أَقْسَطُ ...»
21- معطل شدن امروز براى نوشتن قرارداد، بهتر از فتنه و اختلاف فرداست.
«أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا»
22- در معاملات نقدى، لزومى به نوشتن نيست. «إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً»
23- در معاملات نقدى، اگرچه نوشتن لازم نيست، ولى شاهد بگيريد. «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلَّا تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ»
24- كاتب و شاهد در امان هستند و نبايد به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذيّت يكى از طرفين قرار گيرند. «لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ»
25- اگر اداى شهادت و يا نوشتن قرارداد، نيازمند زمان يا تحمّل زحمتى بود، بايد شاهد و كاتب به نحوى تأمين مالى شوند وگرنه هر دو ضرر خواهند كرد.
«وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ»
26- كاتب وشاهد حقّ ندارند سند را به گونهاى تنظيم كنند كه به يكى از طرفين ضررى وارد شود. «لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ»
27- هرگونه خدشه در سند، از هركس كه باشد، فسق و گناه است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»
28- كاتب و شاهد، مرزبان حقوق مردم هستند و شكستن مرزها همان خروج از مرز وفسق است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»
29- قلب پاك و با تقوا، همچون آينه علوم و حقايق را مىگيرد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»
30- خداوند تمام نيازهاى مادّى و معنوى شما را مىداند و بر اساس آن، احكام و
جلد 1 - صفحه 452
قوانين را براى شما بيان مىكند. قانون گذار بايد آگاهى عميق و گسترده داشته باشد. «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (282)
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 512
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه ايمان آوردهايد به خدا و رسول و قيامت، إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ: چون معامله كنيد به دينى، يعنى عقدى از شما صادر شود كه يكى از عوضين دين باشد. إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى: تا وقتى كه نام برده شده و معلوم گرديده به توقيت سال و ماه و روز، فَاكْتُبُوهُ: پس بنويسيد آن را در صحيفه مشتمله بر وصف معامله و اسم معاملين و مبلغ حق و مقدار مدت تا به وقت حاجت رجوع به آن نمائيد.
على بن ابراهيم قمى در تفسير خود فرموده كه در سوره بقره پانصد حكم مذكور است و از آن جمله در اين آيه بيست و يك حكم بيان فرموده:
1- اباحه استدانه طلب قرض، زيرا گاهى انسان مضطر شود و نيز ائمه معصومين عليهم السّلام استقراض نمودهاند.
2- اباحه مدت، زيرا دين حقى ثابت در ذمه او و مدت اعم است از مؤجل و معجل.
3- وجوب ضبط مدت كه محتمل زياده و نقصان نباشد.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 513
4- امر به كتابت دين تا مال مردم تلف نشود به عوارض نسيان و موت و انكار.
5- واجب است كاتب دين امين و عادل باشد، چنانچه مىفرمايد:
وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ: و بايد كه بنويسند وثيقه دين را ميان نويسنده آن به عدل و داد. اين وصف كاتب است.
6- امتناع كاتب از كتابت دين به طريق شرعى، چنانچه فرمايد: وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ: و بايد امتناع ننمايد هيچ كاتبى اينكه بنويسد وثيقه معامله را چنانچه تعليم فرموده خداى تعالى او را، يعنى به طريقى كه امر شرع باشد.
7- تأكيد امر بعد از نهى براى تاكيد كه: فَلْيَكْتُبْ: پس بايد البته كتابت كاتب عادله باشد يا آنكه حق تعالى به كاتب امر فرموده كه كتابت دين كند، چنانچه او را تعليم فقه فرموده در اين معامله، يعنى كتابت او متضمن مخالفت شرع نباشد.
8- امر به املاى مستدين بر كاتب آن دينى كه بر ذمه او است، چنانچه فرمايد: وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُ: و بايد كه املاء و القا كند بر نويسنده آن كس كه بر او دين باشد و به زبان خود بر نفس خود اقرار كند، زيرا او مقر و مشهود عليه است. وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ: و بايد كه بترسد و بپرهيزد املاء كننده خدا را. وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً: و كم نكند در وقت اقرار حقى كه ذمه اوست چيزى را، يعنى آنچه را حق است املاء كند بدون نقصان. امر به املا و نهى از بخس به جهت آنست كه ممكن است صاحب حق امى و غافل و هيچ خبره نباشد، پس اگر مديون در املاء ورع نداشته باشد، اضرار به دين لازم آيد، و اين حرام است.
9- امر به ولىّ سفيه و صغير به املاء چنانچه فرمايد: فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُ: پس اگر باشد آنكه حق در ذمه اوست، سَفِيهاً: ديوانه بالغ ناقص عقل و غير رشيد كه صرف اموال كند در غير اغراض صحيحه، أَوْ ضَعِيفاً: يا عاجز ناتوان يعنى صغير يا پيرى كه به حد خرافت رسيده
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 514
باشد، أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ: يا توانائى نداشته باشد و نتواند كه املاء كند او، مثل گنگ يا به جهت شدت مرض لكنت در زبانش پديد آيد يا به لغت قوم دانا نباشد. فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ: پس املاى آن حق كنند ولىّ هر يك از اينها به عدل و راستى و انصاف، يعنى ولىّ امر زياده و كم نكند.
10- از احكام حضور دو شاهد: وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ:
و شاهد گيريد بر معامله خود دو شاهد از مردان.
11- آنكه اين دو شاهد بايد مرد باشد.
12- آنكه: فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ: پس اگر نبوده باشند دو شاهد مرد، فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ: پس شهادت دهند يك مرد و دو زن. و اين دال است بر جواز شهادت زنان منضم به مردان، لكن در ديون و معاملات فقط.
13- عدالت شاهدان به دليل: مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ: مردان و زنان شاهدان از كسانى باشند كه مرضى و پسنديده باشند از ساير شاهدان. اين اشاره به اشتراط عدالت است، زيرا فاسق غير مرضى باشد. أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما: به جهت ترس آنكه چون فراموش كند يكى از آن دو زن معامله را كه بر آن شاهد بود، فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى: پس به ياد آورد يكى از ايشان ديگرى را. مراد آنكه چون به سبب ضعف عقول و غلبه رطوبت، صفت فراموشى بر مزاج زنان غالب است، پس بايد دو زن باشند تا به تذكر يكى نسيان ديگرى زائل گردد.
حكم 14- وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا: و بايد امتناع ننمايند شاهدان از تحمل شهادت وقتى كه خوانده شوند براى گواه و شهادت.
15- وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ: و ملول نشويد و انزجار منمائيد از آنكه بنويسيد حق را، صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى أَجَلِهِ: در حالى كه حقير و خرد يا زياد و بزرگ باشد، يعنى اندك و بسيار آن را بنويسيد تا مدتى كه مقرر شده به اقرار مديون. بعد در رجحان كتابت سه سبب بيان فرمايد: اول: ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ: اين مكتوب شما اعدل و راستتر است نزد خدا. دوم: وَ أَقْوَمُ
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 515
لِلشَّهادَةِ: و ثابتتر و محكمتر و قوىتر است در اقامه شهادت، چه مكتوب يادآور شهود و زوال آن از حافظه دورتر است. سوم: وَ أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا: و نزديكتر است آن را كه به شك نيفتد، يعنى اقرارى است در انتفاى شك در مقدار و جنس حق و تعيين شهود و مدت چون رجوع به آن كتابت شود.
16- آنكه ترك كتابت مكنيد، إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً: مگر آنكه آن معامله تجارت و سودائى به حضور و نقد باشد، تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ: كه مىگردانيد آن را ميان يكديگر، يعنى معامله دست به دست و نقد به نقد بدون تعويض عوضين. فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلَّا تَكْتُبُوها: پس نيست بر شما بأسى و گناهى آنكه ننويسيد آن را به جهت دورى آن از تنازع و فراموشى و شك.
حكم 17- آنكه: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ: و شاهد بگيريد وقتى كه خريد و فروش كند هر گاه آن معامله نقد باشد نه دين تا تكرار لازم نيايد. و اين امر براى ارشاد است به رعايت مصلحت خريدار و فروشنده، چه اگر شاهد نباشد ممكن است يكى از آنها پشيمان از معامله يا نزاع شود در كميت عوضين، يا در شرط يا در خيار و غير آن.
18- آنكه: وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ: و بايد رنج رسانيده نشوند نويسنده و نه شاهد، يعنى اجبار و الزامى ننمايند آنها را چون مانعى داشته باشند.
19- آنكه: وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ: و اگر بجا آوريد اى متعاملان آنچه شما را نهى فرمودم از اضرار كاتب و شاهد، پس بدرستى كه آن فعل منهى نافرمانى باشد لاحق به شما و خروج از اطاعت حق است به معصيت و مخالفت.
20- وَ اتَّقُوا اللَّهَ: و بترسيد و بيانديشيد خدا را از مخالفت اوامر او در امور دين.
21- وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ: و تعليم فرمود شما را خداى تعالى احكام كه متضمن مصالح دينى و دنيوى و آخرتى شما است. وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ:
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 516
و خداى تعالى به هر چيزى دانا است از ذره تا دره نهانى و آشكارا.
حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در نهج البلاغه فرمايد: ايّها النّاس اتّقوا اللّه الّذى ان قلتم سمع، و ان اضمرتم علم، و بادروا الموت الّذي ان هربتم ادرككم، و ان اقمتم اخذكم، و ان نسيتموه ذكركم. «1» اى گروه مردمان، بترسيد خدا را آن ذاتى كه اگر گوئيد شنود، و اگر مخفى كنيد داند، و به كنه آن رسد و سبقت گيريد به طاعات و عبادات مرگ را كه اگر فرار نمائيد از آن دريابد شما را، و به هلاكت شما شتابد، و اگر فراموش كنيد آن را يادآورد شما را. پس اى خفتگان زمانه، بيدار شويد. و اى مغرورين به دنيا، آگاهى يابيد كه ايام حيات را زمان ممات در قفاست، و عمليات را پاداشى در دار جزا خواهد بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (282)
جلد 1 صفحه 360
ترجمه
ترجمه اى كسانيكه ايمان آورديد چون معامله كنيد بدينى تا زمانى نامبرده شده پس بنويسيد آنرا و بايد بنويسد ميان شما نويسندهاى براستى و درستى و بايد ابا نكند نويسندئى كه بنويسد چنانچه آموخت او را خداوند پس بايد او بنويسد و انشاء كند كسيكه بر او است حق و بايد بترسد از خداوند كه پروردگار او است و كم نكند از حق چيزيرا پس اگر باشد آنكس كه بر ذمه او است حق سفيه يا ضعيف يا نتواند كه انشاء نمايد او پس بايد انشاء كند صاحب اختيار امور او براستى و درستى و گواه بگيريد دو گواه را از مردانتان و اگر نباشد دو مرد پس يكمرد و دو زن از آنانكه بپسنديد از گواهان مبادا فراموش كند يكى از آن دو زن پس بياد آورد يكى از آن دو ديگرى را و بايد ابا نكنند گواهان وقتى كه خوانده شوند و ملول نشويد كه بنويسيد آنرا كوچك باشد يا بزرگ تا مدتش اين بعدالت نزديكتر است پيش خدا و ثابتتر است از براى گواهى دادن و نزديكتر است بآنكه شك نكنيد مگر آنكه باشد آن سودائى حاضر كه دست گردان كنيد آنرا ميان خودتان پس نيست بر شما گناهى كه ننويسيد آنرا و گواه بگيريد وقتى كه معامله كنيد و بايد ضرر رسانده نشود نويسندهاى و نه گواهى و اگر بجا آوريد پس آن نافرمانى است ثابت بشما و بترسيد از خدا و مىآمرزد شما را خدا و خدا بهر چيزى دانا است..
تفسير
اگرچه امر ظاهر در وجوب است ولى در اين آيه چون ذيلا تصريح به علت آن شده است بايد حمل بر ارشاد يا استحباب شود و از تبيان نقل اجماع شده است بر استحباب و كتابت بعدل آنست كه مطابق با واقع باشد بدون كم و زياد و معامله بدين اعم از آنستكه قرض بدهند يا بگيرند يا نسيه بفروشند يا بخرند و بايد نويسنده بشكرانه آنكه خداوند او را با سواد فرموده امتناع از نوشتن ننمايد يا آنكه بايد بر وفق دستور الهى راجع بنوشتن سند معاملات كه بعقل خود يافته است بنويسد كه مدت معامله و مورد و خصوصيات آن واضح باشد و موجب اشتباه نشود و برخلاف كتاب و سنت چيزى ننويسد و نگذارد حق يكى از متعاملين تضييع شود و نكته را از آنها مخفى ننمايد و ميل بيكى از آندو در نوشتن نكند و خود را واسطه اثبات حق و بيطرف ميان دو طرف به بيند تا عدالت در كتابت محقق شود و در وجوب كتابت بر كاتب خلاف است در مجمع از شيخ طوسى ره نقل نموده كه اجرت
جلد 1 صفحه 361
گرفتن بر آن نزد ما جائز نيست و اين ظاهر در آنستكه اماميه آنرا واجب ميدانند و بنظر حقير واجب كفائى است و در صورت تقاضاى يكى از متعاملين با وجود غير مستحب است اجابت نمايد ولى در صورت قبول نوشتن بعدالت چنانچه بيان شد واجب است و بايد املاء و انشاء را مديون نمايد چون او بايد اقرار كند و شهادت بر اقرار او داده شود و بايد مديون تقوى را شعار خود نموده در موقع اداء و تقرير مطلب طورى بيان نكند كه چيزى از حق دائن كاسته شود و اگر مديون سفيه باشد يعنى كم عقل باشد كه نتواند تشخيص ضرر و نفع خود را در معاملات بدهد و مغبون نشود يا بتواند و ندهد براى آنكه مبذّر باشد يا ضعيف باشد يعنى ضعفى در بدن يا فهم و علم او باشد كه نتواند انشاء نمايد الفاظى را كه مفيد مقصود و موافق با عدالت باشد مانند اطفال و اشخاص بىاستعداد يا آنكه استطاعت نداشته باشد كه انشاء نمايد او بآنكه قادر نباشد بر اداء كلمات مانند لال يا زبان ندان يا مشكل باشد بر او حضور در مجلس معامله مانند مريض يا گرفتار بشغل شاغلى كه فرصت براى او باقى نگذارده كه در اين سه صورت يعنى سفاهت و ضعف و عدم استطاعت بايد كسى كه اختيار اين امر باو واگذار شده از طرف خداوند مانند پدر و جد يا از طرف حاكم شرع مانند قيم يا از طرف خود او مانند نائب هر كدام در جاى خود كه خدا تعيين فرموده مطلب را تقرير نمايد با رعايت عدالت و اين تفصيل براى آنستكه اگر طفل يا سفيه باشد از ابتداء بلوغ و پدر و جد پدرى داشته باشد اختيار با آنها است و اگر نداشته باشد يا بعد از بلوغ سفيه شده باشد اختيار با حاكم شرع است و در غير اين چند صورت اختيار با خودش است هر كس را خواسته باشد نائب قرار ميدهد و در تهذيب از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه سفيه آنستكه يك درهم را بچند برابر ميخرد و ضعيف ابله است و بايد دو شاهد بر معامله و خصوصيات آن گرفته شود از مردان مسلمان كه اهل ايمان و صلاح و امانت و عفت و فطانت و تميز باشند و اگر دو مرد يافت نشود يك مرد و دو زن كه با اين اوصاف باشند و اين براى آنستكه زن براى ضعف عقل و ادراك ممكن است فراموش نمايد يا اشتباه كند كه در اين صورت زن ديگر او را متذكر ميكند و متفقا اداء شهادت مينمايند و اين معنى را كه در واقع علت تعدد شاهد است در تفسير امام از امير المؤمنين (ع) نقل نموده است چون اگر شاهد عادل باشد عمدا دروغ نميگويد
جلد 1 صفحه 362
و بايد يكى كافى باشد پس علت تعدد احتمال عروض سهو و نسيان است و در كافى در چند روايت از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه چهار طايفه هستند كه دعاى آنها مستجاب نميشود يكى از آنها مردى است كه مال خود را بدون اخذ دو شاهد عادل قرض دهد خداوند ميفرمايد آيا امر نكردم تو را كه دو شاهد بگيرى و از اينجا ممكن است استفاده نمود كه امر باخذ شاهد ارشادى است و فائده آن حفظ مال است و مؤكد اين معنى است روايت ديگرى كه نيز در آن كتاب از آنحضرت نقل نموده است كه كسيكه حق او پايمال شود براى آنكه دو شاهد عادل نگرفته است اجرى ندارد كه مشعر است بآنكه گناهى هم ندارد چون اگر داشت در مقام ترغيب باستشهاد اولويت بذكر داشت از نفى اجر بر اين مصيبت بواسطه اقدام خودش و بايد اباء و امتناع ننمايند از تحمل شهادت و اداء آن در موقع حاجت كسانيكه دعوت ميشوند براى هر يك از اين دو امر در زمان دعوت چنانچه در كافى و عياشى چند روايت در ذيل اين آيه نقلنموده از حضرت صادق (ع) كه سزاوار نيست از براى احدى كه چون بخوانند او را بسوى شهادت براى آنكه شهادت بدهد بر آن بگويد شهادت نمىدهم از براى شما و در بعضى از آنها ذيلا فرموده است و اين قبل از خطاب است يعنى قبل از توجه خطاب خداوند است در آيه بعد بآنكه كتمان شهادت نكنيد چنانچه در بعض ديگر تصريح فرموده كه اين حكم قبل از شهادت است و من يكتمها در آيه بعد حكم بعد از شهادت است و در تفسير امام در ذيل اين آيه از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه كسيكه در گردن او شهادتى باشد پس بايد ابا نكند وقتى كه بخوانند او را براى اقامه آنشهادت و بايد شهادت خود را ادا نموده حق نصيحت را بجا آورد و از ملامت ملامت كنندگان انديشه ننمايد و امر بمعروف و نهى از منكر نمايد و در خبر ديگر فرموده كه اين آيه هم براى كسى نازل شده است كه اباء از تحمل شهادت كند پس از دعوت و هم براى كسيكه امتناع از اداء شهادت نمايد اگر داشته باشد و در منهج بر اين امر اشكال نموده بلزوم استعمال لفظ در اكثر از يك معنى با آنكه لازم نمىآيد زيرا در هر صورت كلام محتاج بتقدير است كه تحمل يا اقامه باشد و ممكن است هر دو باشد علاوه بر آنكه استعمال لفظ در بيشتر از يك معنى جائز بلكه از محسنات كلام است ولى انصاف آنستكه اين آيه ظهور در وجوب تحمل دارد بعد از دعوت ولى چون
جلد 1 صفحه 363
غرض معلوم است بايد حمل بر وجوب كفائى شود زيرا لازمه حرمت ابا وجوب اجابت است و پس از امر باستشهاد براى تحمل واقع شده است و بايد كسل و ملول نشويد از نوشتن حق خواه كم باشد خواه زياد با رعايت تعيين مدت بر حسب اقرار مديون بطورى كه كم و زياد نشود مانند سال و ماه نه مانند ورود حجاج يا وقت درو چون كسالت از شيطان است و از پيغمبر (ص) روايت شده كه مؤمن نميگويد كسل شدم بنظر حقير در امور خير از قبيل عبادت خدا و اجابت حاجت برادران دينى و احقاق حق ذوى الحقوق اينكار از شما بعدالت نزديكتر و در مقام تحمل و اداء شهادت به ثبات و و ايمنى از سهو و نسيان و خلو از شك و شبهه اقرب است چون حفظ جنس دين و قدر آن و مدت معامله و ساير خصوصيات و شروط آن بدون كتابت مشكل است مگر آنكه معامله نقد بنقد باشد كه قبض و اقباض در مجلس معامله بعمل آيد پس گناهى نيست اگر نوشته نشود چون مال در تصرف هر كس باشد اماره ملكيت او است و جاى نزاع و فراموشى و شك و شبهه نيست ولى با وصف اين باز شاهد گرفتن خوب است در مقام معامله چون احتياط حسن عقلى و شرعى دارد و نبايد ضرر برساند كاتب و شاهد به متعاملين بآنكه اجابت ننمايد دعوت آنها را در صورت انحصار يا آنكه در مقام كتابت و اداء شهادت چيزى از حق آنها فروگذار نمايد و اينمعنى در صورتى است كه فعل يضار معلوم باشد و اگر مجهول باشد معنى آنستكه نبايد متعاملين كاتب و شاهد را از مهمى كه دارند بازدارند و در كتابت و شهادت تعجيل نمايند بطوريكه موجب ضرر آنها شود يا وادار نمايند آنها را كه از مر حق تجاوز نمايند يا اجرت كاتب را ندهند و مخارج شاهد را در صورت لزوم براى تحمل يا اداء شهادت متحمل نشوند و بنظر حقير چون طبايع مردم نوعا معتاد بآنستكه اگر شاهدى يا كاتبى بر ضرر آنها شهادت دهد يا چيزى بنويسد از او مكدر ميشوند اگرچه بحق باشد و در مقام ايذاء و اضرار باو برمىآيند خداوند از آن نهى فرموده و چون تعارف اين امر از امور مذكوره بيشتر است اطلاق نهى منصرف به اين معنى است و چون مفسده اين زياد است مؤكد بجمله بعد شده است كه فرموده پس اگر بجا بياوريد اضرار را آن خروج از طاعت خدا است زيرا عداوت و اضرار بمؤمن براى امتثال امر الهى در حكم محاربه با خدا است پس اين معنى مناسب با اين وعيد است نه معانى
جلد 1 صفحه 364
سابقه كه نوعا مردم بآن اقدام نميكنند و نهى از آنها حسنى ندارد و ظاهرا معمول بوده است كاتب شاهد بوده بلكه كتابت مقدمه براى تحمل شهادت بوده و اشاره به اينمعنى است كلمه و اقوم للشهادة و شايد باين ملاحظه شيخ فرموده باشد اخذ اجرت بر كتابت نزد ما جائز نيست و ممكن است تمام معانى مراد باشد حتى معانى فعل معلوم و مجهول جمعا كه ذكر شد چون استعمال لفظ مشترك در معانى متعدد جائز است بنظر حقير اگرچه باين كيفيت باشد محتاج بتأمل است و بپرهيزيد از خداوند در مخالفت امر و نهى او خدا تعليم ميفرمايد بشما احكام خود را كه متضمن مصالح دنيا و آخرت شما است و خداوند بهر چيزى دانا است و بايد باحكامش تعبد نمود و تكرار لفظ جلاله در سه جمله اخيره براى آنستكه هر يك مستقل در يك معنى است ترغيب بتقوى و انعام بنعمت علم و بيان احاطه علميه حق تا معلوم شود دستوراتش بر طبق حكمت است و نقصى ندارد علاوه بر آنكه در اظهار نام خداوند عظمت و اهميتى است كه در اضمار نيست و اين آيه اطول آيات قرآنيه است و قمى فرموده در سوره بقره پانصد حكم ذكر شده و از اين آيه پانزده حكم استفاده ميشود و در منهج بيست و يك حكم ذكر كرده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنتُم بِدَينٍ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي فَاكتُبُوهُ وَ ليَكتُب بَينَكُم كاتِبٌ بِالعَدلِ وَ لا يَأبَ كاتِبٌ أَن يَكتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللّهُ فَليَكتُب وَ ليُملِلِ الَّذِي عَلَيهِ الحَقُّ وَ ليَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبخَس مِنهُ شَيئاً فَإِن كانَ الَّذِي عَلَيهِ الحَقُّ سَفِيهاً أَو ضَعِيفاً أَو لا يَستَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَليُملِل وَلِيُّهُ بِالعَدلِ وَ استَشهِدُوا شَهِيدَينِ مِن رِجالِكُم فَإِن لَم يَكُونا رَجُلَينِ فَرَجُلٌ وَ امرَأَتانِ مِمَّن تَرضَونَ مِنَ الشُّهَداءِ أَن تَضِلَّ إِحداهُما فَتُذَكِّرَ إِحداهُمَا الأُخري وَ لا يَأبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسئَمُوا أَن تَكتُبُوهُ صَغِيراً أَو كَبِيراً إِلي أَجَلِهِ ذلِكُم أَقسَطُ عِندَ اللّهِ وَ أَقوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدني أَلاّ تَرتابُوا إِلاّ أَن تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَينَكُم فَلَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ أَلاّ تَكتُبُوها وَ أَشهِدُوا إِذا تَبايَعتُم وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ إِن تَفعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَ اللّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ (282)
جلد 3 - صفحه 76
اينکه دو آيه شريفه از ابسط آيات قرآنيّه و مشتمل بر مطالب بسياري است و احكام زيادي و ما ناچاريم که در ضمن تفسير بيك يك آنها شرح بمقدار لازم دهيم و تفصيل آنها را حواله بكتب فقهيّه دهيم.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خطاب بمؤمنين است و لو در احكام تمام شركت دارند لكن قابل تخاطب نيستند و كانّه مورد اعتناء فقط مؤمنين هستند.
إِذا تَدايَنتُم بِدَينٍ مطلق است يعني كاري و عملي نموديد که مديون شديد يا بمعامله مثل معامله سلف که بايع مديون جنس ميشود، يا نسيه که مشتري مديون ثمن، يا اجاره که مستأجر مديون مال الاجاره يا مديون اجرت اجير، يا قرض که مستقرض مديون مقروض، يا اتلاف که متلف مديون مالك يا اشياء ديگري که مورث تحقّق دين ميشود.
و كلمه تَدايَنتُم و لو دلالت بر تحقّق دين دارد و احتياج بكلمه بِدَينٍ ندارد لكن كلمه بِدَينٍ براي تعميم است يعني اذا تداينتم بايّ دين.
إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي تقييد ميكند براي اخراج ديون معجّله که بايد فوري اداء گردد و احتياج بمكاتبه ندارد، و امّا ديون مأجّل بايد مدّتش معلوم باشد مثل سلف که زمان اداء جنس و نسيه که زمان اداء ثمن بايد معلوم باشد از حيث ماه و روز معيّني که معني مسمّي همين است.
جلد 3 - صفحه 77
فَاكتُبُوهُ بعضي گفتند امر از براي وجوب است که مكاتبه واجب است و بعضي گفتند مستحبّ است و بعضي گفتند امر توصليست نه تعبّدي که شرط صحّت است و بدون مكاتبه باطل است.
و تحقيق اينست که نه امر تعبّدي است که واجب يا مندوب باشد و نه توصّلي است که شرط صحّت باشد بلكه ارشادي است براي اينكه مدّت فراموش نشود يا اختلاف بين متعاملين واقع نشود در طول و قصر مدّت يا مورد انكار مديون نگردد.
وَ ليَكتُب بَينَكُم كاتِبٌ بِالعَدلِ اينکه امر هم ارشادي است و كاتب اعمّ از اينکه است که بايع باشد يا مشتري يا شخص ثالثي، و مراد (بالعدل يعني مطابق آنچه قرار داد شده از حيث جنس و وصف و مقدار و مدّت مثلا گندم را جو ننويسد كتابت مطابق با واقع در خارج باشد.
وَ لا يَأبَ كاتِبٌ أَن يَكتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللّهُ لا يأب، يعني باكي نيست و امتناع ندارد که نويسنده سجلّ بنويسد مطابق دستور الهي همان نحوي که دستور فرموده که که مطابق با واقع و حقيقت باشد که تعبير بعدل فرموده.
فَليَكتُب يعني البتّه لازم است بر كاتب که بنويسد، بعضي گفتند واجب عيني است بر كاتب که در مورد تقاضاي دائن بنويسد که دفع ضرر دائن بشود و بعضي گفتند واجب كفايي است که در صورتي که من به الكفاية نباشد واجب عيني ميشود.
و اختلاف ديگري هم هست که آيا ميتواند كاتب مطالبه اجرت بر كتابت نمايد يا نه، بنا بر اختلافي که دارند در جواز اجرت بر واجب عيني و كفايي، و حق اينکه است که وجوب ارشادي است و اخذ اجرت بر واجبات توصّليّه چه عيني و چه كفايي مانعي ندارد.
وَ ليُملِلِ الَّذِي عَلَيهِ الحَقُّ املال بمعني املاء است و عَلَيهِ الحَقُّ مديون است و معني اينكه مديون اقرار لساني نمايد و اعتراف بدين كند تا آنكه كاتب اقرار
جلد 3 - صفحه 78
و اعتراف آن را بنويسد بلكه اگر متمكّن از امضاء كتبي يا اثر انگشت يا اقرار نزد شهود باشد بكند که حقّ دائن از بين نرود.
وَ ليَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ از خدا بترسد و بر خلاف واقع اقرار نكند و اينکه مكتوب بايد نزد من له الحق که دائن است باشد يا نزد كسي که امين او است.
وَ لا يَبخَس مِنهُ شَيئاً بخس، نقصان است ضمير منه ممكن است راجع باملال باشد يعني كمتر از آنچه واقع شده اقرار نباشد مطابق واقع از حيث مقدار و وصف و ممكن است بلكه اظهر اينكه راجع بحق باشد که اصل دين است يعني در موقع اداء كمتر از حق ندهد و دون وصف نپردازد که ذمّهاش فارغ نخواهد شد و قيامت مورد مؤاخذه واقع ميشود.
فَإِن كانَ الَّذِي عَلَيهِ الحَقُّ سَفِيهاً أَو ضَعِيفاً أَو لا يَستَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ در اينکه سه كلمه: سفيه، ضعيف و غير مستطيع اختلاف است بين مفسّرين که اينها متّحد المعني يا متقارب المعني يا متفاوت المعني هستند و در صورت اختلاف معني اختلاف ديگري است در معناي هر يك لكن تمام اينها تفسير برأي است و ما نبايد دست از ظاهر برداريم.
پس ميگوييم اگر مديون که من عليه الحق است سفيه باشد در مقابل رشيد يعني صلاح و فساد مال و معامله را تميز نميدهد يعني كم عقل نه باندازه جنون که زوال عقل و رافع تكليف باشد.
اشكال- سفيه باين معني اصلا معامله آن که تداين باشد درست نيست.
جواب- معامله با وليّ آن ميشود و الّا اگر كسي باشد که معاملهاش صحيح باشد املاء و اقرارش بطريق اولي صحيح است.
يا ضعيف باشد مثل صبي و مجنون و پير مرد خرفت و بله و امثال اينها، يا غير مستطيع بر املاء باشد بواسطه لال بودن يا سنگيني زبان يا مرضي که باعث سلب
جلد 3 - صفحه 79
قدرت بر تكلّم يا عسرت تكلّم شود.
فَليُملِل وَلِيُّهُ بِالعَدلِ وليّ سه قسم داريم باختلاف موارد: 1- اولياء صغير و مجنون و سفيه مثل آب و جد و قيّم و حاكم و منصوب از قبل حاكم و عدول مؤمنين.
2- وكيل از قبل موكّل که خود قادر نيست بر املاء.
3- ورثه نسبت بمورث خود در بعض مواردي که قدرت ندارد بر املاء، املال و امضاء و اقرار و اعتراف، اينها بمنزله املال من عليه الحق است.
وَ استَشهِدُوا شَهِيدَينِ مِن رِجالِكُم و طلب شهادت كنيد و شاهد بگيريد بر تحقّق مداينه و كتابت و اقرار مديون هر كدام بشود که اينکه را بيّنه ميگويند.
و كلمه مِن رِجالِكُم يعني من رجال المؤمنين پس اعتناء بشهادت غير مؤمن نيست، و در شاهد مطابق مذهب شيعه عدالت معتبر است که شهادت عدلين باشد و اينکه امر هم ارشادي است نه مولوي وجوبي يا مستحبّي براي اينكه اگر مديون انكار دين كرد يا در بعض خصوصيّات از حيث جنس يا مقدار يا وصف اختلاف كردند و احتياج بمرافعه نزد حاكم شد مدّعي بتواند دعواي خود را ثابت كند ببيّنه که از اخبار مسلّمه اينکه فرمايش است که فرمود
(البيّنة علي المدّعي و اليمين علي من انكر)
و و فرمود
(انّما اقضي بينكم بالبيّنات و الايمان)
و از اينکه جمله استفاده ميشود که مجرّد كتابت كافي بر اثبات نيست و فائده كتابت اينست که طرفين خصوصيّات را فراموش نكنند و اگر فراموش شد بمراجعه بمكتوب متذكّر شوند، و براي اثبات بيّنه لازم دارد.
فَإِن لَم يَكُونا رَجُلَينِ فَرَجُلٌ وَ امرَأَتانِ يعني شهادت يك مرد و دو زن كافي است نه اينكه مشروط باشد بفقدان رجلين. و از اينکه جمله استفاده ميشود که شهادت دو نفر زن بجاي شهادت يك مرد است بنا بر اينکه شهادت چهار زن مؤمنه عادله هم كافيست، و از اينکه دو جمله استفاده ميشود که شهادت يك عادل كافي نيست اگر چه در اخبار در باب حجيّت خبر، خبر عادل حجّت باشد و در بعض موضوعات مثل
جلد 3 - صفحه 80
دخول وقت اذان ثقه كافيست.
مِمَّن تَرضَونَ مِنَ الشُّهَداءِ اعتبار عدالت است و مراد اينکه نيست که مرضيّ عند اللّه باشد تا توهّم شود که اينکه امر باطني است و كشف آن ممكن نيست، بلكه مرضيّ نزد مؤمنين که از كلمه ترضون استفاده ميشود که دين و اخلاق و اعمالش رضايت بخش باشد که بنا بر مذهب شيعه تارك معاصي كبيره و عدم اصرار بر صغيره و ترك منافيات مروّت باشد.
و توضيح كلام در موضوع عدالت از صفات نفسانيّه است و آن عبارت از ملكه است که حاصل ميشود در نفس از حالت خوف از خداوند از روي ايمان که مانع شود از ارتكاب كبائر و اصرار بر صغائر و منافيات مروّت لكن حسن ظاهر كاشف تعبّدي است از ملكه و بعضي احتياط كردند که اينکه حسن ظاهر كاشف ظنّي باشد از ملكه باطني و طريق اثبات عدالت يا بمعاشرت است نه معاشرت تامّه بلكه معاشرت متعارفه يك مدّت مختصري و در اينکه معاشرت ديده نشود از او ترك واجبي يا فعل كبيرهاي يا اصرار بر صغيرهاي يا منافي مروّتي، يا بشهادت عدلين که عدالت هم يكي از موضوعات احكام است که به بيّنه ثابت ميشود و در شهادت عدلين تلفّظ لازم نيست بلكه همين که با او معامله عدالت كردند به اينكه با او نماز كردند يا حضورش طلاق دادند يا از او تقليد كردند يا شهادت او را قبول كردند و امثال اينها از اموري که عدالت در آنها معتبر است كافي است، يا بشياع قطعي که جماعتي از مسلمين با او معامله عدالت كنند که يقين پيدا شود که اينها تا بموازين شرعيّه احراز نكرده باشند معامله عدالت نميكنند، يا از امارات خارجيّه و قرائن يقين بملكه پيدا شود.
و معاصي كبيره را ما در مجلّد سوم كلم الطيّب در كتاب عمل الصالح مفصّلا بيان كردهايم، مقصد دوم از صفحه 24 تا 43.
و حاصلش اينكه كبيره بودن ثابت ميشود به اينكه در قرآن يا حديث معتبر وعده
جلد 3 - صفحه 81
آتش يا عذاب داده شده يا در خبر معتبر تصريح بكبيره بودن آن شده باشد يا از يكي از معاصي كبيره آن را بزرگتر شمرده باشند يا در نظر اهل شرع آن را بزرگ بدانند و اينکه نوع معاصي دو قسم است يك قسم ترك واجبات مثل نماز، زكاة، خمس صيام، حج، امر بمعروف، نهي از منكر، جهاد و امثال اينها.
و يك قسم فعل محرّمات از اعتقادات باطله بر خلاف عقيده حقّه و پارهاي از اخلاق رذيله و ارتكاب بعضي از معاصي مثل دروغ، محاربه با اولياء، فساد در زمين، قتل نفس محترمه، عقوق والدين، اكل مال يتيم، قذف محصنه قطع رحم، سحر، شعبده، زنا، لواط، سرقت، قسم دروغ، شهادت دروغ، كتمان شهادت، خلف نذر و عهد و قسم، تغيير وصيّت، شرب خمر قمار، ربا، اكل سحت (يعني مال مسلمان بدون وجه مشروع) گوشت ميته، گوشت خوك، خون، قربانيهاي كافر كم فروشي، تعرب بعد الهجره، رفتن بمراكزي که دسترسي باحكام نداشته باشد، اعانه ظلمه، ركون بظالم، حبس حقوق، اسراف، تبذير، خيانت در امانت بلكه مطلق خيانت، غيبت، تهمت، نمامي، سعايت، اشاعه فحشاء، ارتكاب ملاهي مثل ساز و آواز و رقص و حضور در اينکه مجالس و امثال اينها از قبيل ظلم و نشوز و نحو اينها از معاصي متداوله عصر حاضر که در نظر اهل شرع بسيار بزرگ است مثل بي حجابي، تآتر خانه، ساز راديو، تصوير مجسّمه.
و امّا اصرار بر صغيره به اينكه قبل از توبه از سابق تكرار كند بلكه بعضي گفتند عزم بر تكرار كافيست در صدق اصرار.
و امّا منافيات مروّت نسبت باشخاص و اماكن و ازمان مختلف ميشود و ضابط آن عملي است که فاعل آن در نظر مردم غير مبالي بدين بشمار ميرود مثل زلف زير عمامه يا كروات با ريش و عمامه يا در كنار جاده ادرار كردن يا در كافه رفتن بعض اشخاص يا رفت و شد با اشخاص نامناسب و امثال اينها.
جلد 3 - صفحه 82
أَن تَضِلَّ إِحداهُما فَتُذَكِّرَ إِحداهُمَا الأُخري بيان حكمت اعتبار دو شاهد است در مرأة بجاي يك مرد که اگر يكي از آنها بعضي از خصوصيّات مورد شهادت را فراموش كند ديگري او را يادآور شود.
و در باب حكمت گفتهاند که اطراد شرط نيست بلكه مصلحت جعل حكم بطور كلّي وجود مصلحت در بعض مصاديق است چون نسيان در اغلب زنها بيش از نسيان در رجال است.
نكتة- وجه تكرار إِحداهُما با اينكه اگر فرموده بود «فتذكر الاخري» كافي بود. چيست جواب- كافي نبود زيرا مفاد تفاوت ميكرد، معني اينکه ميشد که اگر يكي از آنها فراموش كند ديگري متذكّر باشد و اينکه مقصود نيست بلكه مراد اينست که ديگري او را متذكّر نمايد پس بايد بگويد «فتذكر بالآخري» و اينکه هم مجمل ميشد زيرا تاب اينکه داشت که مرجع ضمير بايست بشهادت برگردد نه بمرأه ناسيه و غرض اينست که ذاكرة مذكّره ناسيه باشد و اينکه بدون تكرار متحقق نميشود.
وَ لا يَأبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا از اخبار بسياري استفاده ميشود که مراد دعوت براي تحمّل شهادت است که اگر از او تقاضا كردند که تحمّل شهادت كند اباء و امتناع نكند، بنا بر اينکه نهي تحريمي نيست بلكه تنزيهي است و در لسان اخبار هم تعبير بلا ينبغي كردهاند.
و امّا اگر دعوت براي اداء شهادت باشد بعد از تحمّل نهي تحريمي است زيرا كتمان شهادت حرام است چنانچه بيايد و اگر مراد اعم از تحمل و اداء باشد نهي هم مطلق است اعمّ از حرمت و كراهت که مطلق الترك باشد و در بعض اخبار هم تصريح باعمّ شده و اينکه انسب با اطلاق آيه است و منافي با اخبار سابقه هم نيست زيرا اخبار سابقه در بيان بعض مصاديق است منافي با عموم و اطلاق نيست.
جلد 3 - صفحه 83
وَ لا تَسئَمُوا أَن تَكتُبُوهُ صَغِيراً أَو كَبِيراً إِلي أَجَلِهِ يعني مسامحه نكنيد و انضجار نداشته باشيد در موضوع كتابت چه دين صغير باشد و چه كبير زماني که مدّت دارد و معجّل نيست البته بهتر براي شما كتابت است که جلوگير از حدوث اختلاف است و از طرو نسيان و احتمال بعض مفسّرين که خطاب متوجّه شهداء است که مفاد شهادت خود را بنويسند که فراموش نكنند خلاف ظاهر آيه است.
ذلِكُم أَقسَطُ عِندَ اللّهِ وَ أَقوَمُ لِلشَّهادَةِ اينکه كتابت براي شما فوائد زيادي دارد يكي آنكه بيشتر طريق عدالت را در پيشگاه احديّت سير كردهايد که حقّي از احدي ضايع نشده نه دائن از حقّش كسر گذارده ميشود و نه مديون زائد بر حق دائن از او اخذ ميشود. و ديگر آنكه براي اقامه شهادت بهتر است که بتوانند شهود مطابق مكتوب بدون زياده و نقيصه تحمّل كنند و اداء نمايند.
وَ أَدني أَلّا تَرتابُوا و ديگر آنكه براي ضبط و عدم ترديد و ريب و شك نزديكتر است.
إِلّا أَن تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً که معامله نقدي باشد و دين معجّل باشد و مدّت نداشته باشد.
تُدِيرُونَها بَينَكُم رواج دارد داد و ستد و باصطلاح بدانيد که معمول در بازار و اكثر معاملات است اخذ ثمن و اداء مثمن في المجلس.
فَلَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ أَلّا تَكتُبُوها لزوم ندارد و باكي نيست بر شما در ترك مكاتبه زيرا احتياج بمكاتبه ندارد بلكه اگر بنا بر مكاتبه باشد در جميع معاملات حرج شديد و اختلال بازار لازم ميآيد.
وَ أَشهِدُوا إِذا تَبايَعتُم ولي شاهد بگيريد بر مبايعه بخصوص اشياء غير منقوله مثل خانه، ملك، مغازه يا اشياء نفيسه مثل جواهرات يا چيز سنگين قيمت مثل ماشين و نحوه و فرش و طلا و غير اينها و معروف و مشهور گفتند امر استحبابي است و قول نادري
جلد 3 - صفحه 84
است بوجوب لكن گذشت که اينکه نوع اوامر ارشادي و مصلحت بيني است.
وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ ممكن است فعل معلوم باشد که در اصل لا يضار بالكسر يعني كاتب و شاهد بر خلاف واقع ننويسند يا شهادت ندهند، و ممكن است مجهول باشد لا يضار بالفتح يعني ضرر بكاتب و شاهد نبايد وارد آيد که در كتابت و شهادت بر آنها ضرر متوجّه شود يا معذور باشند شرعا نميتوان آنها را الزام كرد (قاعده فقهيّه معروف بقاعده لا ضرر) و مدرك آن حديث معروف از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در قضيّه ثمرة بن جندب ملعون با انصاري است و اينکه قاعده حكومت دارد بر ادلّه احكام و دلالت دارد به اينكه احكام ضرريّه در اسلام جعل نشده پس هر حكمي اگر موجب ضرر شود برداشته ميشود و توضيح آن در فقه است اجمالا نبايد احدي باحدي ضرر وارد آرد، نه كاتب و شاهد ضرر وارد آورند و نه بآنها ضرر وارد شود.
وَ إِن تَفعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَ اللّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ وَ إِن تَفعَلُوا فعل ضرري يعني اگر ضرر وارد آورديد فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُم فسق در آيات شريفه بر معاني اطلاق شده: يكي كفر در آيه شريفه أَ فَمَن كانَ مُؤمِناً كَمَن كانَ فاسِقاً لا يَستَوُونَ سجده آيه 18، و در مقابل عدل إِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا حجرات آيه 6، و بر مطلق عاصي مثل مقام، و بر كذب مثل فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الحَجِّ که گذشت.
و فسق بمعني خروج از طاعة اللّه است و اطلاقش شامل جميع مصاديق ميشود چنانچه در كتب فقهيّه در باب معاصي كبيره که ناقض عدالت است، اول شرك و كفر را ذكر ميكنند.
و البتّه ضرر زدن بمسلمان از گناهان كبيره است و خروج از طاعت است چه كاتب در كتابت تقلّب كند و چه شاهد در شهادت و چه دائن در اضرار بكاتب و شاهد در كتابت و شهادت چه در مقام تحمّل و چه در مقام اداء.
جلد 3 - صفحه 85
و در ضرر هم اعمّ است از ضرر بنفس يا مال يا عرض يا ساير امور متعلّقه بشخص، و فسوق مثل خروج بمعني فسق است، و كلمه بكم يعني صادر از شما يعني خود را فاسق ميكنيد و خارج از طاعت الهي ميشويد.
وَ اتَّقُوا اللّهَ از خدا بترسيد و در حق يكديگر ظلم نكنيد.
وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ خداوند آنچه صلاح دنيا و آخرت و دين شما است و آنچه موجب فساد دين و دنيا و آخرت شما است بشما فرا ميدهد و تعليم ميفرمايد چون جميع اوامر و نواهي الهي از روي حكمت و مصلحت است چنانچه گفتند احكام تابع حكم و مصالح و مفاسد نفس الامري است و غرض از بعثت انبياء همين است چون عقل بهر مرتبه که باشد پي بجميع حكم و مصالح نميبرد بالاخص امور آخرتي و ديني و از اينکه جهت گفتند رسول عقل خارج است، چنانچه عقل رسول باطن است.
وَ اللّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ سر چشمه علم از منبع است که حد ندارد و غير متناهي است أَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلماً و عين ذات ربوبي است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 282)- تنظیم اسناد تجاری در طولانیترین آیه قرآن.
بعد از بیان احکامی که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مسأله رباخواری بود در این آیه که طولانیترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقی برای امور تجاری و اقتصادی بیان کرده تا سرمایهها هر چه بیشتر رشد طبیعی خود را پیدا کنند و بن بست و اختلاف و نزاعی در میان مردم رخ ندهد.
در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالی به ترتیب ذیل بیان شده است. 1- در نخستین حکم میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید هنگامی که بدهی مدت داری (به خاطر وام دادن یا معامله) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ).
ضمنا از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن میشود و هم تعیین مدت برای وامها. همچنین آیه مورد بحث شامل عموم بدهیهایی میشود که در معاملات وجود دارد مانند سلف و نسیه، در عین این که قرض را هم شامل میشود.
(1) برای شرح بیشتر در باره زیانهای رباخواری به کتاب «خطوط اساسی اقتصاد اسلامی» نوشته آیة اللّه مکارم شیرازی مراجعه فرمائید.
ج1، ص252
2 و 3- سپس برای این که جلب اطمینان بیشتری شود، و قرار داد از مداخلات احتمالی طرفین سالم بماند، میافزاید: «باید نویسندهای از روی عدالت (سند بدهکاری را) بنویسد» (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ).
بنابراین این قرار داد باید به وسیله شخص سومی تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.
4- «کسی که قدرت بر نویسندگی دارد نباید از نوشتن خودداری کند و همانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد» (وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ).
یعنی به پاس این موهبتی که خدا به او داده نباید از نوشتن قرار داد شانه خالی کند، بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.
5- «و آن کس که حق بر ذمه اوست باید املاء کند» (وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ).
6- «بدهکار باید از خدا بپرهیزد و چیزی را فرو گذار نکند» (وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً).
7- «هر گاه کسی که حق بر ذمه اوست (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) و یا (به خاطر لال بودن) توانایی بر املاء کردن ندارد، باید ولیّ او املاء کند» (فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ).
بنابراین در مورد سه طایفه، «ولی» باید املاء کند، کسانی که سفیهاند و نمیتوانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امور مالی خویش را سر و سامان بخشند (هر چند دیوانه نباشند) و کسانی که دیوانهاند یا از نظر فکری ضعیفند و کم عقل مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش، و افراد گنگ و لال، و یا کسانی که توانایی املاء کردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.
از این جمله احکام دیگری نیز بطور ضمنی استفاده میشود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالی سفیهان و ضعیف العقلها و همچنین جواز دخالت ولیّ در این گونه امور.
ج1، ص253
8- «ولی» نیز باید در املاء و اعتراف به بدهی کسانی که تحت ولایت او هستند «عدالت را رعایت کند» (بِالْعَدْلِ).
9- سپس اضافه میکند: «علاوه بر این دو شاهد بگیرید» (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ).
10 و 11- این دو شاهد باید «از مردان شما باشد» (مِنْ رِجالِکُمْ).
یعنی هم بالغ، هم مسلمان باشند.
12- «و اگر دو مرد نباشند کافی است یک مرد و دو زن شهادت دهند» (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ).
13- «از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما باشند» (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).
از این جمله مسأله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود، استفاده میشود.
14- در صورتی که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام میتوانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتی که یک مرد و دو زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند «تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند» (أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری).
زیرا زنان به خاطر عواطف قوی ممکن است تحت تأثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشی یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طی نکنند.
15- یکی دیگر از احکام این باب این است که «هرگاه، شهود را (برای تحمل شهادت) دعوت کنند، خودداری ننمایند» (وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا).
بنابراین تحمل شهادت به هنگام دعوت برای این کار، واجب است.
16- بدهی کم باشد یا زیاد باید آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادی که مورد نظر اسلام است ایجاب میکند که در قراردادهای مربوط به بدهکاریهای کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهی نشود، و لذا در جمله بعد میفرماید:
«و از نوشتن (بدهی) کوچک یا بزرگی که دارای مدت است ملول و خسته نشوید»
ج1، ص254
(وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلی أَجَلِهِ).
سپس میافزاید: «این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و برای شهادت مستقیمتر، و برای جلوگیری از شک و تردید بهتر است» (ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنی أَلَّا تَرْتابُوا).
در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتی است و به خوبی نشان میدهد که اسناد تنظیم شده میتواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.
17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده میفرماید: «مگر این که داد و ستد نقدی باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید» (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها).
18- در معامله نقدی گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولی شاهد گرفتن برای آن بهتر است، زیرا جلو اختلافات احتمالی آینده را میگیرد لذا میفرماید: «هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید، شاهد بگیرید» (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ).
19- در آخرین حکمی که در این آیه ذکر شده میفرماید: «هیچ گاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر ادای حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گیرند» (وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ).
«که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید» (فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).
و در پایان آیه، بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را دعوت به تقوا و پرهیزکاری و امتثال اوامر خداوند میکند (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).
و سپس یاد آوری مینماید که «خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگی مادی و معنوی است به شما تعلیم میدهد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ).
قرار گرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر این مفهوم را میرساند که تقوا و پرهیزگاری و خدا پرستی اثر عمیقی در آگاهی و روشن بینی و فزونی علم و دانش دارد.
ج1، ص255
«و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست برای آنها مقرر میدارد» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
نکات آیه
۱ - ایمان، خاستگاه عمل به احکام الهى (یا ایّها الذین امنوا اذا تداینتم)
۲ - وجوب تنظیم سند براى دین مدت دار بر طرفین (یا ایّها الذین امنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمّى فاکتبوه) جمله «تداینتم بدین» شامل هر نوع طلبى مى شود; چه در فروش کالایى به نسیه و یا خرید کالایى تحویل نشده به نقد (سلف) و یا قرض دادن به شخصى.
۳ - لزوم تعیین مدّت براى دیون و مطالبات* (اذا تداینتم بدین الى اجل مسمّىً) احتمال اینکه لزوم کتابت مخصوص مطالبات و دیون مدّت دار باشد، احتمالى ضعیف است; بنابراین باید «الى اجل» را توضیحى براى دیونِ مورد امضاء قرآن دانست. یعنى دیون بدون ذکر مدّت صحیح نیست.
۴ - وجوب مراعات عدالت در تنظیم اسناد دین و مطالبات (و لیکتب بینکم کاتب بالعدل) بنابراینکه کلمه «بالعدل» متعلق به جمله «ولیکتب» باشد.
۵ - عدالت در نویسندگى، شرط گزینش نویسنده براى ثبت اسناد دین و مطالبات (و لیکتب بینکم کاتب بالعدل) بنابراینکه کلمه «بالعدل» قیدى براى نویسنده سند باشد.
۶ - تنظیم و ثبت اسناد دین، باید در حضور طرفین قرارداد باشد.* (و لیکتب بینکم کاتب بالعدل) کلمه «بینکم» بیانگر مطلب فوق است. چون مراد از مخاطب، خریدار و فروشنده و وام دهنده و گیرنده آن است.
۷ - کسانى که توان نویسندگى دارند، هرگز نباید از نوشتن اسناد دین امتناع کنند. (و لا یأب کاتب ان یکتب کما علّمه اللّه فلیکتب) جمله «فلیکتب» تأکید امرى است که از «و لا یأبَ ... » استفاده مى شود. بنابراین لزوم نوشتن بر تواناى به نویسندگى، امرى مؤکّد است.
۸ - تنظیم و ثبت اسناد دیون، باید به گونه اى باشد که خداوند تعلیم داده است. (طبق موازین شرع) (و لا یأب کاتب ان یکتب کما علّمه اللّه) بنابراینکه «کما علّمه اللّه» متعلّق به «اَن یکتب» باشد.
۹ - توان نویسندگى، موهبتى است الهى (ان یکتب کما علّمه اللّه)
۱۰ - مسؤولیّت دانشمندان و صاحبان هر فن، در برابر شناخت ها و آگاهیهایشان (و لا یأب ... کما علّمه اللّه) جمله «کما علّمه اللّه» مى تواند بیان علّت لزوم کتابت بر تواناى به نویسندگى باشد و همواره علّت، نشانگر یک قاعده کلى است. بنابراین هر علمى مسؤولیّت آفرین است.
۱۱ - تنظیم و ثبت اسناد دین، باید به املاى مدیون باشد. (و لیملل الّذى علیه الحقّ)
۱۲ - وجوب رعایت تقواى الهى از سوى مدیون و کم و کاست نکردن چیزى در تنظیم اسناد مبادلاتى (و لیملل الّذى ... و لیتّق اللّه ربّه و لا یبخس منه شیئاً)
۱۳ - وجوب رعایت تقواى الهى و کم و زیاد نکردن چیزى در تنظیم اسناد (و لیتّق اللّه ربّه و لا یبخس منه شیئاً)
۱۴ - اقرار فرد علیه خود، نافذ و مسموع است. (و لیملل الّذى علیه الحقّ) واگذارى املاى سند دین بر مدیون، ظاهراً حاکى از نفوذ اقرار وى مى باشد.
۱۵ - تقواى الهى عاملى براى رعایت حقوق افراد جامعه و مانعى در برابر تضییع حقوق آنان (و لیتّق اللّه ربّه و لا یبخس منه شیئاً)
۱۶ - وجوب املاى اسناد دین و مبادلات نسیه اى با رعایت عدالت، از سوى ولىّ مدیونِ سفیه یا ضعیف و یا ناتوان از املاى اسناد (فان کان الّذى علیه الحقّ سفیهاً او ضعیفاً او لا یستطیع ان یملّ هو فلیملل ولیّه بالعدل)
۱۷ - تدوین قانون باید به گونه اى باشد که راه اجحاف بر سفیهان و ناتوانان را مسدود نماید. (فان کان الّذى علیه الحقّ ... فلیملل ولیّه بالعدل)
۱۸ - سفیهان و ناتوانان، نیازمند ولىّ و سرپرست در مناسبات اجتماعى خویش هستند. (فان کان الّذى علیه الحقّ سفیهاً او ضعیفاً ... فلیملل ولیّه بالعدل)
۱۹ - لزوم رعایت عدالت از سوى اولیا و سرپرستان، در شؤون افراد تحت ولایت خود (فلیملل ولیّه بالعدل)
۲۰ - نفوذ املا و اعمالِ ولایتِ ولىّ، در صورت رعایت عدالت از سوى وى (فلیملل ولیّه بالعدل)
۲۱ - وجوب شاهد گرفتنِ دو مرد مسلمان و در صورت نبودن آنان، یک مرد و دو زن مسلمان در ثبت و تنظیم اسناد دیون و مبادلات (و استشهدوا شهیدین من رجالکم فان لم یکونا رجلین فرجل و امراتان)
۲۲ - بلوغ، شرط گواهان بر دین و مبادلات (و استشهدوا شهیدین من رجالکم) کلمه «رجل» (مرد) و «امرأة» (زن) ظهور در افراد بالغ دارد.
۲۳ - تقدّم و اولویّت مردان نسبت به زنان، در تحمّل شهادات (فان لم یکونا رجلین فرجل و امراتان)
۲۴ - گواهان بر دین و مبادلات باید مورد قبول و رضایت طرفین باشند. (و استشهدوا شهیدین من رجالکم ... ممّن ترضون من الشّهداء)
۲۵ - احتمال بیشتر لغزش و فراموشى زنان نسبت به مردان (ان تضلّ احدیهما فتذکّر احدیهما الاخرى) جمله «ان تضلّ» در مقام تعلیل براى جایگزینى دو زن به جاى یک مرد است.
۲۶ - جایگزینى دو زن به جاى یک مرد در شهادت، به منظور تذکّر یکى از آنها به دیگرى در صورت فراموشى و لغزش آن دیگرى است. (فرجل و امراتان ... ان تضلّ احدیهما فتذکّر احدیهما الاخرى)
۲۷ - تذکّرو یادآورى یکى از گواهان به دیگرى، در صورت فراموشى و لغزش، فلسفه و حکمت تعدد گواهان* (ان تضلّ احدیهما فتذکّر احدیهما الاُخرى) چون جمله «ان تضلّ» در مقام تعلیل است، پس مى توان به غیر مورد (گواهى زنان) گسترش داد.
۲۸ - لزوم تذکّر یکى از گواهان به دیگرى، در صورت فراموشى و لغزش وى (ان تضلّ احدیهما فتذکّر احدیهما الاُخرى)
۲۹ - وجوب اداى شهادت بر گواهان به هنگام فراخوانى به شهادت (و لا یأب الشّهداء اذا ما دعوا) بنابراینکه «اذا ما دعوا» دعوت براى اداى شهادت باشد; یعنى: اذا ما دعوا الى اداء الشّهادة.
۳۰ - وجوب تحمّل شهادت بر مؤمنین، به هنگام استشهاد از آنان (و لا یأب الشّهداء اذا ما دعوا) بنابراینکه «اذا ما دعوا» دعوت براى تحمل شهادت باشد; یعنى: اذا ما دعوا الى اداء الشّهادة.
۳۱ - عدم وجوب تحمّل و اداى شهادت، ابتدائاً و بدون فراخوانى به آن (داوطلبانه) (و لا یأب الشّهداء اذا ما دعوا) لزوم ادا و تحمّل شهادت را مشروط به دعوت بر آن کرده و مفهوم شرط این است که در صورت نبود دعوت، شاهد بودن و شهادت دادن واجب نیست.
۳۲ - جواز احضار شهود براى اداى شهادت (و لا یأب الشّهداء اذا ما دعوا)
۳۳ - کمى و زیادى بده بستانهاى طرفین، نباید موجب ملول شدن از وظیفه نوشتن و ثبت دیون و حقوق و مدّت آن گردد. (و لا تسئموا ان تکتبوه صغیراً او کبیراً الى اجله)
۳۴ - اهمیّت خاصّ ثبت و تنظیم اسناد مبادلاتى (و لا تسئموا ان تکتبوه صغیراً او کبیراً الى اجله) نهى از ملالت در نوشتن دیون - هر چند معامله اى کوچک باشد - حاکى از اهمیّت ثبت دیون و اسناد معاملاتى است.
۳۵ - ثبت دیون و مدّت آن و ثبت حقوق - کم باشد و یا زیاد -، از عادلانه ترین اعمال نزد خداوند و استوارترین و مددکارترین چیز براى اقامه شهادت (ذلکم اقسط عند اللّه و اقوم للشّهادة)
۳۶ - رعایت و اجراى احکام الهى در ثبت اسناد، موجب تأمین عادلانه حقوق افراد (ذلکم اقسط عند اللّه)
۳۷ - اعتبار حقوقى قرارداد ثبت شده (و لا تسئموا اَن تکتبوه ... ذلکم اقسط عند اللّه و اقوم للشّهادة)
۳۸ - تأمین و گسترش عدالت، تحکیم در ادا و اقامه شهادت و پیشگیرى از بروز شک و بدبینى، از جمله حکمتهاى لزوم ثبت و تنظیم اسناد مبادلاتى (ذلکم اقسط عند اللّه ... و ادنى الاّ ترتابوا)
۳۹ - مراعات نکردن عدالت در حقوق افراد جامعه و بى ثباتى در تعیین حدود روابط اقتصادى، از عوامل مفسده انگیز در روابط اجتماعى (ذلکم اقسط عند اللّه و اقوم للشّهادة و ادنى الاّ ترتابوا) چون «ذلکم اقسط ... » بیان علّت احکام ذکر شده است، نشانگر یک قاعده کلّى است. یعنى عدالت اجتماعى و ثبات حدود و روابط اقتصادى، یک اصل و قانون است که با عدم رعایت آن، جامعه رو به فساد خواهد رفت.
۴۰ - لزوم دقّت و محکم کارى، در تنظیم روابط اقتصادى جامعه (اذا تداینتم بدین فاکتبوه ... فلیکتب و لیملل ... فلیملل ولیّه بالعدل ... و استشهدوا شهیدین ... و لا یأب الشّهداء ... الاّ ترتابوا)
۴۱ - بیان فلسفه و حکمت احکام، از روشهاى قرآن براى ترغیب به انجام آن احکام (ان تضلّ احدیهما ... ذلکم اقسط عند اللّه و اقوم للشّهادة و ادنى الاّ ترتابوا)
۴۲ - عدم لزوم کتابت و ثبت مبادلات نقدى (إلاّ ان تکون تجارة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح اَلاّ تکتبوها)
۴۳ - حسن تنظیم سند و ثبت مبادلاتى که میان طرفین دست به دست گردد.* (فلیس علیکم جناح اَلاّ تکتبوها)
۴۴ - لزوم شاهد گرفتن در هنگام داد و ستد هر چند معامله اى نقد و بدون مطالبه باشد. (و اشهدوا اذا تبایعتم)
۴۵ - حرمت زیان رساندن و خیانت نویسنده و گواه مبادلات، بر طرفین قرارداد (و لا یضارّ کاتب و لا شهید) در صورتى که «لا یضارّ» معلوم باشد و نه مجهول، متعلّق آن، متعاملین خواهند بود. یعنى: لا یضارّ کاتب ولا شهید المتبایعین.
۴۶ - لزوم حفظ و مصونیّت نویسنده و گواهان بر مبادلات از زیان (و لا یضارّ کاتب و لا شهید) بنابراینکه «لا یضار» مجهول باشد و «کاتب» و «شهید» نایب فاعل.
۴۷ - لزوم جبران خسارتهایى که بر کاتب و شاهد، از ناحیه کتابت و شهادت به وجود مى آید. (و لا یضارّ کاتب و لا شهید) بنابراینکه «لا یضار» مجهول باشد، مقصود از ضرر، خسارتهاى ناشى از شهادت و کتابت است یعنى نباید کاتب و شاهد در این میان متحمّل ضرر و زیانى شوند که لازمه آن جبران خسارتهاى ایشان است. مثل بیکارى، کرایه رفت و آمد و ... .
۴۸ - زیان رساندن به گواه و نویسنده مبادلات، فسق و انحراف از حقّ است. (و لا یضارّ کاتب و لا شهید و ان تفعلوا فانّه فسوق بکم) بر مبناى مجهول بودن «لا یضار»
۴۹ - خیانت نویسنده و گواه مبادلات، فسق و انحراف از حق است. (و لا یضارّ کاتب و لا شهید و ان تفعلوا فانّه فسوق بکم) بر مبناى معلوم بودن «لا یضار»
۵۰ - جبران نکردن خسارتهایى که بر کاتب و شاهد از ناحیه کتابت و شهادت وارد مى شود، موجب فسق و انحراف از حق (و لا یضارّ کاتب و لا شهید و ان تفعلوا فانّه فسوق بکم) بر مبناى مجهول بودن «لا یضارّ»، مقصود از «ضرر»، ضررهاى ناشى از «کتابت» است. یعنى اگر ضررى متوجّه کاتب و شاهد گردید و خسارتهاى ایشان را جبران ننمودید، از حق منحرف شده اید و فاسق گشته اید.
۵۱ - تقوا و ترس از خدا پشتوانه عمل به احکام الهى، در روابط اقتصادى و مبادلات (و لا یضارّ کاتب و لا شهید ... و اتّقوا اللّه)
۵۲ - نویسنده قرارداد دین، باید شخص ثالثى غیر از متعاملین باشد.* (و لیکتب بینکم کاتب بالعدل ... و لا یأب کاتب ... و لا یضارّ کاتب)
۵۳ - لزوم رعایت تقواى الهى از جانب نویسنده، گواهان و طرفین قراردادها و مبادلات (اذا تداینتم ... و لا یأب کاتب ... و استشهدوا شهیدین ... و اتّقوا اللّه) متعاملین، کاتب و گواه در مبادلات، از مصادیق مورد نظر در خطاب «و اتقوا اللّه» مى باشند.
۵۴ - هماهنگى اخلاق و اقتصاد در اسلام (اذا تداینتم ... و لا یأب کاتب ... و استشهدوا ... و لا تسئموا ... و اتّقوا اللّه)
۵۵ - خداوند، آموزش دهنده قوانینى که باید بر روابط اجتماعى - اقتصادى حاکم باشد. (اذا تداینتم ... و یعلّمکم اللّه)
۵۶ - خداوند، آموزگار شیوه تقواپیشگى* (و اتّقوا اللّه و یعلّمکم اللّه) محتمل است به قرینه «و اتّقوا اللّه»، مفعول محذوف از «یعلمکم اللّه»، طریقه تقوا باشد. یعنى و یعلّمکم اللّه طریقة التقوى.
۵۷ - لزوم احترام به مالکیّت قانونى افراد جامعه و حفظ حدود آن (اذا تداینتم ... ذلکم اقسط ... و اتّقوا اللّه) امر به تقوا پس از بیان مسائل و احکامى چند که از جمله آنها، مالکیّت افراد بر داراییهاى خویش است و نیز بیان شرایط نقل و انتقال آن به دیگران، بیانگر رعایت آن مسائل و محترم شمردن آنهاست.
۵۸ - دانایى گسترده و فراگیر خداوند به همه موجودات (علم مطلق الهى) (و اللّه بکلّ شىء علیم)
۵۹ - خداوند، علیم است. (و اللّه بکلّ شىء علیم)
۶۰ - جعل قوانین الهى، برخاسته از علم و دانایى گسترده و فراگیر خداوند است. (فاکتبوه ... و لا یأب کاتب ... و لیملل ... و استشهدوا ... و اللّه بکلّ شىء علیم)
۶۱ - پیوند همگان و تعهّد متقابل مؤمنان در جامعه، نسبت به یکدیگر (یا ایّها الّذین امنوا ... و لا یأب کاتب ... و لا یأب الشّهداء ... و اشهدوا ... و لا یضارّ کاتب و لا شهید) آیه شریفه براى طرفین قرارداد، کاتب و شاهد، وظایف و حقوقى را معین کرده است که گویاى تعهّد و مسؤولیت متقابل آنان است.
۶۲ - اعمال و رفتار متعاملان، کاتبان مبادله، شاهدان و گواهان بر آن، در گستره علم و دانایى مطلق خداوند (اذا تداینتم ... و لیکتب بینکم کاتب بالعدل ... و لا یأب کاتب ... و لا یأب الشّهداء ... و اللّه بکلّ شىء علیم)
موضوعات مرتبط
- احکام: ۲، ۳، ۴، ۶، ۸، ۱۱، ۱۲، ۱۴، ۱۶، ۱۸، ۱۹، ۲۱، ۲۲، ۲۴، ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۲۹، ۳۰، ۳۱، ۳۲، ۳۷، ۴۲، ۴۴، ۴۵، ۴۷، ۵۲ تشریع احکام ۶۰ ; فلسفه احکام ۲۶، ۲۷، ۳۶، ۳۸، ۴۱
- اسماء و صفات: علیم ۵۹
- اقتصاد: اقتصاد و اخلاق ۵۴
- اقرار: احکام اقرار ۱۴
- انگیزش: عوامل انگیزش ۱
- ایمان: آثار ایمان ۱
- بدهى: احکام بدهى ۲، ۳، ۴، ۶، ۸، ۱۱، ۱۲، ۱۶، ۲۱، ۲۲، ۵۲ ; سند در بدهى ۲، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۱۶، ۳۳، ۵۲ ; کتابت بدهى ۳۵ ; گواهى در بدهى ۲۴
- تربیت: روش تربیت ۴۱
- ترس: آثار ترس ۵۱
- تقوا: آثار تقوا ۱۵، ۵۱ ; اهمیّت تقوا ۱۲، ۵۳، ۵۶
- تکلیف: عمل به تکلیف ۱، ۵۱
- جامعه: عوامل انحطاط جامعه ۳۹; مؤمنان در جامعه ۶۱; مسؤولیت جامعه ۶۱
- حقوق: کتابت حقوق ۳۵
- خدا: علم خدا ۵۸، ۶۰، ۶۲ ; نعمتهاى خدا ۹
- روابط اجتماعى: ۵۵
- زن: گواهى زن ۲۳، ۲۶ ; لغزش زن ۲۵
- سفیه: حقوق سفیه ۱۷ ; کفالت بر سفیه ۱۸ ; کفیل سفیه ۱۶
- سند: اهمیّت سند ۷ ; تنظیم سند ۲، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۶، ۲۱، ۳۳، ۳۴، ۳۶، ۴۳ ; شرایط سند ۸، ۱۱
- ضعفا: حقوق ضعفا ۱۷ ; کفالت بر ضعفا ۱۸ ; کفیل ضعفا ۱۶
- علما: مسؤولیت علما ۱۰
- عدالت: اهمیّت عدالت ۱۹، ۲۰، ۳۵، ۳۸، ۳۹
- علم: آثار علم ۱۰ ; علم و تکلیف ۱۰
- عمل: زمینه عمل ۱، ۵۱ ; زمینه عمل صالح ۴۱
- فساد: عوامل فساد ۵۰ ; زمینه فساد ۳۹ ; موارد فساد ۴۸، ۴۹
- قانونگذارى: شرایط قانونگذارى ۱۷
- قواعد فقهى: ۱۴
- کاتب: خیانت کاتب ۴۵، ۴۹ ; شرایط کاتب ۵۳ ; مسؤولیت کاتب ۵۳
- کتابت: احکام کتابت ۴۷، ۵۰ ; اهمیّت کتابت ۴۶ ; عدالت در کتابت ۵ ; نعمت کتابت ۹
- کفالت: احکام کفالت ۱۹ ; عدالت در کفالت ۱۹، ۲۰
- گزینش: شرایط گزینش ۵
- گمراهى: عوامل گمراهى ۵۰ ; موارد گمراهى ۴۸، ۴۹
- گواه: خسارت به گواه ۴۸ ; خیانت گواه ۴۵، ۴۹ ; شرایط گواه ۲۲، ۲۴ ; مسؤولیت گواه ۵۳
- گواهى: احکام گواهى ۲۱، ۲۲، ۲۴، ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۲۹، ۳۰، ۳۱، ۳۲، ۴۴، ۴۷، ۵۰ ; اداى گواهى ۳۵، ۳۸ ; اهمیّت گواهى ۴۶ ; بلوغ در گواهى ۲۲ ; وجوب گواهى ۲۹، ۳۰
- مالکیت: اهمیّت مالکیت ۵۷
- محرمات: ۴۵
- مدیون: مسؤولیت مدیون ۱۲
- مرد: گواهى مرد ۲۳، ۲۶
- مردم: حقوق مردم ۱۵، ۳۶، ۳۹
- معامله: گواه در معامله ۴۸، ۴۹ ; گواهى در معامله ۴۴ ; معامله نقدى ۴۲، ۴۳
- معاهده: احکام معاهده ۳۷
- نظام اجتماعى: ۱۸، ۵۵، ۶۱
- نظام اقتصادى: ۴۰، ۵۴، ۵۵، ۵۷
- نظام تعالیم دین: ۵۱
- نظام حقوقى: ۱۹ واجبات: ۲، ۳، ۴، ۱۲، ۱۶، ۲۱، ۲۹، ۳۰، ۴۴
منابع