البقرة ٢٦٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۵۸ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه

و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟!» عرض کرد: «آری، ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.» فرمود: «در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را (پس از ذبح کردن،) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو می‌آیند! و بدان خداوند قادر و حکیم است؛ (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانایی بر جمع آنها دارد)».

و آن‌گاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا! به من بنما كه مردگان را چگونه زنده مى‌كنى؟ فرمود: مگر باور ندارى؟ گفت: چرا، ولى از آن جهت كه دلم مطمئن شود. فرمود: چهار پرنده بگير [و بكش‌] و پاره پاره كن [و درهم بياميز]، سپس بر هر كوهى پاره‌اى از آنها را بگذار،
و [ياد كن‌] آنگاه كه ابراهيم گفت: «پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مى‌كنى؟» فرمود: «مگر ايمان نياورده‌اى؟» گفت: «چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.» فرمود: «پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پاره‌اى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مى‌آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.»
و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خدا فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را به هم درآمیز نزد خود، آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست.
و [یاد کنید] هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که مردگان را چگونه زنده می کنی؟ [خدا] فرمود: آیا [به قدرتم نسبت به زنده کردن مردگان] ایمان نیاورده ای؟! گفت: چرا، ولی [مشاهده این حقیقت را خواستم] تا قلبم آرامش یابد. [خدا] فرمود: پس چهار پرنده بگیر و آنها را [برای دقت در آفرینش هر یک] به خود نزدیک کن، و [بعد از کشتن، ریز ریز کردن و مخلوط کردنشان به هم] بر هر کوهی [در این منطقه] بخشی از آنها را قرار ده، سپس آنها را بخوان که شتابان به سویت می آیند؛ و بدان که یقیناً خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
ابراهيم گفت: اى پروردگار من، به من بنماى كه مردگان را چگونه زنده مى‌سازى. گفت: آيا هنوز ايمان نياورده‌اى؟ گفت: بلى، و لكن مى خواهم كه دلم آرام يابد. گفت: چهار پرنده برگير و گوشت آنها را به هم بياميز، و هر جزئى از آنها را بر كوهى بنه. پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو مى‌آيند، و بدان كه خدا پيروزمند و حكيم است.
و آنگاه که ابراهیم گفت پروردگارا به من بنمای که چگونه مردگان را زنده می‌کنی، فرمود مگر ایمان نداری؟ گفت چرا، ولی برای آنکه دلم آرام گیرد، فرمود چهار پرنده بگیر [و بکش‌] و پاره پاره کن [و همه را در هم بیامیز]، سپس بر سر هر کوهی پاره‌ای از آنها را بگذار، آنگاه آنان را [به خود] بخوان [خواهی دید] که شتابان به سوی تو می‌آیند و بدان که خداوند پیروزمند فرزانه است‌
و [ياد كن‌] آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، به من بنماى كه چگونه مردگان را زنده مى‌كنى؟ گفت: مگر باور ندارى؟ گفت: چرا، و ليكن تا دلم آرام گيرد. گفت: چهار پرنده برگير و آنها را نزد خود جمع و پاره پاره كن، سپس بر هر كوه پاره‌اى از آنها بِنِه، آنگاه بخوانشان تا شتابان سوى تو آيند و بدان كه خدا تواناى بى‌همتا و داناى استواركار است.
و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی. گفت: مگر ایمان نیاورده‌ای؟! گفت: چرا! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم (و با افزودن آگاهی بیشتر، دلم آرامش یابد). گفت: پس (در این صورت) چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را به خود نزدیک گردان (تا مشخّصات و ممیّزات آنها را دریابی. آن گاه آنها را ذبح کن و در هم بیامیز)، سپس بر سر هر کوهی قسمتی از آنها را بگذار. بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو خواهند آمد، و بدان که خداوند چیره و باحکمت است.
و چون ابراهیم گفت: «پروردگارم! مرا نشان ده، چگونه مردگان را زنده می‌کنی‌؟» فرمود: «مگر ایمان نیاوردی‌؟» گفت: «چرا! ولی تا دلم (با دیدن این کیفیت ملکوتی بیشتر) آرامش یابد.» فرمود: «پس چهار پرنده برگیر؛ پس آنها را با خود بس مأنوس گردان‌؛ سپس بر هر کوهی پاره‌ای از آنها را قرار ده‌؛ آن‌گاه آنها را فراخوان، (و ببین که) شتابان سوی تو می‌آیند. و بدان که همواره خدا عزیزی است حکیم.»
و هنگامی که گفت ابراهیم پروردگارا بنمایانم چگونه زنده کنی مردگان را گفت مگر ایمان نیاوردی گفت بلی و لیکن تا آرام گیرد دلم گفت پس برگیر چهار مرغ را و پاره گردان آنها را به نزد خود پس بگذار فراز هر کوهی از آنها پاره‌ای را پس فراخوانشان بیایندت به دویدن و بدان که خدا است عزتمند حکیم‌


البقرة ٢٥٩ آیه ٢٦٠ البقرة ٢٦١
سوره : سوره البقرة
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَوْتَی»: جمع میّت، مردگان. «بَلَی»: آری. حرف جواب است. برای ابطال نفی متقدّم و افاده اثبات مفهوم بعد از خود می‌آید. «صُرْهُنَّ»: آنها را به خود نزدیک کن. آنها را بهم بیامیز. آنها را پاره پاره کن. از ماده (صَور) به معنی میل یا قطع. «جُزْءاً»: قطعه و پاره و تکّه. «أُدْعُهُنَّ»: آنها را صدا بزن. «سَعْیاً»: شتابان. مصدری است به معنی اسم فاعل و حال بشمار است و تقدیر چنین است: یَأْتِینَکَ سَاعِیَاتٍ. همچون: جَآءَ زَیْدٌ رَکْضاً؛ أَیْ رَاکِضاً. یا این که مفعول مطلق است و همچون قَعَدْتُ جُلُوساً می‌باشد.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱ - خداوند با نشان دادن کیفیّت احیاى مردگان، ابراهیم (ع) را به نور، هدایت کرد. (اللّه ولىّ الّذین امنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور ... و اذ قال ابرهیم ربّ) داستان ابراهیم (ع) در آیه شریفه، مثال و ارائه نمونه اى دیگر است براى ولایت الهى و ثمره آن. یعنى این داستان، نمونه اى براى هدایت مؤمنان پذیراىِ ولایت به نور و خارج ساختن آنان از ظلمات و تاریکى است.

۲ - یادآورى ماجراى ابراهیم (ع) و زنده شدن مرغان، باعث اطمینان به قدرت الهى، بر احیاى مردگان (و اذ قال ابرهیم ربّ ارنى کیف تحیى الموتى)

۳ - پرسش ابراهیم (ع) از خداوند، درباره نشان دادن کیفیّت احیاى مردگان براى آرامش خاطر خویش (و اذ قال ابرهیم ربّ ارنى کیف تحیى الموتى ... لطمئنّ قلبى)

۴ - احیاى مردگان، از شؤون ربوبیّت خداوند (ربّ ارنى کیف تحیى الموتى)

۵ - خداوند، احیاکننده مردگان (کیف تحیى الموتى)

۶ - ایمان ابراهیم (ع) به اصل معاد و احیاى مردگان (قال اولم تؤمن قال بلى)

۷ - ارزش پى جویى و پژوهش، براى کشف حقایق و معارفِ دینى (قال ابرهیم ربّ ارنى کیف تحیى الموتى)

۸ - سیر رشد معرفتىِ حضرت ابراهیم (ع)، از ایمان به اطمینان درونى (قال اولم تؤمن قال بلى و لکن لیطمئنّ قلبى)

۹ - مشاهدات حسّى، از جمله ابزار شناخت (ربّ ارنى کیف تحیى الموتى)

۱۰ - آرامش خاطر و اطمینان قلبى، مرتبه اى از مراحل عالى رشد ایمان و اعتقاد دینى (اولم تؤمن قال بلى و لکن لیطمئنّ قلبى)

۱۱ - قلب، کانون ایمان و آرامش خاطر (لیطمئنّ قلبى)

۱۲ - دانایى به چگونگى احیاى مردگان از جانب خداوند، شرط ایمان به اصل معاد نیست. (ربّ ارنى کیف تحیى الموتى قال اَوَلم تُؤمِن قال بلى)

۱۳ - گفتگوى حضرت ابراهیم (ع) و خداوند (و اذ قال ابراهیم ... قال اَوَلم تُؤمن قال بلى ... قال فخذ اربعة من الطیر)

۱۴ - امر خدا به ابراهیم (ع)، براى نشان دادن کیفیّت احیاى مردگان، به گرفتن چهار مرغ و کشتن و در هم کوبیدن آنها و قرار دادن هر جزئى بر کوهى و فراخواندنشان تا زنده گردند و شتابان به سوى او روند. (قال فخذ ... ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً) مفرد آوردن کلمه جزء (منهنّ جزءاً)، حکایت از این معنا دارد که مرغان را در هم کوبید و مخلوط کرد و الاّ باید گفته شود: «منهنّ اجزاء»، نه جزءاً.

۱۵ - امر خداوند به ابراهیم (ع)، درباره مأنوس ساختن پرندگانى که مأمور ذبح آنها گردیده بود با خویش* (فصرهنّ الیک) متعدّى شدن کلمه «فصرهنّ» به «الى» نشانگر این است که آن کلمه، متضمن معناى «املهن» است ; یعنى آنها را به خود متمایل ساز که لازمه آن، انس گرفتن پرندگان با ابراهیم (ع) است. بر این اساس، کُشتن پرندگان و مخلوط کردن آنها از جمله «ثمّ اجعل على کلّ جبل منهنّ جزءاً» معلوم مى شود.

۱۶ - بازگشت پرندگان ذبح شده به جانب ابراهیم (ع)، پس از فراخوانى آنها (ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً)

۱۷ - بازگشت آدمیان به هنگامه رستاخیز، با همان جسم دنیایى (کیف تحیى الموتى ... ثم ادعهنّ یأتینک سعیاً)

۱۸ - اعطاى ولایت تکوینى از جانب خدا، براى برخى از بندگان خاصّ خود (و اذ قال ابرهیم ... یأتینک سعیاً)

۱۹ - امکان زنده شدن مردگان در دنیا (فخذ اربعة من الطیر ... ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً)

۲۰ - خداوند، جمع کننده اجزاى پراکنده شده قبلى مردگان، و زنده کننده آنان در هنگامه رستاخیز (قال فخذ اربعة من الطیر ... ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیاً)

۲۱ - ارائه نمونه هاى عینى از جانب خداوند، از راههاى اثبات حقّ و هدایت الهى (فخذ اربعة من الطیر ... یأتینک سعیاً)

۲۲ - خداوند، عزیز (غالب و پیروز) و حکیم است. (انّ اللّه عزیز حکیم)

۲۳ - جمع میان اجزاى پراکنده مردگان و احیاى آنان، بر اساس حکمت خداوندى (ثمّ اجعل ... ثمّ ادعهنّ ... انّ اللّه عزیز حکیم)

۲۴ - حاکمیّت و تسلط خداوند بر عالم مرگ و حیات، دانایى او به کیفیّت ترکیب اجزاىِ مردگان و زنده کردن آنان (و اعلم انّ اللّه عزیز حکیم)

۲۵ - توجّه به عزّت و حکمت الهى، هموارکننده شناختِ چگونگىِ زنده شدن مردگان (و اعلم انّ اللّه عزیز حکیم)

۲۶ - لزوم آگاهى و توجّه به اسامى و صفات الهى (و اعلم انّ اللّه عزیز حکیم)

روایات و احادیث

۲۷ - طاووس، خروس، کبوتر و کلاغ، چهار پرنده اى که ابراهیم (ع) برگزید. (فخذ اربعة من الطیر) امام صادق (ع): ... فاخد ابراهیم الطاووس و الدیک و الحمام و الغراب ...[۱].

۲۸ - پرسش ابراهیم (ع) از خداوند درباره کیفیّت زنده شدن مردگان، به انگیزه اطمینان قلب خود به خلیل اللّه بودنش (قال إبرهیم ربّ ارنى ... لیطمئنّ قلبى) امام رضا (ع) درباره «لیطمئنّ قلبى» در آیه فوق فرمود: ... و لکن لیطمئن قلبى على الخلّة[۲].

۲۹ - حضرت ابراهیم (ع)، اجزاىِ مرغان را بر ده کوه قرار داد. (ثمّ اجعل على کلّ جبل منهنّ جزءاً) امام صادق (ع): ... و کانت الجبال عشرة.[۳]

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم (ع): ابراهیم (ع) خلیل ۲۸ ; ابراهیم (ع) و پرندگان ۱۶، ۲۷، ۲۹ ; امر به ابراهیم (ع) ۱۴، ۱۵ ; پرسش ابراهیم (ع) ۳، ۲۸ ; تکلّم ابراهیم (ع) با خدا ۱۳ ; رشد ابراهیم (ع) ۸
  • اسماء و صفات: ۲۶ حکیم ۲۲ ; عزیز ۲۲
  • اطمینان: اطمینان قلب ۱۱ ; اهمیّت اطمینان ۱۰ ; عوامل اطمینان ۲، ۳، ۲۸
  • ایمان: ایمان به معاد ۶، ۱۲ ; زمینه ایمان ۲۵ ; شرایط ایمان ۱۲ ; مراتب ایمان ۸، ۱۰
  • پرندگان: احیاى پرندگان ۱۶، ۲۳ ; ذبح پرندگان ۱۵، ۱۶
  • تاریخ: ذکر حوادث تاریخ ۲ ; فواید تاریخ ۲
  • تحقیق: اهمیّت تحقیق ۷
  • تربیت: الگو در تربیت ۲۱ ; روش تربیت ۲۱
  • توحید: توحید افعالى ۲۴
  • جهان بینى: جهان بینى و ایدئولوژى ۲۵
  • حیات: منشأ حیات ۲۴
  • خدا: افعال خدا ۴، ۵، ۲۰ ; اوامر خدا ۱۴، ۱۵ ; حاکمیّت خدا ۲۴ ; حکمت خدا ۲۳، ۲۵ ; ربوبیّت خدا ۴ ; عزّت خدا ۲۵ ; عطایاى خدا ۱۸ ; علم خدا ۲۴ ; قدرت خدا ۲ ; هدایت خدا ۱، ۲۱
  • خروس: ۲۷
  • رجعت: ۱۹
  • رشد: مراحل رشد ۱۰
  • شناخت: ابزار شناخت ۹، ۱۴ ; شناخت حسّى ۳، ۹، ۲۸
  • طاووس: ۲۷
  • کبوتر: ۲۷
  • کلاغ: ۲۷
  • مردگان: احیاى مردگان ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۱۲، ۱۴، ۱۶، ۱۹، ۲۰، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۸
  • مرگ: منشأ مرگ ۲۴
  • معاد: معاد جسمانى ۱۷، ۲۰
  • معرفت شناسى: ۹
  • ولایت: ولایت تکوینى ۱۸
  • هدایت: زمینه هدایت ۲۱ ; عوامل هدایت ۱

منابع

  1. تفسیر قمى، ص ۹۱ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۸۰، ح ۱۰۹۸.
  2. عیون اخبارالرضا (ع)، ج ۱، ص ۱۹۸، ح ۱ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۷۶، ح ۱۰۸۸.
  3. کافى، ج ۸، ص ۳۰۵، ح ۴۷۳ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۸۰، ح ۱۰۹۷ و ۱۰۹۸.