البروج ٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۳۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه

مرگ بر شکنجه‌گران صاحب گودال (آتش)،

مرگ بر آدم سوزان خندق
مرگ بر آدم‌سوزان خندق.
قسم به اینان که اصحاب اخدود (یعنی آن قوم کافری که بر مؤمنان به مکر مسلط شدند و آنها را به خندقهای آتش در افکندند) همه کشته (یعنی ملعون و مطرود) شدند.
مرده باد صاحبان آن خندق [که مؤمنان را در آن سوزاندند.]
كه اصحاب اُخدود به هلاكت رسيدند.
مرگ بر آتش افروزان گودال پرآتش‌
مرگ بر صاحبان آن خندق،
نفرین بر صاحبان گودال (شکنجه) باد!
مرگ بر آدم‌سوزان زمینِ شکاف‌دار .
کشته شوند یاران حفره‌ها


البروج ٣ آیه ٤ البروج ٥
سوره : سوره البروج
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قُتِلَ»: هلاک باد. مرگ بر. نفرین بر (نگا: ذاریات / ، مدّثّر / و ، عبس / ). «الأُخْدُودِ»: گودال مستطیلی شکلی در زمین؛ مفرد است و جمع آن أَخادید است. نماد همه کوره‌های آدم‌سوزی و شکنجه‌گاهها و سیاه‌چالهای تاریخ است. «أَصْحَابُ الأُخْدُودِ»: شکنجه‌گران کافر و بیرحمی‌بودند که در سرزمین یمن، گودال ژرف و درازی را کندند و در آن آتش زیادی را برافروختند و از مؤمنان مسیحی خواستند که دست از ایمان خود بردارند. هنگامی که با مقاومت آنان روبرو شدند، ایشان را بدان گودال هولناک انداختند و در کنار آن ایستادند و از سوختن و بریان شدن مؤمنان شادی کردند و لذّت بردند. «قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ»: این جمله می‌تواند خبریّه و جواب قسم باشد، بدین معنی: صاحبان گودال شکنجه، به عذاب خدا و کیفر اعمال خود گرفتار شدند و نابود گشتند. یا این که دعائی بوده و معنی آن در بالا گذشت. در این صورت رهنمود به جواب قسم محذوف است و تقدیر چنین است: أُقْسِمُ بِهذِهِ الأُمُورِ، إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، مُعَذِّبُونَ وَ مَلْعُونُونَ، کَمَا لُعِنَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱ - گروهى از جباران، براى تعذیب مؤمنان، در زمین حفره عمیقى ایجاد کردند. (أصحب الأُخدود) «اخدود»; یعنى، شکاف طولانى و عمیقى که در زمین ایجاد شود. اصل و ریشه آن «خدّ» است; یعنى، مقدارى از صورت که طرف راست و چپ بینى قرار گرفته است (مفردات راغب). «أصحاب الاُخدود»; یعنى، کسانى که حفره را ایجاد کردند. این احتمال که مراد، مؤمنان معذّب در «اخدود» باشد، با ضمیرهایى که در آیات بعد آمده، ناسازگار است.

۲ - ایجادکنندگان کوره آدم سوزى (اصحاب اخدود)، مورد نفرین خداوند و مشمول شدیدترین توبیخ هاى او (قتل أصحب الأُخدود) فعل «قتل»، براى نفرین به کار رفته است. مفاد نفرین هاى خداوند توبیخ و تهدید است; زیرا معناى حقیقى نفرین درباره خداوند تصور ندارد.

۳ - کشته شدن و نابودى، سزاوارترین فرجام براى اصحاب اخدود (قتل أصحب الأُخدود) روایات در این اختلاف دارند که قصه «اصحاب اخدود» در یمن اتفاق افتاده، یا حبشه و یا جاى دیگر؟ و این که درباره مسیحیان بوده، یا غیر آنان؟ چنانچه این قضیه مکرر انجام گرفته باشد، مى توان گفت: آیه شریفه، ناظر به موردى خاص نبوده; بلکه نظرى عام به تمام آنها دارد.

روایات و احادیث

۴ - «قال رسول اللّه(ص) ... ملک بُخْتُ نَصَّر مأئةَ سنة و سبعاً و ثمانین سنة ... و ملک بعده مِهْرَقَیْه بن بخت نصر ... و أخذ عند ذلک دانیال(ع) و حفر له جُبّاً فى الأرض و طرح فیه دانیال(ع) و أصحابه و شیعته من المؤمنین فألقى علیهم النیران ... و هم الذین ذکرهم اللّه فى کتابه العزیز فقال جلّوعزّ «قتل أصحاب الاُخدود...»;[۱] رسول خدا(ص) فرمود: بُخْت نَصَّر ۱۸۷ سال پادشاهى کرد ... و بعد از وى فرزندش مِهْرَقیْه پادشاه شد ... و در وقت حکومت خود، دانیال(ع) را دستگیر کرد و چاهى براى او در زمین حفر نمود و دانیال و اصحاب و پیروانش را در آن چاه افکند و آتش ها بر سرشان ریخت ... و اینها همان کسانى اند که خداوند جلّ و عزّ در کتاب عزیزش از آنان یاد نموده و فرموده است: قتل أصحاب الاُخدود...».

۵ - «عن على بن أبى طالب(ع) قال: کان المجوس اهل کتاب ... و کانت الخمر قد احلّت لهم فتناول منها ملک من ملوکهم فغلبته على عقله، فتناول اُخته أو ابنته فوقع علیها، فلمّا ذهب عنه السکر ندم و قال لها: ویحکِ ما هذا الذى أتیت؟ و ما المخرج منه؟ قالت: المخرج منه أن تخطب الناس فتقول: أیّها الناس إنّ اللّه قد أحلّ لکم نکاح الأخوات و البنات ... فقال الناس جماعتهم: معاذ اللّه ... فخدّ لهم اُخدوداً و أوقد فیه النیران و عرض أهل مملکته على ذلک فمن أبى قذفه فى النار و من لم یأب خلّى عنه فأنزل اللّه فیهم «قتل أصحاب الاُخدود...»;[۲] از حضرت على بن ابى طالب(ع) روایت شده که فرمود: مجوس اهل کتاب بودند ... و خمر براى آنان حلال بود. پس پادشاهى از پادشاهان آنان، شراب خورد و مستى عقل او را ربود و خواهرش یا دخترش را گرفته و با وى زنا کرد. پس چون مستى از او زایل گشت، پشیمان شد و به آن زن گفت: واى بر تو این چه عملى بود که من انجام دادم و راه چاره چیست؟ آن زن گفت: چاره آن است که مردم را بخوانى و بگویى: اى مردم! خداوند ازدواج با خواهران و دختران را حلال کرده ... پس مردم یکپارچه گفتند: پناه بر خدا [این چه سخنى است] پس گودالى براى آنان حفر کرد و در آن آتش افروخت و اهل مملکت خود را بر آن آتش عرضه کرد. و هر کس که از کلام شاه تمرد کرد، او را در آن آتش افکند و هر کس قبول کرد او را آزاد ساخت و خداوند آیه «قتل أصحاب الاُخدود...» را درباره آنان نازل فرموده است».

۶ - «عن أبى جعفر(ع) قال: إنّ اسقف نجران دخل على أمیرالمؤمنین(ع) فجرى ذکر أصحاب الاُخدود، فقال(ع) بعث اللّه نبیّاً حبشیّاً إلى قومه و هم حبشیة، فدعاهم إلى اللّه تعالى، فکذّبوه و حاربوه و ظفروا به و خدّوا اخُدوداً و جعلوا فیه الحطب و النار فلمّا کان حرّاً قالوا لمن کان على دین ذلک النبىّ(ع) اعتزلوا و إلاّ طرحناکم فیها فاعْتَزَل قوم کثیر و قُذِف فیها خلق کثیر...;[۳] از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: اسقف نجران خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسید و صحبت از اصحاب اخدود شد، حضرت فرمود: خداوند پیامبرى حبشى (از اهل حبشه) را به سوى قومش - که آنان نیز حبشى بودند - فرستاد. آن پیامبر مردم را به سوى خداى تعالى دعوت کرد و آنان وى را تکذیب کردند و با او جنگیدند و بر وى چیره شدند. پس گودالى کندند و در آن هیزم و آتش ریختند. پس چون داغ گشت به کسانى که بر دین آن پیامبر بودند، گفتند: دست بردارید وگرنه شما را در این گودال آتش مى اندازیم. گروه زیادى از آن پیامبر، جدا گشته و تعداد زیادى از آن قوم در آتش افکنده شدند».

موضوعات مرتبط

  • اصحاب اخدود: سرزنش اصحاب اخدود ۲; شکنجه هاى اصحاب اخدود ۱; فرجام اصحاب اخدود ۳; قصه اصحاب اخدود ۱; کوره آدم سوزى اصحاب اخدود ۲; مراد از اصحاب اخدود ۴، ۵، ۶; نفرین بر اصحاب اخدود ۲; هلاکت اصحاب اخدود ۳
  • خدا: سرزنشهاى خدا ۲
  • دانیال(ع): شکنجه پیروان دانیال(ع) ۴; شکنجه دانیال(ع) ۴
  • مؤمنان: شکنجه مؤمنان ۱
  • نفرین خدا: مشمولان نفرین خدا ۲

منابع

  1. کمال الدین صدوق، ج ۱، ص ۲۲۶، ح ۲۰; بحارالأنوار، ج ۱۴، ص ۳۷۲، ح ۱۳.
  2. الدرالمنثور، ج ۸، ص ۴۶۷; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۵۴۶، ح ۲۶.
  3. قصص الأنبیاء، ص ۲۴۶، ح ۲۹۰; بحارالأنوار، ج ۱۴، ص ۴۳۹، ح ۲.