روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۶۷

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۰ توسط Move page script (بحث | مشارکت‌ها) (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۲۶۷ را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۶۷ منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ

علي بن ابراهيم عن ابيه عن بعض اصحابه عن هشام بن الحكم قال :

اَلْأَشْيَاءُ كُلُّهَا لاَ تُدْرَكُ إِلاَّ بِأَمْرَيْنِ‏ بِالْحَوَاسِّ وَ اَلْقَلْبِ‏ وَ اَلْحَوَاسُّ إِدْرَاكُهَا عَلَى ثَلاَثَةِ مَعَانٍ‏ إِدْرَاكاً بِالْمُدَاخَلَةِ وَ إِدْرَاكاً بِالْمُمَاسَّةِ وَ إِدْرَاكاً بِلاَ مُدَاخَلَةٍ وَ لاَ مُمَاسَّةٍ فَأَمَّا اَلْإِدْرَاكُ اَلَّذِي بِالْمُدَاخَلَةِ فَالْأَصْوَاتُ‏ وَ اَلْمَشَامُ‏ وَ اَلطُّعُومُ‏ وَ أَمَّا اَلْإِدْرَاكُ بِالْمُمَاسَّةِ فَمَعْرِفَةُ اَلْأَشْكَالِ مِنَ اَلتَّرْبِيعِ وَ اَلتَّثْلِيثِ‏ وَ مَعْرِفَةُ اَللَّيِّنِ وَ اَلْخَشِنِ وَ اَلْحَرِّ وَ اَلْبَرْدِ وَ أَمَّا اَلْإِدْرَاكُ بِلاَ مُمَاسَّةٍ وَ لاَ مُدَاخَلَةٍ فَالْبَصَرُ فَإِنَّهُ يُدْرِكُ اَلْأَشْيَاءَ بِلاَ مُمَاسَّةٍ وَ لاَ مُدَاخَلَةٍ فِي حَيِّزِ غَيْرِهِ‏ وَ لاَ فِي حَيِّزِهِ‏ وَ إِدْرَاكُ اَلْبَصَرِ لَهُ سَبِيلٌ وَ سَبَبٌ‏ فَسَبِيلُهُ اَلْهَوَاءُ وَ سَبَبُهُ اَلضِّيَاءُ فَإِذَا كَانَ اَلسَّبِيلُ مُتَّصِلاً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلْمَرْئِيِ‏ وَ اَلسَّبَبُ قَائِمٌ‏ أَدْرَكَ مَا يُلاَقِي‏ مِنَ اَلْأَلْوَانِ وَ اَلْأَشْخَاصِ‏ فَإِذَا حُمِلَ اَلْبَصَرُ عَلَى مَا لاَ سَبِيلَ لَهُ فِيهِ‏ رَجَعَ رَاجِعاً فَحَكَى مَا وَرَاءَهُ‏ كَالنَّاظِرِ فِي اَلْمِرْآةِ لاَ يَنْفُذُ بَصَرُهُ فِي اَلْمِرْآةِ فَإِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ سَبِيلٌ‏ رَجَعَ رَاجِعاً يَحْكِي مَا وَرَاءَهُ‏ وَ كَذَلِكَ اَلنَّاظِرُ فِي اَلْمَاءِ اَلصَّافِي يَرْجِعُ‏ رَاجِعاً فَيَحْكِي مَا وَرَاءَهُ إِذْ لاَ سَبِيلَ لَهُ فِي إِنْفَاذِ بَصَرِهِ‏ فَأَمَّا اَلْقَلْبُ‏ فَإِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى اَلْهَوَاءِ فَهُوَ يُدْرِكُ‏ جَمِيعَ مَا فِي اَلْهَوَاءِ وَ يَتَوَهَّمُهُ‏ فَإِذَا حُمِلَ اَلْقَلْبُ عَلَى مَا لَيْسَ فِي اَلْهَوَاءِ مَوْجُوداً رَجَعَ رَاجِعاً فَحَكَى مَا فِي اَلْهَوَاءِ فَلاَ يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَحْمِلَ قَلْبَهُ عَلَى مَا لَيْسَ مَوْجُوداً فِي اَلْهَوَاءِ مِنْ أَمْرِ اَلتَّوْحِيدِ جَلَّ اَللَّهُ وَ عَزَّ فَإِنَّهُ إِنْ فَعَلَ ذَلِكَ لَمْ يَتَوَهَّمْ إِلاَّ مَا فِي اَلْهَوَاءِ مَوْجُودٌ كَمَا قُلْنَا فِي أَمْرِ اَلْبَصَرِ تَعَالَى اَللَّهُ أَنْ يُشْبِهَهُ خَلْقُهُ‏


الکافی جلد ۱ ش ۲۶۶ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۲۶۸
روایت شده از : روايات غير معصوم
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب التوحيد
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ التَّوْحِيدِ‏ بَابٌ فِي إِبْطَالِ الرُّؤْيَة
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۸۷

هشام بن حكم گويد: وسيله درك هر چيز دو ابزار است: حواس (اعم از ظاهره و باطنه) و دل، ادراك حواس بر سه گونه است: ۱- ادراك بوسيله مداخله. ۲- ادراك بوسيله تماس و چسبيدن. ۳- ادراك بدون مداخله و تماس. ادراك بوسيله مداخله در اصوات است و بوئيدنيها و خوردنيها. ادراك بوسيله تماس معرفت اشكال است از مربع و مثلث و معرفت نرمى و زبرى، گرمى و سردى. و اما ادراك بى‏تماس و مداخله در ديدن چشم است كه چيزها را بى‏تماس و مداخله در جاى آنها يا در خودش درك مى كند، ادراك به ديده، راهى دارد و سببى، راهش هوا است و سببش روشنى و نور، هر گاه راه آن پيوسته باشد ميان چشم و شى‏ء منظور، و سبب آن هم موجود باشد، ديده آنچه را كه از الوان و اشخاص تحمل تواند درك كند و چون ديده متوجه چيزى شود كه راه نداشته باشد بر مى‏گردد و منعكس مى‏شود و ما وراء خود را مى نمايد مانند كسى كه در آينه نظر كند چون ديده او در آينه نفوذ نتواند كرد و راه عبور ندارد بر مى‏گردد و ما وراء خود را مى‏نمايد، زيرا راه نفوذ ندارد و همچنين كسى كه در آب زلال نظر كند، ديد او بر مى‏گردد و ما وراء خود را مى‏نمايد زيرا راه نفوذ ندارد. اما دل، تسلط او بوسيله هواست و آنچه را در هوا است درك مى‏كند و توهم مى‏نمايد و اگر دل بدان چه در هوا نيست متوجه نشود برگشت كند و آنچه در هوا است مى‏نمايد، براى خردمند نشايد كه دل را متوجه كند بدان چه در هوا وجود ندارد از امر توحيد و خداپرستى، و اگر چنين كند همانى را كه در هوا باشد توهم كند چنانچه در موضوع امر بصر گفتيم، خدا برتر است از اين كه شبيه خلقش باشد.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۳۴

هشام بن حكم گويد: تمام اشياء با دو چيز درك شوند: حواس پنجگانه و دل، و ادراك حواس بر سه قسم است: ۱- ادراك بوسيله دخول ۲- ادراك بوسيله سودن و لمس كردن ۳- ادراك بدون دخول و سودن. اما ادراك بوسيله دخول در صداها و بوئيدنيها و چشيدنيها است (كه صوت داخل گوش شود و هواى متعفن داخل بينى و چشيدنى داخل بصاق زبان) و اما ادراك بلمس و سودن در شناختن اشكال هندسى‏ مانند مربع و مثلث (چنان كه در تاريكى دست روى جسم مثلث و مربع گذاريم) و نيز در شناختن نرمى و زبرى و گرمى و سردى است و اما ادراك بى‏دخول و سودن با چشم است زيرا كه چشم چيزها را درك ميكند بدون لمس و دخول نه در جانب خود و نه در جانب آنها (مثلا انسان كه قلم را ميبيند نه قلم بچشم او در آيد و بآن سايد و نه چشم بطرف قلم رود و اين كار كند) و ادراك بچشم راه و وسيله مخصوصى دارد، راهش هوا و وسيله‏اش روشنى است كه چون راه بين چشم و هدف متصل شد و وسيله برجا بود، چشم آنچه را در ملاقاتش باشد مانند رنگها و پيكرها درك كند و اگر چشم را بچيزى وادارند كه راهى برايش نباشد بازگشت كند و پشت سرش را (كه پيكر بيننده است) نشان دهد، مانند كسى كه در آينه بنگرد چشمش در آينه نفوذ نكند و چون راه نفوذ در آينه را ندارد بازگشت كند و پشت سرش را نشان دهد، همچنين كسى كه در آب صاف بنگرد بينائيش برگردد و پشت سرش را نشان دهد زيرا راهى براى نفوذ چشمش نيست و اما دل تسلطش بهوا و فضاى جهانست، و او آنچه را در فضاست درك كند و بخاطر گذراند، و اگر دل را بدرك آنچه در فضا نيست وادارند برگشت كند و پشت سرش را (از آنچه در جهانست) بيند بنا بر اين عاقل را سزاوار نيست كه دلش را بر درك آنچه در فضا نيست وادار كند و آن شناختن خداى- جل و عز- است زيرا كسى كه چنين كند غير آنچه در فضاست درك نكند چنانچه راجع بچشم گفتيم، خدا بزرگتر از اينست كه مانند خلقش باشد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۲۳

على بن ابراهيم، از پدرش، از بعضى از اصحاب خويش، از هشام بن حكم روايت كرده است كه گفت: چيزها را در نمى‏توان يافت، مگر به دو چيز: يكى حواس و ديگرى دل. اما حواس، ادراك و دريافت آنها بر سه وجه است: يكى ادراكى است كه به دخول چيزى در چيزى حاصل مى‏شود، و ديگرى ادراكى است كه به ماليدن چيزى به چيزى ديگر به هم مى‏رسد، و سوم ادراكى است كه بدون اين دو، دست به هم مى‏دهد. اما آن ادراك كه به واسطه دخول حاصل مى‏شود، آوازها و بوها و مزه‏ها است (چه هواى متكيّف به صوت تا در گوش داخل نشود و به قوه سامعه نخورد، صاحب آن چيزى را نمى‏شنود. تا هواى متكيّف به بوى در دماغ نيايد و به قوه شامّه نرسد، بوى چيزى را نمى‏توان فهميد. و تا ترى كه در دهان مى‏باشد، بعد از تكيّف به مزه به قوه ذائقه نرسد، مزه چيزى معلوم نمى‏شود). و آن ادراك كه به جهت مالش به هم مى‏رسد، شناختن چيزى است كه سه گوش و چهار گوش و غير آن از شكل‏ها باشد، و شناختن نرمى و درشتى و گرمى و سردى. و آن ادراك كه به جهت غير اينها به هم مى‏رسد، ديدن ديده است كه چيزها را بدون مس و دخول در يكديگر در مكان غير خويش كه موضع چيزى است كه ديده مى‏شود، درك مى‏كند و در مكان خويش درك نمى‏كند (چنانچه اهل انطباع مى‏گويند و اين كلام از هشام صريح است در اين‏كه ديدن، به خروج شعاع است، نه انطباع كه به معنى انتقاش است. به اين معنى كه آنچه ديده مى‏شود، در حيّز بصر داخل شود كه صورت آن در آن منتقش گردد و ديده، ديدنى را در مكان خود درك نمايد). و از براى دريافتن چشم، راهى و سببى هست، پس راه آن، هواست و ظاهر از آن، همان است كه در ميانه آسمان و زمين است و سببش روشنى است. پس هرگاه آن راه در ميانه آن و آنچه ديده مى‏شود، متصل و به هم پيوند باشد و سبب آن بر پا و موجود باشد، آنچه را كه ملاقى آن، يعنى شعاع آن، مى‏شود از رنگ‏ها و شخص‏ها، درك مى‏كند. پس هرگاه كسى ديده را حمل مى‏كند بر آنچه او را در آن راهى نيست، بر مى‏گردد در حالتى كه برگردنده است (يعنى به نوعى از برگشت، چه برگشتنى‏هاى آن تفاوت دارد به حسب تفاوت آنچه ديده مى‏شود در صفا و جلا) و آنچه را كه در پس آن، يعنى شعاع آن است (كه عبارت است از آنچه در حال رجوع خويش با آن ملاقات مى‏نمايد، حكايت مى‏كند، و مى‏نمايد)، مانند كسى كه در آيينه نظر مى‏كند و ديده آن، يعنى شعاعى كه از آن بيرون مى‏آيد، در آن نفوذ نمى‏تواند نمود. پس هرگاه آن را راهى نباشد، بر مى‏گردد به نوعى از برگشت- چنانچه گذشت- و آنچه را كه در پس آن است، مى‏نمايد، و همچنين كسى كه در آب صافى نظر مى‏كند، نظرش بر مى‏گردد و ماوراى آن را مى‏نمايد؛ زيرا كه او را راهى در گذرانيدن نظر خويش نيست. اما قدرت دل، كه مراد از آن، نفس ناطقه است و تسلط آن، يعنى در ادراك بر وجه جزئى، يا آنچه جارى مجراى آن باشد، بر هواست (همه آنچه را كه در آن است، درك مى‏تواند نمود)، و آن را توهم مى‏نمايد و در خيال در مى‏آورد (و بر غير آن قدرت و تسلطى ندارد). پس هرگاه دل را حمل كند بر آنچه در هواى عالم امكان موجود نيست، بر مى‏گردد به سوى هوا و آنچه را كه در هواست، مى‏نمايد. و چون چنين است، عاقل را سزاوار نيست كه دل خويش را متوجه سازد و بار كند بر آنچه در هوا موجود نيست و آن، امر توحيد است-/ جل اللَّه و عزّ-/؛ زيرا كه اگر چنين كند، توهم نمى‏كند، مگر آنچه را كه در هوا موجود باشد؛ چنانكه در امر چشم گفتيم و خدا است برتر از اين‏كه آفريدگانش به او شباهت داشته باشند، يا او را به چيزى تشبيه كنند.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)