روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۰۷۳
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن حماد بن عثمان عن المعلي بن خنيس قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۰۷۲ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۰۷۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۱۵۹
معلى بن خنيس گويد: روزى به امام صادق (ع) گفتم: قربانت، من آل فلان (يعنى بنى عباس) را به ياد آوردم و آن نعمتى كه دارند و با خود گفتم اگر اين رياست با شما بود ما به همراه شما در نعمت بوديم و زندگى خوبى داشتيم. فرمود: اى معلّى، بسيار دور افتادى، به خدا اگر وضع چنين بود براى ما جز شبگردى و بىخوابى و بلوك گردى و تلاش روزانه و پوشش جامه زبر و خوراك سخت چيزى نبود، اين امر از ما كنار شد و هرگز ديدى كه بردن حقى را خدا تعالى نعمت سازد جز اين.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۲۷۳
معلى بن خنيس گويد: روزى بامام صادق عليه السلام عرضكردم: آل فلان (بنى عباس) و نعمتهائى را كه دارند بياد آوردم و با خود گفتم: اگر اين نعمت براى شما ميبود، ما هم با شما در عيش و خوشى بوديم، فرمود: هيهات، اى معلى! اگر چنين ميبود (و ما حكمفرما بوديم) براى ما جز نگهبانى شبانه و تلاش روزانه و پوشاك زبر و درشت و خوراك سخت و بىخورش، چيزى نبود، از اين رو آن امر از ما بركنار شد. آيا تو ديدهئى كه هرگز خداى تعالى بردن حقى را جز اين نعمت قرار دهد؟
(يعنى تعجب اينجاست كه بنى عباس حق ما را غصب كرده، بر مسند ما نشستهاند، ولى در حقيقت ظلم آنها نسبت بما نعمتى است براى ما، زيرا كه نگهبانى شبانه و تلاش روزانه را از گردن ما ساقط نموده است).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۴۰۳
على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از حمّاد بن عثمان، از معلّى بن خنيس روايت كرده است كه گفت: روزى به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم، بنىعباس و آنچه را كه ايشان در آنند از ناز و نعمت، به خاطر آوردم و با خود گفتم كه: اگر اين امر با شما مىبود، ما با شما به رفاهيت مىگذرانيديم. فرمود كه: «اى معلّى، بسيار دور است آنچه تو گمان كردهاى. به خدا سوگند كه، اگر اين امر با ما مىبود، چيزى نبود، مگر سياست و تدبير و محافظت مردمان در شب و گشتن در روز (از براى جهاد يا غير آن) و پوشيدن جامههاى درشت و خوردن طعامهاى غير لذيذ (يا نان بى نانخورش) و به واسطه غصب خلافت، همه اينها از ما دفع و رفع شد. پس آيا هرگز مظلمه و ستمى را ديدهاى كه خدا آن را نعمت گرداند، مگر اين مظلمه» (يعنى غصب خلافت. حاصل مراد، آنكه خلافت را ظاهرى را از ما غصب كردند، و گمان ايشان اين است كه بر ما ستم كردهاند، و حال آنكه ما را به رفاهيت انداختهاند).