روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۵۳۲
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه عن عبد الرحمن بن حماد عن بعض اصحابه رفعه قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۵۳۱ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۵۳۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۵۳۳
امير المؤمنين (ع) در كوفه بر منبر برآمد و خدا را سپاس گفت و بر او ستايش نمود و سپس فرمود: أيا مردم! به راستى گناهان سه باشند و دم بست و حبّه عرنيّ گفت: يا امير المؤمنين! فرمودى: گناهان سهاند و دم بستى؟ در پاسخ فرمود: من آنها را ياد نكردم جز براى اينكه شرح دهم ولى نفس تنگى به من رخ داد و ميان من و سخن گفتن مانع شد، آرى گناهان سه باشند: گناهى كه آمرزيده است و گناهى كه آمرزيده نشود و گناهى كه در باره مرتكب آن اميدوار و بيمناكم، گفتند: يا امير المؤمنين! آنها را براى ما بيان كن، فرمود: آرى، اما گناه آمرزيده آن است كه خدا بنده را در باره آن در دنيا كيفر داده است و خدا بردبار و كريم است از اينكه بنده خود را دو بار كيفر كند، اما گناهى كه آمرزيده نشود: ستمهائى است كه مردم به يك ديگر كنند، زيرا چون خدا تبارك و تعالى بر خلقش عيان شد (يعنى به وسيله پيغمبران و اعلام شريعت خود) به خود سوگند ياد كرد و فرمود: به عزت و جلال خودم قسم كه ستم هيچ ستمكارى را گذشت نكنم گو اينكه مشتى كوبد و يا سائيدن مشتى باشد و اگر چه شاخ زدن شاخ دارى بىشاخى را باشد. براى بندگان از يك ديگر قصاص شود تا حقى از كسى بر كسى نماند و سپس آنها را به پاى حساب آرد، و اما گناه سوم گناهى است كه خدا آن را بر خلقش نهفته و به گنهكار توبه از آن را روزى كرده است و به وضعى در آمده كه از گناهش بيم ناك است و به پروردگارش اميدوار است و ما براى او همان حال را داريم كه او براى خود دارد، براى او اميد رحمت داريم و از عذاب هم بر او بيم داريم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۱۷۸
عبد الرحمن بن حماد در حديثى مرفوع از برخى از اصحابش نقل كند كه امير المؤمنين عليه السّلام در كوفه بر منبر برآمد، خدا را سپاس گفت و ستايش كرد سپس فرمود: اى مردم همانا گناهان سه گونهاند (اين را فرمود و خاموش نشست) و از سخن گفتن خود دارى كرد، حبه عرنى (كه يكى از اصحاب آن حضرت بود) بوى عرضكرد: اى امير مؤمنان فرمودى گناهان سه گونهاند و دم فروبستى؟ فرمود: من آنها را ياد نكردم جز اينكه ميخواستم شرح دهم ولى تنگى نفسى بر من عارض شد كه ميان من و سخنم حائل شد، آرى گناهان سه گونهاند: گناهى كه آمرزيده است، و گناهى كه آمرزيده نشود، و گناهى كه بر صاحبش هم اميدوار و هم بيمناكم، عرضكرد: اى امير مؤمنان آنها را براى ما بيان فرما. فرمود: آرى اما گناه آمرزيده: گناه آن بندهاى است كه خداوند او را در دنيا بر گناهش عقوبت كند. پس خدا بردبارتر و كريمتر از آن است كه بنده خود را دو بار عقوبت كند، و اما گناهى كه آمرزيده نشود. ستمكاريهائى است كه بندگان برخى ببرخى كنند، زيرا چون خداوند تبارك و تعالى (بوسيله پيمبران و احكام) بر خلقش عيان شد بخودش سوگند ياد كرده و فرموده است: بعزت و جلالم سوگند كه ستم هيچ ستمكارى (بدون كيفر) از من نگذرد گرچه زدن مشتى بمشتى باشد يا ماليدن (دستى) بدستى باشد (از روى لذت و هوسرانى) و گرچه شاخ زدن شاخدارى به بيشاخى باشد پس براى بندگان از يك ديگر قصاص گيرد تا ستمى از كسى بر كسى (بدون كيفر) نماند، سپس آنها را (خداوند) براى حساب برانگيزد، و اما گناه سوم گناهى است كه خداوند بر خلقش پنهان داشته، و توبه از آن را بر گنهكار روزى كرده، و بوضعى درآمده كه از گناهش بيمناك و بپروردگارش اميدوار است، پس ما براى او (يعنى اين شخص گنهكار) همان حال را داريم كه خودش آن حال را براى خود دارد اميد رحمت براى او داريم، و از عذاب نيز بر او بيمناكيم.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۲۴۳
على بن ابراهيم، از پدرش، از عبد الرحمان بن حمّاد، از بعضى از اصحاب خويش روايت كرده كه آن را مرفوع ساخته و گفته است كه: اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه بر منبر بالا رفت، و خدا را حمد كرد و بر او ثنا گفت. بعد از آن، فرمود كه: «اى گروه مردمان! به درستى كه گناهان بر سه قسم است. بعد از آن، باز ايستاد و هيچ نفرمود». حبّه عرنى به آن حضرت عرض نمود كه: يا اميرالمؤمنين! فرمودى كه: گناهان بر سه قسم است و باز ايستادى. فرمود كه: «من آن را ذكر نكردم، مگر آنكه مىخواستم كه آنها را تفسير و بيان كنم، وليكن مرا ماندگى (و نفس سوختگى) عارض شد، كه در ميان من و سخن گفتن، حائل و مانع گرديد. آرى، گناهان بر سه قسم است: پس گناهى است كه آمرزيده است، و گناهى است كه آمرزيده نيست، و گناهى است كه از براى صاحبش اميد داريم، و بر او مىترسيم». عرض كرد كه: يا اميرالمؤمنين! پس آنها را از براى ما بيان فرما. فرمود: «آرى. امّا گناه آمرزيده، گناه بندهاى است كه خدا او را در دنيا بر گناهش عقاب فرموده و سزا داده است؛ چرا كه، خداى عز و جل از آن حليمتر و كريمتر است كه دو مرتبه بنده خود را عقاب كند. و امّا گناهى كه آمرزيده نمىشود، ظلم و ستم بندگان است بر يكديگر. به درستى كه خداى- تبارك و تعالى- چون از براى خلق خويش ظاهر شود (يعنى اسباب سلطنت و قهّارى و اساس قدرت و پروردگارى او، كه بر بيشتر مردمان پوشيده و پنهان بوده، ظاهر و هويدا گردد)، سوگند ياد كند به سوگندى كه بر خود لازم گرداند، و بفرمايد كه: به عزّت و جلال خودم سوگند كه ظلم هيچ ظالمى از من درنگذرد، و هر چند كه كف دستى باشد به كف دستى ديگر، و هر چند كه ماليدن به كف دستى باشد، و هر چند كه سر زدن و شاخ جنگى باشد، كه در ميان حيوانات شاخدار با بىشاخ اتّفاق افتاده. پس از براى بندگان، از براى بعضى از ايشان از بعضى، قصاص مىستاند، تا آنكه يكى را بر يكى مظلمهاى نباشد. بعد از آن، ايشان را از براى حساب مبعوث مىگرداند. و امّا گناه سيم، گناهى است كه خدا آن را بر خلق خود پوشيده، و توبهاى از آن گناه را روزى او فرموده است. پس آن بنده صبح كرده از گناه خويش، ترسان، و پروردگار خود را اميدوار. و ما از براى او، چنانيم كه او از براى خود است. رحمت را از برايش اميد داريم، و بر او از عذاب مىترسيم».