الأحزاب ٢٥
ترجمه
الأحزاب ٢٤ | آیه ٢٥ | الأحزاب ٢٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«رَدَّ»: برگرداند. «بِغَیْظِهِمْ»: همراه با خشم و غم. یعنی غمگین و خشمگین برگشتند. «خَیْراً»: مراد پیروزی و غنیمت و هدفهای دیگری که داشتند میباشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۹ - ۲۷، سوره احزاب
- بيان آيات مربوط به داستان جن احزاب (خندق )
- حكايت ترس و بهانه تراشى منافقان و بيماردلان بعد از مشاهده لشكر انبوه دشمن و سخنپراكنى هايشان در جهت تضعيف روحيه مؤ منين
- مقصود از اينكه فرمود: ((لقد كان لكم فىرسول الله اسوة حسنة ...))
- وصف حال مؤ منين بعد از ديدن لشكريان احزاب : افزون گشتن ايمان ، وفا و استوارىبر عهده و...
- بيان وصف مؤ منينى كه به عهد خود وفا كردند
- اشاره به اينكه بسا مى شود گناه مقدمه سعادت و آمرزش مى شود
- بحث روايتى
- يكى از معجزات پيامبر اكرم (ص ) در واقعه حفر خندق
- يكى ديگر از دلائل نبوت حضرت خاتم (ص ) در واقعه خندق
- روياروئى لشكر اسلام و كفر در جنگ خندق
- آغاز درگيرى و به ميدان آمدن عمرو بن عبدود و مقابله اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با او
- پيروزى اميرالمؤ منين بر عمرو بن عبدود و بيان ارزش آن از زبان مبارك پيامبر(ص )
- نيرنگى كه يكى از مؤ منان بعد از اجازه گرفتن از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ايجاد تفرقه بين دشمنان به كار برد
- خذيفه بن اليمان از جنگ خندق سخن مى گويد
- خاتمه جنگ احزاب و روانه شدن سپاه اسلام به سوى بنى قريظه و محاصره آنان و...
- سرانجام يهوديان بنى قريظه و حكميت سعد بن معاذ درباره آنها
- سرانجام حق ستيزى كعب بن اسيد يهودى و شاءن نزول (و انزل الذين ظاهروهم ...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً «25»
و خداوند كسانى را كه كفر ورزيدند با دلى پر از خشم برگرداند، بدون آن كه هيچ خيرى (پيروزى و غنيمتى) به دست آورند، و خداوند مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت (و آنان را پيروز كرد)، و خداوند، تواناى شكستناپذير است.
نکته ها
در جنگ احزاب، همين كه حضرت على عليه السلام «عَمربن عَبدُودّ»، پهلوان نامى عرب را كه از خندق گذشت به قتل رساند، آنها حساب كار خود را كرده، باز گشتند.
پیام ها
1- از همبستگى دشمنان نهراسيم. «رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا» با اينكه در جنگ احزاب، سه گروه مشركان، يهوديان و منافقان عليه مسلمانان متّحد شدند، ولى بدون دستيابى به پيروزى و غنائم سرگشته برگشتند.
2- فراز و نشيب جنگها از تحت اراده الهى خارج نيست. «رَدَّ اللَّهُ- كَفَى اللَّهُ»
3- در جنگ احزاب (خندق)، امدادهاى غيبى در كار بود. «رَدَّ اللَّهُ- كَفَى اللَّهُ»
4- گاهى بايد از نگاه مخالف سخن گفت. «لَمْ يَنالُوا خَيْراً» پيروزى بر اسلام و
جلد 7 - صفحه 350
گرفتن غنايم، از ديدگاه كفّار خير بود.
5- هدف جنگهاى دشمن، رسيدن به پيروزى يا كسب غنائم، كشور گشايى و يا حفظ منافع خود است. «لَمْ يَنالُوا خَيْراً» ولى هدف جنگهاى اسلامى، «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» «1» است يعنى: يا انجام وظيفهى دينى و دعوت و ارشاد ناآگاهان و رفع موانع گسترش حقّ و يا رسيدن به شهادت و لقاى حق.
6- سرچشمهى عزّت و قدرت مسلمانان، خداست. «كَفَى اللَّهُ- كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً «25»
خلاصه حق تعالى در غزوه خندق انجاز وعده خود فرمود بدون دغدغه و تشويش قتال، ابواب فتح و نصرت و اقبال مفتوح شد:
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا: و بازگردانيد خداى تعالى از اهل مدينه آنانكه كافر شدند، بِغَيْظِهِمْ: در حالتى كه خشمناك بودند، لَمْ يَنالُوا خَيْراً: در حالى كه نيافتند غنيمتى و نصرتى، وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ: و كفايت كرد خداى تعالى مؤمنان را مقاتله كردن، يعنى به سبب باد صبا و ملائكه ايشان را نصرت فرمود بر كفار بدون احتياج آنها به جنگ، وَ كانَ اللَّهُ: و هست خداى تعالى، قَوِيًّا عَزِيزاً: توانا بر احداث هر چه خواهد، غالب بر همه اشياء. يا قوى است در ملك و سلطنت و عزيز در قهر و انتقام.
از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه كفى اللّه المؤمنين القتال بعلىّ بن أبي طالب عليه السّلام و كشتن او عمرو بن عبد ود را كه سبب هزيمت قوم شد «1».
غزوه بنى قريظه: در سنه پنج واقع شد- چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله از
«1» تفسير برهان، ج 3، ص 304 روايت 5 بنقل از طبرسى.
جلد 10 - صفحه 432
جنگ خندق فارغ شد به خانه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها آمد، شستشو نموده، مجمره «1» طلبيد تا بخور كند. جبرئيل آمد و عرض كرد: سلاح جنگ باز كردى و هنوز ملائكه در سلاحند، اكنون آماده جنگ باش با يهودان بنى قريظه، سوگند بخدا من مىروم حصار ايشان را مانند بيضه مرغى درهم شكنم. پس بلال از جانب حضرت، مردم را ندا داد كه حركت كنند نماز عصر در بنى قريظه بجاى آرند. به قولى بيست و پنج روز گرد حصار ايشان بودند و هر روز با سنگ و تير حرب قائم بود تا آنكه حق تعالى هولى در دل يهود افكند و از محاصره اصحاب ايشان را به تنگ آمد، از قلاع به زير آمدند و به حكومت سعد بن معاذ در حق ايشان راضى شدند. سعد گفت: حكم من آنست كه مردان بنى قريظه كشته و زنان و اطفال آنها اسير و اموال آنها ميان مسلمانان قسمت شود، پس اين حكم مجرا شد.
مروى است كه در غزوه خندق تيرى به رگ اكحل سعد بن معاذ رسيد، خون نمىايستاد، از خدا خواست تا انجام امر بنى قريظه بر مراد ديده، آن وقت زخم باز شود. اين است كه مراد او حاصل شد و بهمان جراحت درگذشت رحمة اللّه عليه. فتح بنى قريظه در آخر ذيقعده سال پنجم هجرت بود و حق تعالى بر سبيل تعداد نعمت و امتنان، آن حضرت را از آن اخبار مىفرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً «21» وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً «22» مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً «23» لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «24» وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً «25»
وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً «26» وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً «27»
ترجمه
هر آينه بتحقيق بود براى شما به پيغمبر خدا اقتدائى خوب براى كسيكه اميد دارد بخدا و روز بازپسين و ياد كند خدا را بسيار
و چون ديدند مؤمنان طايفههاى دشمن را گفتند اينست آنچه وعده داد ما را خدا و پيغمبرش و راست گفت خدا و پيغمبرش و نيفزود ايشانرا جز ايمان و انقياد
از مؤمنان مردانى هستند كه براستى بانجام رساندند آنچه را پيمان بستند با خدا بر آن پس از ايشان كسى است كه ادراك نمود مراد خود را و از ايشان كسى است كه انتظار ميكشد و تغيير ندادند تغيير دادنى
تا پاداش دهد خدا راستگويان را براستيشان و عذاب كند منافقانرا اگر بخواهد يا در گذرد از آنها همانا خدا آمرزنده مهربانست
و بر گردانيد خدا آنها را كه كافر شدند با خشمشان نائل نشدند به خيرى و كفايت كرد خدا از مؤمنان كارزار را و باشد خدا تواناى غالب
و فرود آورد آنها را كه پشتيبانى كردندشان از اهل كتاب از قلعههايشان و انداخت در دلهاى آنها ترس را دستهاى را ميكشتيد و اسير مينموديد دستهاى را
و ميراث داد بشما زمينشان و خانههاشان و مالهاشان را و زمينى را كه پا نگذارده بوديد در آن و باشد خدا بر همه چيز توانا
تفسير
خداوند سبحان بعد از بيان احوال منافقان تكليف مسلمانان را معلوم فرموده كه بايد اقتدا به پيغمبر اكرم نمايند در صبر بر شدائد و استقامت در امور و ثبات در ميدان جنگ و ساير اخلاق حميده و صفات پسنديده آنسرور كه اگر
جلد 4 صفحه 315
چنين كرده بودند كار خوبى بود براى كسانيكه اميدوار برحمت خدا و ثواب روز جزا باشند و چنين اشخاصى البتّه بيشتر اوقات بياد خدايند و زبان ذاكر و قلب شاكر و مطمئن دارند و آنكه بعكس اهل نفاق و سخنان ناروائى كه گفتند و سابقا ذكر شد وقتى اهل ايمان ديدند احزاب نامبرده در آيات سابقه را كه وارد شدند و در كنار خندق جاى گرفتند ياد فرمايش پيغمبر صلى اللّه عليه و اله آمدند كه فرموده بود چند روز ديگر احزاب عرب بر من هجوم آور ميشوند و ما بزحمت و مشقّت مىافتيم ولى عاقبت من بر آنها ظفر خواهم يافت و گفتند اين همانست كه خدا و پيغمبر بما وعده داد و راست بود و موجب مزيد اعتقادشان بآنحضرت و انقيادشان از او گرديد چنانچه سابقا هم اشاره شد و اسوة بكسر الف نيز قرائت شده است و آنكه بعضى از اهل ايمان مردانى هستند كه بعهد خودشان با خدا وفا نمودند و براستى و درستى بانجام رساندند آنچه را كه معاهده با او نموده بودند و با پيغمبر او بر آن كه بانجام برسانند آن را از صبر و سكون و ثبات در ميدان جنگ براى نصرت اسلام تا شهيد شوند پس بعضى از ايشان ادراك نمودند مراد خود را و رسيدند بآرزوى خويش و شربت شهادت را نوشيدند چون اصل نحب بمعناى نذر است و كنايه از مرگ قرار داده شده گويا آن نذر لازمى است در گردن هر كس و آنان مانند حمزه سيد الشهداء و مانند جعفر طيّارند و بعضى منتظرند كه خداوند شهادت را نصيبشان فرمايد مانند امير المؤمنين عليه السّلام كه هميشه منتظر بود و آرزو ميكرد چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نمود كه مراد آنانند و در روايات ديگرى تأييد شده است و بهيچ وجه تغيير و تبديلى در آن عهد ندادند بخلاف اهل نفاق كه دادند و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود اى على هر كس ترا دوست داشته باشد و بميرد بمراد خود رسيده و هر كس ترا دوست داشته باشد و نميرد او منتظر است و همه روزه بر ايمان و نور او افزوده خواهد شد و در روز عاشورا هر يك از اصحاب با حضرت سيد الشهداء وداع مينمود و بميدان ميرفت حضرت ميفرمود ما هم ملحق بشما ميشويم فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا و اينها همه براى آنستكه دنيا جاى مواسات و آخرت دار مكافات است تا جزا دهد خدا آنانرا كه براستى و درستى با پيغمبر و
جلد 4 صفحه 316
و برادران دينى خود معامله و مواسات نمودند در مقابل صدق و صفا و وفاشان و عذاب فرمايد اهل نفاق و شقاق و خودخواهى و بدعهدى را بعذاب اليم جهنّم اگر بخواهد بر حسب استحقاقشان كيفر دهد يا بپذيرد توبه آنها را اگر موفق بتوبه شوند يا توفيق توبه به آنها دهد اگر بخواهد بفضلش با آنها رفتار فرمايد در هر حال تمام اختيارات با او است و مغفرت و رحمتش وسعت داشته و دارد و خواهد داشت و باز خداوند بعضى از مواقع جنگ احزاب را گوشزد فرموده براى مزيد تذكّر و تشكّر كه باز گردانيد خدا كفّار قريش و ساير قبائل عرب را كه با هم متّفق شده بودند در هجوم به مسلمانان از مدينه با نهايت خشم و غيظ كه جز زحمت و خسارت و رسوائى و فضاحت از اين سفر خيرى نبردند و خداوند كفايت و كفالت كرد از اهل ايمان جنگ را بقتل امير المؤمنين عليه السّلام عمرو بن عبد ود را كه بآن مرعوب و مغلوب و منكوب شدند و ترك جنگ كردند و بالاخره كارشان بهزيمت و فرار و ذلّت و ادبار كشيد چون خداوند هم كمك فرمود بقوّت و عزّت خود و ارسال باد و انزال ملائكه و در نتيجه مسلمانان قوى شدند براى فوز بغنيمت و عزيز گشتند براى نيل بعزّت و سر بلندى و حسن خاتمت و در تاريخ جنگ ذكر شد كه نعيم بن مسعود با اجازه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كارى كرد كه نگذاشت بنى قريظه رسما بقريش و متّحدين با آنها ملحق شوند ولى باز چون نقض عهد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را نموده بودند و مسلمانان را از جهت باضطراب و تشويش بزرگى انداخته بودند مستحق عقوبت شدند لذا وقتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم از فرار احزاب مطمئن شد و بمدينه مراجعت فرمود هنوز نماز عصر را بجا نياورده بود كه مأمور بمحاصره آنها شد بامر خدا و علم را كه هنوز باز ننموده بودند بدست امير المؤمنين عليه السّلام داد و لشگر بجانب حصار آنها سوق شد و حضرت با دست اشاره فرمود بدرختهاى خرما كه بر حصارشان احاطه داشت همگى دور شدند و لشگر بر آنها احاطه نمود و پس از چندى كه گذشت از محاصره آنها بامان آمدند و راضى بحكم پيغمبر صلى اللّه عليه و اله در باره خودشان شدند و حضرت مردهاى آنها را احضار فرمود و دست بسته همه را حاضر نمودند و هفتصد نفر بودند در آنوقت قبيله اوس كه دستهاى از انصار بودند متوسّل بحضرت شدند و از آنها شفاعت كردند بملاحظه روابط دوستانه خودشان با آنها در سابق و حضرت حاضر شد كه
جلد 4 صفحه 317
بحكم يكى از انصار كه سعد بن معاذ بود در باره آنها عمل فرمايد يهود بنى قريظه هم ناچار قبول كردند و او حكم كرد كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مردان آنها را بكشد و زنان و كودكانشانرا اسير نمايد و غنائم و اموالشان را بين مهاجر و انصار قسمت فرمايد و حضرت فرمود اى سعد حكم كردى بحكم خدا فوق هفت آسمان و بر طبق آن عمل فرمود و حىّ بن اخطب سابق الذكّر بعد از فرار احزاب به بنى قريظه پناهنده شده بود و بعد از قتل كعب بن اسيد رئيس آنها بقتل رسيد و هيچيك قبول اسلام ننمودند با آنكه كعب بن اسيد اقرار بوجود علائم نبوّت در پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نمود ولى گفت از ملامت يهود ميترسم كه از دين آنها بيرون روم و حىّ بن اخطب گفت كسيرا كه خدا مخذول نمايد مخذول خواهد شد و گردنش زده شد و بسزاى كردارش رسيد لذا خداوند فرموده در ضمن بيان الطاف خود كه فرود آورد كسانيرا كه معاونت و پشتيبانى نمودند با احزاب عرب از اهل كتاب كه يهود بنى قريظه بودند از حصون و قلاعشان و انداخت در دلهاشان خوف و ترس از پيغمبر و اصحابش را كه مردهاى آنها را بتمامى كشتيد و زنها و كودكانشانرا اسير كرديد و مانند ميراث بدون زحمت خداوند اراضى مزروعى نزديك و باغات و عمارات و نقود و مواشى و امتعه و اسلحه و ساير اموال آنها را نصيب و مورد استفاده شما قرار داد و نيز اراضى دور دست آنها كه هنوز شما در آن پا نگذاشتيد بتصرف شما در آمد يا بعد از اين امثال اين اراضى بتصرف شما در آيد مانند خيبر و غيره كه مسلمانان فتح نمودند بدون تاخت و تاز و خداوند بر هر امر قادر و توانا بوده و هست و خواهد بود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ رَدَّ اللّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيظِهِم لَم يَنالُوا خَيراً وَ كَفَي اللّهُ المُؤمِنِينَ القِتالَ وَ كانَ اللّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً «25»
و خداوند برگردانيد كساني که كافر بودند از مشركين و احزاب با كمال غيظ و غضب که نائل نشدند به استفاده و خيري و بهرهاي و شكست خوردند و فرار كردند و كفايت فرمود مؤمنين را که فتح و ظفر نصيب آنها شد در جنگ احزاب و هست خداوند در كمال قوت و عزت و قهر و غلبه.
وَ رَدَّ اللّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا خداوند برگردانيد كفار را و فرار كردند با اينکه كثرت عده و عده به سه بلاء که متوجه آنها شد اول بقتل عمرو بن عبد ود بدست علي امير المؤمنين و شرحش چنانچه در اخبار بسيار دارد که اينکه عمرو فارس يليل بود و با هزار سوار مقابلي ميكرد وقتي که رسيدند لشكر كفار كنار خندق اسب خود را نهيب داد و جست اينکه طرف خندق
جلد 14 - صفحه 494
که مسلمين بودند و مبارز طلبيد حضرت رسول فرمودند كيست برود مقابل آن احدي بر برنخاست جز علي (ع) حضرت فرمود اينکه عمرو است بنشين تا سه مرتبه حضرت ذو الفقار را بدست علي (ع) داد و درع فضول را باو پوشانيد و عمامه سحاب را نه دور بر سر او بست و او را فرستاد و فرمود
«برز الايمان كله الي الكفر كله»
عمرو گفت كيستي فرمود علي هستم گفت إبن عبد المطلب فرمود إبن ابي طالب گفت برگرد من دوست ندارم پسر ابي طالب بدست من كشته شود برگرد يكي از اعمامت را روانه كن حضرت فرمود اما من دوست دارم که تو به دست من كشته شوي عمرو در غضب شد و از اسب پياده شد و حمله كرد و شمشيري حواله سر حضرت كرد عمامه پاره شد بفرق همايوني رسيد خون روان شد حضرت شمشيري بر عاتق او يا بر ران او زد در غلطيد و افتاد سر نحس او را جدا كرد آورد انداخت مقابل قدمهاي پيغمبر (ص) كفار بسيار وحشت كردند.
دويم القاء رعب در قلوب آنها و باد سردي متوجه آنها شد که جوارح آنها از كار افتاد.
سيم ملائكه بآنها حمله كردند دست و سر آنها ميريخت فرار كردند.
بِغَيظِهِم لَم يَنالُوا خَيراً با غيظ و غضب که نائل بفتح نشدند و دست آنها بجايي نرسيد وَ كَفَي اللّهُ المُؤمِنِينَ القِتالَ که ديگر احتياج به مقاتله نداشتند.
وَ كانَ اللّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً قادرا قاهرا.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 25)- این آیه که آخرین سخن را در باره جنگ احزاب میگوید و به این بحث خاتمه میدهد در عبارتی کوتاه جمع بندی روشنی از این ماجرا کرده در جمله اول میفرماید: «خدا کافران را با دلی پر از خشم باز گرداند
ج3، ص602
بیآنکه نتیجهای از کار خود گرفته باشند» (وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً).
در جمله بعد میافزاید: «و خداوند (در این میدان) مؤمنان را از جنگ بینیاز ساخت» و پیروزی را نصیبشان کرد (وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ).
آن چنان عواملی فراهم کرد که بیآنکه احتیاج به درگیری وسیع و گستردهای باشد و مؤمنان متحمل خسارات و ضایعات زیادی شوند جنگ پایان گرفت، زیرا از یکسو طوفان شدید و سردی اوضاع مشرکان را به هم ریخت، و از سوی دیگر رعب و ترس و وحشت را که آن هم از لشکرهای نامرئی خدا است بر قلب آنها افکند، و از سوی سوم ضربهای که «علیّ بن ابی طالب علیه السّلام» بر پیکر بزرگترین قهرمان دشمن «عمرو بن عبد ود» وارد ساخت و او را به دیار عدم فرستاد، سبب فرو ریختن پایههای امید آنها شد، دست و پای خود را جمع کردند و محاصره مدینه را شکستند و ناکام به قبائل خود باز گشتند.
و در آخرین جمله میفرماید: «خداوند قوی و شکستناپذیر است» (وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً).
ممکن است کسانی «قوی» باشند اما «عزیز» و شکست ناپذیر نباشند یعنی شخص قویتری بر آنان پیروز شود، ولی تنها «قوی و شکستناپذیر» در عالم خداست که قوت و قدرتش بیانتهاست.
پیامدهای جنگ احزاب: جنگ احزاب نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود و توازن نظامی و سیاسی را برای همیشه به نفع مسلمانان بهم زد، بطور خلاصه میتوان پیامدهای پر بار این جنگ را در چند جمله بیان کرد:
الف) ناکام ماندن آخرین تلاش دشمن و در هم شکسته شدن برترین قدرت نهایی آنها.
ب) رو شدن دست منافقین و افشا شدن کامل این دشمنان خطرناک داخلی.
ج) جبران خاطره دردناک شکست احد.
د) ورزیدگی مسلمانان، و افزایش هیبت آنان در قلوب دشمنان.
ج3، ص603
ه) بالا رفتن سطح روحیه و معنویت مسلمین به خاطر معجزات بزرگی که در آن میدان مشاهده کردند.
و) تثبیت موقعیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در داخل و خارج مدینه.
ز) فراهم شدن زمینه برای تصفیه مدینه از شرّ یهود بنی قریظه.
نکات آیه
۱ - پراکنده شدن احزاب متّحد از اطراف مدینه، به دست خداوند بود. (و ردّ اللّه الذین کفروا)
۲ - احزاب متّحدِ محاصره کننده مسلمانان در مدینه، همگى، کافر بودند. (و ردّ اللّه الذین کفروا) طبق آنچه در آغاز سوره آمد، احزاب گرد آمده براى جنگ با مسلمانان مدینه، از مشرکان و منافقان و یهودیان بودند، ولى خداوند از همه آنان، به «الذین کفروا» تعبیر کرده است و این، حکایت از کفر همگى آنان مى کند.
۳ - احزاب متّحد، در حالى از محاصره مدینه ناامید و پراکنده شدند که آکنده از خشم بودند. (و ردّ اللّه الذین کفروا بغیظهم) «باء» در «بغیظ» براى ملابسه است و «بغیظهم» حال براى موصول «الذین کفروا» است.
۴ - طوفان و نیروهاى نامریى در غزوه احزاب، از عوامل فروپاشى جبهه احزاب متّحد و پراکنده شدن آنان بود. (فأرسلنا علیهم ریحًا و جنودًا ... و ردّ اللّه الذین کفروا) بنابراین که «و ردّ اللّه» عطف بر آیه نُه (فأرسلنا علیهم...) باشد، نکته یاد شده به دست مى آید.
۵ - احزاب متّحد، از هجوم شان به مسلمانان، هیچ سود و نتیجه اى به دست نیاوردند. (و ردّ اللّه الذین کفروا ... لم ینالوا خیرًا) مراد از «خیر» به قرینه مقام، مى تواند «ظفر و پیروزى» باشد و احتمال دارد که به قرینه آیاتى مانند «إنّه لحبّ الخیر لشدید» مراد از آن، مال باشد. برداشت بالا، براساس احتمال نخست است. احتمال دارد که تعبیر از «پیروزى کافران بر مسلمانان» به «خیر» طبق نظر کافران باشد.
۶ - آکنده شدن احزاب متّحد از خشم و غضب، معلول ناکامى آنان در تلاش شان بود. (و ردّ اللّه الذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیرًا) «لم ینالوا خیراً» مى تواند حال براى «الذین کفروا» باشد و احتمال دارد که براى بیان «بغیظهم» باشد. برداشت بالا، بنابر احتمال دوم است.
۷ - خداوند، مسلمانان را از سختى جنگى که احزاب متّحد درصدد ایجاد آن بودند نگه داشت. (و کفى اللّه المؤمنین القتال) «کفى» در آیه متعدى به دو مفعول و به معناى «حسب» است; یعنى: «خداوند کفایت کرد مؤمنان را در جنگ». با توجه به آیه نُه همین سوره، مراد از «کفایت خدا براى جنگ مؤمنان»، فرستادن طوفان و سپاهیان نامریى براى درهم کوبیدن سپاه دشمن است.
۸ - خداوند، مؤمنان مدینه را در روزهاى سخت و وانفساى هجوم همه جانبه دشمن، یارى کرد. (إذ جاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم و إذ زاغت الأبصر ... هنالک ابتلى المؤمنون ... و ردّ اللّه الذین ...و کفى اللّه المؤمنین)
۹ - غزوه احزاب، بدون درگیرى نظامى عمده، به سود مسلمانان پایان یافت. (و ردّ اللّه الذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیرًا و کفى اللّه المؤمنین القتال)
۱۰ - خداوند، همواره قوى (توانمند) و عزیز (با عزّت) است. (و کان اللّه قویًّا عزیزًا)
۱۱ - توان مندى خداوند، با عزّت و شکست ناپذیرى او همراه است. (و کان اللّه قویًّا عزیزًا) «عزیزاً» مى تواند خبر دوم براى «کان» باشد و مى تواند صفت براى «قویّاً» باشد. بنابر احتمال دوم، نکته یاد شده به دست مى آید.
۱۲ - توان مندى خداوند، منشأ فراهم آمدن زمینه پراکنده شدن احزاب متّحد از اطراف مدینه (و ردّ اللّه الذین کفروا ... و کان اللّه قویًّا) «و کان اللّه...» به منزله تعلیل براى جمله «و ردّ اللّه الذین کفروا» است.
۱۳ - عزّت و شکست ناپذیرى خداوند، سر منشأ امداد او به مؤمنان مدینه براى نجات از شکست حتمى بود. (هنالک ابتلى المؤمنون و زلزلوا ... و ردّ اللّه الذین کفروا ... و کان اللّه ... عزیزًا)
موضوعات مرتبط
- احزاب صدراسلام: بى ثمرى لشکرکشى احزاب صدراسلام ۵; عوامل شکست احزاب صدراسلام ۴; غضب احزاب صدراسلام ۳، ۶; کفر احزاب صدراسلام ۲; یأس احزاب صدراسلام ۳
- اسماء و صفات: عزیز ۱۰; قوى ۱۰
- خدا: افعال خدا ۱، ۷; امدادهاى خدا ۸، ۱۳; عزت خدا ۱۱، ۱۳; قدرت خدا ۱۱، ۱۲
- غزوه احزاب: پیروزى مسلمانان مدینه در غزوه احزاب ۹; سختى غزوه احزاب ۷; شکست احزاب صدراسلام در غزوه احزاب ۱، ۳، ۶، ۱۲; فرجام غزوه احزاب ۹; قصه غزوه احزاب ۹; نقش طوفان در غزوه احزاب ۴; نیروهایى نامرئى در غزوه احزاب ۴
- کافران :۲
- مدینه: محاصره مدینه ۲، ۳; هجوم دشمن به مدینه ۵
- مسلمانان مدینه: امداد به مسلمانان مدینه ۸، ۱۳; حفظ مسلمانان مدینه از سختى ۷; مشکلات مسلمانان مدینه ۸