الحجر ٨
ترجمه
الحجر ٧ | آیه ٨ | الحجر ٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بِالْحَقِّ»: به حق. همراه با حق ثابتی که قابل انکار نیست. به همراه عذاب. «مُنظَرِینَ»: مهلت دادهشدگان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱ - ۹،سوره حجر
- مفاد كلى سوره مباركه حجر
- پشيمانى كافران : اى كاش مسلمان شده بوديم !
- درخواست مشركان از پيامبر(ص ) كه بر ايشان ملائكه بياورد!
- جواب خداوند در مقابل اين درخواست باطل
- حق مطلب در معناى : ((ما ننزل الملائكة الا بالحق ...))
- قرآن از هر گونه تحريف و تصرفى مصون است
- (روايتى در مورد خروج موحدان عاصى از جهنم و بقاء كافران در آن درذيل آيه : ((ربما يود...))
- فصلاول : در بيان اينكه قرآن عصر حاضر همان قرآننازل بر پيامبر اسلام (ص ) است
- رواياتى كه بر عدم وقوع تحريف و تصرف در قرآن دلالت دارند
- استدلالاتى بر عدم وقوع زياده و نقص و تغيير در قرآن
- دليل چهارم قائلين به تحريف : تكرار حوادث مربوط به بنىاسرائيل در امت اسلام .
- بيان ضعف استدلال به اجماع براى اثبات عدم وقوع تحريف قرآن و زياد شدن در آن
- ضعف و قصور روايات دال بر وقوع تحريف در قرآن از نظر سند و دلالت
- دسيسه و جعل روايت دشمنان قرآن مخفى نماند!
- برسى نمونه هايى از آيات جعلى و ساختگى !
- مجموع قرآن دلالت قطعى دارد بر اينكه در قرآن تحريفى رخ نداده است
- پاسخ به دو دليل ديگر قائلين به تحريف : استبعاد عقلى عدم تحريف و روايتى دربارهمصحف على عليه السلام
- خطاب به قائلين به تحريف : مقصود شما از نسخ تلاوت چيست ؟
- پاسخ به دليل ديگر قائلين به تحريف : تكرار حوادث مربوط به بنىاسرائيل در امت اسلام
- درباره جمع و تاءليف قرآن و جمع بين رواياتى كه برخى بر جمع قرآن در زمانپيامبر(ص ) و برخى بعد از آن حضرت دلالت دارند
- جمع و تدوين قرآن بر اساس يك قرائت در زمان عثمان
- آنچه از روايات مربوط به جمع و تاءليف قرآن استفاده مى شود
- دلالت روايات مربوط به جمع قرآن بر عدم تحريف
- قرآن خود عمده ترين دليل بر عدم وقوع تحريف است
- ترتيب سور قرآن در جمع اول و دوم كار صحابه بوده است
- ترتيب آيات قرآن نيز توفيقى نبوده و بدون دخالت صحابه انجام نشده است
- آيا ترتيب آيات قرآنى توفيقى است ؟
- نقل كلام مازرى درباره دلالت روايت انس بر جمع قرآن بعد از پيامبر(ص ) و رد آن
- ايراداتى چند به قائلين به توفيقى بودن ترتيب آيات قرآنى
- رد روايات انساء كه از طرق عامه وارد شده و بر منسوخ التلاوه شدن پاره اى از آياتوحى دلالت مى كنند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ «8»
(غافل از آنكه) ما فرشتگان را جز بر اساس حقّ نمىفرستيم و در آن صورت ديگر كفّار مهلت داده نمىشوند. (و قهر فورى الهى آنان را خواهد گرفت)
نکته ها
از آيات قرآن استفاده مىشود كه هرگاه معجزهاى از انبيا صادر شود و مردم بىاعتنايى كنند، ممكن است قهر الهى نازل شود و ممكن است براى مدّتى به آنان مهلت داده شود، ليكن هرگاه نوع معجزه و درخواست آن از طرف مردم باشد؛ نظير بيرون آمدن شتر از دل كوه كه از حضرت صالح خواستند و يا نظير فروآمدن غذاى آسمانى كه از حضرت عيسى خواستند، در اين گونه موارد هرگاه مردم تخلف نمايند قهر خدا حتمى و فورى است و ديگر به آنان مهلت داده نمىشود. «وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ» در آيه قبل كفّار با جمله «لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ» از پيامبر عزيز تقاضاى فرود آمدن
جلد 4 - صفحه 443
فرشتگان بر خودشان را داشتند. اين آيه پاسخ مىدهد: كه نزول فرشتگان براست و حقّ آن است كه فرشته بر افراد لايق نازل شود و نزول فرشته بر افراد نااهل باطل است و ما جز حقّ انجام نمىدهيم. «ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ»
پیام ها
1- نزول فرشتگان بر اساس هوس اين و آن نيست، بلكه بر اساس حقّ است.
«ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ»
2- مهلت دادن خداوند نيز قانون دارد و در مواردى كه نوع معجزه با درخواست خود مردم باشد، ولى بازهم سركشى نمايند، مهلتى در كار نيست. «ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ «8»
حق سبحانه و تعالى در جواب ايشان مىفرمايد:
ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ: ما نازل نكنيم و نفرستيم ملائكه را. إِلَّا بِالْحَقِ: مگر فرستادنى به درستى و راستى. 1- يعنى به وجهى كه تقدير آن كرده و حكمت اقتضا نموده، و در اينكه ايشان، را به صورتى فرستيم كه مشاهده نكنند، زيرا به ديدن آنان، ايمان ضرورى، و فايده نخواهد داشت. 2- نزد ابن عباس «1» معنى آنكه ما نازل نكنيم ملائكه را مگر به وقت مرگ كه در آن تقديم و تأخير نيست، پس قبض نمايد ارواح آنها را. 3- نازل نشود مگر به عذاب استيصال اگر ايمان نياورند. 4- فرستاده نشوند در دنيا مگر به رسالت.
تحقيق: در علم كلام ثابت شده كه ذات احديت الهى حكيم على الاطلاق، و تمام افعال سبحانى بر وفق حكمت و مصلحت باشد، از جمله تعلق يافته بر اينكه نزول ملائكه، عيانى و مشاهده خلق نباشد، زيرا اولا: ملائكه به صورت اصلى دنيا گنجايش ندارد، ثانيا كه بمشاهده، منكرين، مؤمن شوند، هر آينه ايمان ضرورى، و فايده نخواهد داشت، و اگر ايمان نياورند، مستوجب نزول عذاب استيصال، و آن هم به سبب شرافت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از امت برداشته شده؛ پس به هر حال صلاح آنها در اين امر نباشد.
وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ: و نباشند آن هنگام كه ملائكه را به صورت اصلى بينند از مهلتدادهشدگان، يعنى فى الحال معذب شوند، چه ايمان ايشان
«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 330.
جلد 7 - صفحه 86
چنين موقع اجبارى و الجائى باشد نه اختيارى، و اين منافى تكليف است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ «6» لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «7» ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ «8» إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «9» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ «10»
وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «11» كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ «12» لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ «13» وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ «14» لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ «15»
ترجمه
و گفتند اى كسيكه فرستاده شد بر او قرآن همانا تو هر آينه ديوانهئى
چرا نمىآورى نزد ما فرشتگان را اگر باشى از راستگويان
فرو نميفرستيم فرشتگان را مگر بحقّ و نباشند آنگاه مهلت داده شدگان
بدرستيكه ما فرو فرستاديم قرآن را و همانا ما مر آنرا هر آينه نگاه دارندگانيم
و بتحقيق فرستاديم پيش از تو در فرقههاى پيشينيان
و نيامد ايشانرا هيچ پيغمبرى مگر كه بودند بآن استهزاء مينمودند
جلد 3 صفحه 245
اين چنين در ميآوريم آنرا در دلهاى گناهكاران
ايمان نمىآورند بآن و بتحقيق گذشت طريقه پيشينيان
و اگر بگشائيم بر آنها درى از آسمان پس تمام روز در آن بالا روند
هر آينه گويند جز اين نيست كه بسته شده چشمهاى ما بلكه مائيم گروهى سحر كرده شدگان.
تفسير
كفّار از روى تكبر و استهزاء خطاب مينمودند به پيغمبر اكرم و مىگفتند اى كسيكه بگمان خود كتابيكه موجب تذكّر است بر او نازل شده براستى و درستى تو ديوانه ميباشى كه چنين ادّعائى مينمائى و انتظار دارى كه ما از تو قبول نمائيم اگر راست ميگوئى چرا ملائكه حامل وحى يا غير آنها را نزد ما نمىآورى كه تصديق كنند قول تو را و موجب اطمينان ما شود بصدق دعوت تو لذا خداوند بآنها جواب فرموده كه نزول ملائكه بايد از روى حكمت و مصلحت باشد از قبيل آوردن وحى بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا آوردن عذاب بر قوميكه مستحقّ باشند و صلاح در مهلت دادن بآنها نباشد يا قبض روح كسيكه اجلش رسيده باشد و امثال اينها نه فقط براى اطمينان خاطر كسانيكه نظر در ادلّه معارف دينى ننمايند يا از باب عناد و لجاج منكر شوند و مصلحت در مهلت دادن بآنها باشد تا بتدريج مؤمن و منقاد شوند يا اولاد صلحائى از آنها بعمل آيد يا استحقاقشان كامل گردد براى عذاب در هر حال بعد از نزول ملائكه مهلتى نيست و فعلا صلاح در مهلت دادن بآنها است چنانچه قمّى ره نقل نموده كه فرمود اگر نازل نمائيم ملائكه را مهلت داده نشوند و هلاك شوند و بعضى ما تنزل الملائكه بضم تا و رفع ملائكه قرائت نمودهاند و بايد خاطر پيغمبر اكرم و اهل ايمان مطمئن باشد كه خداوند قرآنيرا كه كفّار مورد استهزاء قرار دادند تا روز قيامت حفظ خواهد فرمود از تغيير و تبديل و زياده و نقصان و كيد اهل شرك و ابطال و اندراس و هر آفت و خللى تا معجزه باقيه و حجّت بالغه الهيّه باشد بر خلق و كسى نتواند دستبردى در احكام آن بنمايد بهيچ وجه از وجوه و باين جهت كلام بوجوه متعدده مؤكّد شده است و شيع جمع شيعه بمعناى تابع است و بر فرقه اطلاق ميشود چون هر فرقهاى تابع پيغمبر يا امامى ميباشند خداوند براى تسليت خاطر پيغمبر خود فرموده بتحقيق فرستاديم پيغمبرانى در فرقههاى پيشينيان و كفّار ايشانرا استهزاء نمودند و اين عمل ناشايسته از آنها اختصاص بآن زمان
جلد 3 صفحه 246
نداشت بلكه در اين زمان هم ما وارد ميكنيم و القاء مينمائيم اين عمل را بقلب آنها تا استحقاقشان براى عقوبت كامل گردد چنانچه بعضى گفتهاند و بنظر حقير صحيح نيست چون خداوند كسى را وادار بكفر و معصيت نميفرمايد بلكه مراد آنستكه چنانچه در امم سابقه ذكر الهى در دلهاى كفّار جاى گير نميشد و فقط موجب اتمام حجّت بر آنها بود در اين زمان هم ما ذكر را وارد مينمائيم در دلهاى آنها فقط براى اتمام حجّت ولى ايمان نمىآورند بآن چنانچه طريقه پيشينيانشان بود و معذب خواهند شد چنانچه آنها معذب شدند و بنابراين ضمير در نسلكه راجع است بذكر كه قرآن است و بنابر معناى اوّل راجع است باستهزاء كه عمل ناشايسته كفّار بوده و اگر خداوند درى از آسمان بر وى كفّار بگشايد كه تمام روز را از آن در بآسمان بالا روند و عجائب صنع الهى را مشاهده نمايند خواهند گفت جز اين نيست كه بسته شده است چشمهاى ما يعنى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ما چشم بندى نموده و ما گروهى هستيم جادو كرده شدگان بدست او لذا اظهار معجزه براى آنها ثمرى ندارد چنانچه ساير معجزات را مشاهده نمودند و از اين قبيل ياوه سرائىها كردند و ايمان نياوردند و تقاضاى معجزه ديگرى نمودند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ما نُنَزِّلُ المَلائِكَةَ إِلاّ بِالحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنظَرِينَ «8»
ما نازل نميكنيم ملائكه را مگر بموقع لزوم که موافق با حكمت و مصلحت باشد و در موقع نزول ملائكه ديگر نيست از براي آنها در اينکه موقع انتظاري يعني آنها را ديگر مهلت نميدهيم و بعذاب هلاك ميكنيم.
(مسئلة) مسئله ايمان و توبه از معاصي در زمينه اختيار و ميل قلبي نتيجه دارد و از روي كره و اجبار و اضطرار و مشاهده بحسّ فائده ندارد، چنانچه ميفرمايد:
جلد 12 - صفحه 10
وَ لَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذِينَ يَعمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ إِنِّي تُبتُ الآنَ الاية) نساء آيه 32.
و در مورد فرعون ميفرمايد: حَتّي إِذا أَدرَكَهُ الغَرَقُ قالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَت بِهِ بَنُوا إِسرائِيلَ جبرئيل مشتي لجن بر دهان او زد و گفت آلآنَ وَ قَد عَصَيتَ قَبلُ وَ كُنتَ مِنَ المُفسِدِينَ يونس آيه 90 و 91.
اگر خداوند بهشت و جهنم را در مرئي و منظر بندگان قرار داده بود احدي رو بجهنم نميرفت و خوب و بد از هم تميز داده نميشد خداوند همين اندازه که حجت را بر بندگان تمام كند و تمام وسائل سعادت را در دست رس آنها قرار دهد چه وسائل تكويني و چه تشريعي اگر كسي بميل و رغبت رو باو رفت سعادتمند و اگر اعراض كرد شقاوت و اسباب امتحانات را هم مهيا كرده لذا ميفرمايد: (ما ننزّل) ما نافيه ننزل متكلم مع الغير، و مكرر گفتهايم آنچه مختص بخدا است بدون اسباب و وسائل و وسائط متكلم وحده تعبير ميفرمايد: مثل (أَنِ اعبُدُونِي) (وَ أَنَا رَبُّكُم) (إِنِّي أَنَا اللّهُ) و امثال اينها و آنچه باسباب و وسائط است متكلم مع الغير تعبير ميفرمايد: مثل مقام (الملائكة) معلوم ميشود که اينکه كفار معتقد بوجود حق و ملائكه بودند، فقط منكر توحيد و نبوّت بودند ميگفتند خداوند که اينکه همه ملائكه دارد چرا يك ملك براي ما نميفرستد که بشر روانه ميكند خداوند ميفرمايد: ما نازل نميكنيم ملائكه را (الا بالحق) موقعي که ديگر قابل هدايت نيست و مستحق نزول بلاء شديد ما نازل ميكنيم و در آن موقع ديگر مهلتي نيست وَ ما كانُوا إِذاً مُنظَرِينَ).
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 8)- خداوند به آنها چنین پاسخ میگوید: «ما ملائکه را جز به حق نازل نمیکنیم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
«و آنگاه (که فرشتگان نازل شوند و حقیقت برای آنها جنبه شهود و حسی پیدا کند و بعد ایمان نیاورند) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهی نابود میگردند (وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).
به تعبیر دیگر اعجاز بازیچه نیست، بلکه برای اثبات حق است، و این امر به قدر کافی برای آنها که خواهان حقند ثابت شده، چرا که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله با در دست داشتن این قرآن و اعجازهای دیگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است.
نکات آیه
۱- خداوند، فرشتگان را جز به حق و همراه با مصلحت، اعزام نمى کند. (ما ننزّل الملئکة إلاّ بالحقّ) «با» در «بالحق» براى مصاحبت است.
۲- صعود و عروج ملائکه، به دستور خداوند است. (ما ننزّل الملئکة)
۳- درخواست کافران مکه، براى آوردن ملائکه توسط پیامبر(ص)، درخواستى نابه جا و باطل بود. (لو ما تأتینا بالملئکة ... ما ننزّل الملئکة إلاّ بالحقّ) جمله «ما ننزل الملائکة إلاّ بالحق» حصرى و احترازى است و کنایه از این است که درخواست کفار نابه جاست.
۴- درخواست نزول ملائکه، جهت اثبات حقانیت ادعاى پیامبر(ص) از سوى کافران مکه، بهانه اى بیش نبود. (لو ما تأتینا بالملئکة ... ما ننزّل الملئکة إلاّ بالحقّ) قید «إلاّبالحق» مى تواند احترازى باشد; یعنى، نزول فرشتگان تنها در صورت وجود مصلحت و حکمت تحقق پذیر است، در حالى که در تقاضاى کفار چنین مصلحتى نیست. مضافاً به اینکه «إذاً منظرین» نیز دلالت مى کند بر اینکه آنان، حتى پس از آمدن ملائکه هم حقانیت پیامبر(ص) را نمى پذیرفتند.
۵- در صورت تحقق درخواست کافران براى نزول ملائکه، تمامى آنان هلاک مى شوند و مهلتى براى ایمان نخواهند داشت. (ما ننزّل الملئکة إلاّ بالحقّ و ما کانوا إذًا منظرین) انظار مصدر «منظر» به معناى تأخیر انداختن است و حصر در آیه، نشان مى دهد که با آمدن ملائکه، اجل هیچ کدام از کفار به تأخیر نخواهد افتاد و به هلاکت خواهند رسید.
۶- فلسفه عدم تحقق درخواست کافران مکه، مبنى بر نزول ملائکه، مهلت دادن به آنان و جلو نینداختن اجلشان است. (ما تسبق من أمة أجلها ... ما ننزّل الملئکة إلاّ بالحقّ و ما کانوا إذًا منظرین)
۷- سنت عدم تقدیم و تأخیر اجل امتها از موعد مقرر خود، اصلى است حاکم. (ما تسبق من أمة أجلها ... و قالوا ... لو ما تأتینا بالملئکة ...ما ننزّل الملئکة إلاّ بالحقّ و ما کانوا إذًا منظرین) خداوند در آیات قبل، بیان نمود که هر امتى داراى اجلى معین است و هیچ تقدیم و تأخیرى در آن نیست و در این آیه، مى گوید: ملائکه جز به حق نازل نمى شوند و اگر نازل شوند، کفار هیچ مهلتى براى زندگى نخواهند داشت و چون چنین است، پس ملائکه نازل نمى شوند. احتمالاً چنین جوابى به خاطر این است که هنوز، اجل آنان نرسیده بود و قانون مندى اجل، اصلى حاکم بر سایر امور است.
۸- در صورت تحقق خواسته کافران مکه، مبنى بر نزول ملائکه، آنان گرفتار عذابى مرگبار مى شدند. (ما ننزّل الملئکة إلاّ بالحقّ و ما کانوا إذًا منظرین) یکى از احتمالاتى که براى آیه داده شده، این است که ملائکه، در صورتى که بخواهند براى کافران نازل شوند، برایشان عذاب به ارمغان خواهند آورد; عذابى که هیچ کدام از آنان را زنده نخواهد گذاشت.
موضوعات مرتبط
- اجل: اجل مسمّى ۷
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۴
- امتها: اجل امتها ۷
- ایمان: فرصت ایمان ۵
- توقعات بیجا ۳:
- خدا: اوامر خدا ۲; سنتهاى خدا ۷
- کافران مکه: آثار اجابت خواسته هاى کافران مکه ۵; اجابت خواسته هاى کافران مکه ۸; بهانه جویى کافران مکه ۴; خواسته هاى کافران مکه ۳، ۴; زمینه عذاب کافران مکه ۸; زمینه هلاکت کافران مکه ۵; زمینه هلاکت کافران مکه ۸; فلسفه ردّ خواسته هاى کافران مکه ۶; کافران مکه و محمد(ص) ۴; مهلت به کافران مکه ۶
- معجزه: فلسفه ردّ معجزه اقتراحى ۶
- ملائکه: درخواست نزول ملائکه ۳، ۴، ۵، ۸; شرایط نزول ملائکه ۱; صعود ملائکه ۲; نزول ملائکه ۲