يونس ٣٤
ترجمه
يونس ٣٣ | آیه ٣٤ | يونس ٣٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَبْدَأُ الْخَلْقَ ...»: نیستی را هستی میبخشد و هستی را به نیستی تبدیل میکند، و جان به پیکر خاک میدمد و جان را از آن باز پس میگیرد. پیدایش جهان از او و برگشت همگان بدو است (نگا: یونس / . «فَأَنَّی تَوْفَکُونَ»: چگونه از حق و ایمان، به سوی باطل و بیدینی منحرف و منصرف میشوید (نگا: انعام / ).
تفسیر
- آيات ۳۶ - ۳۱، سوره يونس
- سه حجت قاطع بر ربوبيت خداوند متعال عليه مشركين
- معناى رزاق بودن خداوند از آسمان و زمين ، و منظور از ملكيت گوشها و چشم ها در: ((امنيملك السمع و الابصار))
- معناى حيات (زنده بودن )، و اشاره به عموميت حيات بين حيوان و نبات
- اينكه خداوند زنده را مرده و مرده را زنده بيرون مى كند، يعنى چه ؟
- احتجاج براى توحيد خداوند در ربوبيت به اينكه تنها مدبر امور مردم و امور عالمپروردگار يگانه است
- قضاء حتمى خداوند اين است كه فاسقان ايمان نخواهند آورد
- گفتار بعضى از مفسران در مقصود از لفظ (كلمه ) در آيه شريفه رد آن
- احتياج دوم براى توحيد خداوند، با استناد به مساءله ابداء و اعاده خلق
- نكته و معناى لطيفى كه از جمله پرسشى : ((افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع ...))استفاده مى شود
- نكته و معناى لطيفى كه از جمله پرسشى :((افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع ...)) استفادهمى شود
- چند مطلب كه از آيه شريفه استفاده مى شود
- معناى استثناء در: ((امن لا يهدى الا ان يهدى )) واقوال نادرست برخى از مفسرين در اين باره
- اشاره به اينكه هدايت به معناى ايصال به مطلوب ، شاءن انبياء و ائمه (ع ) است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ «34»
بگو: آيا از معبودهايى كه شما شريك خدا قرار دادهايد، كسى هست كه بتواند آفرينش را ايجاد وآغاز كند و سپس آن را بازگرداند؟ بگو: (فقط) خداوند، آفرينش را آغاز مىكند و سپس باز مىگرداند. پس چرا (از حقّ) بازگردانده مىشويد؟!
پیام ها
1- خداوند شيوهى بحث و جدل با مشركان را به پيامبرش مىآموزد. «قُلْ»
2- شريك خدا، جز ساختهى اوهام بشرى نيست. «شُرَكائِكُمْ»
3- هستى حادث و پديده است. «يَبْدَؤُا الْخَلْقَ»
4- ملاك پرستش دو چيز است: يكى توانايى بر پديد آوردن و ديگرى قدرتِ برپا كردن دوبارهى آن. يَبْدَؤُا ... ثُمَّ يُعِيدُهُ
5- هستى به سوى مرگ و انقراض در حركت است و سرانجام آن مرگ و نيستى است. يَبْدَؤُا ... ثُمَّ يُعِيدُهُ
6- معاد و قيامت، همانند دنيا و جسمانى است. «ثُمَّ يُعِيدُهُ»
7- شريكپندارى، نشانهى بىخردى است. «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 568
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (34)
بعد از آن حجت دوم را در اثبات توحيد بر ايشان احتجاج مىفرمايد:
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ: بگو اى پيغمبر مكرم به مشركين، آيا از بتان كه شريك خدا قرار داديد در عبادت و طاعت. مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ: كيست ايجاد كند و بيافريند مخلوقات را بعد از آنكه نباشند و از نيستى به هستى آورند كه نشأه اولى باشد. ثُمَّ يُعِيدُهُ: پس برگرداند آنها را بعد از مردن در نشأه ثانيه. پس اگر گويند: نيستند از شركاء ما كسى كه قدرت بر اين دو امر داشته باشد يا ساكت شوند از جواب به سبب عجز. قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ: بگو اى پيغمبر به ايشان، خداى تعالى به قدرت كامله ايجاد فرمايد مخلوقات را، و از كتم عدم به عرصه وجود آورد. ثُمَّ يُعِيدُهُ: پس اعاده و برمىگرداند آنها را بعد از مردن در قيامت، به تمام كيفيّات و خصوصيّاتى كه مردهاند. با وجودى كه ايجاد و اعاده، به قدرت مطلقه سبحانى است، فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ: پس چگونه و چرا و به چه سبب وارونه مىشويد از حق، و برمىگرديد از ايمان.
تنبيه- آيه شريفه مورد چند سؤال است:
1- آنكه چه فايده باشد در ذكر اين حجت بر سبيل سؤال؟
جواب آنكه: كلام وقتى جلى و ظاهر باشد به برهان، پس بيان آن بر سبيل استفهام و تفويض جواب به مسئولين هر آينه ابلغ و اوقع باشد در قلب، و مؤكد باشد در تأثير و الزام.
2- با آنكه قوم، منكر اعاده حشر و نشر بودند، چگونه احتجاج فرموده بر ايشان؟
جواب آنكه: خداى تعالى مقدم فرمود در اين سوره ذكر دلائل واضحه و براهين ساطعه بر اثبات حشر و نشر و معاد كه معظم آن وجوب تميز بين محسن و
ج5، ص 310
مسىء و مطيع از عاصى است، كه فطرت سليم حكم نمايد به آن و عاقل را جز تصديق چارهاى نيست، پس به سبب كمال قوت و ظهور شدت مطلب تمسك فرموده به آن، چه خصم مصدق باشد يا نباشد. به هر تقدير، دليل الزامى خواهد بود.
3- چرا امر فرمود پيغمبر را به اعتراف، حال آنكه الزام وقتى حاصل شود كه خصم معترف شود؟
جواب آنكه: دليل وقتى ظاهر بود و متكلم بر سبيل استفهام هم خصم را مخاطب نمايد بعد كه خود اقرار به آن كند، هر آينه آگاهى باشد بر اينكه مطلب در وضوح به حدى است كه حاجت ندارد به اقرار خصم، چه مقر شود يا نشود، امر ثابت و مستقر باشد؛ و لذا در آخر آيه فرمايد «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» يعنى جاى تعجب است كه منكرين اعراض كنند از چنين امر آشكارائى، و به تقليد و هواى نفس و شبهات ضعيفه واهيه، باطل را بر حقّ و مخالفت را بر متابعت اختيار كنند، يا للعجب از جماعتى كه بعد از سالها سير در صراط مستقيم و عمل به طاعات دين قويم، ناگهان به وزيدن باد مخالفى، حق را از دست داده منقلب شوند، به طورى كه عاقل را به نمايشات كردار و رفتار خود مبهوت و متحير سازند، اگر از مستى هشيار شوند به گوش حقيقى دل، صداى منادى حق را استماع كنند كه «انّى تؤفكون ام بما ذا تكفرون و انّى تصرفون».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (34) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35) وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (36)
ترجمه
بگو آيا از شريكان شما كسى است كه بدوا مىآفريند مخلوق را پس عودت ميدهد آنرا بگو خدا بدوا مىآفريند خلق را پس عود ميدهد آنرا پس بكجا بر گردانده ميشويد
بگو آيا از شريكان شما كسى است كه هدايت ميكند بسوى حقّ بگو خدا هدايت ميكند بحقّ پس كسيكه هدايت ميكند بسوى حقّ سزاوارتر است كه پيروى شود يا كسيكه هدايت نميشود مگر آنكه هدايت كرده شود پس چيست مر شما را چگونه حكم ميكنيد
و پيروى نميكنند بيشترشان مگر گمان را همانا گمان كفايت نميكند از حقّ به چيزى همانا خداوند دانا است بآنچه بجا مىآورند.
تفسير
خداوند متعال امر فرمود به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه بدوا دو سؤال از اهل شرك بفرمايد و خود جواب بگويد براى وضوح مطلب و انكار آنها تا واضح شود بر اهل انصاف، لجاج و عناد و انكار بى محلّ آنان سؤال اوّل آنستكه آيا در ميان بتهائيكه شما شريك قرار داديد آنها را با خدا در عبادت آيا كسى هست كه مخلوق را از كتم عدم بوجود آورد پس بميراند و ثانيا زنده كند براى پاداش و خود جواب بفرمايد كه
جلد 3 صفحه 19
اين كار خدا است و آنها را ملامت فرمايد بر اعراض از حقّ و اقبال به باطل و ظاهرا انكار آنها راجع به معاد بوده نه اصل خلقت و خداوند خواسته استبعاد آنها را از معاد بمقايسه با اصل خلقت رفع فرمايد سؤال دوّم آنستكه آيا در ميان بتها بتى هست كه هدايت كند مردم را براه حقّ و جواب بفرمايد كه خدا هدايت ميكند مردم را بواسطه ارسال رسل و انزال كتب بحقّ و ظاهرا آنها معتقد بودند كه هدايت اصلى از خدا است نهايت آنكه بتها را مهتدى بهدايت الهيّه ميدانستند و عبادت آنها را مقرّب بخداوند ميپنداشتند لذا در خاتمه، سؤال سوّم از آنها شده كه آيا كسيكه هدايت ميكند خلق را بحقّ سزاوارتر است باطاعت و عبادت يا كسيكه هدايت نميشود مگر بوسيله هادى و راهنما باعتقاد شما با آنكه بتها قابل هدايت نبوده و نيستند و ملامت شدهاند بر عبادت بىثمر از بتها و حكم بىدليل بر صلاحيّت آنها براى پرستش و ستايش و محتمل است سؤال سوّم ناظر به بتها نباشد بلكه مراد از من يهدى هاديان بطريق حقّ باشند و مراد از من لا يهدّى الا ان يهدى كفّار و داعيان بباطل و مؤيّد اينمعنى است روايت قمّى ره از امام باقر عليه السّلام كه مراد از من يهدى الى الحقّ محمد و آل محمد است و مراد از من لا يهدّى الا ان يهدى كسانى از قريش و غير آنها ميباشند كه با اهل بيت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از آن سرور مخالفت نمودند و در آيه سوّم بيان علّت اين عقايد و اعمال فاسد شده است كه نيست در بيشتر مردم مگر متابعت گمانى كه ناشى ميشود از تقليد پدران و خيالات فاسده و اوهام كاسده و آراء باطله اهل ضلال و اضلال و گمان كافى براى ايصال بحقّ بهيچ درجه نيست چون اقلّ مراتب وصول بحقّ علم اليقين است كه از برهان حاصل ميشود چه رسد بعين اليقين كه فوق آن و حقّ اليقين كه فوق همه است و بعضى هم كه حالشان معلوم است كه تعصّبا و عنادا لجاج و انكار و استكبار مينمايند با آنكه حقّ براى آنها واضح شده است به بيّنه و برهان ولى خداوند آگاه از عقائد و اعمال آنها ميباشد و آنان را بجزاى خودشان در دنيا و آخرت خواهد رسانيد و لا يهدّى در اصل لا يهتدى بوده تاء باب افتعال در دال ادغام شده است و كسره هاء بملاحظه التقاء ساكنين است و بتخفيف دال بهمين معنى نيز قرائت نمودهاند و بعضى هاء را براى نقل فتحه اصليّه تاء مفتوح خواندهاند
جلد 3 صفحه 20
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُل هَل مِن شُرَكائِكُم مَن يَبدَؤُا الخَلقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللّهُ يَبدَؤُا الخَلقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنّي تُؤفَكُونَ (34)
بگو بمشركين آيا در شركاء شما كسي هست که خلق كند مخلوقات را در ابتداء امر از عدم بوجود بياورد پس از آن اعاده دهد و فاني كند بگو اللّه خداوند ابتداء ميكند از عدم بوجود ميآورد پس آن موجود را معدوم ميكند پس كجا منقلب ميشويد و دروغ ميبندند.
قُل هَل مِن شُرَكائِكُم بتها و اصنام و معبودات باطله و اطلاق شركاء بر آنها يا بمناسبت اينست که آنها را شريك خدا ميشمارند و بهمين مناسبت آنها را مشرك مينامند، يا اينكه شريك اموال خود ميدانند که يك قسمت اموال را مصرف آنها ميكنند چنانچه گفتند هذا لِلّهِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَكائِنا انعام آيه 137، لكن معناي اول انسب است.
مَن يَبدَؤُا الخَلقَ اختلافي است بين حكماء و مليين عالم که عالم قديمست يا حادث حكماء بمناسبت اينكه خداوند را علت تامه ميدانند و انفكاك معلول از علت محال است عالم را قديم ميدانند چون علة قديم است، و نظر به اينكه بعض حوادث را بالعين مشاهده ميكنند در ربط حادث بقديم كلماتي گفتند، لكن مليين چون خدا را فاعل بالاختيار از روي علم و قدرت ميدانند و علة تامه فاعل بالاجبار است لذا خداوند را علة فاعلي ميدانند و فعلش تابع حكم و مصالح و قابليت محل است و علة تامة مركب از علة فاعلي و شرائط و فقدان موانع است و خداوند بسيط است
جلد 9 - صفحه 382
لذا عالم را حادث و مسبوق بعدم ميدانند و آيات و اخبار در اينکه باب فوق حدّ احصاء است لذا ميفرمايد در اينکه شركاء شما كسي هست قدرت داشته باشد معدومي را موجود كند ثُمَّ يُعِيدُهُ پس از آن همين موجود را معدوم نمايد، البته اينکه سؤال جواب ندارد زيرا چيزي که خود معدوم بوده و موجود شده كجا همچه قدرتي دارد
(ذات نايافته از هستي بخشبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 34)- یکی از نشانههای حق و باطل: قرآن همچنان استدلالات مربوط به مبدأ و معاد را تعقیب میکند نخست به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از این معبودهایی که شما شریک خدا قرار دادهاید میتواند آفرینش را ایجاد کند و سپس بازگرداند» (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
بعد اضافه میکند «بگو: خداوند آفرینش را آغاز کرده و سپس باز میگرداند» (قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«با این حال چرا از حق روی گردان (و در بیراهه سرگردان) میشوید» (فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ).
نکات آیه
۱ - آموزش بحث و احتجاج با مشرکان به پیامبر (ص) از جانب خداوند (قل هل من شرکائکم ... قل اللّه یبدؤا الخلق)
۲ - عربهاى جاهلى، مردمانى بودند شرک پیشه و بت پرست. (قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق)
۳ - شرک وبت پرستى، آیینى است بى پایه، غیر قابل دفاع و ساخته اوهام نابخردان. (قل هل من شرکائکم ... فأنى تؤفکون) اضافه «شرکاء» به ضمیر «کم» حاکى از ساختگى بودن شرک است. و استفهام تعجبى در جمله «أنى تؤفکون» نشانگر نابخردى معتقدان به آن مى باشد.
۴ - دو چیز، معیار استحقاق معبودیت و سزاوار پرستش بودن است: «توانایى بر پدید آوردن جهان» و «قدرت بر برپا کردن دوباره آن». (قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده)
۵ - جهان آفرینش، جهانى است حادث و ناپایدار. (قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده) جمله «یبدؤا الخلق» مسبوق به عدم بودن پدیده هاى جهان را مى رساند و «ثم یعیده» بیانگر این است که این جهان به سوى مرگ و انقراض در حرکت است.
۶ - برپایى جهان آخرت در پى انقراض جهان کنونى است. (یبدؤا الخلق ثم یعیده)
۷ - جهان آخرت، جهانى مثال و مانند جهان کنونى است. (یبدؤا الخلق ثم یعیده)
۸ - قدرت پدید آوردن جهان و توانایىِ برپا کردن جهان آخرت، در انحصار خداوند است. (قل هل من شرکائکم ... قل اللّه یبدؤا الخلق ثم یعیده)
۹ - تنها خداوند، سزاوار پرستش و معبودیت است. (قل اللّه یبدؤا الخلق ثم یعیده)
۱۰ - معاد، جسمانى است. (قل اللّه یبدؤا الخلق ثم یعیده) ضمیر در «یعیده» به «الخلق» بر مى گردد و معناى حقیقى «اعاده»، برگرداندن خود شىء است.
۱۱ - مرگ، و نابودى سرنوشت حتمى همه پدیده هاى جهان آفرینش (قل اللّه یبدؤا الخلق ثم یعیده) برداشت فوق مبتنى بر این است که: مراد از «الخلق» مطلق آفریده ها بوده باشد و جمله «فیهلکه» پس از «یبدؤا الخلق» - و به قرینه «ثم یعیده» - در تقدیر گرفته شود; یعنى: «اللّه یبدؤا الخلق فیهلکه ثم یعیده».
موضوعات مرتبط
- آخرت: برپایى آخرت ۶; خالق آخرت ۸; ویژگیهاى آخرت ۷; همانندى آخرت با دنیا ۷
- آفرینش: اهمیّت خلقت آفرینش ۴; خالق آفرینش ۸; خلقت آفرینش ۵; ویژگیهاى آفرینش ۵
- بت پرستان: ۲
- بت پرستى: بىمنطقى بت پرستى ۳
- توحید: توحید عبادى ۹
- جاهلیت: بت پرستى در جاهلیت ۲; شرک در جاهلیت ۲
- خدا: اختصاصات خدا ۸، ۹; تعالیم خدا ۱; قدرت خدا ۸
- دنیا: انقراض دنیا ۶
- شرک: بىمنطقى شرک ۳
- محمّد (ص): تعلم محمّد (ص) ۱; محمّد (ص) و مشرکان ۱; معلم محمّد (ص) ۱
- مرگ: حتمیت مرگ ۱۱
- مشرکان: ۲ احتجاج علیه مشرکان ۱
- معاد: قدرت بر معاد ۴; معاد جسمانى ۱۰
- معبودیت: ملاکهاى معبودیت ۴