الأنفال ٨

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۹ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند.

تا حق را تثبيت كند و باطل را زايل گرداند، هر چند مجرمان خوش نداشته باشند
تا حق را ثابت و باطل را نابود گرداند، هر چند بزهكاران خوش نداشته باشند.
تا حق را محقق و پایدار کند و باطل را محو و نابود سازد هر چند بدکاران را خوش نیاید.
تا حق را ثابت [و پابرجا و استوار نماید] وباطل را نابود سازد، هر چند مجرمان خوش نداشته باشند.
تا حق را ثابت و باطل را ناچيز گرداند، هر چند گناهكاران ناخشنود باشند.
تا حق را -ولو گناهکاران ناخوش داشته باشنداحقاق و باطل را ابطال کند
تا حق- اسلام- را پايدار و باطل را نيست گرداند، هر چند بزهكاران خوش ندارند.
تا بدین وسیله حق را (که اسلام است) پابرجا و باطل را (که شرک است) تباه گرداند، هرچند که بزهکاران (کافر و طغیانگر، آن را) نپسندند.
تا حق را ثابت و باطل را نابود گرداند؛ هر چند بزهکاران را هرگز خوش نیاید.
تا بپای دارد حقّ را و تباه کند باطل را و اگر چه ناخوش دارند گنهکاران‌


الأنفال ٧ آیه ٨ الأنفال ٩
سوره : سوره الأنفال
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»: مراد افراد کفرپیشه است، نه مؤمنانی که نمی‌خواستند با لشکر قریش درگیر شوند. چرا که کافران احقاق حق و ابطال باطل را دوست نمی‌دارند.


نزول

شأن نزول آیات ۵ تا ۸:

قافله قریش براى تجارت عازم شام می‌شد و با خزائن زیاد و مال فراوان به عزم سفر از مکه بیرون مى آمدند. پیامبر اسلام به اصحاب دستور داد که براى مقابله با آنان آماده گردند و به آن‌ها فرمود: خداوند به ما وعده پیروزى یکى از دو طائفه یا کاروان ابوسفیان و یا کاروان تجارى قریش را داده است ولذا با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند.

وقتى که نزدیکى بدر رسیدند، کاروان ابوسفیان متوجه عزیمت پیامبر با اصحاب او گردیدند و فوق‌العاده ترسیدند و وحشت عجیبى در دل‌هاى آن‌ها ایجاد شد لذا راه خود را کج کرده به طرف شام عازم گردیدند در عین حال ابوسفیان به شخصى به نام ضمضم خزاعى ده دینار با یک شتر ماده داد و از او خواست که به طرف کاروان قریش برود و آن‌ها را از بیرون آمدن محمد با یاران خود خبر بدهد و نیز به او سفارش کرد که با وضع خاصى خبر مزبور را به قریش بدهد. لذا ضمضم گوش یا بینى شتر مزبور را برید و در حالتى که خون از او می‌ریخت و خود هم با جامه که آن را پاره‌پاره نموده بود وارد مکه شد و با صداى بلند با فریاد زدن و گفتن یا آل غالب مردم را به خود متوجه ساخت و آنان را از حرکت قافله پیامبر اسلام خبر داد و آن‌ها را از واقعه مهمى آگاه ساخت.

عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز قبل از آمدن ضمضم چنین منظره اى را در خواب دیده و به عباس خبر داده بود، عباس نیز به عتبة بن ربیعة گفته بود و عتبه آن را مصیبتى از براى قریش تعبیر کرد و کم‌کم این خواب در میان قریش شایع گردید و به گوش ابوجهل رسید.

ابوجهل آن را دروغ مى پنداشت و می‌گفت: اگر تعبیر این خواب تا سه روز معلوم نشود، عاتکه دروغگوترین زنان بنى‌هاشم خواهد بود تا این که دو روز از این خواب گذشت و روز سوم فریاد و فغان ضمضم در میان قریش با منظره اى که گفته شد، هویدا گردید و قریش را به یارى مى طلبید و آن‌ها را از حرکت قافله مسلمین بسوى آنان آگاه می‌ساخت و در عین حال تشویق می‌نمود که خود را آماده جنگ و کارزار با مسلمین نمایند. بزرگان قریش از قبیل سهیل بن عمرو و صفوان بن امیه و ابوالبخترى بن هشام و نبیه و منبه پسران حجاج و نوفل بن خویلد به خود آمدند و به یکدیگر مى گفتند بزرگترین مصیبت به آن‌ها روى آورده است و این واقعه را بالاترین بدبختى و ذلت از براى خویش تلقى کردند در حالتى که اغلب آن‌ها با مال و امتعه و ثروت فراوان خود را آماده خروج از مکه جهت تجارت، نموده بودند.

چنان که خداوند در قرآن راجع به این موضوع فرموده: «خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ»، آیه ۴۷ همین سوره که در جاى خود مذکور شده است) در موقع خروج از مکه عباس بن عبد المطّلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابى طالب با آنان همراه بودند و قافله مزبور با دف و ساز و سایر آلات موسیقى و شراب مجهّز بود و چنانکه گفته شد پیامبر اسلام با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند وقتى که به نزدیکى بدر رسیدند پیامبر شبانه دو نفر را بنام بشر بن ابى الرغیا و مجدى بن عمر را براى بدست آوردن اخبار مربوط بقافله مأمور نمود این دو نفر وقتى که نزدیک چشمه بدر رسیدند دو کنیز را دیدند که یکى از آن دو مطالبه قرضى که بدیگرى داده بود میکرد ایندو نفر استراق سمع نموده و کلام آنها را مى شنیدند کنیزى که مقروض بود به طلبکار خود گفت: قافله قریش دیروز به فلان موضع رسیده اند و فردا به این مکان خواهند آمد و من از براى آنان به کنیزى و کارکردن خواهم پرداخت و قرض تو را نیز خواهم داد.

این دو نفر وقتى خبر قافله قریش را از آن دو کنیز شنیدند، خبر آن را به رسول خدا صل الله علیه و آله رسانیدند، در این میان قافله ابوسفیان وقتى نزدیک بدر رسیدند. ابوسفیان به تنهائى به طرف چشمه آن پیش آمد و مردى از طائفه جهینه را در آنجا دید که نام وى کسب الجهنى بود.

از او پرسید: که آیا خبرى از محمد و یاران او دارد یا نه؟ او سوگند یاد کرد که خبرى از محمد ندارد ولى به ابوسفیان گفت: که صبح امروز دو نفر را که سوار شتر بودند در این چشمه به خوردن آب پرداختند و سپس رفتند، دیده است ابوسفیان در حوالى چشمه شروع به جستجو کرد و پشکل شتران آن دو نفر را پیدا کرد پس از جستجو و یافتن هسته خرما در میان پشکل متوجه گردید که آن دو نفر از اهل مدینه و از جاسوسان پیامبر اسلام بوده اند. لذا باعجله و شتاب فراوان بسوى قافله خویش برگشت و راه را به طرف ساحل دریا کج کرد و از مسیرى که قصد عبور داشتند، منحرف گردید. در این موقع جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله انحراف قافله ابوسفیان و روى آوردن قافله قریش را خبر داد و آنان را به جنگ با قوافل مزبور با وعده پیروزى و فتح تشویق نمود.

پیامبر اسلام خبر جبرئیل را به اصحاب فرمود و نیز دستور قتال و نبرد با آن‌ها را گوشزد اصحاب نمود. یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله ترسیدند و وحشت عجیبى در آن‌ها ایجاد گردید. پیامبر دستور فرمود: که اصحاب آماده کارزار گردند در این میان ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول اللّه افراد قافله قریش زیادند، ممکن است ما نتوانیم در قبال کثرت افراد و ازدیاد نفرات آنها تاب مقاومت بیاوریم.

پیامبر به ابوبکر فرمود: بنشیند سپس باز دستور بسیج و آمادگى داد سپس عمر از جا برخاست و گفتارى که ابوبکر گفته بود، تکرار نمود. پیامبر به او نیز دستور نشستن داد سپس مقداد از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه اگر چه افراد قریش زیاد هستند ولى ما مردانه خواهیم جنگید و از آن‌ها به دل‌هاى خویش هراس و ترس راه نخواهیم داد و مانند بنى‌اسرائیل نخواهیم بود که به حضرت موسی|موسى گفته بودند: «اذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هاهنا قاعدون؛ تو با خداى خود بجنگ با فرعونیان برو، ما در اینجا مى نشینیم) بلکه ما مى گوئیم که ما هم با شما در این جنگ به نبرد و کارزار خواهیم پرداخت.

پیامبر مقداد را دعا کرد پس از مقداد، سعد بن معاذ از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه پدر و مادرم فداى تو باد و کلماتى که مقداد گفته بود، تکرار کرد. رسول خدا رو به اصحاب کرد و فرمود: مثل اینست که من جایگاه کشته شدن و مقتل ابوجهل و عتبة و شیبة پسران ربیعه و نبیه و منبه پسران حجاج را با چشم خود مى بینم و خداوند در این جنگ به من وعده فتح و پیروزى داده است و به هیچ وجه در وعده خداوند خلافى وجود نداشته و ندارد سپس این آیات بر پیامبر نازل گردید.[۱]

از ابوایوب انصاری[۲] و نیز از ابن عباس[۳] چنین روایت کنند که گفته اند: ما در مدینه بودیم به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که قافله ابوسفیان به طرف مدینه می‌آید، پیامبر به ما فرمود: در این باره چه مى اندیشید؟ برویم شاید خدا بخواهد که از قافله او غنائمى بدست ما بیاید لذا یک الى دو روز براى بدست آوردن قافله مزبور از شهر بیرون آمدیم.

وقتى که به نزدیکى آن‌ها رسیدیم، پیامبر فرمود: چه مى بینید؟ آیا می‌خواهید که حمله‌ور شویم؟ اصحاب گفتند: یا رسول الله ما را طاقت و یاراى ستیز و جنگ با آن‌ها نیست، در این میان مقداد فریاد برآورد و گفت: اى مؤمنین مانند قوم حضرت موسی|موسى نباشید که به پیامبر خود، موسى گفتند: برو با خداى خود بجنگ با فرعونیان بپرداز ما در این جا مى نشینیم، سپس آیه ۵ به رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید.

شیخ ما نیز این موضوع را بدون عنوان شأن و نزول ذکر نموده است.

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ «8»

تا (خدا) حقّ را استوار وباطل را نابود سازد، هرچند مجرمان خوش نداشته باشند.


«1». تفسير الميزان.

جلد 3 - صفحه 275

نکته ها

اين آيه، به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و مسلمانان دلدارى مى‌دهد كه سرانجام حقّ پيروز و باطل نابود مى‌شود.

بعضى از روايات، مصداق روشن اين آيه را زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام دانسته‌اند، «1»

كه با قيام آن حضرت، سلطه‌ى باطل برطرف شده وحكومت حقّ وعدل بر جهان حاكم مى‌شود.

پیام ها

1- وعده‌هاى الهى به خاطر منافع شخصى و مادّى افراد نيست، بلكه براى تحقّق حقّ و محو باطل است. «لِيُحِقَّ الْحَقَّ»

2- حقّ، ماندنى وپابرجاست، وباطل، فانى ورفتنى است. «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ»

3- ترسى از عصبانيّت و ناخوشايندى دشمن كافر و مجرمان نداشته باشيم، خداوند اراده‌ى خود را محقّق خواهد ساخت. «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ «8»

لِيُحِقَّ الْحَقَ‌: تا ثابت و ظاهر نمايد حق را و حاصل فرمايد چيزى را كه موجب فوز دارين شما باشد. يا نصرت دهد پيغمبر خود را كه پيغمبرى به حق است، وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ‌: و نابود سازد امر باطل را كه كفر است، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ‌: و اگرچه كاره‌اند و نمى‌خواهند آن را كفارى كه منهمك و منغمرند در معاصى.

نكته: آيه شريفه تكرار نيست، زيرا مراد به: لِيُحِقَّ الْحَقَ‌، در اول، بيان مراد الهى و مراد بندگان و آنچه ميان اين دو باشد از فرط تفاوت. و در ثانى براى داعى به حمل رسول بر اختيار طايفه ذات الشوكه و نصرت آن حضرت بر ايشان.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ «7» لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ «8»

ترجمه‌

و هنگاميكه وعده ميداد شما را خدا يكى از دو طائفه را كه آنها مر شما را است و دوست ميداشتيد كه غير صاحب سلاح بوده باشد شما را و مى‌خواست خداوند كه ثابت كند حق را بسخنان خود و بر اندازد نسل كافران را

تا ثابت كند حق را و نابود نمايد باطل را اگر چه كراهت داشتند گناهكاران.

تفسير

از قمّى ره و ابو حمزه و جمهور مفسّرين نقل شده است كه كاروان قريش با مال التجاره بسيارى از شام بازگشته عازم مكه معظمه بودند و ابو سفيان و عمرو عاص و بعضى ديگر از رؤساى قريش امراء قافله بودند و اهل قافله غير از امراء چهل نفر بودند و چون نزديك بدر رسيدند كه آن زمينى است كه بدر بن قريش در آن چاهى حفر نموده جبرئيل نازل شد و حضرت رسول (ص) را خبر داد و او هم بمسلمانان اعلام فرمود ايشان مايل شدند كه بروند آنها را كه كفار حربى بودند بكشند و اموالشان را غارت نمايند چون اسلحه نداشتند و عدّه آنها كم و اموالشان زياد بود لذا از مدينه با اسلحه و بدون آن بيرون آمدند و پيغمبر (ص) هم با آنها حركت فرمود و چون اين خبر بابو سفيان رسيد قاصدى بمكه روانه نمود و از قريش استمداد كرد و پس از ورود او بمكه طائفه قريش با استعداد كامل براى دفاع از مكه حركت كردند و جبرئيل حضرت رسول (ص) را از حركت آنها آگاه فرمود و عرضه داشت كه خداوند تو را مخيّر فرموده ميان نيل و ظفر بر كاروان و جهاد و ظفر بر كفار قريش كه از مكه حركت كرده بودند مسلمانان چون نزديك بقافله شده بودند و اسلحه كافى هم نداشتند مايل بشقّ اول تخيير بودند ولى پيغمبر (ص) مايل بشق دوم بود و اختيار آنها را نمى‌پسنديد با اينحال مشورت فرمود أبو بكر و عمر شق اول را اختيار نمودند و شق دوم را كه مرضىّ پيغمبر بود مقداد و سعد بن معاذ و برخواستند و هر يك بنوبه خود اظهاراتى نمودند كه دلالت بر كمال خلوص و انقياد آندو داشت و پس از اين قسمت مهمّى از مهاجرين و انصار حاضر براى جهاد شدند و پيغمبر (ص) فرمان رحيل داد و فرمود برويد بنام خدا و بشارت باد شما را كه خداوند بمن وعده فرموده كه يكى از اين دو طايفه يعنى قافله و بيرون شدگان از مكه با اموالشان از آن شما باشد ولى ميدانست كه اگر


جلد 2 صفحه 514

بجانب قافله توجه نمايند كفار قريش ميرسند و مسلمانان را محاصره مى‌كنند و كار مشكل ميشود و اگر بجانب قريش كه از مكه حركت كردند متوجه شوند و بر آنها غلبه كنند تمام اموال آنها و مال التجاره قافله نصيب مسلمانان خواهد شد و خدا اراده فرموده است كه حق را ثابت و آشكار فرمايد بحكم جهاد و وعده ظفر و اخبار از حركت كفار و ثبات قدم اولياء و اخيار و ميخواهد ريشه كفار را از بن بركند و نسل آنها را قطع فرمايد نه آنكه فقط اموالى بى‌زحمت از كفار بدست مسلمانان افتد لذا جهاد را اختيار نمود و اراده خدا باثبات حق و هلاك كفار براى واضح نمودن حقّ و محو باطل بود على رغم كسانيكه كراهت داشتند از آن از كفار و اهل نفاق مانند آندو نفر كه مى‌گفتند ما مهيّاى براى جنگ از مدينه بيرون نيامديم و كراهت داشتند از جهاد چنانچه كراهت داشتند از اختصاص انفال و مقبل بودند بغارت و غنيمت و معرض بودند از صاحب شوكت و شدّت و گفته‌اند پيغمبر (ص) فرمود عير را ميخواهيد يا نفير را كه اول بمعنى كاروان و دوم كوچ كنندگان است و در عير أبو سفيان بود و در نفير أبو جهل و اين دو نفر دو دشمن بزرگ اسلام بودند و أبو جهل در اين جنگ كشته شد و پيغمبر (ص) سجده شكر كرد و أبو سفيان بود و پيوسته با پيغمبر (ص) جنگ ميكرد تا در موقع فتح مكه مجبورا اسلام اختيار كرد و پيغمبر (ص) او را آزاد فرمود و در زمره طلقاء رسول (ص) محسوب گرديد و خطاب حضرت زينب عليها السّلام يا ابن الطلقاء در مجلس شام به يزيد پليد اشاره باين است ولى باطنا كافر و مترصّد بود كه فرصتى بدست بياورد و علم مخالفت را بپا نمايد و با رفقاى خودش در مجالس خصوصى اظهار كفر خود را مينمود و بعد از رحلت حضرت رسول (ص) خواست با امير المؤمنين (ع) بيعت كند آن حضرت از قصد او مطلع شد و قبول نفرمود و خلفاء او را بحكومت شام قانع نمودند تا پسرش معويه خونخواهى عثمان را بهانه كرد و با امير المؤمنين (ع) جنگ نمود و بالاخره بسلطنت رسيد و امام حسن (ع) را مسموم كرد و بعد از او پسرش يزيد امام حسين (ع) را شهيد نمود و كينه ديرينه را بروز داد و كفر خود را اظهار كرد خلاصه آنكه بين اين شجره خبيثه و شجره طيبه رسالت مرتبا نزاع بود تا خداوند بكلى نسل آنها را با كثرت اولاد قطع فرمود و ذريّه پيغمبر (ص) از يك دختر عليها سلام اللّه عالم گير شدند و احقاق‌


جلد 2 صفحه 515

حق و ابطال باطل با كراهت آنها باراده الهى بعمل آمد و اهل سنت و جماعت اينها را مسلمان و بعضى را امام ميدانند و مجتهد معذور ميخوانند زهى شريعت و آئين زهى طريقت و كيش.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لِيُحِق‌َّ الحَق‌َّ وَ يُبطِل‌َ الباطِل‌َ وَ لَو كَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ «8»

‌تا‌ اينكه‌ حق‌ ‌که‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ ‌است‌ ثابت‌ بماند و ظاهر ميفرمايد بطلان‌ باطل‌ ‌را‌ و ‌لو‌ اينكه‌ گنه‌كاران‌ كراهت‌ داشته‌ باشند.

اشكال‌‌-‌ حق‌ حق‌ ‌است‌ و باطل‌ باطل‌ ‌است‌، حق‌ ‌را‌ حق‌ كردن‌ و باطل‌ ‌را‌ باطل‌ كردن‌ تحصيل‌ حاصل‌ ‌است‌ و محال‌ ‌است‌.

جواب‌‌-‌ درست‌ ‌است‌ حق‌ حق‌ ‌است‌ و باطل‌ باطل‌ لكن‌ ‌بر‌ بسياري‌ مخفي‌ ‌است‌ حق‌ ‌را‌ باطل‌ مي‌پندارند و باطل‌ ‌را‌ حق‌ خيال‌ ميكنند چنانچه‌ تمام‌ كفار و مشركين‌ و مخالفين‌ و معاندين‌ ‌حتي‌ فسّاق‌ و فجار طريقه‌ ‌خود‌ ‌را‌ حق‌ مينامند ‌با‌ اينكه‌ باطل‌ ‌است‌ و طريقه‌ حقه‌ ‌را‌ باطل‌ ميشمارند ‌با‌ اينكه‌ حق‌ ‌است‌ خداوند ‌براي‌

جلد 8 - صفحه 82

رفع‌ ‌اينکه‌ اشتباه‌ بآيات‌ قرآني‌ و معجزات‌ صادره‌ ‌از‌ انبياء و دلائل‌ عقليه‌ و حسّيه‌ حقيت‌ حق‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ ثابت‌ و ظاهر ميفرمايد و بطلان‌ باطل‌ ‌را‌ مكشوف‌ و هويدا ميكند و همين‌ قضيه‌ بدر و آمدن‌ ملائكه‌ بمدد مسلمين‌ ‌با‌ ‌اينکه‌ عدّه‌ قليل‌ بدون‌ اسلحه‌ ‌بر‌ مشركين‌ ‌با‌ ‌آن‌ قوه‌ و قدرت‌ و عده‌ و عده‌ چيره‌ فرمود چقدر ‌از‌ ‌آنها‌ كشته‌ شدند و چه‌ اندازه‌ اسير و چه‌ مقدار غنائم‌ بدست‌ مسلمين‌ آمد ‌خود‌ يك‌ دليل‌ واضح‌ حسّي‌ ‌است‌ ‌بر‌ حقانيت‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ و بطلان‌ كفر و شرك‌ لذا ميفرمايد لِيُحِق‌َّ الحَق‌َّ ‌که‌ اسلام‌ ‌است‌ وَ يُبطِل‌َ الباطِل‌َ ‌که‌ شرك‌ و كفر ‌باشد‌ وَ لَو كَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ ‌که‌ همان‌ كفار قريش‌ باشند ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ جنگ‌ بسيار متأثر شدند و ‌در‌ مقام‌ تدارك‌ برآمدند ‌براي‌ جنگ‌ احد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 8)- در این آیه باز هم بطور آشکارتر پرده از روی مطلب بر می‌دارد که هدف اصلی این برنامه (درگیری مسلمانان با لشکر دشمن در میدان بدر) این بود که حق (یعنی توحید و اسلام و عدالت و آزادی بشر از چنگال خرافات و اسارتها و مظالم) تثبیت و جای گیر شود و باطل (یعنی شرک و کفر و بی‌ایمانی و ظلم

ج2، ص136

و فساد) ابطال گردد و از میان برود، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند» (لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ).

نکات آیه

۱- پیاده شدن حق و نابودى باطل، هدف از تشریع جهاد و مبارزه در اسلام (إذ یعدکم ... یرید اللّه .. لیحق الحق ... و لو کره المجرمون)

۲- پیروزى مسلمانان در جنگ بدر زیربناى گسترش توحید و نابودى شرک در سراسر جهان (یرید اللّه أن یحق الحق ... لیحق الحق و یبطل البطل) برداشت فوق بر این اساس است که «لیحق الحق» متعلق به «یرید اللّه أن یحق الحق» در آیه قبل باشد. بر این مبنا مى توان گفت مراد از «الحق» در آیه قبل خصوص پیروزى موعود در پیکار بدر است، و مقصود از «الحق» در آیه مورد بحث مطلق حق. بنابراین «یرید اللّه أن یحق الحق ... » چنین معنا مى شود: خداوند با تقدیر پیروزى در جنگ بدر خواست حق را همواره به منصه ظهور رساند و در سراسر جهان استوار سازد.

۳- تضمین تحقق حق و محو باطل در پرتو ریشه کن شدن کافران است. (و یقطع دابر الکفرین. لیحق الحق و یبطل البطل) برداشت فوق بر این اساس است که «لیحق الحق» متعلق به «یقطع ... » در آیه قبل باشد.

۴- خداوند خواهان نابودى کفر و گسترش توحید و معارف اسلام، على رغم ناخشنودى مشرکان مجرم و تلاشهاى پیگیر آنان (لیحق الحق ... و لو کره المجرمون) کراهت مجرمان کنایه از تلاشهاى پیگیر آنان براى مقابله با حق است. زیرا مجرد کراهت نفسانى مجرمان، بدون مبارزه عملى و تلاش پیگیر، مسأله اى نیست که در آیه به آن پرداخته شود. گفتنى است با توجه به مورد آیه، توحید و معارف اسلام از مصادیق مورد نظر کلمه «الحق» است.

۵- شرک و کفر، جرم است و مشرکان و کافران، مجرم هستند. (و لو کره المجرمون) از مصادیق مورد نظر براى «المجرمون» مشرکان مکه هستند مکه از آنان در آیه قبل به کافران تعبیر کرد. بنابراین مجرم بر کافر و مشرک اطلاق شده است.

روایات و احادیث

۶- عن جابر قال: ... قال ابو جعفر(ع): ... و اما قوله: «لیحق الحق» فانه یعنى لیحق حق آل محمد(ع) حین یقوم القائم(ع) و اما قوله: «و یبطل الباطل» یعنى ال--قائم فإذا قام یبطل باطل ب-نى امیة ... .[۴] جابر از امام باقر(ع) روایت مى کند که فرمود: اما سخن خدا «لیحق الحق»، یعنى: خدا در زمان قیام قائم(ع)، احقاق حق آل محمد(ع) مى کند. و اما «یبطل الباطل»، یعنى: خداوند به وسیله حضرت قائم (ع) آنگاه که قیام کند، (آثار و سنتهاى) باطل بنى امیه را از بین مى برد.

موضوعات مرتبط

  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۲ ; گسترش اسلام ۴
  • باطل: عوامل شکست باطل ۳ ; عوامل نابودى باطل ۳ ; نابودى باطل ۱
  • توحید: گسترش توحید ۲، ۴
  • جهاد: فلسفه جهاد ۱
  • حق: برپایى حق ۱، ۳ ; عوامل پیروزى حق ۳
  • خدا: اراده خدا ۴
  • شرک: گناه شرک ۵ ; نابودى شرک ۲
  • غزوه بدر: اهمیت پیروزى غزوه بدر ۲
  • کافران: جرم کافران ۵ ; هلاکت کافران ۳
  • کفر: گناه کفر ۵ ; نابودى کفر ۴
  • گناه: موارد گناه ۵
  • مجرمان:۵
  • مسلمانان: پیروزى مسلمانان ۲
  • مشرکان: جرم مشرکان ۵ ; کراهت مشرکان ۴

منابع

  1. تفاسیر برهان و على بن ابراهیم.
  2. تفاسیر ابن ابى‌حاتم و ابن مردویه.
  3. تفسیر جامع البیان.
  4. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۵۰، ح ۲۴ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۳۶، ح ۲۸.