الأنفال ٧

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ إِذْ يَعِدُکُمُ‌ اللَّهُ‌ إِحْدَى‌ الطَّائِفَتَيْنِ‌ أَنَّهَا لَکُمْ‌ وَ تَوَدُّونَ‌ أَنَ‌ غَيْرَ ذَاتِ‌ الشَّوْکَةِ تَکُونُ‌ لَکُمْ‌ وَ يُرِيدُ اللَّهُ‌ أَنْ‌ يُحِقَ‌ الْحَقَ‌ بِکَلِمَاتِهِ‌ وَ يَقْطَعَ‌ دَابِرَ الْکَافِرِينَ‌

ترجمه

و (به یاد آرید) هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه [= کاروان تجاری قریش، یا لشکر مسلح آنها] نصیب شما خواهد بود؛ و شما دوست می‌داشتید که کاروان (غیر مسلح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید)؛ ولی خداوند می‌خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند؛ (از این رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت، و آن پیروزی بزرگ نصیبتان شد.)

ترتیل:
ترجمه:
الأنفال ٦ آیه ٧ الأنفال ٨
سوره : سوره الأنفال
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ»: فاقد قوّت و قدرت. بی‌نیرو و شکوه. «یُحِقُّ»: ثابت و پابرجا دارد. «دَابِرَ»: دنباله‌رو. آخر. (قَطْعُ الدَّابِر) کنایه از ریشه‌کن کردن است.


نزول

شأن نزول آیات ۵ تا ۸:

قافله قریش براى تجارت عازم شام می‌شد و با خزائن زیاد و مال فراوان به عزم سفر از مکه بیرون مى آمدند. پیامبر اسلام به اصحاب دستور داد که براى مقابله با آنان آماده گردند و به آن‌ها فرمود: خداوند به ما وعده پیروزى یکى از دو طائفه یا کاروان ابوسفیان و یا کاروان تجارى قریش را داده است ولذا با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند.

وقتى که نزدیکى بدر رسیدند، کاروان ابوسفیان متوجه عزیمت پیامبر با اصحاب او گردیدند و فوق‌العاده ترسیدند و وحشت عجیبى در دل‌هاى آن‌ها ایجاد شد لذا راه خود را کج کرده به طرف شام عازم گردیدند در عین حال ابوسفیان به شخصى به نام ضمضم خزاعى ده دینار با یک شتر ماده داد و از او خواست که به طرف کاروان قریش برود و آن‌ها را از بیرون آمدن محمد با یاران خود خبر بدهد و نیز به او سفارش کرد که با وضع خاصى خبر مزبور را به قریش بدهد. لذا ضمضم گوش یا بینى شتر مزبور را برید و در حالتى که خون از او می‌ریخت و خود هم با جامه که آن را پاره‌پاره نموده بود وارد مکه شد و با صداى بلند با فریاد زدن و گفتن یا آل غالب مردم را به خود متوجه ساخت و آنان را از حرکت قافله پیامبر اسلام خبر داد و آن‌ها را از واقعه مهمى آگاه ساخت.

عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز قبل از آمدن ضمضم چنین منظره اى را در خواب دیده و به عباس خبر داده بود، عباس نیز به عتبة بن ربیعة گفته بود و عتبه آن را مصیبتى از براى قریش تعبیر کرد و کم‌کم این خواب در میان قریش شایع گردید و به گوش ابوجهل رسید.

ابوجهل آن را دروغ مى پنداشت و می‌گفت: اگر تعبیر این خواب تا سه روز معلوم نشود، عاتکه دروغگوترین زنان بنى‌هاشم خواهد بود تا این که دو روز از این خواب گذشت و روز سوم فریاد و فغان ضمضم در میان قریش با منظره اى که گفته شد، هویدا گردید و قریش را به یارى مى طلبید و آن‌ها را از حرکت قافله مسلمین بسوى آنان آگاه می‌ساخت و در عین حال تشویق می‌نمود که خود را آماده جنگ و کارزار با مسلمین نمایند. بزرگان قریش از قبیل سهیل بن عمرو و صفوان بن امیه و ابوالبخترى بن هشام و نبیه و منبه پسران حجاج و نوفل بن خویلد به خود آمدند و به یکدیگر مى گفتند بزرگترین مصیبت به آن‌ها روى آورده است و این واقعه را بالاترین بدبختى و ذلت از براى خویش تلقى کردند در حالتى که اغلب آن‌ها با مال و امتعه و ثروت فراوان خود را آماده خروج از مکه جهت تجارت، نموده بودند.

چنان که خداوند در قرآن راجع به این موضوع فرموده: «خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ»، آیه ۴۷ همین سوره که در جاى خود مذکور شده است) در موقع خروج از مکه عباس بن عبد المطّلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابى طالب با آنان همراه بودند و قافله مزبور با دف و ساز و سایر آلات موسیقى و شراب مجهّز بود و چنانکه گفته شد پیامبر اسلام با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند وقتى که به نزدیکى بدر رسیدند پیامبر شبانه دو نفر را بنام بشر بن ابى الرغیا و مجدى بن عمر را براى بدست آوردن اخبار مربوط بقافله مأمور نمود این دو نفر وقتى که نزدیک چشمه بدر رسیدند دو کنیز را دیدند که یکى از آن دو مطالبه قرضى که بدیگرى داده بود میکرد ایندو نفر استراق سمع نموده و کلام آنها را مى شنیدند کنیزى که مقروض بود به طلبکار خود گفت: قافله قریش دیروز به فلان موضع رسیده اند و فردا به این مکان خواهند آمد و من از براى آنان به کنیزى و کارکردن خواهم پرداخت و قرض تو را نیز خواهم داد.

این دو نفر وقتى خبر قافله قریش را از آن دو کنیز شنیدند، خبر آن را به رسول خدا صل الله علیه و آله رسانیدند، در این میان قافله ابوسفیان وقتى نزدیک بدر رسیدند. ابوسفیان به تنهائى به طرف چشمه آن پیش آمد و مردى از طائفه جهینه را در آنجا دید که نام وى کسب الجهنى بود.

از او پرسید: که آیا خبرى از محمد و یاران او دارد یا نه؟ او سوگند یاد کرد که خبرى از محمد ندارد ولى به ابوسفیان گفت: که صبح امروز دو نفر را که سوار شتر بودند در این چشمه به خوردن آب پرداختند و سپس رفتند، دیده است ابوسفیان در حوالى چشمه شروع به جستجو کرد و پشکل شتران آن دو نفر را پیدا کرد پس از جستجو و یافتن هسته خرما در میان پشکل متوجه گردید که آن دو نفر از اهل مدینه و از جاسوسان پیامبر اسلام بوده اند. لذا باعجله و شتاب فراوان بسوى قافله خویش برگشت و راه را به طرف ساحل دریا کج کرد و از مسیرى که قصد عبور داشتند، منحرف گردید. در این موقع جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله انحراف قافله ابوسفیان و روى آوردن قافله قریش را خبر داد و آنان را به جنگ با قوافل مزبور با وعده پیروزى و فتح تشویق نمود.

پیامبر اسلام خبر جبرئیل را به اصحاب فرمود و نیز دستور قتال و نبرد با آن‌ها را گوشزد اصحاب نمود. یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله ترسیدند و وحشت عجیبى در آن‌ها ایجاد گردید. پیامبر دستور فرمود: که اصحاب آماده کارزار گردند در این میان ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول اللّه افراد قافله قریش زیادند، ممکن است ما نتوانیم در قبال کثرت افراد و ازدیاد نفرات آنها تاب مقاومت بیاوریم.

پیامبر به ابوبکر فرمود: بنشیند سپس باز دستور بسیج و آمادگى داد سپس عمر از جا برخاست و گفتارى که ابوبکر گفته بود، تکرار نمود. پیامبر به او نیز دستور نشستن داد سپس مقداد از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه اگر چه افراد قریش زیاد هستند ولى ما مردانه خواهیم جنگید و از آن‌ها به دل‌هاى خویش هراس و ترس راه نخواهیم داد و مانند بنى‌اسرائیل نخواهیم بود که به حضرت موسی|موسى گفته بودند: «اذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هاهنا قاعدون؛ تو با خداى خود بجنگ با فرعونیان برو، ما در اینجا مى نشینیم) بلکه ما مى گوئیم که ما هم با شما در این جنگ به نبرد و کارزار خواهیم پرداخت.

پیامبر مقداد را دعا کرد پس از مقداد، سعد بن معاذ از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه پدر و مادرم فداى تو باد و کلماتى که مقداد گفته بود، تکرار کرد. رسول خدا رو به اصحاب کرد و فرمود: مثل اینست که من جایگاه کشته شدن و مقتل ابوجهل و عتبة و شیبة پسران ربیعه و نبیه و منبه پسران حجاج را با چشم خود مى بینم و خداوند در این جنگ به من وعده فتح و پیروزى داده است و به هیچ وجه در وعده خداوند خلافى وجود نداشته و ندارد سپس این آیات بر پیامبر نازل گردید.[۱]

از ابوایوب انصاری[۲] و نیز از ابن عباس[۳] چنین روایت کنند که گفته اند: ما در مدینه بودیم به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که قافله ابوسفیان به طرف مدینه می‌آید، پیامبر به ما فرمود: در این باره چه مى اندیشید؟ برویم شاید خدا بخواهد که از قافله او غنائمى بدست ما بیاید لذا یک الى دو روز براى بدست آوردن قافله مزبور از شهر بیرون آمدیم.

وقتى که به نزدیکى آن‌ها رسیدیم، پیامبر فرمود: چه مى بینید؟ آیا می‌خواهید که حمله‌ور شویم؟ اصحاب گفتند: یا رسول الله ما را طاقت و یاراى ستیز و جنگ با آن‌ها نیست، در این میان مقداد فریاد برآورد و گفت: اى مؤمنین مانند قوم حضرت موسی|موسى نباشید که به پیامبر خود، موسى گفتند: برو با خداى خود بجنگ با فرعونیان بپرداز ما در این جا مى نشینیم، سپس آیه ۵ به رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید.

شیخ ما نیز این موضوع را بدون عنوان شأن و نزول ذکر نموده است.

تفسیر


نکات آیه

۱- مسلمانان صدر اسلام موظف به هجوم به کاروان تجارى مشرکان قریش و یا نبرد با سپاه مسلح آن بودند. (کما أخرجک ربک ... إذ یعدکم اللّه إحدى الطائفتین ... و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته)

۲- کاروان تجارى قریش، فاقد نیروى دفاعى مقاوم (غیر ذات الشوکة) «شوکة» به معناى خار درخت و بوته است و در آیه کنایه از سلاحهاى جنگى است. بنابراین «غیر ذات الشوکة» یعنى گروهى نامسلح. و مقصود از آن کاروان تجارى قریش است که به سرکردگى ابوسفیان و همراه با چهل نفر از شام به سوى مکه در حرکت بودند.

۳- سپاه مشرکان مکه مجهز به سلاحهاى جنگى و داراى برترى نظامى نسبت به مسلمانان (و تودون أن غیر ذات الشوکة تکون لکم) عدم تمایل مسلمانان به رویارویى با سپاه شرک و نیز جمله «کانما یساقون إلى الموت» در آیه قبل دلالت بر این دارد که مشرکان در جنگ بدر از نیروى نظامى برترى برخوردار بودند.

۴- پیروزى بر سپاه مشرکان قریش و یا تسلط بر کاروان تجارى آنان، وعده خداوند به اهل ایمان (و إذ یعدکم اللّه إحدى الطائفتین)

۵- مسلمانان، مشتاق رویارویى با کاروان تجارى قریش و ناخشنود از درگیرى با سپاه مسلح آنان (و تودون أن غیر ذات الشوکة تکون لکم)

۶- خداوند خواهان رویارویى مسلمانان با سپاه مسلح قریش و مشرکان مکه (تودون أن ... و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته) از مقابله دو جمله «تودون ... » و «یرید اللّه ... » به دست مى آید که اراده خداوند بر خلاف خواسته مسلمانان در انتخاب یکى از دو گروه (کاروان تجارى و سپاه مسلح مشرکان) بوده است.

۷- تعلق اراده الهى به تحقق یافتن حق و ریشه کن شدن کافران (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکفرین) «دابر» به معناى آخرت است و از بین بردن آخر هر چیز به معناى نابودسازى کامل آن چیز است.

۸- پیاده شدن حق و ریشه کن شدن بنیان کافران، هدف از فرمان خداوند به نبرد با مشرکان مکه در بدر (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکفرین)

۹- فرمان خداوند به مبارزه با کفر و شرک و به وجود آوردن صحنه مبارزه، از اسباب تحقق اراده خداوند براى اظهار حق و نابودى کفر (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته) خداوند در برابر مؤمنان که خواهان هجوم به کاروان تجارى قریش بودند، خواست تا آنان با لشکریان کفر درآویزند و به جهاد با آنان بپردازند و همان را نیز مقدر ساخت و بیان داشت که احقاق حق در پرتو آن حاصل مى شود. بنابراین مراد از «بکلمته» همان فرمان به جهاد و تحقق یافتن صحنه مبارزه است.

۱۰- قضایاى جنگ بدر و پیروزى مسلمانان در آن، نعمتى بزرگ و شایسته و بایسته به یاد داشتن و شامل درسهایى از توحید (إذ یعدکم اللّه إحدى الطائفتین أنها لکم) مقصود از فرمان خداوند به یادآورى قضایاى بدر، یادآورى حاکمیت خداوند بر عوامل طبیعى است. زیرا نیروى برتر و غیر قابل مقایسه مشرکان نسبت به مسلمانان اقتضا مى کرد که مشرکان پیروز شوند ; ولى تقدیر خداوند بر این بود که پیروزى از آن مسلمانان باشد ; و چنین شد.

۱۱- لزوم یادآورى حقایق آموزنده تاریخ (إذ یعدکم اللّه إحدى الطائفتین)

۱۲- تأثیر عمیق جنگ بدر در تحکیم پایه هاى توحید و آیین اسلام و شکست شرک و کفر (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکفرین)

۱۳- برکنده شدن ریشه هاى کفر از زمین، هدفى متعالى در بینش الهى (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکفرین)

۱۴- پیروزى حق و شکست باطل، هدفى بس والاتراز رسیدن به ثروت دنیا در بینش الهى (تودون أن غیر ذات الشوکة تکون لکم و یرید اللّه ... و یقطع دابر الکفرین)

روایات و احادیث

۱۵- عن جابر قال: سألت ابا جعفر (ع) عن تفسیر هذه الآیة فى قول اللّه: «یرید اللّه أن یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین» قال ابو جعفر(ع): ... و اما قوله: «یحق الحق بکلماته» فانه یعنى یحق حق آل محمد(ع) و اما قوله: «بکلماته» قال: ک--لماته فى الباطن على(ع) هو کلمة اللّه فى الب--اطن و اما قوله: «و یقطع دابر الکاف---رین» فهم بنوا ام---یة هم الکافرون ... .[۴] امام باقر(ع) در پاسخ سؤال جابر از تفسیر آیه «یرید اللّه أن یحق الحق ... »، فرمود: ... اما سخن خدا «یحق الحق بکلماته» یعنى: خدا احقاق حق آل محمد(ع) مى کند. و اما مراد از «بکلماته»، کلمات خدا در باطن، حضرت على(ع) است ; زیرا او در باطن، کلمة اللّه است. اما مراد از «و یقطع دابر الکافرین»، بنى امیه است ; زیرا آنان، کافرانند ... .

موضوعات مرتبط

  • ارزشها:۱۳، ۱۴
  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۸ ; عوامل تحکیم اسلام ۱۲
  • اهداف مقدس:۱۳، ۱۴
  • باطل: شکست باطل ۱۴
  • تاریخ: عبرت از تاریخ ۱۱
  • توحید: تعالیم توحید ۱۰ ; عوامل تحکیم توحید ۱۲
  • جهاد: با مشرکان قریش ۱ ; جهاد با مشرکان مکه ۸ ; کراهت از جهاد ۵ ; مشروعیت جهاد ابتدایى ۱
  • حق: اظهار حق ۹ ; برپایى حق ۸ ; پیروزى حق ۱۴
  • خدا: اراده خدا ۶، ۷، ۹ ; اوامر خدا ۸، ۹ ; نعمتهاى خدا ۱۰ ; وعده خدا ۴
  • دشمنان: سلطه بر اموال دشمنان ۴
  • دنیاطلبى: ارزش دنیاطلبى ۱۴
  • ذکر: حقایق تاریخ ۱۰، ۱۱
  • شرک: عوامل شکست شرک ۱۲ ; مبارزه با شرک ۹
  • غزوه بدر: آثار غزوه بدر ۱۲ ; فلسفه غزوه بدر ۸ ; قصه غزوه بدر ۱۰
  • قریش: سپاه مشرکان قریش ۳ ; ضعف مشرکان قریش ۲ ; قدرت نظامى قریش ۳ ; کاروان تجارتى قریش ۱، ۲، ۴، ۵
  • کافران: هلاکت کافران ۷، ۸
  • کفر: عوامل شکست کفر ۱۲ ; مبارزه با کفر ۹ ; نابودى کفر ۹، ۱۳
  • کنترل اجتماعى: شیوه کنترل اجتماعى ۱۱
  • مؤمنان: وعده به مؤمنان ۴
  • مسلمانان: پیروزى مسلمانان ۱۰ ; ضعف مسلمانان ۳ ; علایق مسلمانان صدر اسلام ۵ ; مسلمانان و مشرکان قریش ۵، ۶ ; مسؤولیت مسلمانان صدر اسلام ۱ ; ناخشنودى مسلمانان ۵
  • مشرکان: پیروزى بر مشرکان ۴
  • مشرکان مکه: جنگ با مشرکان مکه ۶

منابع

  1. تفاسیر برهان و على بن ابراهیم.
  2. تفاسیر ابن ابى‌حاتم و ابن مردویه.
  3. تفسیر جامع البیان.
  4. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۵۰، ح ۲۴ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۳۶، ح ۲۸.