آل عمران ١٦٧
ترجمه
آل عمران ١٦٦ | آیه ١٦٧ | آل عمران ١٦٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نَافَقُوا»: اظهار ایمان کردند و کفر را به دل گرفتند. «إِدْفَعُوا»: دفاع کنید و شرّ دشمن را از سر خانواده و میهن خود کوتاه کنید.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«167» وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ
و چهرهى منافقان معلوم شود، (كسانى كه چون) به آنها گفته شد: بياييد شما (هم مثل ديگران) در راه خدا بجنگيد و يا (لااقل از حريم خود) دفاع كنيد، گفتند: اگر (فنون) جنگى را مىدانستيم، حتماً از شما پيروى مىكرديم. آنها در آن روز، به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان. با دهانشان چيزى مىگويند كه در دلشان نيست و خداوند به آنچه كتمان مىكنند، آگاهتر است.
نکته ها
براى جملهى «لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا» سه معنا شده است:
الف: حركت شما به سوى احد براى جنگ در خارج از شهر، جنگ برابر نيست، بلكه يك نوع خودكشى است و لذا ما اين را جنگ نمىدانيم و شركت نمىكنيم.
ب: ما اگر فنون نظامى مىدانستيم شركت مىكرديم.
ج: ما يقين داريم كه جنگى رخ نخواهد داد ولذا شركت در جبهه ضرورتى ندارد.
پیام ها
1- جبههى جنگ، چهره منافقان را افشا مىكند. «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا»
2- رهبر بايد مردم را براى مقابله با دشمن بسيج كند. «تَعالَوْا قاتِلُوا»
3- جهاد، گاهى ابتدايى و براى برداشتن طاغوتهاست و گاهى دفاعى و براى حفظ جان و مال مسلمانان است. «قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا»
4- انگيزهها و درجات و ارزش آنها متفاوت است. «قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا»
جلد 1 - صفحه 646
5- دفاع از وطن و جان خود و ديگران، يك ارزش است. «أَوِ ادْفَعُوا»
6- منافقان، موضعگيرىهاى خودشان را توجيه مىكنند. «لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ»
7- سر باز زدن از جبهه، نشانهى كفر است. «هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ»
8- ايمان انسان در شرايط و زمانهاى مختلف فرق مىكند. «هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ»
9- همهى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله عادل نبودند. «هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ»
10- خداوند در بارهى منافقان، هم تهديد مىكند و هم افشاگرى. «هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ ... يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ»
11- آنچه در احد براى همه كشف شد، گوشهاى از نفاق بود، بخش بيشترش را خدا مىداند. «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ (167)
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا: و تا مميز فرمايد نفاق آنان را كه نفاق ورزيدند، (بنابراين تسميه تميز به علم، از قبيل تسميه شىء است به لازم آن) يعنى ظاهر
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 296
شود بر عالميان، مؤمن از منافق، وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا: (عطف بر «نافقوا» و داخل در صله آن) يعنى تا ظاهر فرمايد خداى تعالى آنان را كه نفاق ورزيدند و گفته شد به آنها كه بيائيد و از حرب برنگرديد، قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ: و مقاتله كنيد در راه خدا با مشركان، أَوِ ادْفَعُوا: يا دفع نمائيد شرّ مشركان را كه قصد قتل و غارت مدينه را دارند و آنها را برگردانيد. مراد آنكه يا براى نفع دنيا يا براى ثواب آخرت با آنها مقاتله كنيد. قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ: گفتند در جواب، اگر مىدانستيم مراسم و آداب مقاتله را، هر آينه متابعت مىكرديم شما را. يا اگر مىدانستيم وقوع قتال را، هر آينه تابع شما مىشديم، لكن به جهت قلت شما و كثرت عدد آنها، تصور نبود تاب مقاومت را. حق تعالى بيان كذب و مكر و نفاق آنها را فرمود كه: هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ: اين منافقان، به كفر، در آن روز كه اين سخن گفتند، أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ: نزديكترند تا به ايمان، زيرا صدور اين كلام از آنان مشعر به كفر مىباشد. يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ:
مىگويند به زبانهاى خود، ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ: آنچه نيست در دلهاى آنان، يعنى اظهار كند خلاف آنچه را كه مخفى دارند، و قلب آنها موافق زبان نيست در ايمان، بلكه به زبان اظهار ايمان كنند و به قلب كافرند. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ: و خداى تعالى داناتر است به آنچه كتمان مىكنند و مخفى دارند منافقان، از كينه و عداوت و حسد و كيد و نفاق، و آنچه در خلوت با هم گويند.
تبصره: خداى تعالى مذمت فرمايد كسانى را كه به زبان گويند آنچه در قلب آنها نيست، يعنى به زبان اظهار ايمان كنند و حال آنكه قلب كه محل تصديق و مركز ايمان است، اعتقاد ندارد. و اين علامت نفاق است، و احاديث بسيار در تأكيد توافق زبان با قلب وارد شده:
1- فرمود حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لا يستقيم ايمان عبد حتّى يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتّى يستقيم لسانه «1». پايدار نشود ايمان بنده تا آنكه.
«1» جامع الاخبار، صدوق، فصل 52 فى اللّسان
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 297
پايدار و راست گردد قلب او، و استقامت نيابد قلب او تا آنكه مستقيم و راست باشد زبان او. اشاره به آنكه ايمان شخص، وقتى تحقق يابد كه قلب و زبانش يكى باشد.
2- فرمود آن حضرت: من خالفت سريرته علانيّته فهو منافق كائنا ما كان و حيث كان و فى اىّ زمان كان و على اىّ رتبة كان «2». يعنى: هر كه مخالف باشد باطن او با ظاهر او، پس او منافق است، هر كه باشد و هر جا باشد و در هر زمان باشد و به هر مرتبه باشد.
3- حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در ذيل خطبهاى فرمايد: و احذّركم اهل النّفاق فانّهم الضّالّون المضلّون و الزّالّون المزلّون يتلوّتون الوانا و يفتنون افتنانا و يعمدونكم بكلّ عماد و يرصدونكم بكلّ مرصاد قلوبهم دويّه و صفاحهم نقيّة «1» (الخ) يعنى: و مىترسانم شما را از وفاق با اهل نفاق، پس بدرستى كه ايشان گمراهان هستند و گمراه كنندگان خلقان، و لغزندگانند از جاده شريعت و لغزاننده مردمانند از طريق هدايت، متلونند به رنگهاى مختلفه، و متنوعاند در اقوال و افعال به نوعهاى متشتته، و قصد مىكنند شما را به هر پناهى، و چشم مىدارند شما را به هر گذرگاهى قلبهاى آنها صاحب درد است مانند حسد و كينه و بغض و غيره، و ظواهر ايشان پاك است به جهت ايمان آشكارا.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ (167)
ترجمه
و تا بداند آنانرا كه نفاق كردند و گفته شد مر ايشان را كه بيائيد كارزار كنيد در راه خدا يا دفاع كنيد گفتند اگر ميدانستيم كارزارى را هر آينه
جلد 1 صفحه 529
متابعت ميكرديم شما را نسبت آنها بكفر روزى چنين نزديكتر است از نسبت آنها بايمان ميگويند بزبانهاشان آنچه نيست در دلهاشان و خدا داناتر است به آنچه پوشيده مىدارند..
تفسير
از آيه قبل معلوم شد كه يكى از حكمتهاى شكست مسلمين در جنگ احد امتياز مؤمنين از منافقين بود و چون عبد اللّه ابن ابى و معتب ابن قشير و اتباع آنها عازم رجوع بمدينه شدند عبد اللّه ابن خرام بآنها گفت از خدا بترسيد پيغمبر را تنها نگذاريد بيائيد جهاد كنيد يا اقلا جزء سياهى لشگر باشيد و دفاع از جان و مال خودتان كنيد آنها بدروغ و استهزا گفتند اگر ما ميدانستيم اين جنگ است متابعت شما را ميكرديم ولى مىبينيم اين مبناى عقلى ندارد چون خودكشى و انداختن شخص خود را در هلاكت است خداوند ميفرمايد آنها در آنروز بكفر نزديكتر بودند از ايمان چون كفرشان قلبى بود و ايمانشان زبانى آن هم مقرون بخدعه و استهزاء گفتار وقتى مفيد است كه با ضمير موافق باشد و الا صوت است و اثرى ندارد و خدا داناتر است بضمائر آنها از هر كس حتى خود آنها چون علم خداوند واجب و قديم و تفصيلى است و علم مخلوق ممكن و حادث و اجمالى است و آن علت است و اينها معلول البته احاطه و سبق و شرف علت بر معلول واضح است و در مصباح الشريعه از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه كسيكه يقين كامل ندارد باسباب ظاهريه توسل پيدا مىكند براى توسعه رزق و تهيه وسائل عيش و سعى مىكند در جمع مال و امساك و خالى از حقيقت متابعت عادات و اقوال مردم را مىنمايد بزبان ميگويد رزاق خدا است و مانع و معطى جز او نيست و نشايد خوردن الارزق مقسوم و از زياد دويدن كفش پاره ميشود ولى بعمل و قلب منكر همه اين معانى است اين است كه خداوند فرموده مىگويند بزبانهاشان آنچه نيست در دلهاشان و خدا اعلم است بضمائر آنها كه پوشيده ميدارند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما أَصابَكُم يَومَ التَقَي الجَمعانِ فَبِإِذنِ اللّهِ وَ لِيَعلَمَ المُؤمِنِينَ (166) وَ لِيَعلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادفَعُوا قالُوا لَو نَعلَمُ قِتالاً لاتَّبَعناكُم هُم لِلكُفرِ يَومَئِذٍ أَقرَبُ مِنهُم لِلإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفواهِهِم ما لَيسَ فِي قُلُوبِهِم وَ اللّهُ أَعلَمُ بِما يَكتُمُونَ (167)
و آنچه اصابة كرد شما را روزي که دو جمعيت مقابل يكديگر شدند، جمعيت مسلمين و جمعيت مشركين پس بمشيت خدا بود و براي اينكه مؤمنين معلوم شوند و منافقين هم معلوم گردند و بآنها گفته شد که بيائيد و در راه خدا مقاتله نمائيد يا دفع دشمن از حريم اسلام نمائيد گفتند اگر ميدانستيم که قتال و جهادي بود ما هم متابعت ميكرديم شما را اينها بكفر نزديك ترند در اينکه روز تا بايمان ميگويند بزبان چيزي که در قلوب آنها نيست و خداوند داناتر است بآنچه كتمان ميكنند.
جلد 4 - صفحه 422
اينکه آيه شريفه هم راجع بغزوه احد است آن روزي که دو لشگر كفر و ايمان مقابل شدند ميفرمايد وَ ما أَصابَكُم مراد همان كشته شدن هفتاد نفر از مسلمين است يَومَ التَقَي الجَمعانِ جمع مسلمين و جمع كفار.
فَبِإِذنِ اللّهِ مفسرين نظر به اينكه خداوند اجازه نميدهد در قتل مسلم و اباحه نميكند براي كفار قتل مسلمانها را زيرا اينکه از اعظم معاصي كبار است بعضي تفسير كردند (بعلم اللّه) و بعضي (بعقوبت اللّه) و بعضي (بتخلية اللّه بين الفريقين) لكن اينکه كلام غلط است زيرا فرق است بين اذن تشريعي و اذن تكويني، اذن تشريعي است که بحرام و معصيت تعلق نميگيرد، و اما اذن تكويني که عباد مطلقا مستقل در افعال نيستند که تفويض محض باشد و مجبور و بدون اختيار هم نيستند که جبر صرف باشد، بلكه افعال عباد باختيار از آنها صادر ميشود لكن تا مشيت حق نباشد و اراده او، محال است تحقق پيدا كند، و اينکه اذن تكويني است که در بسياري از آيات اشاره دارد مثل ما قَطَعتُم مِن لِينَةٍ أَو تَرَكتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذنِ اللّهِ حشر آيه 5، و مثل وَ ما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي انفال آيه 17، و غير اينها از آيات.
و البته اراده و مشيت حق بايد از روي حكمت و مصلحت باشد لذا خداوند وجه حكمت آن را بيان ميفرمايد که تميز بين مؤمن و منافق باشد که ميفرمايد وَ لِيَعلَمَ المُؤمِنِينَ و معني اينکه نيست که مؤمن بر خداوند مجهول باشد زيرا جهل در مبدء راه ندارد، بلكه مراد اظهار علم است که ديگران هم مؤمنين واقعي را بشناسند، آنهايي که ثابت قدم بودند و تا آخرين خاتمه قيام داشتند چه بدرجه شهادت نائل شدند و چه نشدند.
در مصاحف تا اينجا را يك آيه شمردهاند و جمله وَ لِيَعلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا را آيه مستقله قرار دادهاند و لكن بعيد نيست که تماما يك آيه باشد.
جلد 4 - صفحه 423
و منافق كساني هستند که اظهار ايمان ميكنند و با مؤمنين محشور هستند لكن قلبا ايمان ندارند چنانچه خداوند در اوائل سوره بقره اوصاف آنها را بيان فرموده و شرحش در مجلد اول اينکه تفسير گذشت.
وَ قِيلَ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ قائل از مؤمنين مجاهدين ثابت قدم بوده يا شخص نبيّ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم يا يك نفر از اصحابش، و گفتند عبد اللّه بن عمرو إبن حزام انصاري بوده، و مرجع ضمير لهم منافقين که ترك قتال كردند و مراجعت نمودند، گفتند آنها عبد اللّه بن ابيّ و اصحابش از منافقين که قريب سيصد نفر را مخذول نمودند، تعالوا مقول قول است که بيائيد و مقاتله كنيد در راه خدا.
أَوِ ادفَعُوا دفع دشمن و جلوگيري از حملات آنها لا اقل براي تكثير سواد مجاهدين.
قالُوا لَو نَعلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعناكُم جواب منحزمين است که جنگ خاتمه پيدا كرد و ديگر قتالي نيست.
هُم لِلكُفرِ يَومَئِذٍ يعني الي الكفر أَقرَبُ مِنهُم لِلإِيمانِ وجه اقربيّت اينكه كفر قلبيست و ايمان افواهي و لفظي و ظاهري است.
يَقُولُونَ بِأَفواهِهِم قول نفس تفوّه است، و تقييد بافواهم براي اينست که اينکه قول از روي عقيده قلبي نيست بلكه مجرد سر زبانيست.
ما لَيسَ فِي قُلُوبِهِم که عين نفاق است.
وَ اللّهُ أَعلَمُ بِما يَكتُمُونَ خداوند عالم السّر و الخفيات است و از قلوب بندگان با خبر است، و تعبير باعلميت براي اينست که خود آنها هم عالم بخفاياي قلوب خود هستند لكن خدا داناتر است.
424
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 167)- در این آیه به اثر دیگری اشاره کرده، میفرماید: «تا کسانی که نفاق ورزیدند شناخته شوند» (وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا).
سپس قرآن گفتگویی که میان بعضی از مسلمانان و منافقین، قبل از جنگ رد و بدل شد به این صورت بیان میکند: بعضی از مسلمانان (که طبق نقل ابن عباس «عبد اللّه بن عمر بن حزام» بوده است) هنگامی که دید «عبد اللّه بن ابی سلول» با یارانش خود را از لشکر اسلام کنار کشیده و تصمیم بازگشت به مدینه دارند «گفت: بیایید یا به خاطر خدا و در راه او پیکار کنید و یا لا اقل در برابر خطری که وطن و خویشان شما را تهدید میکند دفاع نمایید» (وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا).
ولی آنها به یک بهانه واهی دست زدند و «گفتند: ما اگر میدانستیم جنگ میشود بیگمان از شما پیروی میکردیم» (قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ).
اینها بهانهای بیش نبود، هم وقوع جنگ حتمی بود و هم مسلمانان در آغاز پیروز شدند و اگر شکستی دامنگیرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافکاریهای خودشان بود، خداوند میگوید: آنها دروغ میگفتند: «آنها در آن روز به کفر نزدیکتر از ایمان بودند» (هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ).
از جمله فوق استفاده میشود که کفر و ایمان دارای درجاتی است که به عقیده و طرز عمل انسان بستگی دارد.
«آنها به زبان چیزی میگویند که در دل ندارند» (یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ).
ج1، ص348
آنها به خاطر لجاجت روی پیشنهاد خود، دائر به جنگ کردن در خود مدینه، و با ترس از ضربات دشمن و یا بیعلاقگی به اسلام از شرکت در میدان جنگ خودداری کردند.
«ولی خداوند به آنچه منافقان کتمان میکنند آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ).
هم در این جهان پرده از چهره آنان برداشته و قیافه آنها را به مسلمانان نشان میدهد و هم در آخرت به حساب آنها رسیدگی خواهد کرد.
نکات آیه
۱- مشخص شدن منافقان، از اهداف رخصت خداوند در شکست نبرد احد و مصیبتهاى وارده در آن (و ما اصابکم ... و لیعلم الّذین نافقوا)
۲- هنگامه هاى دشوار (شکستها، رنجها و مصیبتها)، ابزارى براى شناسایى جناح منافقان و سست ایمانان، از مؤمنان واقعى و استوار (و ما اصابکم ... و لیعلم الّذین نافقوا)
۳- حضور منافقانى ناشناخته در میان مسلمانان عصر پیامبر (ص) تا شکست احد (و ما اصابکم یوم التقى الجمعان ... و لیعلم الّذین نافقوا)
۴- بى اعتنایى منافقان به دعوت پیامبر (ص) و یا برخى مسلمانان، براى حضور در پیکار علیه کافران (و قیل لهم تعالوا قاتلوا فى سبیل اللّه او ادفعوا) مراد از منافقان در برداشت فوق، کسانى هستند که نفاق آنان پس از دعوت براى نبرد و نپذیرفتن آن مشخّص شد.
۵- جامعه ایمانى، وظیفه دار پیکار در راه خدا و یا دست کم دفاع از وطن و کیان خویش (تعالوا قاتلوا فى سبیل اللّه او ادفعوا)
۶- انگیزه هاى الهى، ملاک ارزش جنگها و نبردها (قاتلوا فى سبیل اللّه)
۷- ضرورت بسیج تمامى نیروهاى مؤمن و غیر مؤمن از سوى رهبرى جامعه دینى براى رویارویى با هجوم کافران (و قیل لهم تعالوا قاتلوا فى سبیل اللّه او ادفعوا) بنابر اینکه دعوت مطرح شده در آیه، یک دعوت موردى و خاص باشد، نه بیانگر اصل وجوب جهاد و دفاع، الزاماً مخاطبان در آیه دو گروه خواهند بود: گروهى که «للّه» و «فى سبیل اللّه» در صحنه پیکار حاضر مى شوند و گروهى که براى دفاع از کیان و ملیّت خود و ... نبرد مى کنند.
۸- پیکار با دشمنا دین (جهاد ابتدایى) و دفاع در برابر هجوم آنان (جهاد دفاعى)، دو تکلیف الهى بر عهده جامعه ایمانى* (قاتلوا فى سبیل اللّه او ادفعوا) بنابر اینکه دعوت مطرح شده در آیه، بیان حکم جهاد باشد، نه دعوت براى حضور در نبردى خاص و مقطعى. بنابراین جمله «قاتلوا ... »، ناظر به جهاد ابتدایى و جمله «او ادفعوا» ناظر به جهاد دفاعى است.
۹- بهانه جویى منافقان براى سرباز زدن از حضور در میدان احد، با این ادّعا که در آن میدان، پیکارى رخ نخواهد داد. (قاتلوا لو نعلم قتالا لاتّبعناکم) برخى از مفسّران گفته اند مراد از جمله «لو نعلم ... » نفى برخورد نظامى است ; یعنى ما مى دانیم که جنگى رخ نخواهد داد و لذا با شما نمى آییم.
۱۰- منافقان به انگیزه سرباز زدن از پیکار، مدعى بودند که حضور در میدان احد نوعى انتحار و خودکشى است، نه پیکار و جنگ. (قالوا لو نعلم قتالاً لاتّبعناکم) برخى برآنند که مراد منافقان از جمله «لو نعلم ... » این معنا بوده که بیرون شدن شما مسلمانان به سوى احد، پیکار و قتال نیست، بلکه خود را به مهلکه انداختن است ; چرا که نیروى شما در برابر نیروى دشمن هیچ است.
۱۱- اظهار عدم آشنایى با دانش و مهارتهاى جنگى، بهانه منافقان براى سرباز زدن از حضور در پیکار احد* (لو نعلم قتالاً لاتّبعناکم) برداشت فوق احتمال سوّمى است که در بیان جمله «لو نعلم ... » گفته شده است. یعنى اگر پیکار مى دانستیم، شرکت مى کردیم، ولى ما با فنون جنگ و مبارزه آشنایى نداریم.
۱۲- شرکت نکردن منافقان در پیکار احد، افشاگر چهره و موضع نفاق آلود ایشان (و لیعلم الّذین نافقوا و قیل لهم تعالوا ... لو نعلم قتالاً لاتّبعناکم) جمله «و قیل لهم تعالوا ... » توضیحى است براى جمله «و لیعلم الّذین نافقوا». یعنى طریقه مشخّص کردن منافقان همان شرکت نکردن آنان در نبرد است.
۱۳- سرباز زدن از حضور در پیکار با دشمنان دین و دفاع از کیان اسلامى، از نشانه هاى نفاق (و لیعلم الّذین نافقوا ... لو نعلم قتالاً لاتّبعناکم)
۱۴- منافقان به دلیل شرکت نکردن در پیکار احد، دور از مرز ایمان و در آستانه کفر بودند. (هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان)
۱۵- سرباز زدن از پیکار در راه خدا، موجب دورى از مرز ایمان و قرار گرفتن در آستانه کفر (هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان)
۱۶- نفاق، موضعگیرى و گرایشى بین ایمان و کفر (هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان) مراد از نفاق در این آیه، به قرینه «یومئذ اقرب»، اظهار ایمان و مخفى کردن کفر نیست، بلکه مرحله اى بین ایمان و کفر است ; به گونه اى که با عملکردهاى متفاوت، گاهى به ایمان نزدیک مى شوند و گاهى به کفر.
۱۷- دوگانگى گفتار منافقان با آنچه در دل و نهان خویش دارند. (یقولون بافواههم ما لیس فى قلوبهم)
۱۸- عملکردهاى آدمى، مؤثر در گرایشهاى درونى (ایمان و کفر) اوست. (لو نعلم قتالا لاتّبعناکم هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان) با توجّه به اینکه نفاق یک نوع گرایش است و عملکرد منافقان (ترک پیکار و جهاد)، آنان را به کفر نزدیکتر کرده و از ایمان دور ساخته (هم للکفر یومئذ ... )، معلوم مى شود عملکردها در گرایشها مؤثر است.
۱۹- خداوند، به آنچه منافقان در درون خویش کتمان مى کنند، داناست. (و اللّه اعلم بما یکتمون)
۲۰- افشاگرى و تهدید خداوند علیه عملکردهاى کفرآمیز منافقان (یقولون بافواههم ما لیس فى قلوبهم و اللّه اعلم بما یکتمون)
۲۱- توجّه به دانایى خداوند بر راز دلها و عملکردهاى آدمى، زمینه ساز پرهیز از نفاق و ارتکاب اعمال ناپسند (و اللّه اعلم بما یکتمون)
۲۲- خداوند، دانا به اسرار و نهانها و آنچه آدمیان در دل و نیّت خویش دارند. (و اللّه اعلم بما یکتمون)
۲۳- منافقان احد داراى جنبه هاى گوناگون نفاق، و آگاهى مسلمانان تنها به بخشى از آنها (و اللّه اعلم بما یکتمون) عالمتر بودن خدا به راز دل منافقان (و اللّه اعلم ... )، دلالت بر این معنا دارد که آنچه از نفاق منافقان براى مسلمانان بیان شد، تنها بخشى از نفاق آنان است.
۲۴- برخورد نفاق آلود عبداللّه بن ابى و یاران او و سرباز زدن آنان از حضور در پیکار احد (و لیعلم الّذین نافقوا و قیل لهم تعالوا قاتلوا ... لو نعلم قتالاً) در شأن نزول آیه آمده که عبداللّه بن ابى و یاران او، که حدود سیصد نفر بودند، از حضور در پیکار احد سرباز زد. (مجمع البیان، ذیل آیه.)
موضوعات مرتبط
- ارزش: ملاک ارزش ۶
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۳، ۴، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۴، ۲۳
- امتحان: فلسفه امتحان ۱
- انسان: اسرار انسان ۲۲ ; عمل انسان ۲۱
- انگیزه: پسندیده ۶
- ایمان: زمینه ایمان ۱۸ ; موانع ایمان ۱۵
- بسیج: در جهاد ۷
- جامعه: مسؤولیت جامعه دینى ۵، ۸
- جنگ: با ارزش ۶ ; فرار از جنگ ۱۰
- جهاد: ابتدایى ۵، ۸ ; جهاد با دشمنان ۸، ۱۳ ; جهاد با کافران ۷ ; جهاد دفاعى ۵، ۷، ۸، ۱۳ ; فرار از جهاد ۹، ۱۲، ۱۳، ۱۵، ۲۴ ; فلسفه جهاد ۱
- خدا: امهال خدا ۱ ; تهدیدهاى خدا ۲۰ ; علم خدا ۱۹، ۲۱، ۲۲
- دشمنان:۸، ۱۳
- دین: دشمنان دین ۸، ۱۳
- راه خدا:۵، ۱۵
- رفتار: پایههاى رفتار ۱۸
- رهبرى: مسؤولیت رهبرى ۷
- سختى: آثار سختى ۲
- شکست: آثار شکست ۲ ; شکست در غزوه احد ۱
- عبداللّه بن ابى:۲۴
- عصیان: از محمّد (ص) ۴
- عقیده: باطل ۱۰
- علم: آثار علم ۲۱
- عمل: آثار عمل ۱۸ ; موانع عمل ناپسند ۲۱
- غزوه احد:۱، ۳، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۴، ۲۳، ۲۴
- کافران:۷
- کفر: زمینه کفر ۱۴، ۱۵، ۱۸
- محمّد (ص): دعوت محمّد (ص) ۴
- مصیبت: آثار مصیبت ۲
- منافقان: افشاى منافقان ۱۲، ۲۰ ; برخورد منافقان ۱۷، ۲۴ ; بهانه جویى منافقان ۹، ۱۱ ; بینش منافقان ۹، ۱۰ ; تهدید منافقان ۲۰ ; عصیان منافقان ۴ ; عمل منافقان ۲۰ ; کفر منافقان ۱۴ ; ملاک تشخیص منافقان ۱، ۲ ; منافقان صدر اسلام ۳، ۲۳، ۲۴ ; نفاق منافقان ۱۲، ۱۷، ۲۳
- مؤمنان: ملاک تشخیص مؤمنان ۲
- نفاق:۱۲، ۱۷، ۲۳ آثار نفاق ۱۲، ۱۷، ۲۳ ۱۳ ; حقیقت نفاق ۱۲، ۱۷، ۲۳ ۱۶ ; موانع نفاق ۱۲، ۱۷، ۲۳ ۲۱