گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۴: خط ۶:
<span id='link219'><span>
<span id='link219'><span>
==احتجاج بر وحدانيت خداى تعالى در الوهيت و ربوبيت ، از طريق انحصار ملك حقيقى در او، وغنى و حميد على الاطلاق بودنش جل و علا ==
==احتجاج بر وحدانيت خداى تعالى در الوهيت و ربوبيت ، از طريق انحصار ملك حقيقى در او، وغنى و حميد على الاطلاق بودنش جل و علا ==
للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِيدُ
للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِيدُ
چون اعترافشان به خالق بودن خداى سبحان مستلزم اثبات يگانگى او در ربوبيت و الوهيت بود، زيرا تدبير و تصرف در دست اوست ، و اعتراف به خالق بودن او كافى در استلزام مذكور بود لذا در تماميت حجت به همان مقدار اكتفاء نمود، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ماءمور به حمد نمود و قوم را به خاطر غفلتشان جاهل خواند
چون اعترافشان به خالق بودن خداى سبحان مستلزم اثبات يگانگى او در ربوبيت و الوهيت بود، زيرا تدبير و تصرف در دست اوست ، و اعتراف به خالق بودن او كافى در استلزام مذكور بود لذا در تماميت حجت به همان مقدار اكتفاء نمود، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ماءمور به حمد نمود و قوم را به خاطر غفلتشان جاهل خواند
آنگاه در آيه مورد بحث براى بار دوم از طريق انحصار ملك حقيقى در خدا، احتجاج كرد بر وحدانيت او، چون او غنى مطلق ، و محمود مطلق است
آنگاه در آيه مورد بحث براى بار دوم از طريق انحصار ملك حقيقى در خدا، احتجاج كرد بر وحدانيت او، چون او غنى مطلق ، و محمود مطلق است
خط ۱۴: خط ۱۶:
<span id='link220'><span>
<span id='link220'><span>
==افاده كثرت و وستعت خلق و تدبير خداى تعالى ==
==افاده كثرت و وستعت خلق و تدبير خداى تعالى ==
وَ لَوْ أَنَّمَا فى الاَرْضِ مِن شجَرَةٍ أَقْلَمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سبْعَةُ أَبحُرٍ مَّا نَفِدَت كلِمَت اللَّهِ ...
وَ لَوْ أَنَّمَا فى الاَرْضِ مِن شجَرَةٍ أَقْلَمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سبْعَةُ أَبحُرٍ مَّا نَفِدَت كلِمَت اللَّهِ ...
كلمه ((من شجره ((، بيان موصول ((ما(( مى باشد، و ((شجره (( واحد ((شجر(( است ، كه در اين مقام كه سياق ، سياق ((لو(( مى باشد، استغراق و كليت را مى رساند، يعنى هر درختى كه در زمين است ، و مراد از ((بحر(( هم ، مطلق دريا است ، و معناى جمله ((يمده من بعده سبعه ابحر(( اين است كه هفت درياى ديگر نظير درياى مفروض آن را كمك كند، و بر آن اضافه شود
كلمه ((من شجره ((، بيان موصول ((ما(( مى باشد، و ((شجره (( واحد ((شجر(( است ، كه در اين مقام كه سياق ، سياق ((لو(( مى باشد، استغراق و كليت را مى رساند، يعنى هر درختى كه در زمين است ، و مراد از ((بحر(( هم ، مطلق دريا است ، و معناى جمله ((يمده من بعده سبعه ابحر(( اين است كه هفت درياى ديگر نظير درياى مفروض آن را كمك كند، و بر آن اضافه شود
و ظاهرا مراد از عدد هفت افاده تكثير است ، نه اينكه اين عدد خصوصيتى داشته باشد. و اما لفظ ((كلمه (( در لغت به معناى لفظى است كه دلالت بر معنايى داشته باشد، و به همين جهت لفظ بى معنا را كلمه نمى گويند، ولى در كلام خداى سبحان بر ((هستى (( اطلاق شده است ، البته هستى افاضه شده به امر او، كه از آن به كلمه ((كن (( تعبير كرده و فرموده : ((انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (( و نيز حضرت مسيح را ((كلمه (( خوانده و فرموده : ((و كلمته القيها الى مريم ((
و ظاهرا مراد از عدد هفت افاده تكثير است ، نه اينكه اين عدد خصوصيتى داشته باشد. و اما لفظ ((كلمه (( در لغت به معناى لفظى است كه دلالت بر معنايى داشته باشد، و به همين جهت لفظ بى معنا را كلمه نمى گويند، ولى در كلام خداى سبحان بر ((هستى (( اطلاق شده است ، البته هستى افاضه شده به امر او، كه از آن به كلمه ((كن (( تعبير كرده و فرموده : ((انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (( و نيز حضرت مسيح را ((كلمه (( خوانده و فرموده : ((و كلمته القيها الى مريم ((
خط ۲۳: خط ۲۵:
<span id='link221'><span>
<span id='link221'><span>
==بيان امكان معاد در برابر استبعاد مشركين ==
==بيان امكان معاد در برابر استبعاد مشركين ==
مَّا خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلا كنَفْسٍ وَحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ
مَّا خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلا كنَفْسٍ وَحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ
اين جمله در مقام بيان امكان معاد است ، چون مشركين از اين جهت كه بسيارى مردگان و در هم و برهم شدن خاك آنها با خاك زمين را مى ديدند، و مى ديدند كه هيچ امتيازى بين خاك فلان شخص با خاك آن ديگرى نيست ، لذا زنده شدن مردگان را بعيد مى شمردند
اين جمله در مقام بيان امكان معاد است ، چون مشركين از اين جهت كه بسيارى مردگان و در هم و برهم شدن خاك آنها با خاك زمين را مى ديدند، و مى ديدند كه هيچ امتيازى بين خاك فلان شخص با خاك آن ديگرى نيست ، لذا زنده شدن مردگان را بعيد مى شمردند
به همين جهت خداى تعالى در اين آيه فرموده : ((خلقت و بعث همه شما عينا مانند بعث يك فرد است ، همانطور كه بعث يك فرد براى ما ممكن است ، بعث افراد در هم و برهم شده نيز مثل آن ممكن است چون هيچ چيزى خدا را از چيز ديگر باز نمى دارد، و بسيارى عدد او را به ستوه نمى آورد، و نسبت به قدرت او يكى با بسيار، مساوى است ، و اگر در آيه مورد بحث با اينكه گفتگو از مساله بعث بود، خلقت را هم ضميمه فرمود، براى اين است كه در ضمن سخن بفهماند خلقت و بعث از نظر آسانى و دشوارى يكسانند، بلكه اصلا فعل خدا متصف به آسانى و دشوارى نمى شود
به همين جهت خداى تعالى در اين آيه فرموده : ((خلقت و بعث همه شما عينا مانند بعث يك فرد است ، همانطور كه بعث يك فرد براى ما ممكن است ، بعث افراد در هم و برهم شده نيز مثل آن ممكن است چون هيچ چيزى خدا را از چيز ديگر باز نمى دارد، و بسيارى عدد او را به ستوه نمى آورد، و نسبت به قدرت او يكى با بسيار، مساوى است ، و اگر در آيه مورد بحث با اينكه گفتگو از مساله بعث بود، خلقت را هم ضميمه فرمود، براى اين است كه در ضمن سخن بفهماند خلقت و بعث از نظر آسانى و دشوارى يكسانند، بلكه اصلا فعل خدا متصف به آسانى و دشوارى نمى شود
خط ۳۷: خط ۳۹:
و اگر اشكالى بر اساس اعمال و اقوال خارجى طرح شود و گفته شود كه خدا چگونه به حساب اين همه اعمال از اين همه خلايق مى رسد و اشتباه نمى كند، آن وقت آيه مورد بحث جواب آن را مى دهد كه خدا شنواى اقوال و بيناى اعمال است ، پس اشكال و جوابى كه در آيه مورد بحث آمده نظير اشكال و جوابى است كه در آيه ((قال فما بال القرون الاولى قال علمها عند ربى فى كتاب لا يضل ربى و لا ينسى (( آمده ، دقت بفرماييد
و اگر اشكالى بر اساس اعمال و اقوال خارجى طرح شود و گفته شود كه خدا چگونه به حساب اين همه اعمال از اين همه خلايق مى رسد و اشتباه نمى كند، آن وقت آيه مورد بحث جواب آن را مى دهد كه خدا شنواى اقوال و بيناى اعمال است ، پس اشكال و جوابى كه در آيه مورد بحث آمده نظير اشكال و جوابى است كه در آيه ((قال فما بال القرون الاولى قال علمها عند ربى فى كتاب لا يضل ربى و لا ينسى (( آمده ، دقت بفرماييد
بعضى از مفسرين از اعتراض مذكور جوابهاى ديگرى داده اند، كه تمام نيست ، اگر از خوانندگان كسى بخواهد بدانها واقف شود، بايد به تفاسير مفصل مراجعه نمايد
بعضى از مفسرين از اعتراض مذكور جوابهاى ديگرى داده اند، كه تمام نيست ، اگر از خوانندگان كسى بخواهد بدانها واقف شود، بايد به تفاسير مفصل مراجعه نمايد
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ سخَّرَ الشمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ يجْرِى إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ...
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ سخَّرَ الشمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ يجْرِى إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ...
<span id='link223'><span>
<span id='link223'><span>
==استشهاد براى علم خدا به اعمال بندگان به تدبير جارى در نظام شب و روز ==
==استشهاد براى علم خدا به اعمال بندگان به تدبير جارى در نظام شب و روز ==
خط ۵۴: خط ۵۶:
آنگاه اگر در ارتباط اين اعمال با يكديگر، و استخدام بعضى از آنها براى بعضى ديگر، و راه يابى نفس در انجام هر يك از آنها در آنجايى كه انجام داده ، و سزاوار بوده كه انجام دهد و نيز در حركت انسان با اين كاروان قوى و اعمال به سوى غايت ها، و آن كمال و سعادتى كه در مال كار مترتب بر آنها مى شود. و نيز در فرورفتگيش در ورطه هاى ماديت ، و موطن زينت و فتنه و سرانجام ناجى بودن بعضى و هالك شدن بعضى ديگر، تدبر و دقت كند
آنگاه اگر در ارتباط اين اعمال با يكديگر، و استخدام بعضى از آنها براى بعضى ديگر، و راه يابى نفس در انجام هر يك از آنها در آنجايى كه انجام داده ، و سزاوار بوده كه انجام دهد و نيز در حركت انسان با اين كاروان قوى و اعمال به سوى غايت ها، و آن كمال و سعادتى كه در مال كار مترتب بر آنها مى شود. و نيز در فرورفتگيش در ورطه هاى ماديت ، و موطن زينت و فتنه و سرانجام ناجى بودن بعضى و هالك شدن بعضى ديگر، تدبر و دقت كند
آرى اگر در اين نظام حيرت انگيز باريك شود، خواهد ديد و ديگر شكى نخواهد كرد در اينكه آنچه كرده و مى كند، تقديرى بوده كه خدا مقدرش ‍ كرده ، و نظامى بوده كه صانع عليم و آفريدگار توانا رديف كرده است ، و ديدن اين نظام علمى عجيب ، ديدن اين معنا است كه خدا به آنچه مى كنيد خبير است (و خدا داناتر است )
آرى اگر در اين نظام حيرت انگيز باريك شود، خواهد ديد و ديگر شكى نخواهد كرد در اينكه آنچه كرده و مى كند، تقديرى بوده كه خدا مقدرش ‍ كرده ، و نظامى بوده كه صانع عليم و آفريدگار توانا رديف كرده است ، و ديدن اين نظام علمى عجيب ، ديدن اين معنا است كه خدا به آنچه مى كنيد خبير است (و خدا داناتر است )
ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْكبِيرُ
ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْكبِيرُ
بعد از آنكه خداى سبحان فرمود: مبدا هر چيز خدا است ، و در نتيجه وجود و تدبير امر هر چيز مستند به اوست ، و عود هر چيزى هم به سوى اوست ، بدون فرق بين فرد و جمعيت ، و بين قليل و كثير، و نيز خاطرنشان كرد كه هيچ چيز از خلقت و امر به دست خدايانى كه ايشان مى خوانند نيست ، اينك تمامى اين مطالب را در تحت يك بيان جامع جمع كرد، و با كلمه ((ذلك (( به آنچه تاكنون گفته شده اشاره نموده و فرموده : ((ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه الباطل ...((
بعد از آنكه خداى سبحان فرمود: مبدا هر چيز خدا است ، و در نتيجه وجود و تدبير امر هر چيز مستند به اوست ، و عود هر چيزى هم به سوى اوست ، بدون فرق بين فرد و جمعيت ، و بين قليل و كثير، و نيز خاطرنشان كرد كه هيچ چيز از خلقت و امر به دست خدايانى كه ايشان مى خوانند نيست ، اينك تمامى اين مطالب را در تحت يك بيان جامع جمع كرد، و با كلمه ((ذلك (( به آنچه تاكنون گفته شده اشاره نموده و فرموده : ((ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه الباطل ...((
معناى ((حق (( بودن خداى تعالى و ((على (( و ((كبير(( بودن او عزاسمه
معناى ((حق (( بودن خداى تعالى و ((على (( و ((كبير(( بودن او عزاسمه
خط ۷۱: خط ۷۳:
جمله ((و ان ما يدعون من دونه الباطل ((، از آنجا كه در مقابل جمله ((ذلك بان الله هو الحق (( است ، لذا هر چه درباره اين جمله گفته شد، مقابل آن ، در آن جمله جريان مى يابد، يعنى خدايانى كه مشركين براى خود اتخاذ كرده اند، هيچ بهره اى از حقيقت ندارند، و از خلق و تدبير چيزى مستند به آنها نيست ، چون شريك در الوهيت و ربوبيت باطل است و حقيقتى در آن نيست و چون به هر تقدير باطل است ، پس از خلق و تدبير به هيچ وجه چيزى مستند به آنها نمى شود
جمله ((و ان ما يدعون من دونه الباطل ((، از آنجا كه در مقابل جمله ((ذلك بان الله هو الحق (( است ، لذا هر چه درباره اين جمله گفته شد، مقابل آن ، در آن جمله جريان مى يابد، يعنى خدايانى كه مشركين براى خود اتخاذ كرده اند، هيچ بهره اى از حقيقت ندارند، و از خلق و تدبير چيزى مستند به آنها نيست ، چون شريك در الوهيت و ربوبيت باطل است و حقيقتى در آن نيست و چون به هر تقدير باطل است ، پس از خلق و تدبير به هيچ وجه چيزى مستند به آنها نمى شود
مطلب ديگر اينكه در آيه شريفه از اسماء الحسنى سه اسم ((حق (( و ((على (( و ((كبير(( ذكر شده ، و از آنچه گذشت معلوم شد كه كلمه ((حق (( به معناى واجب الوجود است ، و كلمه ((على (( از صفات سلبيه ، و كلمه ((كبير(( از صفات ثبوتيه كه قريب المعنى با عبارت مستجمع صفات كمال است
مطلب ديگر اينكه در آيه شريفه از اسماء الحسنى سه اسم ((حق (( و ((على (( و ((كبير(( ذكر شده ، و از آنچه گذشت معلوم شد كه كلمه ((حق (( به معناى واجب الوجود است ، و كلمه ((على (( از صفات سلبيه ، و كلمه ((كبير(( از صفات ثبوتيه كه قريب المعنى با عبارت مستجمع صفات كمال است
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْك تجْرِى فى الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيرِيَكم مِّنْ ءَايَتِهِ ...
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْك تجْرِى فى الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيرِيَكم مِّنْ ءَايَتِهِ ...
حرف ((باء(( در جمله ((بنعمت الله (( باء سببيت است ، و ذكر نعمت از قبيل مقدمه چينى براى آخر آيه است ، و در آن اشاره است به وجوب شكر خداى تعالى ، در برابر نعمتش ، براى اينكه شكر منعم واجب است
حرف ((باء(( در جمله ((بنعمت الله (( باء سببيت است ، و ذكر نعمت از قبيل مقدمه چينى براى آخر آيه است ، و در آن اشاره است به وجوب شكر خداى تعالى ، در برابر نعمتش ، براى اينكه شكر منعم واجب است
و معناى آيه اين است كه آيا نمى بينى كه كشتى در دريا به وسيله نعمت او به حركت در مى آيد؟ و آن نعمت عبارت است از اسباب حركت ، و جريان كشتى ، يعنى باد، و رطوبت داشتن آب ، و امثال آن
و معناى آيه اين است كه آيا نمى بينى كه كشتى در دريا به وسيله نعمت او به حركت در مى آيد؟ و آن نعمت عبارت است از اسباب حركت ، و جريان كشتى ، يعنى باد، و رطوبت داشتن آب ، و امثال آن
خط ۷۷: خط ۷۹:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۵۵ </center>
و آيه شريفه با جمله ((ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور(( تمام شده است . كلمه ((صبار(( يعنى كسى كه در هنگام ناملايمات بسيار صبر مى كند، و ((شكور(( يعنى كسى كه در برخورد با نعمت ها بسيار شكرگزار است ، و اين تعبير به طورى كه گفته اند كنايه از مؤ من است
و آيه شريفه با جمله ((ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور(( تمام شده است . كلمه ((صبار(( يعنى كسى كه در هنگام ناملايمات بسيار صبر مى كند، و ((شكور(( يعنى كسى كه در برخورد با نعمت ها بسيار شكرگزار است ، و اين تعبير به طورى كه گفته اند كنايه از مؤ من است
وَ إِذَا غَشِيهُم مَّوْجٌ كالظلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ... كلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ
وَ إِذَا غَشِيهُم مَّوْجٌ كالظلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ... كلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ
راغب گفته كلمه ((ظله (( به معناى ابرى است سايه افكن ، و بيشتر به ابرى ظله مى گويند كه عواقب ناگوارى داشته باشد، از آن جمله در قرآن فرموده : ((كانه ظله (( و نيز فرموده : ((عذاب يوم الظله ((
راغب گفته كلمه ((ظله (( به معناى ابرى است سايه افكن ، و بيشتر به ابرى ظله مى گويند كه عواقب ناگوارى داشته باشد، از آن جمله در قرآن فرموده : ((كانه ظله (( و نيز فرموده : ((عذاب يوم الظله ((
و معنايش اين است كه چون موجى در دريا مانند قطعه اى ابر برايشان احاطه مى كند، دست از همه چيز شسته ، فقط متوجه خدا مى شوند، و از او نجات خود را مى طلبند، در حالى كه دين را برايش خالص دارند، و خلاصه مى خواهد بفرمايد: اين خواندن خدا در آن حال دليل بر اين است كه فطرتشان فطرت توحيد و يگانه پرستى است
و معنايش اين است كه چون موجى در دريا مانند قطعه اى ابر برايشان احاطه مى كند، دست از همه چيز شسته ، فقط متوجه خدا مى شوند، و از او نجات خود را مى طلبند، در حالى كه دين را برايش خالص دارند، و خلاصه مى خواهد بفرمايد: اين خواندن خدا در آن حال دليل بر اين است كه فطرتشان فطرت توحيد و يگانه پرستى است
((فلما نجيهم الى البر فمنهم مقتصد(( - كلمه ((مقتصد(( به معناى كسى است كه راه ((قصد(( يعنى راه مستقيم را مى پيمايد كه مراد از آن راه توحيدى است كه فطرتشان در آن حال بر آن دلالتشان مى كرد، و تعبير به ((منهم - بعضى از ايشان ((، براى اندك شمردن آنان است ، و معنايش اين است كه همين كه خداى سبحان اين گرفتاران دريا را كه خدا را به خلوص مى خواندند نجات داد، و به خشكى رساند، اندكى از ايشان مقتصدند
((فلما نجيهم الى البر فمنهم مقتصد(( - كلمه ((مقتصد(( به معناى كسى است كه راه ((قصد(( يعنى راه مستقيم را مى پيمايد كه مراد از آن راه توحيدى است كه فطرتشان در آن حال بر آن دلالتشان مى كرد، و تعبير به ((منهم - بعضى از ايشان ((، براى اندك شمردن آنان است ، و معنايش اين است كه همين كه خداى سبحان اين گرفتاران دريا را كه خدا را به خلوص مى خواندند نجات داد، و به خشكى رساند، اندكى از ايشان مقتصدند
((و ما يجحد باياتنا الا كل ختار كفور(( - كلمه ((ختار(( مبالغه است و از ماده ((ختر(( مى باشد كه به معناى شدت مكر و حيله است ، و از سياق بر مى آيد كه اين عده بيشتر آن مردمند، و معنايش اين است كه از آن جمعيت گرفتار در دريا، بيشترشان آيات ما را انكار كردند، و آيات ما را انكار نمى كند، مگر هر نيرنگ باز كفران پيشه
((و ما يجحد باياتنا الا كل ختار كفور(( - كلمه ((ختار(( مبالغه است و از ماده ((ختر(( مى باشد كه به معناى شدت مكر و حيله است ، و از سياق بر مى آيد كه اين عده بيشتر آن مردمند، و معنايش اين است كه از آن جمعيت گرفتار در دريا، بيشترشان آيات ما را انكار كردند، و آيات ما را انكار نمى كند، مگر هر نيرنگ باز كفران پيشه
يَأَيهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّكُمْ ... وَ لا يَغُرَّنَّكم بِاللَّهِ الْغَرُورُ
يَأَيهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّكُمْ ... وَ لا يَغُرَّنَّكم بِاللَّهِ الْغَرُورُ
بعد از آنكه حجت ها و مواعظ شافى و وافى را بيان نمود، در اين جمله كه خاتمه آن مواعظ است ، در بيانى عمومى همه را مخاطب قرار داده و به سوى تقوى دعوت و از روز قيامت انذار مى كند، قيامتى كه هيچ بى نياز كننده اى نيست ، كه آدمى را بى نياز كند، مگر ايمان و تقوى
بعد از آنكه حجت ها و مواعظ شافى و وافى را بيان نمود، در اين جمله كه خاتمه آن مواعظ است ، در بيانى عمومى همه را مخاطب قرار داده و به سوى تقوى دعوت و از روز قيامت انذار مى كند، قيامتى كه هيچ بى نياز كننده اى نيست ، كه آدمى را بى نياز كند، مگر ايمان و تقوى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۵۶ </center>
خط ۸۹: خط ۹۱:
((جزاء(( به معناى بى نيازى و كفايت است ، و گفته : ((غررت فلانا(( به اين معنا است كه من رگ خواب او را جستم ، و آنچه از او مى خواستم گرفتم ، و ((غره (( به معناى غفلت در بيدارى است ، و كلمه ((غرار(( به معناى غفلت با چرت و فتور است ، - تا آنجا كه مى گويد: پس غرور به معناى هر چيزى است كه آدمى را فريب مى دهد، چه مال باشد، و چه جاه ، و چه شهوت ، و چه شيطان ، چيزى كه هست بعضى از مفسرين كلمه ((غرور(( را به شيطان تفسير كرده اند، و اين بدان جهت است كه او خبيث ترين فريب دهندگان است و بعضى ديگر آن را به دنيا تفسير كرده اند چون در مثل گفته شده ((الدنيا تغر و تضر و تمر - دنيا غرور مى آورد و ضرر مى زند و مى گذرد((
((جزاء(( به معناى بى نيازى و كفايت است ، و گفته : ((غررت فلانا(( به اين معنا است كه من رگ خواب او را جستم ، و آنچه از او مى خواستم گرفتم ، و ((غره (( به معناى غفلت در بيدارى است ، و كلمه ((غرار(( به معناى غفلت با چرت و فتور است ، - تا آنجا كه مى گويد: پس غرور به معناى هر چيزى است كه آدمى را فريب مى دهد، چه مال باشد، و چه جاه ، و چه شهوت ، و چه شيطان ، چيزى كه هست بعضى از مفسرين كلمه ((غرور(( را به شيطان تفسير كرده اند، و اين بدان جهت است كه او خبيث ترين فريب دهندگان است و بعضى ديگر آن را به دنيا تفسير كرده اند چون در مثل گفته شده ((الدنيا تغر و تضر و تمر - دنيا غرور مى آورد و ضرر مى زند و مى گذرد((
و بنا به گفته وى معناى آيه اين مى شود: ((اى انسانها بپرهيزيد از پروردگارتان ((، و او خداى سبحان است ، ((و بترسيد روزى را(( و آن روز قيامت است ، كه ((لا يجزى (( كفايت نمى كند ((پدرى از فرزندش ، و نه مولودى كفايت كننده و بى نياز كننده است (( چيزى را ((از والد خويش ، كه وعده خدا(( به آمدن قيامت ((حق (( است ، يعنى ثابت است و تخلف ناپذير، ((فلا تغرنكم الحيوه الدنيا(( پس ‍ زنهار، كه زندگى دنيا با زينت فريبنده خود شما را بفريبد ((و لا يغرنكم بالله الغرور(( و بطور كلى بهوش باشيد، كه هيچ فريبنده اى چه از شؤ ون زندگى باشد، و چه خصوص شيطان شما را گول نزند
و بنا به گفته وى معناى آيه اين مى شود: ((اى انسانها بپرهيزيد از پروردگارتان ((، و او خداى سبحان است ، ((و بترسيد روزى را(( و آن روز قيامت است ، كه ((لا يجزى (( كفايت نمى كند ((پدرى از فرزندش ، و نه مولودى كفايت كننده و بى نياز كننده است (( چيزى را ((از والد خويش ، كه وعده خدا(( به آمدن قيامت ((حق (( است ، يعنى ثابت است و تخلف ناپذير، ((فلا تغرنكم الحيوه الدنيا(( پس ‍ زنهار، كه زندگى دنيا با زينت فريبنده خود شما را بفريبد ((و لا يغرنكم بالله الغرور(( و بطور كلى بهوش باشيد، كه هيچ فريبنده اى چه از شؤ ون زندگى باشد، و چه خصوص شيطان شما را گول نزند
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ وَ يُنزِّلُ الْغَيْث وَ يَعْلَمُ مَا فى الاَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ مَّا ذَا تَكسِب غَدًا وَ مَا تَدْرِى نَفْس بِأَى أَرْضٍ تَمُوت إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُ
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ وَ يُنزِّلُ الْغَيْث وَ يَعْلَمُ مَا فى الاَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ مَّا ذَا تَكسِب غَدًا وَ مَا تَدْرِى نَفْس بِأَى أَرْضٍ تَمُوت إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُ
كلمه ((غيث (( به معناى باران مى باشد، و معناى جمله هاى آيه روشن است
كلمه ((غيث (( به معناى باران مى باشد، و معناى جمله هاى آيه روشن است
<span id='link226'><span>
<span id='link226'><span>
خط ۹۹: خط ۱۰۱:
و گويا مراد از تذكر اين دو نكته ، يادآورى اين معنا باشد، كه خداى تعالى ، عالم به هر كوچك و بزرگ است ، حتى مثل مساءله قيامت را مى داند، كه علمش براى خلق فراهم نمى شود، و خود شما به آن كه مهمترين مساله است علمى نداريد، پس خدا مى داند و شما نمى دانيد، و چون چنين است ، پس زنهار كه به وى شرك ورزيد، و از اوامرش تمرد كنيد، و از پذيرفتن دعوتش رو گردانيد، و در نتيجه به خاطر نادانى خود هلاك شويد
و گويا مراد از تذكر اين دو نكته ، يادآورى اين معنا باشد، كه خداى تعالى ، عالم به هر كوچك و بزرگ است ، حتى مثل مساءله قيامت را مى داند، كه علمش براى خلق فراهم نمى شود، و خود شما به آن كه مهمترين مساله است علمى نداريد، پس خدا مى داند و شما نمى دانيد، و چون چنين است ، پس زنهار كه به وى شرك ورزيد، و از اوامرش تمرد كنيد، و از پذيرفتن دعوتش رو گردانيد، و در نتيجه به خاطر نادانى خود هلاك شويد


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش