گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:
(به عبارت ساده تر، نمى خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى به اين منظور كه دروغگویی شان برايت ثابت شود، بلكه مى خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى، اگر نمى دادى - برايت روشن مى شد كه دروغگويند)، و سياق آيه براى بيان اين است كه دروغگویى آنان روشن است و با كوچكترين امتحان فاش مى شود. مثلا اگر اجازه نمى دادى، دروغ و رسوایی شان كشف مى شد.
(به عبارت ساده تر، نمى خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى به اين منظور كه دروغگویی شان برايت ثابت شود، بلكه مى خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى، اگر نمى دادى - برايت روشن مى شد كه دروغگويند)، و سياق آيه براى بيان اين است كه دروغگویى آنان روشن است و با كوچكترين امتحان فاش مى شود. مثلا اگر اجازه نمى دادى، دروغ و رسوایی شان كشف مى شد.


==غرض از عتاب در آيه: «عفا الله عنك لم اذنت لهم»==
==غرض از عتاب در آيه: «عَفَا اللهُ عَنكَ لِمَ أذِنتَ لَهُم»==
اين آيه بطورى كه ملاحظه مى كنيد و قبلا هم اشاره كرديم در اين مقام است كه ادعا كند نفاق و دروغگوئى متخلفين ظاهر است ، و با مختصر امتحانى خود را لو مى دهند و رسوا مى شوند، و مناسب اين مقام اين است كه خطاب و عتاب را متوجه مخاطب نموده ، او را سرزنش كند مثل اينكه مخاطب باعث شده كه حيثيت آنان محفوظ بماند و او روپوش بر روى رسوائيهاى آنان انداخته ، و اين خود يكى از آداب كلام است كه منظور از آن تنها و تنها بيان روشنى مطلب و وضوح آنست و بيش از اين را افاده نمى كند، عينا مانند مثل معروف «در به تو مى گويم ديوار تو بشنو» كه معناى مطابقيش مقصود نيست.
اين آيه به طورى كه ملاحظه مى كنيد و قبلا هم اشاره كرديم، در اين مقام است كه ادعا كند نفاق و دروغگویى متخلفان، ظاهر است و با مختصر امتحانى، خود را لو مى دهند و رسوا مى شوند، و مناسب اين مقام، اين است كه خطاب و عتاب را متوجه مخاطب نموده، او را سرزنش كند. مثل اين كه مخاطب باعث شده كه حيثيت آنان محفوظ بماند و او بر روى رسوایی هاى آنان روپوش انداخته، و اين، خود يكى از آداب كلام است كه منظور از آن، تنها و تنها بيان روشنى مطلب و وضوح آن است و بيش از اين را افاده نمى كند. عينا مانند مَثَل معروف «در به تو مى گويم، ديوار تو بشنو»، كه معناى مطابقی اش، مقصود نيست.


در اين جمله نيز مقصود اين نيست كه تقصيرى به گردن رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بيندازد و آنگاه بگويد خدا از تقصيرت گذشت ، حاشا از آنجناب كه سوء تدبيرى در احياء امر خدا از او سرزند و بدين جهت مرتكب گناهى شود. بلكه منظور از آن ، همان افاده ظهور و وضوح دروغ منافقين است و بس.  
در اين جمله نيز، مقصود اين نيست كه تقصيرى به گردن رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بيندازد و آنگاه بگويد خدا از تقصيرت گذشت. حاشا از آن جناب كه سوء تدبيرى در احياء امر خدا از او سر بزند و بدين جهت مرتكب گناهى شود، بلكه منظور از آن، همان افادۀ ظهور و وضوح دروغ منافقان است و بس.  


و اينكه فرمود «چرا به ايشان اجازه دادى» معنايش اين است كه اگر اجازه نمى دادى بهتر و زودتر رسوا مى شدند، و ايشان به خاطر سوء سريره و فساد نيت ، مستحق اين معنا بودند، نه اينكه بخواهد بفرمايد «اجازه ندادن به مصلحت دين نزديك تر و اصولا داراى مصلحت بيشترى بود».
و اين كه فرمود: «چرا به ايشان اجازه دادى»، معنايش اين است كه اگر اجازه نمى دادى، بهتر و زودتر رسوا مى شدند، و ايشان به خاطر سوء سريره و فساد نيت، مستحق اين معنا بودند، نه اين كه بخواهد بفرمايد «اجازه ندادن به مصلحت دين نزديك تر و اصولا داراى مصلحت بيشترى بود».


دليل اين معنا چهارمين آيه بعد از آيه مورد بحث است كه مى فرمايد: « لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالا و لاوضعوا خلالكم يبغونكم الفتنه و فيكم سماعون لهم...» زيرا از اين آيه بر مى آيد كه اذن ندادن آنجناب فى نفسه مصلحت نداشته ، بلكه مصلحت اذن دادنش بيشتر بوده ، زيرا اگر اذن نمى داد و منافقين را با خود مى برد، بقيه مسلمانان را هم دچار خبال ، يعنى فساد افكار مى كرد، و هم اتحاد و اتفاق آنان را مبدل به تفرقه و اختلاف مى نمود.  
دليل اين معنا، چهارمين آيه بعد از آيه مورد بحث است كه مى فرمايد: «لَو خَرَجُوا فِيكُم مَا زَادُوكُم إلّا خَبَالاً وَ لَأوضَعُوا خِلَالَكُم يَبغُونَكُمُ الفِتنَة وَ فِيكُم سَمَّاعُونَ لَهُم...». زيرا از اين آيه بر مى آيد كه اذن ندادن آن جناب، فى نفسه مصلحت نداشته، بلكه مصلحت اذن دادنش بيشتر بوده، زيرا اگر اذن نمى داد و منافقان را با خود مى برد، بقيه مسلمانان را هم دچار خبال، يعنى فساد افكار مى كرد، و هم اتحاد و اتفاق آنان را به تفرقه و اختلاف مبدّل مى نمود.  


پس اصلح همين بود كه اجازه تخلف بدهد تا با مسلمانان به راه نيفتند، و فساد افكار خود را در افكار و عقايد آنان رخنه نداده ، ميان آنان تفتين و ايجاد اختلاف نكنند، چون همه مسلمانان داراى ايمان محكم نبودند. بعضى از ايشان ايمانشان سست و دلهايشان مريض و مبتلا به وسوسه بود. اين دسته گوشهايشان بدهكار سخنان فريبنده آنان و آماده پذيرفتن . وسوسه هاى آنان بود.  
پس اصلح همين بود كه اجازه تخلف بدهد تا با مسلمانان به راه نيفتند، و فساد افكار خود را در افكار و عقايد آنان رخنه نداده، ميان آنان تفتين و ايجاد اختلاف نكنند، چون همه مسلمانان داراى ايمان محكم نبودند. بعضى از ايشان، ايمانشان سست و دل هايشان مريض و مبتلا به وسوسه بود. اين دسته گوش هايشان بدهكار سخنان فريبنده آنان و آماده پذيرفتن وسوسه هاى آنان بود.  


همه اينها در صورتى بود كه منافقين رودربايستى مى كردند و با مسلمانان به راه مى افتادند. و اگر صريحا اعلام مخالفت مى كردند و علنا فرمان آن حضرت را عصيان مى نمودند كه خود محذور بزرگ ديگرى داشت، و آن اين بود كه علاوه بر ايجاد دودستگى روى ديگران در نافرمانى باز مى شد.
همه اين ها در صورتى بود كه منافقان رودربايستى مى كردند و با مسلمانان به راه مى افتادند. و اگر صريحا اعلام مخالفت مى كردند و علنا فرمان آن حضرت را عصيان مى نمودند كه خود محذور بزرگ ديگرى داشت، و آن، اين بود كه علاوه بر ايجاد دو دستگى، روى ديگران در نافرمانى باز مى شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۸۳ </center>
و اين معنا مخصوصا از دو آيه بعد كه مى فرمايد: «و لو ارادوا الخروج لاعدوا له عده و لكن كره الله انبعائهم فثبطهم و قيل اقعدوا مع القاعدين» كاملا استفاده مى شود؛ چون از اين آيه برمى آيد كه همه مى دانستند كه منافقين تخلف خواهند كرد و بر كسى پوشيده نبود، زيرا همه مى ديدند كه منافقين اصلا در پى آماده ساختن خود براى سفر جنگ نيستند.  
و اين معنا مخصوصا از دو آيه بعد كه مى فرمايد: «وَ لَو أرَادُوا الخُرُوجَ لَأعَدُّوا لَهُ عُدّة وَلَكِن كَرِهَ اللهُ انبِعَائَهُم فَثَبَّطَهُم وَ قِيلَ اقعُدُوا مَعَ القَاعِدِينَ» كاملا استفاده مى شود. چون از اين آيه بر مى آيد كه همه مى دانستند كه منافقان تخلف خواهند كرد و بر كسى پوشيده نبود، زيرا همه مى ديدند كه منافقان، اصلا در پى آماده ساختن خود براى سفر جنگ نيستند.  


با اين حال چگونه اين معنا بر مثل پيغمبرى كه خداى تعالى اسرار و اخبار منافقين را قبل از نزول اين سوره بارها به اطلاع او رسانده بود پوشيده مى ماند؟ و چگونه تصور مى شود كه در اين آيه او را بطور جدى عتاب و سرزنش كند كه چرا قبل از تحقيق از حال آنان و قبل از اينكه حالشان روشن شود و از مؤمنين متمايز گردند اجازه تخلف دادى ؟ پس معلوم مى شود كه مقصود از عتاب همان معنائى است كه ما گفتيم.
با اين حال، چگونه اين معنا بر مثل پيغمبرى كه خداى تعالى اسرار و اخبار منافقان را قبل از نزول اين سوره، بارها به اطلاع او رسانده بود، پوشيده مى ماند؟ و چگونه تصور مى شود كه در اين آيه، او را به طور جدّى عتاب و سرزنش كند كه چرا قبل از تحقيق از حال آنان و قبل از اين كه حالشان روشن شود و از مؤمنان متمايز گردند، اجازه تخلف دادى؟ پس معلوم مى شود كه مقصود از عتاب، همان معنایى است كه ما گفتيم.
<span id='link210'><span>
<span id='link210'><span>


۱۷٬۰۴۳

ویرایش