گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:


==توضيح معنای «نسئ» كه در ميان عرب جاهليت مرسوم بوده است==
==توضيح معنای «نسئ» كه در ميان عرب جاهليت مرسوم بوده است==
«'''إِنَّمَا النَّسى ءُ زِيَادَةٌ فى الْكفْرِ ...'''»:
«'''إِنَّمَا النَّسئُ زِيَادَةٌ فى الْكُفْرِ ...'''»:


«نسا الشى ء ينسوه و نساء و منساه و نسيئا» به معناى تاخير انداختن است ، گاهى هم به آن ماهى كه حرمتش تاخير انداخته شده مى گويند: «نسئ».  
«نَسَأ الشَّئ يَنسَؤُهُ و نَسَاء و مَنسَأة و نَسيئاً»، به معناى تأخير انداختن است. گاهى هم به آن ماهى كه حرمتش تأخير انداخته شده، مى گويند: «نسئ».  


عرب را در جاهليت رسم چنين بود كه وقتى دلشان مى خواست در يكى از چهار ماه حرام كه جنگ در آنها حرام بوده جنگ كنند موقتا حرمت آن ماه را برداشته به ماهى ديگر مى دادند، و آن ماهى را كه حرمتش را برداشته بودند «نسئ» مى ناميدند. و اما اينكه اين عمل را چگونه انجام مى داده اند در جزئيات آن ، گفتار مفسرين و مورخين مختلف است.
عرب را در جاهليت رسم چنين بود كه وقتى دلشان مى خواست در يكى از چهار ماه حرام كه جنگ در آن ها حرام بوده، جنگ كنند، موقتاً حرمت آن ماه را برداشته، به ماهى ديگر مى دادند، و آن ماهى را كه حرمتش را برداشته بودند، «نسئ» مى ناميدند. و اما اين كه اين عمل را چگونه انجام مى داده اند، در جزئيات آن، گفتار مفسران و مورخان مختلف است.


آنچه از خلال كلامى كه در آيه شريفه است برمى آيد اين است كه اعراب چنين سنتى در باره ماههاى حرام داشته و آن را نسى ء مى ناميده اند؛ و از كلمه مزبور اين مقدار استفاده مى شود كه حرمت يكى از اين ماهها را به ماهى ديگر غير از ماههاى حرام داده ، حرمت خود آن ماه را تاخير مى انداختند، نه اينكه بكلى ابطال نموده ماه مورد نظرشان را حلال كنند. چون مى خواستند هم ضرورت خود را رفع نموده و هم سنت قومى خود را كه از پيشينيان خود از ابراهيم (عليه السلام ) به ارث برده بودند حفظ كنند.
آنچه از خلال كلامى كه در آيه شريفه است، بر مى آيد، اين است كه:


به همين منظور تحريم آن را بكلى لغو نمى كردند بلكه آن را تا رسيدن يكى از ماههاى حلال تاخير مى انداختند. گاهى اين تاخير تنها براى يكسال بود و گاهى براى بيش از يكسال ، و آنگاه بعد از تمام شدن مدت تاخير دوباره ماههاى حرام را طبق سنت ابراهيم حرام مى نمودند.
اعراب، چنين سنتى در باره ماه هاى حرام داشته و آن را «نسئ» مى ناميده اند، و از كلمه مزبور، اين مقدار استفاده مى شود كه حرمت يكى از اين ماه ها را به ماهى ديگر، غير از ماه هاى حرام داده، حرمت خود آن ماه را تأخير مى انداختند، نه اين كه به كلّى ابطال نموده، ماه مورد نظرشان را حلال كنند. چون مى خواستند هم ضرورت خود را رفع نموده و هم سنّت قومى خود را كه از پيشينيان خود از ابراهيم «عليه السلام» به ارث برده بودند، حفظ كنند.  


و اين عمل از آنجائى كه يك نوع تصرفى است در احكام الهى و از آنجائى كه مردم جاهليت مشرك و به خاطر پرستش بت كافر بودند لذا خداى تعالى اين عملشان را زياده در كفر ناميده.
به همين منظور، تحريم آن را به كلّى لغو نمى كردند، بلكه آن را تا رسيدن يكى از ماه هاى حلال تأخير مى انداختند. گاهى اين تأخير تنها براى يك سال بود و گاهى براى بيش از يك سال، و آنگاه بعد از تمام شدن مدت تأخير، دوباره ماه هاى حرام را طبق سنت ابراهيم حرام مى نمودند.


خداى تعالى حكمى را كه مترتب بر حرمت ماههاى حرام است ذكر كرده و فرموده : «''' پس در آن ماهها بخود ظلم مكنيد '''» و روشن ترين مصاديق ظلم قتل نفس است ، همچنانكه در آيه «''' يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه '''» بعنوان تنها مصداق آن از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) سؤ ال شده است.  
و اين عمل، از آن جایى كه يك نوع تصرفى است در احكام الهى و از آن جایى كه مردم جاهليت مشرك و به خاطر پرستش بت كافر بودند، لذا خداى تعالى، اين عملشان را «زياده در كفر» ناميده.


و همچنين نظير آن آيه «لا تحلوا شعائر الله و لا الشهر الحرام» و آيه «جعل الله الكعبه البيت الحرام قياما للناس و الشهر الحرام و الهدى و القلائد» مى باشد.
خداى تعالى، حكمى را كه مترتب بر حرمت ماه هاى حرام است، ذكر كرده و فرموده: «پس در آن ماه ها به خود ظلم مكنيد»، و روشن ترين مصاديق ظلم، قتل نفس است، همچنان كه در آيه: «يَسئَلُونَكَ عَنِ الشَّهرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ»، به عنوان تنها مصداق آن از رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، سؤال شده است.  


و همچنين مصداق و اثر روشن حرام بودن بيت و يا حرم ، همان ايمنى از قتل است ، چنانكه فرموده: «و من دخله كان آمنا». و نيز فرموده: «او لم نمكن لهم حرما آمنا».
و همچنين نظير آن، آيه: «لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللهِ وَ لَا الشَّهرَ الحَرَام»، و آيه: «جَعَلَ اللهُ الكَعبَةَ البَيتَ الحَرَام قِيَاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهرَ الحَرَامِ وَ الهَدىَ وَ القَلَائِدَ» مى باشد.


همه اين سخنان براى استشهاد بر اين بود كه كلمه نسى ء كه در آيه مورد بحث آمده ظهور در تاخير حرمت براى مقاتله دارد، يعنى عربها اگر حرمت يكى از ماههاى حرام را تاخير مى انداخته اند فقط منظورشان اين بوده كه دستشان در قتال با يكديگر باز باشد، نه اينكه حج و زيارت خانه را كه مخصوص به بعضى از آن ماهها است به ماه ديگرى بيندازند.
و همچنين، مصداق و اثر روشن حرام بودن بيت و يا حرم، همان ايمنى از قتل است، چنان كه فرموده: «وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِناً». و نيز فرموده: «أوَ لَم نُمَكِّن لَهُم حَرَماً آمِناً».


و همه اينها اين معنا را كه ديگران هم گفته اند تاييد مى كند كه عرب معتقد به حرمت اين چهار ماه بوده ، و با اينكه مشرك بودند از ملت و شريعت ابراهيم اين سنت را به ارث برده بودند، ليكن چون كار دائمى آنان قتل و غارت بوده و بسيارى از اوقات نمى توانستند سه ماه پشت سر هم دست از جنگ بكشند.  
همه اين سخنان براى استشهاد بر اين بود كه كلمۀ «نسئ» كه در آيه مورد بحث آمده، ظهور در تأخير حرمت براى مقاتله دارد. يعنى عرب ها اگر حرمت يكى از ماه هاى حرام را تأخير مى انداخته اند، فقط منظورشان اين بوده كه دستشان در قتال با يكديگر باز باشد، نه اين كه حج و زيارت خانه را كه مخصوص به بعضى از آن ماه ها است، به ماه ديگرى بيندازند.


لذا بر آن شدند كه در مواقع ضرورت ، حرمت يكى از آن ماهها را به ماه ديگرى بدهند و آزادانه به قتل و غارت بپردازند، و معمولا حرمت محرم را به صفر مى دادند و در محرم به قتل و غارت پرداخته در صفر آن را ترك مى كردند، و گاهى اين معاوضه را تا چند سال ادامه داده ، آنگاه دوباره محرم را حرام مى كردند، و اين كار (يعنى تغيير حرمت محرم به صفر) را جز در ذى الحجه انجام نمى دادند.
و همه اين ها، اين معنا را كه ديگران هم گفته اند، تأييد مى كند كه عرب، به حرمت اين چهار ماه معتقد بوده، و با اين كه مشرك بودند، از ملت و شريعت ابراهيم، اين سنّت را به ارث برده بودند، ليكن چون كار دائمى آنان قتل و غارت بوده و بسيارى از اوقات نمى توانستند سه ماه پشت سر هم دست از جنگ بكشند، لذا بر آن شدند كه در مواقع ضرورت، حرمت يكى از آن ماه ها را به ماه ديگرى بدهند و آزادانه به قتل و غارت بپردازند.  


پس اينكه بعضى گفته اند نسى ء اين بوده كه زيارت حج را از ماهى به ماهى ديگر مى انداخته اند صحيح نيست ، زيرا بهيچ وجه بر لفظ آيه شريفه انطباق ندارد، و تفصيل اين مطلب بزودى در بحث روايتى آينده - ان شاء الله - خواهد آمد، لذا در اينجا به اصل كلام برگشته مى گوئيم:
و معمولا حرمت «مُحرّم» را به «صفر» مى دادند و در «مُحرّم» به قتل و غارت پرداخته، در «صفر»، آن را ترك مى كردند. و گاهى اين معاوضه را تا چند سال ادامه داده، آنگاه دوباره «مُحرّم» را حرام مى كردند، و اين كار (يعنى تغيير حرمت «مُحرّم» به «صفر») را جز در ذى الحجّه انجام نمى دادند.


پس اينكه فرموده : «انما النسى ء زيادة فى الكفر» معنايش اين است كه تاخير حرمتى كه خداوند براى چهار ماه حرام تشريع كرده و دادن حرمت يكى از آنها به ماه غير حرام ، خود زيادى در كفر است ؛ چون تصرف در احكام مشروعه خدا و كفر به آيات اوست ، و اين عمل از مردمى كه بت هم مى پرستيدند زيادى در كفر ايشان است.
پس اين كه بعضى گفته اند «نسئ» اين بوده كه زيارت حج را از ماهى به ماهى ديگر مى انداخته اند، صحيح نيست. زيرا به هيچ وجه بر لفظ آيه شريفه انطباق ندارد، و تفصيل اين مطلب به زودى، در بحث روايتى آينده - إن شاء الله - خواهد آمد. لذا در اين جا به اصل كلام برگشته، مى گویيم:
 
پس اين كه فرموده: «إنَّمَا النَّسِئُ زِيَادَةٌ فِى الكِفر»، معنايش اين است كه تأخير حرمتى كه خداوند براى چهار ماه حرام تشريع كرده و دادن حرمت يكى از آن ها به ماه غير حرام، خود زيادى در كفر است. چون تصرف در احكام مشروعه خدا و كفر به آيات اوست، و اين عمل از مردمى كه بت هم مى پرستيدند، زيادى در كفر ايشان است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۶۴ </center>
«''' يضل به الذين كفروا '''» - يعنى ديگران ايشان را گمراه نمودند. و در اين كلام دلالت و يا حد اقل اشعار بر اين است كه يك شخص معينى ، عرب جاهليت را گمراه نموده و اين رسم غلط را در ميان آنان باب كرده است. و اتفاقا در كتب تاريخ هم اين معنا آمده كه يك نفر از قبيله بنى كنانه متصدى اينكار بوده، و بزودى تفصيل آن در بحث روايتى مى آيد - ان شاء الله.
«''' يُضِلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا '''» - يعنى ديگران ايشان را گمراه نمودند. و در اين كلام، دلالت و يا حداقل إشعار بر اين است كه يك شخص معينى، عرب جاهليت را گمراه نموده و اين رسم غلط را در ميان آنان باب كرده است. و اتفاقا در كتب تاريخ هم اين معنا آمده كه يك نفر از قبيله «بنى كنانه»، متصدى اين كار بوده، و به زودى تفصيل آن در بحث روايتى مى آيد - إن شاء الله.


«''' يحلونه عاما و يحرمونه عاما ليواطوا عده ما حرم الله فيحلوا ما حرم الله '''» - اين جمله در حقيقت توضيح و تفسير كلمه نسى ء است ، و ضمير در «يحلونه» به شهادت سياق كلام به شهر حرام بر مى گردد، و معناى آن اين است كه نسى ء اين بوده كه يكى از ماههاى حرام را حلال كرده حرمت آن را تا يك سال تاخير مى انداختند و سال ديگر باز آن را حرام مى نمودند، به عبارت ديگر، يكسال حرمت آن را تاخير مى انداختند و به ماه ديگرى مى دادند، و يك سال دوباره حرمتش را برمى گرداندند.
«''' يُحِلُّونَهُ عَاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِيُوَاطِؤُا عِدَّة مَا حَرَّمَ اللهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللهُ '''» - اين جمله، در حقيقت توضيح و تفسير كلمه «نسئ» است، و ضمير در «يُحِلُّونَهُ»، به شهادت سياق كلام، به «شهر حرام» بر مى گردد، و معناى آن، اين است كه: «نسئ» اين بوده كه يكى از ماه هاى حرام را حلال كرده، حرمت آن را تا يك سال تأخير مى انداختند و سال ديگر، باز آن را حرام مى نمودند.  


و منظورشان اين بوده كه هم كار خود را كرده باشند و هم شماره ماههاى حرام كاسته نشده باشد.
به عبارت ديگر: يك سال حرمت آن را تأخير مى انداختند و به ماه ديگرى مى دادند، و يك سال، دوباره حرمتش را بر مى گرداندند، و منظورشان اين بوده كه هم كار خود را كرده باشند و هم شماره ماه هاى حرام كاسته نشده باشد.
«زين لهم سوء اعمالهم و الله لا يهدى القوم الكافرين» مقصود از زينت دهنده ، شيطان است ، به شهادت اينكه در آياتى از قرآن مجيد، زينت دهنده اعمال زشت را شيطان دانسته ، و اگر در پاره اى از آيات، ضلالت گمراهان را به خدا نسبت داده نه از اين جهت است كه شر از خداوند سر مى زند، بلكه در هر جا نسبت داده شده بعنوان جزاى شر است ، مانند آيه «يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين».


مثلا در همين آيه كه اضلال به خدا نسبت داده شده بعنوان كيفر فسق است ، آرى ، وقتى بنده مرتكب فسق و فجور شود، خداى تعالى هدايت را از او دريغ مى نمايد و بهمين معنا در حقيقت اذنى است براى داعى ضلالت يعنى شيطان ، و وقتى شيطان دست خدا را از سر بنده اش كوتاه و خلاصه ميدان را خالى ديد، اعمال زشت را در نظر آن بنده جلوه و زينت داده و او را گمراه مى كند، و لذا به دنبال جمله «زين لهم سوء اعمالهم» فرموده : «ان الله لا يهدى القوم الكافرين».  
«''' زُيِّنَ لَهُم سُوءُ أعمَالِهِم وَ اللهُ لَا يَهدِى القَومَ الكَافِرِينَ '''» - مقصود از زينت دهند ، شيطان است. به شهادت اين كه در آياتى از قرآن مجيد، شیطان را، زينت دهندۀ اعمال زشت دانسته، و اگر در پاره اى از آيات، ضلالت گمراهان را به خدا نسبت داده، نه از اين جهت است كه شرّ از خداوند سر مى زند، بلكه در هر جا نسبت داده شده، به عنوان جزاى شرّ است. مانند آيه: «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهدِى بِهِ كَثِيراً وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إلّا الفَاسِقِينَ».


تو گوئى بعد از جمله مذكور كسى پرسيده: خداوند چطور چنين اذنى را به شيطان مى دهد و او را از بنده اش منع نمى كند؟ در جواب گفته شده: چون اينها كفر ورزيدند و خداوند مردمى را كه كفر بورزند هدايت نمى كند.
مثلا در همين آيه، كه اضلال به خدا نسبت داده شده، به عنوان كيفر فسق است. آرى، وقتى بنده مرتكب فسق و فجور شود، خداى تعالى، هدايت را از او دريغ مى نمايد و به همين معنا، در حقيقت اذنى است براى داعى ضلالت يعنى شيطان، و وقتى شيطان دست خدا را از سرِ بنده اش كوتاه و خلاصه ميدان را خالى ديد، اعمال زشت را در نظر آن بنده جلوه و زينت داده و او را گمراه مى كند، و لذا به دنبال جملۀ «زُيِّنَ لَهُم سُوءُ أعمَالِهِم»، فرموده: «إنَّ اللهَ لَا يَهدِى القَومَ الكَافِرِينَ».
 
تو گویى بعد از جمله مذكور، كسى پرسيده: خداوند چطور چنين اذنى را به شيطان مى دهد و او را از بنده اش منع نمى كند؟ در جواب گفته شده: چون اين ها كفر ورزيدند و خداوند مردمى را كه كفر بورزند، هدايت نمى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۶۵ </center>


<span id='link201'><span>
<span id='link201'><span>
==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل آيه: ان عدة الشهور عندالله...) ==
==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل آيه: ان عدة الشهور عندالله...) ==
در تفسير عياشى از ابى خالد واسطى روايت كرده كه در ضمن حديثى گفته است : ... آنگاه حضرت (يعنى ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود: پدرم از على بن الحسين از امير المؤ منين (عليه السلام) روايت كرد كه فرموده:  
در تفسير عياشى از ابى خالد واسطى روايت كرده كه در ضمن حديثى گفته است : ... آنگاه حضرت (يعنى ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود: پدرم از على بن الحسين از امير المؤ منين (عليه السلام) روايت كرد كه فرموده:  
۱۷٬۰۰۸

ویرایش