گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۹ </center>
علاوه بر اين، نصارى محرمات تورات و انجيل را ترك كردند، نه آنچه را كه موسى و عيسى حرام كرده بود، و با اين حال جا نداشت كه بفرمايد ايشان حرام ندانستند آنچه را خدا و رسولش حرام كرده بود.
افزون بر اين، نصارا محرمات تورات و انجيل را ترك كردند، نه آنچه را كه موسى و عيسى حرام كرده بود، و با اين حال، جا نداشت كه بفرمايد ايشان حرام ندانستند آنچه را خدا و رسولش حرام كرده بود.
<span id='link175'><span>
<span id='link175'><span>
==واداشتن اهل كتاب به پرداخت جزيه، مطابق با عدالت و انصاف است ==
==واداشتن اهل كتاب به پرداخت جزيه، مطابق با عدالت و انصاف است ==
از همه اينها گذشته ، اگر انسان در مقاصد عامه اسلامى تدبر كند شكى برايش باقى نمى ماند در اينكه قتال با اهل كتاب و واداشتن ايشان به دادن جزيه براى اين نبوده كه مسلمين و اولياء ايشان را از ثروت اهل كتاب برخوردار سازد، و وسايل شهوت رانى و افسار گسيختگى را براى آنان فراهم نمايد و آنان را در فسق و فجور به حد پادشاهان و روسا و اقوياى امم برساند.
از همه اين ها گذشته، اگر انسان در مقاصد عامّه اسلامى تدبّر كند، شكى برايش باقى نمى ماند در اين كه قتال با اهل كتاب و واداشتن ايشان به دادن جزيه براى اين نبوده كه مسلمين و اولياء ايشان را از ثروت اهل كتاب برخوردار سازد، و وسايل شهوترانى و افسار گسيختگى را براى آنان فراهم نمايد و آنان را در فسق و فجور، به حدّ پادشاهان و رؤسا و اقوياى امم برساند.


بلكه غرض دين ، در اين قانون اين بوده كه حق و شيوه عدالت و كلمه تقوى را غالب ، و باطل و ظلم و فسق را زير دست قرار دهد، تا در نتيجه نتواند بر سر راه حق عرض اندام كند و تا هوى و هوس در تربيت صالح و مصلح دينى راه نيابد و با آن مزاحمت نكند، و در نتيجه يك عده پيرو دين و تربيت دينى و عده اى ديگر پيرو تربيت فاسد هوى و هوس نگردند و نظام بشرى دچار اضطراب و تزلزل نشود، و در عين حال اكراه هم در كار نيايد، يعنى اگر فردى و يا اجتماعى نخواستند زير بار تربيت اسلامى بروند، و از آن خوششان نيامد مجبور نباشند، و در آنچه اختيار مى كنند و مى پسندند آزاد باشند، اما بشرط اينكه اولا توحيد را دارا باشند و به يكى از سه كيش يهوديت ، نصرانيت و مجوسيت معتقد باشند و در ثانى تظاهر به مزاحمت با قوانين و حكومت اسلام ننمايند.
بلكه غرض دين در اين قانون، اين بوده كه حق و شيوه عدالت و كلمۀ «تقوا» را غالب، و باطل و ظلم و فسق را زيردست قرار دهد، تا در نتيجه نتواند بر سر راه حق عرض اندام كند و تا هوا و هوس در تربيت صالح و مصلح دينى راه نيابد و با آن مزاحمت نكند، و در نتيجه يك عده پيرو دين و تربيت دينى و عده اى ديگر پيرو تربيت فاسد هوا و هوس نگردند و نظام بشرى دچار اضطراب و تزلزل نشود، و در عين حال اكراه هم در كار نيايد. يعنى اگر فردى و يا اجتماعى نخواستند زير بار تربيت اسلامى بروند، و از آن خوششان نيامد، مجبور نباشند و در آنچه اختيار مى كنند و مى پسندند، آزاد باشند، اما به شرط اين كه: اولا توحيد را دارا باشند و به يكى از سه كيش يهوديت، نصرانيت و مجوسيت معتقد باشند و در ثانى، به مزاحمت با قوانين و حكومت اسلام تظاهر ننمايند.


و اين منتها درجه عدالت و انصاف است كه دين حق در باره ساير اديان مراعات نموده . و گرفتن جزيه را نيز براى حفظ ذمه و پيمان ايشان و اداره به نحو احسن خود آنان است ، و هيچ حكومتى چه حق و چه باطل از گرفتن جزيه گريزى ندارد، و نمى تواند جزيه نگيرد.
و اين، منتها درجۀ عدالت و انصاف است كه دين حق در باره ساير اديان مراعات نموده، و گرفتن جزيه را نيز براى حفظ ذمّه و پيمان ايشان و اداره به نحو احسن خود آنان است، و هيچ حكومتى، چه حق و چه باطل، از گرفتن جزيه گريزى ندارد، و نمى تواند جزيه نگيرد.


از همينجا معلوم مى شود كه منظور از محرمات در آيه شريفه، محرمات اسلاميى است كه خدا نخواسته است در اجتماع اسلامى شايع شود، مچنانكه منظور از «دين حق» همان دينى است كه خدا خواسته است اجتماعات بشرى پيرو آن باشند.
از همين جا معلوم مى شود كه منظور از محرمات در آيه شريفه، محرمات اسلاميى است كه خدا نخواسته است در اجتماع اسلامى شايع شود، همچنان كه منظور از «دين حق»، همان دينى است كه خدا خواسته است اجتماعات بشرى پيرو آن باشند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۰ </center>
در نتيجه منظور از محرمات آن محرماتى خواهد بود كه خدا و رسولش ‍ محمد بن عبد الله (صلى الله عليه و آله ) بوسيله دعوت اسلاميش تحريم نموده ، و نيز نتيجه آن مقدمات اين خواهد شد كه اوصاف سه گانه اى كه در آيه مورد بحث ذكر شده به منزله تعليلى است كه حكمت فرمان به قتال اهل كتاب را بيان مى كند.
در نتيجه، منظور از «محرمات» آن محرماتى خواهد بود كه خدا و رسولش محمّد بن عبد الله «صلى الله عليه و آله»، به وسيله دعوت اسلامی اش تحريم نموده، و نيز نتيجه آن مقدمات اين خواهد شد كه اوصاف سه گانه اى كه در آيه مورد بحث ذكر شده، به منزله تعليلى است كه حكمت فرمان به قتال اهل كتاب را بيان مى كند.


از همه آنچه كه گفته شد وجه فساد اين قول كه «معنا ندارد اهل كتاب محرمات اسلامى را بر خود حرام كنند مگر وقتى كه خودشان هم مسلمان شوند، و مادام كه مسلمان نشده اند گلايه قرآن بر ايشان وارد نيست» به خوبى معلوم مى گردد.
از همه آنچه كه گفته شد، وجه فساد اين قول كه «معنا ندارد اهل كتاب محرمات اسلامى را بر خود حرام كنند، مگر وقتى كه خودشان هم مسلمان شوند، و مادام كه مسلمان نشده اند، گلايه قرآن بر ايشان وارد نيست»، به خوبى معلوم مى گردد.


وجه فساد اين اشكال اين است كه واجب نيست كه قتال با اهل كتاب براى اين باشد كه ايشان نيز محرمات اسلامى را بر خود حرام كنند، ما هم اين را نگفتيم ، بلكه گفتيم منظور اين است كه زير دست حكومت اسلامى قرار بگيرند، و جرات نكنند علنا مرتكب محرمات شوند، و آشكارا شراب بنوشند و گوشت خنزير بخورند، و كسب نامشروع كنند و خلاصه اينكه نبايد تظاهر به فساد نمايند و اگر مى كنند بايد در بين خودشان و به صورت مخفيانه انجام گيرد.
وجه فساد اين اشكال، اين است كه: واجب نيست كه قتال با اهل كتاب براى اين باشد كه ايشان نيز محرمات اسلامى را بر خود حرام كنند، ما هم اين را نگفتيم، بلكه گفتيم منظور اين است كه زيردست حكومت اسلامى قرار بگيرند، و جرأت نكنند علنا مرتكب محرمات شوند، و آشكارا شراب بنوشند و گوشت خنزير بخورند، و كسب نامشروع كنند، و خلاصه اين كه نبايد تظاهر به فساد نمايند و اگر مى كنند، بايد در بين خودشان و به صورت مخفيانه انجام گيرد.


و بعيد نيست كه جمله «و هم صاغرون» اشاره به همين معنا باشد، كه توضيحش در ذيل خود آن جمله خواهد آمد - ان شاء الله .
و بعيد نيست كه جملۀ «وَ هُم صَاغِرُون»، اشاره به همين معنا باشد، كه توضيحش در ذيل خود آن جمله خواهد آمد - إن شاء الله.
<span id='link176'><span>
<span id='link176'><span>
==مراد از اهل كتاب، به عدم تدين به دين حق ==
==مراد از اهل كتاب، به عدم تدين به دين حق ==
وصف سومى كه از ايشان كرده اين است كه فرموده: «و لا يدينون دين الحق» دين حق را سنت و روش زندگى خود نمى گيرند.
وصف سومى كه از ايشان كرده، اين است كه فرموده: «وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الحَقِّ»، دين حق را سنت و روش زندگى خود نمى گيرند.


اضافه كردن دين بر كلمه حق ، اضافه موصوف بر صفت نيست تا معنايش آن دينى باشد كه حق است ، بلكه اضافه حقيقيه است ، و منظور آن دينى است كه منسوب به حق است ، و نسبتش به حق اين است كه حق اقتضاء مى كند انسان آن دين را داشته باشد، و انسان را به پيروى از آن دين وادار مى سازد.
اضافه كردن «دين» بر كلمۀ «حق»، اضافۀ موصوف بر صفت نيست تا معنايش آن دينى باشد كه حق است، بلكه اضافه حقيقيه است، و منظور، آن دينى است كه منسوب به حق است، و نسبتش به حق اين است كه حق اقتضاء مى كند انسان آن دين را داشته باشد، و انسان را به پيروى از آن دين وادار مى سازد.


و اگر با اين حال مى گوئيم دين ، انسان را به حق مى رساند اين گفتار مثل تعبير به «طريق حق» و «طريق ضلالت» است كه به معناى طريقى است كه براى حق و يا طريقى است كه براى باطل است ، و يا به عبارتى ديگر، به معناى طريقى است كه غايت و هدف آن حق و يا باطل است.
و اگر با اين حال مى گوییم دين، انسان را به حق مى رساند، اين گفتار مثل تعبير به «طريق حق» و «طريق ضلالت» است، كه به معناى طريقى است كه براى حق و يا طريقى است كه براى باطل است. و يا به عبارتى ديگر: به معناى طريقى است كه غايت و هدف آن حق و يا باطل است.


دليل اين معنا نكته اى است كه از آيه «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم». و همچنين از آيه «ان الدين عند الله الاسلام» و ساير آياتى كه در اين مقوله نازل شده استفاده مى شود.
دليل اين معنا، نكته اى است كه از آيه: «فَأقِم وَجهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبِدِيلَ لِخَلقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ». و همچنين از آيه: «إنَّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الإسلَام» و ساير آياتى كه در اين مقوله نازل شده، استفاده مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۱ </center>
و آن نكته اين است كه دين اسلام در عالم كون و خلقت و در عالم واقع ، اصلى دارد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به اسلام (تسليم ) و خضوع در برابر آن دعوت مى كند، و قرار دادن آن را روشن زندگى و عمل به آن را اسلام و تسليم در برابر خداى تعالى ناميده است.  
و آن نكته، اين است كه: دين اسلام در عالَم كون و خلقت و در عالَم واقع، اصلى دارد كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به اسلام (تسليم) و خضوع در برابر آن دعوت مى كند، و قرار دادن آن را روش زندگى و عمل به آن را اسلام و تسليم در برابر خداى تعالى ناميده است.  


بنابراين ، اسلام بشر را به چيزى دعوت مى كند كه هيچ چاره اى جز پذيرفتن آن و تسليم و خضوع در برابر آن نيست ، و آن عبارتست از خضوع در برابر سنت عملى و اعتباريى كه نظام خلقت و ناموس آفرينش ، بشر را بدان دعوت و هدايت مى كند. و بعبارت ديگر اسلام عبارتست از تسليم در برابر اراده تشريعى خدا كه از اراده تكوينى او ناشى مى شود.
بنابراين، اسلام بشر را به چيزى دعوت مى كند كه هيچ چاره اى جز پذيرفتن آن و تسليم و خضوع در برابر آن نيست و آن، عبارت است از: خضوع در برابر سنت عملى و اعتباريى كه نظام خلقت و ناموس آفرينش، بشر را بدان دعوت و هدايت مى كند. و به عبارت ديگر: اسلام، عبارت است از تسليم در برابر اراده تشريعى خدا كه از اراده تكوينى او ناشى مى شود.


و كوتاه سخن ، براى حق كه واقع و ثابت است، دينى و سنتى است كه از آنجا سرچشمه مى گيرد، همچنانكه براى ضلالت و كجى دينى است كه بشر را بدان مى خواند، اولى پيروى حق است ، همچنانكه دومى پيروى هوى ، لذا خداى تعالى مى فرمايد: «و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و الارض».
و كوتاه سخن: براى حق كه واقع و ثابت است، دينى و سنتى است كه از آن جا سرچشمه مى گيرد، همچنان كه براى ضلالت و كجى دينى است كه بشر را بدان مى خواند. اولى پيروى حق است، همچنان كه دومى پيروى هوا. لذا خداى تعالى مى فرمايد: «وَ لَوِ اتَّبَعَ الحَقُّ أهوَائَهُم لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأرضُ».


پس اگر مى گوئيم «اسلام دين حق است» معنايش اين است كه اسلام سنت تكوين و طريقه اى است كه نظام خلقت مطابق آن است ، و فطرت بشر او را به پيروى آن دعوت مى كند، همان فطرتى كه خداوند بر آن فطرت انسان را آفريده ، و در خلقت و آفريده خدا تبديلى نيست ، اين است دين استوار.
پس اگر مى گویيم: «اسلام، دين حق است»، معنايش اين است كه اسلام، سنّت تكوين و طريقه اى است كه نظام خلقت مطابق آن است، و فطرت بشر او را به پيروى آن دعوت مى كند، همان فطرتى كه خداوند بر آن فطرت انسان را آفريده، و در خلقت و آفريده خدا تبديلى نيست، اين است دين استوار.


پس خلاصه آنچه كه گذشت اين شد كه اولا ايمان نداشتن اهل كتاب به خدا و روز جزا، معنايش اين است كه آنها ايمانى كه نزد خدا مقبول باشد ندارند. و حرام ندانستن محرمات خدا و رسول را معنايش اين است كه ايشان در تظاهر به گناهان و منهيات اسلام و آن محرماتى كه تظاهر به آن ، اجتماع بشرى را فاسد و زحمات حكومت حقه حاكم بر آن اجتماع را بى اثر و خنثى مى سازد پروا و مبالات ندارند. و تدين نداشتن ايشان به دين حق معنايش اين است كه آنها سنت حق را كه منطبق با نظام خلقت و نظام خلقت منطبق بر آن است پيروى نمى كنند.
پس خلاصه آنچه كه گذشت، اين شد كه:
 
اولا ايمان نداشتن اهل كتاب به خدا و روز جزا، معنايش اين است كه آن ها ايمانى كه نزد خدا مقبول باشد، ندارند. و معنای «حرام ندانستن محرمات خدا و رسول»، اين است كه ايشان در تظاهر به گناهان و منهيات اسلام و آن محرماتى كه تظاهر به آن، اجتماع بشرى را فاسد و زحمات حكومت حقه حاكم بر آن اجتماع را بى اثر و خنثى مى سازد، پروا و مبالات ندارند. و معنای «تدين نداشتن ايشان به دين حق»، اين است كه آن ها، از سنت حق، که منطبق با نظام خلقت و نظام خلقت منطبق بر آن است، پيروى نمى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۲ </center>
و ثانيا جمله «الذين لا يؤمنون بالله...» اوصاف سه گانه حكمت امر به قتال اهل كتاب را بيان مى كند، و با بيان آن مؤ منين را بر قتال با آنان تحريك و تشويق مى نمايد.
و ثانيا جملۀ «الَّذِينَ لَا يُؤمِنُونَ بِالله...»، اوصاف سه گانه حكمت امر به قتال اهل كتاب را بيان مى كند، و با بيان آن، مؤمنان را بر قتال با آنان تحريك و تشويق مى نمايد.


و ثالثا به دست آمد كه منظور از قتال اهل كتاب قتال با همه آنان است نه با بعضى از ايشان ، زيرا گفتيم كه كلمه «من» در جمله «من الذين اوتوا الكتاب» براى تبعيض نيست.
و ثالثا به دست آمد كه منظور از قتال اهل كتاب، قتال با همه آنان است، نه با بعضى از ايشان. زيرا گفتيم كه كلمۀ «مِن» در جملۀ «مِنَ الَّذِينَ اُوتُوا الكِتَاب»، براى تبعيض نيست.


«'''حَتى يُعْطوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ'''»:
==معناى «جزيه» در اسلام ==
«'''حَتّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ'''»:


==معناى «جزيه» در اسلام ==
راغب در مفردات گفته است كلمه «جزيه» به معناى خراجى است كه از اهل ذمه گرفته شود، و بدين مناسبت آن را جزيه ناميده اند كه در حفظ جان ايشان بگرفتن آن اكتفاء مى شود.
راغب در مفردات گفته است كلمه «جزيه» به معناى خراجى است كه از اهل ذمه گرفته شود، و بدين مناسبت آن را جزيه ناميده اند كه در حفظ جان ايشان بگرفتن آن اكتفاء مى شود.


۱۷٬۰۰۸

ویرایش