گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
عباس، عموى پيغمبر، زمام استر آن جناب را گرفته بود و «فضل»، پسرش، در طرف راست آن حضرت و «ابوسفيان بن حارث بن عبد المطلب»، در طرف چپش و «نوفل بن حارث» و «ربيعه بن حارث» با نُه نفر از بنى هاشم و نفر دهمى «ايمن»، پسر «اُمّ ايمن»، در پيرامون آن جناب قرار داشتند. عباس، عموى پيغمبر اين ابيات را در باره آن روز سرود:
عباس، عموى پيغمبر، زمام استر آن جناب را گرفته بود و «فضل»، پسرش، در طرف راست آن حضرت و «ابوسفيان بن حارث بن عبد المطلب»، در طرف چپش و «نوفل بن حارث» و «ربيعه بن حارث» با نُه نفر از بنى هاشم و نفر دهمى «ايمن»، پسر «اُمّ ايمن»، در پيرامون آن جناب قرار داشتند. عباس، عموى پيغمبر اين ابيات را در باره آن روز سرود:


نصرنا رسول الله فى الحرب تسعة * و قد فر من قد فر عنه فاقشعوا
نَصَرنَا رَسُولَ اللهِ فِى الحَربِ تِسعَةً * وَ قَد فَرَّ مَن قَد فَرَّ عَنهُ فَاَقشَعُوا


و قولى اذا ما الفضل كر بسيفه * على القوم اخرى يا بنى ليرجعوا
وَ قَولُى إذَا مَا الفَضلُ كَرَّ بِسَيفِهِ * عَلَى القَومِ اُخرَى يَا بَنِىَّ لِيَرجِعُوا


و عاشرنا لاقى الحمام بنفسه * لما ناله فى الله لا يتوجع
وَ عَاشِرُنَا لَاقِى الحَمَامَ بِنَفسِهِ * لَمَا نَالَهُ فِى اللهِ لَا يَتَوَجَّعُ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۷ </center>
وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، فرار كردن مردم را ديد، به عمويش عباس - كه مردى بلند آواز بود - فرمود: از اين تپه بالا برو و فرياد برآور: اى گروه مهاجر و انصار! اى اصحاب سوره بقره! اى كسانى كه در زير درخت در حديبيه بيعت كرديد! به كجا مى گريزيد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اين جاست.
وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، فرار كردن مردم را ديد، به عمويش عباس - كه مردى بلند آواز بود - فرمود: از اين تپه بالا برو و فرياد برآور: اى گروه مهاجر و انصار! اى اصحاب سوره بقره! اى كسانى كه در زير درخت در حديبيه بيعت كرديد! به كجا مى گريزيد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اين جاست.
خط ۲۲: خط ۲۲:
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دستور داد زنان و فرزندان اسير شده را به طرف جعرانه ببرند، و در آن جا نگه دارى نمايند و «بديل ابن ورقاء خزاعى» را مأمور نگهدارى اموال كرد، و خود به تعقيب فراريان پرداخت و قلعه طائف را براى دستگيرى «مالك بن عوف» محاصره كرد و بقيه آن ماه را به محاصره گذرانيد. وقتى ماه ذى القعده فرا رسيد، از طائف صرف نظر نمود و به جعرانه رفت، و غنيمت جنگ حنين و اوطاس را در ميان لشكريان تقسيم كرد.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دستور داد زنان و فرزندان اسير شده را به طرف جعرانه ببرند، و در آن جا نگه دارى نمايند و «بديل ابن ورقاء خزاعى» را مأمور نگهدارى اموال كرد، و خود به تعقيب فراريان پرداخت و قلعه طائف را براى دستگيرى «مالك بن عوف» محاصره كرد و بقيه آن ماه را به محاصره گذرانيد. وقتى ماه ذى القعده فرا رسيد، از طائف صرف نظر نمود و به جعرانه رفت، و غنيمت جنگ حنين و اوطاس را در ميان لشكريان تقسيم كرد.


سعيد بن مسيب مى گويد: مردى كه در صف مشركان بود براى من تعريف كرد كه وقتى ما با اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روبرو شديم بقدر دوشيدن يك گوسفند در برابر ما تاب مقاومت نياوردند و بعد از آنكه صفوف ايشان را در هم شكستيم ايشان را به پيش مى رانديم تا رسيديم به صاحب استر ابلق، يعنى رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، ناگهان مردان روسفيدى را ديديم كه به ما گفتند: «شاهت الوجوه ارجعوا: زشت باد روی هاى شما برگرديد» و ما برگشتيم و در نتيجه همانها كه فرارى بودند برگشتند و بر ما غلبه كردند، و آن عده مردان رو سفيد همانها بودند. منظور راوى اين است كه ايشان همان ملائكه بودند.
سعيد بن مسيّب مى گويد: مردى كه در صف مشركان بود، براى من تعريف كرد كه وقتى ما با اصحاب رسول خدا «صلى الله عليه و آله» روبرو شديم، به قدر دوشيدن يك گوسفند در برابر ما تاب مقاومت نياوردند و بعد از آن كه صفوف ايشان را در هم شكستيم، ايشان را به پيش مى رانديم تا رسيديم به صاحب استر ابلق. يعنى رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، ناگهان مردان روسفيدى را ديديم كه به ما گفتند: «شَاهَتِ الوُجُوهُ اِرجِعُوا: زشت باد روی هاى شما، برگرديد»، و ما برگشتيم و در نتيجه همان ها كه فرارى بودند، برگشتند و بر ما غلبه كردند، و آن عده مردان روسفيد همان ها بودند.  
 
منظور راوى اين است كه ايشان، همان ملائكه بودند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۸ </center>
زهرى مى گويد: شنيدم كه شيبه بن عثمان گفته بود. من دنبال رسول خدا را داشتم ، و در كمين بودم كه به انتقام خون طلحه بن عثمان و عثمان بن طلحه كه در جنگ احد كشته شده بودند او را بقتل برسانم ، خداى تعالى رسول خود را از نيت من خبردار كرد، پس برگشت و به من نگاهى كرد و به سينه ام زد و فرمود: بخدا پناه مى برم از تو اى شيبه.
زهرى مى گويد: شنيدم كه شيبه بن عثمان گفته بود: من دنبال رسول خدا را داشتم، و در كمين بودم كه به انتقام خون طلحه بن عثمان و عثمان بن طلحه كه در جنگ اُحُد كشته شده بودند، او را به قتل برسانم. خداى تعالى، رسول خود را از نيت من خبردار كرد. پس برگشت و به من نگاهى كرد و به سينه ام زد و فرمود: به خدا پناه مى برم از تو، اى شيبه!


من از شنيدن اين كلام بندهاى بدنم به لرزه درآمد، آنگاه به او كه بسيار دشمنش مى داشتم نگريستم و ديدم كه از چشم و گوشم بيشتر دوستش مى دارم ، پس عرض كردم شهادت مى دهم به اينكه تو فرستاده خدائى، و خداوند تو را به آنچه كه در دل من بود خبر داد.
من از شنيدن اين كلام، بندهاى بدنم به لرزه در آمد. آنگاه به او كه بسيار دشمنش مى داشتم، نگريستم و ديدم كه از چشم و گوشم، بيشتر دوستش مى دارم. پس عرض كردم: شهادت مى دهم به اين كه تو فرستاده خدایى، و خداوند تو را به آنچه كه در دل من بود، خبر داد.


رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) غنيمت هاى جنگى را در جعرانه تقسيم كرد، و در ميان آن غنائم ، شش هزار زن و بچه بودند، و تعداد شتران و گوسفندان بقدرى زياد بود كه تعداد آنها معلوم نشد.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، غنيمت هاى جنگى را در جعرانه تقسيم كرد، و در ميان آن غنائم، شش هزار زن و بچه بودند، و تعداد شتران و گوسفندان، به قدرى زياد بود كه تعداد آن ها معلوم نشد.
<span id='link171'><span>
<span id='link171'><span>
==اعتراض انصار به كيفيت تقسيم غنائم جنگ حنين و خطابه رسول خدا «ص» ==
==اعتراض انصار به كيفيت تقسيم غنائم جنگ حنين و خطابه رسول خدا «ص» ==
ابوسعيد خدرى مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) غنائم را تنها ميان آن عده از قريش و ساير اقوام عرب تقسيم كرد كه با بدست آوردن غنيمت دلهايشان متمايل به اسلام مى شد و اما به انصار هيچ سهمى نداد، نه كم و نه زياد.  
ابوسعيد خدرى مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، غنائم را تنها ميان آن عده از قريش و ساير اقوام عرب تقسيم كرد كه با به دست آوردن غنيمت، دل هايشان متمايل به اسلام مى شد و اما به انصار هيچ سهمى نداد، نه كم و نه زياد.  
 
پس سعد بن عباده نزد آن جناب رفت و عرض كرد: يا رسول الله! گروه انصار در اين تقسيمى كه كردى، اشكالى به تو دارند، زيرا همه آن ها را به اهل شهر خودت و به ساير اعراب دادى و به انصار چيزى ندادى. حضرت فرمود: حرف خودت چيست؟ عرض كرد: من هم يكى از انصارم.
 
فرمود: پس قوم خودت (انصار) را در اين محوطه جمع كن، تا جواب همه را بگويم. سعد، همه انصار را جمع كرد، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به ميان آنان تشريف برد و براى ايراد خطابه به پا خاست. نخست، خداى تعالى را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود:
 
اى گروه انصار! آيا غير اين است كه من به ميان شما آمدم در حالى كه همه گمراه بوديد، و با آمدنم خدا هدايتتان فرمود؟ همه تهیدست بوديد، خدا بى نيازتان كرد؟ همه تشنه خون يكديگر بوديد و خداوند ميان دل هايتان، الفت برقرار نمود؟ گفتند: بله، يا رسول الله!


پس سعد بن عباده نزد آن جناب رفت و عرض كرد: يا رسول الله گروه انصار در اين تقسيمى كه كردى اشكالى به تو دارند، زيرا همه آنها را به اهل شهر خودت و به ساير اعراب دادى و به انصار چيزى ندادى. حضرت فرمود: حرف خودت چيست ؟ عرض كرد، منهم يكى از انصارم.
فرمود: حال جواب مرا مى دهيد، يا نه ؟ عرض كردند: چه جوابى دهيم، همه منت ها را خدا و رسولش به گردن ما دارند.  


فرمود: پس قوم خودت (انصار) را در اين محوطه جمع كن تا جواب همه را بگويم . سعد همه انصار را جمع كرد، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به ميان آنان تشريف برد و براى ايراد خطابه بپا خاست، نخست خداى تعالى را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: اى گروه انصار آيا غير اين است كه من به ميان شما آمدم در حالى كه همه گمراه بوديد، و با آمدنم خدا هدايتتان فرمود؟ همه تهیدست بوديد خدا بى نيازتان كرد؟ همه تشنه خون يكديگر بوديد و خداوند ميان دلهايتان الفت برقرار نمود؟ گفتند: بله ، يا رسول الله.
فرمود: اگر مى خواستيد جواب بدهيد، مى گفتيد: تو هم وقتى به ميان ما آمدى كه اهل وطنت از وطن بيرونت كرده بودند و ما به تو منزل و مأوا داديم، فقير و تهیدست بودى، با تو مواسات كرديم، ترسان از دشمن بودى، ايمنت ساختيم، بى يار و ياور بودى، ياری ات كرديم.  


فرمود: حال جواب مرا مى دهيد يا نه ؟ عرض كردند، چه جوابى دهيم ، همه منت ها را خدا و رسولش بگردن ما دارند. فرمود: اگر مى خواستيد جواب بدهيد مى گفتيد، تو هم وقتى به ميان ما آمدى كه اهل وطنت از وطن بيرونت كرده بودند و ما به تو منزل و ماوى داديم ، فقير و تهى دست بودى با تو مواسات كرديم ، ترسان از دشمن بودى ايمنت ساختيم ، بى يار و ياور بودى ياريت كرديم . انصار مجددا بعرض رسانيدند همه منتها از خدا و رسول اوست.
انصار مجددا به عرض رسانيدند: همه منت ها، از خدا و رسول اوست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۹ </center>
حضرت فرمود: شما براى خاطر پشيزى از مال دنيا كه من بوسيله آن دلهائى را رام كردم تا اسلام بياورند ناراحت شده ايد؟ و آن نعمت عظمائى كه خدا بشما قسمت كرده و به دين اسلام هدايتتان فرموده هيچ در نظر نمى گيريد؟  
حضرت فرمود: شما براى خاطر پشيزى از مال دنيا كه من به وسيله آن، دل هایى را رام كردم تا اسلام بياورند، ناراحت شده ايد؟ و آن نعمت عظمایى كه خدا به شما قسمت كرده و به دين اسلام هدايتتان فرموده، هيچ در نظر نمى گيريد؟  


اى گروه انصار! آيا راضى نيستيد كه يك مشت مردم مادى و كوته فكر، شتر و گوسفند سوغاتى ببرند و شما رسول خدا را بسلامت سوغاتى ببريد؟ به آن خدائى كه جان من در دست اوست اگر مردم همه به يك طرف بروند، و انصار به طرف ديگرى بروند، من به آن طرف مى روم كه انصار مى روند. و اگر مساله هجرت نبود من خود را مردى از انصار مى خواندم . پروردگارا به انصار رحم كن ، و به فرزندان و فرزندزادگان انصار رحم كن.
اى گروه انصار! آيا راضى نيستيد كه يك مشت مردم مادى و كوته فكر، شتر و گوسفند سوغاتى ببرند و شما رسول خدا را به سلامت سوغاتى ببريد؟ به آن خدایى كه جان من در دست اوست، اگر مردم همه به يك طرف بروند، و انصار به طرف ديگرى بروند، من به آن طرف مى روم كه انصار مى روند. و اگر مسأله هجرت نبود، من خود را مردى از انصار مى خواندم. پروردگارا! به انصار رحم كن، و به فرزندان و فرزندزادگان انصار رحم كن!


اين بيان آنچنان در دلهاى انصار اثر گذاشت كه همه به گريه درآمده و محاسنشان از اشك چشمانشان خيس شد. آنگاه عرض كردند: ما به خدائى خداى تعالى و به رسالت تو راضى هستيم ، و نسبت به اين معنا كه قسمت و سهم ما توحيد و ولايت تو شد خوشحال و مسروريم . آنگاه متفرق شدند.
اين بيان، آن چنان در دل هاى انصار اثر گذاشت كه همه به گريه درآمده و محاسن شان از اشك چشمانشان خيس شد. آنگاه عرض كردند: ما به خدایى خداى تعالى و به رسالت تو راضى هستيم، و نسبت به اين معنا كه قسمت و سهم ما توحيد و ولايت تو شد، خوشحال و مسروريم. آنگاه متفرق شدند.


و انس بن مالك گفته است : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در روز اوطاس جارزنى را دستور داد تا جار بزند كه : كسى دست به زن حامله دراز نكند تا بچه اش متولد شود، و به ساير زنان نيز دست نيازد تا از يك حيض پاك شوند.
و انس بن مالك گفته است: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در روز اوطاس، جارزنى را دستور داد تا جار بزند كه: كسى دست به زن حامله دراز نكند تا بچه اش متولد شود، و به ساير زنان نيز دست نيازد تا از يك حيض پاك شوند.


آنگاه دسته دسته مردم هوازن خود را در جعرانه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسانيدند تا اسيران خود را بخرند و آزاد سازند. سخنگوى ايشان برخاست و گفت: يا رسول الله ! در ميان زنان اسير، خاله ها و دايه هاى خودت وجود دارند كه تو را در آغوش خود بزرگ كرده اند، و ما اگر با يكى از دو پادشاه عرب يعنى ابن ابى شمر و يا نعمان بن منذر روبرو شده و بر سرمان مى آمد آنچه كه در برخورد با تو بر سرمان آمده اميد مى داشتيم بر ما عطف و ترحم كنند، و تو از هر شخص ديگرى سزاوارتر به ترحمى. آنگاه ابياتى در اين باره انشاد كرد.
آنگاه دسته دسته، مردم هوازن خود را در جعرانه، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رسانيدند تا اسيران خود را بخرند و آزاد سازند.  


رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پرسيد كه از اموال و اسيران كداميك را مى خواهيد و بيشتر دوست مى داريد؟ گفت : ما را ميان اموال و اسيران مخير كردى ، و معلوم است كه علاقه ما به خويشاوندانمان بيشتر است ، ما با تو در باره شتران و گوسفندان گفتگو نمى كنيم.
سخنگوى ايشان برخاست و گفت: يا رسول الله! در ميان زنان اسير، خاله ها و دايه هاى خودت وجود دارند كه تو را در آغوش خود بزرگ كرده اند، و ما اگر با يكى از دو پادشاه عرب، يعنى ابن ابى شمر و يا نعمان بن منذر روبرو شده و بر سرمان مى آمد آنچه كه در برخورد با تو بر سرمان آمده، اميد مى داشتيم بر ما عطف و ترحم كنند، و تو از هر شخص ديگرى سزاوارتر به ترحمى. آنگاه ابياتى در اين باره انشاد كرد.


حضرت فرمود: از اسيران آنچه سهم بنى هاشم مى شود مال شما، و اما بقيه را بايد با مسلمانان صحبت كنم، و واسطه شوم تا آنها را به شما ببخشند. آنگاه خود شما نيز با ايشان صحبت كنيد، و اسلام خود را اظهار نمائيد.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» پرسيد كه: از اموال و اسيران، كداميك را مى خواهيد و بيشتر دوست مى داريد؟ گفت: ما را ميان اموال و اسيران مخير كردى، و معلوم است كه علاقه ما به خويشاوندانمان بيشتر است، ما با تو در باره شتران و گوسفندان گفتگو نمى كنيم.
 
حضرت فرمود: از اسيران آنچه سهم بنى هاشم مى شود، مال شما، و اما بقيه را بايد با مسلمانان صحبت كنم و واسطه شوم، تا آن ها را به شما ببخشند. آنگاه خود شما نيز با ايشان صحبت كنيد، و اسلام خود را اظهار نمایيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۰ </center>
بعد از آنكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نماز ظهر را خواند، هوازنيها برخاسته و در برابر صفوف مسلمين به گفتگو پرداختند. بعد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من سهم خود و بنى هاشم را به ايشان بخشيدم ، حال هر كه دوست مى دارد به طيب خاطر، سهم خود را ببخشد، و هر كه دوست ندارد مى تواند بهاى اسير خود را بستاند، و من حاضرم بهاى آن را بدهم ، مردم سهم خود را بدون گرفتن بهاء بخشيدند، مگر عده كمى كه درخواست فديه كردند.
بعد از آن كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نماز ظهر را خواند، هوازنی ها برخاسته و در برابر صفوف مسلمين به گفتگو پرداختند. بعد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: من سهم خود و بنى هاشم را به ايشان بخشيدم، حال هر كه دوست مى دارد به طيب خاطر، سهم خود را ببخشد، و هر كه دوست ندارد، مى تواند بهاى اسير خود را بستاند، و من حاضرم بهاى آن را بدهم. مردم سهم خود را بدون گرفتن بهاء بخشيدند، مگر عده كمى كه درخواست فديه كردند.
 
آنگاه شخصى را نزد «مالك بن عوف» فرستاد كه اگر اسلام بياورى، تمامى اسيران و اموالت را به تو بر مى گردانم، و علاوه، صد شتر ماده نيز به تو مى دهم. «مالك»، از قلعه طائف بيرون آمد و شهادتين بگفت و آن جناب اموال و اسيرانش را بعلاوه صد شتر به او بداد، و او را سرپرست مسلمانان قبيله خود قرار داد.


آنگاه شخصى را نزد مالك بن عوف فرستاد كه اگر اسلام بياورى تمامى اسيران و اموالت را به تو بر مى گردانم ، و علاوه ، صد شتر ماده نيز به تو مى دهم . مالك از قلعه طائف بيرون آمد و شهادتين بگفت و آن جناب اموال و اسيرانش را بعلاوه صد شتر به او بداد، و او را سرپرست مسلمانان قبيله خود قرار داد.
مؤلف: قمى، در تفسير خود، نظير اين روايت را آورده، وليكن در نقل او، آن رجزى كه در اين روايت به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نسبت داده شده، نيامده، و همچنين اسم راوى معينى را از قبيل مسيّب، زهرى، انس و ابوسعيد نبرده، و مضامينى كه در اين روايات است، به طرق بسيارى، از طرق اهل سنت نقل شده.


مؤلف : قمى در تفسير خود نظير اين روايت را آورده و ليكن در نقل او آن رجزى كه در اين روايت به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نسبت داده شده نيامده ، و همچنين اسم راوى معينى را از قبيل مسيب ، زهرى ، انس و ابى سعيد نبرده ، و مضامينى كه در اين روايات است بطرق بسيارى از طرق اهل سنت نقل شده.
و روايت على بن ابراهيم قمى، به طورى كه خواهيد ديد، مختصر زيادتى هم دارد و آن، اين است كه گفته: وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هزيمت مسلمانان را بديد، استر خود را به جولان درآورد و شمشيرش را برهنه نمود و به عباس فرمود: بالاى اين بلندى برو، و فرياد بزن: اى اصحاب (سوره) بقره! اى اصحاب شجره! به كجا مى گريزيد؟ رسول خدا، اين جاست.


و روايت على بن ابراهيم قمى بطورى كه خواهيد ديد مختصر زيادتى هم دارد و آن اين است كه گفته : وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هزيمت مسلمانان را بديد استر خود را به جولان درآورد و شمشيرش را برهنه نمود و به عباس فرمود: بالاى اين بلندى برو، و فرياد بزن اى اصحاب (سوره ) بقره، اى اصحاب شجره به كجا مى گريزيد؟ رسول خدا اينجاست.
آنگاه دست به آسمان بلند كرد و گفت: بار الها! حمد و شكر سزاوار تو است، و شكايت به درگاه تو مى آورم، و از تو يارى مى خواهم.  


آنگاه دست به آسمان بلند كرد و گفت : بار الها حمد و شكر سزاوار تو است ، و شكايت به درگاه تو مى آورم ، و از تو يارى مى خواهم . چيزى نگذشت كه جبرئيل نازل شد، و عرض كرد: يا رسول الله ! دعايت همان دعائى بود كه موسى بن عمران در موقع شكافتن دريا و نجات از فرعون كرد.
چيزى نگذشت كه جبرئيل نازل شد، و عرض كرد: يا رسول الله! دعايت، همان دعایى بود كه موسى بن عمران، در موقع شكافتن دريا و نجات از فرعون كرد.


آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به ابى سفيان بن حارث فرمود: كفى از خاك به من بده. ابوسفيان مشتى خاك به او تقديم كرد، حضرت آن را گرفت و به طرف مشركين پاشيد، و فرمود: «شاهت الوجوه - زشت باد روهاى شما». پس آنگاه براى دفعه دوم سر به آسمان بلند كرد و عرض كرد: بار الها اگر اين گروه هلاك شوند ديگر در زمين عبادت نمى شوى ، حال اگر مصلحت مى دانى عبادت نشوى خود دانى .
آنگاه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به ابوسفيان بن حارث فرمود: كفى از خاك به من بده. ابوسفيان مشتى خاك به او تقديم كرد. حضرت آن را گرفت و به طرف مشركان پاشيد، و فرمود: «شَاهَتِ الوُجُوهُ: زشت باد روهاى شما». پس آنگاه براى دفعه دوم سر به آسمان بلند كرد و عرض كرد: بار الها! اگر اين گروه هلاك شوند، ديگر در زمين عبادت نمى شوى، حال اگر مصلحت مى دانى عبادت نشوى، خود دانى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۱ </center>
از آنسو وقتى انصار صداى عباس را شنيدند برگشتند، و اين بار غلاف هاى شمشيرها را شكستند، و فرياد مى زدند لبيك و از كنار رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عبور كرده و به رايت اسلام ملحق شدند، ليكن خجالت مى كشيدند از اينكه با او روبرو شوند.  
از آن سو، وقتى انصار صداى عباس را شنيدند، برگشتند، و اين بار، غلاف هاى شمشيرها را شكستند، و فرياد مى زدند: لبيك! و از كنار رسول خدا «صلى الله عليه و آله» عبور كرده و به رايت اسلام ملحق شدند، ليكن خجالت مى كشيدند از اين كه با او روبرو شوند.  


رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از عباس پرسيد اينها چه كسانى هستند عرض كرد انصارند. فرمود: الان تنور جنگ گرم مى شود. و پس از آن يارى خدا نازل شد، و قوم هوازن شكست خوردند.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از عباس پرسيد: اين ها چه كسانى هستند؟ عرض كرد: انصارند. فرمود: الآن تنور جنگ گرم مى شود. و پس از آن يارى خدا نازل شد، و قوم هوازن شكست خوردند.


و در الدر المنثور است كه ابو الشيخ از محمد بن عبيد الله بن عمير ليثى نقل كرده كه گفت : در آن روز از انصار چهار هزار نفر با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بودند و از جهينه هزار نفر و از مزينه هزار نفر و از اسلم هزار نفر و از غفار هزار نفر و از اشجع هزار نفر و از مهاجرين و طوائف ديگر هزار نفر، و مجموعا ده هزار نفر؛ ولى وقتى از مكه براى جنگ حنين بيرون مى آمد دوازده هزار نفر با او بودند، و آيه شريفه «و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا» در اين مورد نازل شد.
و در الدر المنثور است كه ابوالشيخ، از محمّد بن عبيدالله بن عمير ليثى نقل كرده كه گفت: در آن روز، از انصار چهار هزار نفر با رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بودند و از «جُهَينه»، هزار نفر و از «مُزَينه»، هزار نفر و از «اسلم»، هزار نفر و از «غِفار»، هزار نفر و از «اشجع»، هزار نفر و از مهاجران و طوائف ديگر هزار نفر، و مجموعا ده هزار نفر؛ ولى وقتى از مكه براى جنگ حنين بيرون مى آمد، دوازده هزار نفر با او بودند، و آيه شريفه: «وَ يَومَ حُنَينٍ إذ أعجَبَتكُم كَثرَتُكُم فَلَم تُغنِ عَنكُم شَيئاً» در اين مورد نازل شد.


و در سيره ابن هشام از ابن اسحاق روايت شده كه گفت : وقتى مردم فرار كردند و جفاكاران مكه فرار مردم را بديدند حرفهائى زدند كه از كينه هاى نهانى ايشان حكايت مى كرد، از آن جمله ابو سفيان بن حرب گفت : اينها تا كمتر از لب دريا فرار نمى كنند، بلكه تا آنجا خواهند گريخت . و نيز نقل مى كند كه در آن روز ابو سفيان تيرهاى فالگيرى (ازلام ) خود را در زه دان خود پنهان كرده و همراه آورده بود.
و در سيره ابن هشام از ابن اسحاق روايت شده كه گفت : وقتى مردم فرار كردند و جفاكاران مكه فرار مردم را بديدند حرفهائى زدند كه از كينه هاى نهانى ايشان حكايت مى كرد، از آن جمله ابو سفيان بن حرب گفت : اينها تا كمتر از لب دريا فرار نمى كنند، بلكه تا آنجا خواهند گريخت . و نيز نقل مى كند كه در آن روز ابو سفيان تيرهاى فالگيرى (ازلام ) خود را در زه دان خود پنهان كرده و همراه آورده بود.
۱۷٬۰۰۸

ویرایش