۱۶٬۹۰۷
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
<span id='link144'><span> | <span id='link144'><span> | ||
==رد مذهب تفويض و بيان | ==رد مذهب تفويض و بيان اين كه عناوين گناه، منتسب به خداوند نيست == | ||
حال اگر | حال اگر بگویى: اشكال استناد كارهاى نيك، و اعمال زشت به خداوند، هنوز به حال خود باقى است. | ||
در جواب | در جواب مى گوییم: | ||
چرا، در اين ميان عناوين عامى است كه مستلزم حركت و ماده | خير، گناهان و عبادات به عنوان گناه و عبادت، منسوب به خدا نيست. آنچه از اين دو منسوب به خداست، اصل وجود اين دو است، و اما عنوان گناه و ثواب، كه عنوان آن حركات و سكناتى است كه از انسان سر مى زند، از قبيل ازدواج كردن و يا ارتكاب زنا و خوردن حلال و حرام، جز به خود انسان منسوب نيست. چون انسان مادى است كه به اين حركات متحرك مى شود، و اما آن خدایى كه اين انسان متحرك را آفريده و از جمله آثارش حركاتش است، خودش به آن حركات متحرك نيست، بلكه حركات را در صورتى كه اسباب و شرائطش فراهم شد (و يكى از شرائطش وجود متحرك است) ايجاد مى كند، پس خود او متصف به انواع اين حركات نمى شود تا آن كه متصف به فعل ازدواج و زنا و يا هر كارى كه قائم به انسان است، بگردد. | ||
چرا، در اين ميان عناوين عامى است كه مستلزم حركت و ماده نيست، و مانعى ندارد كه آن را، هم به انسان و هم به خداوند نسبت دهيم. مانند عنوان هدايت و اضلال (گمراه كردن)، البته در صورتى كه مقصودمان از اضلال، اضلال ابتدایى نباشد. | |||
و نيز مانند عذاب كردن و مبتلا نمودن، كه مى گویيم كشته شدن كفار به دست مؤمنان، عذابى است كه خداوند بر آنان نازل كرد، همچنان كه مى گویيم كشته شدن مؤمنان به دست كفار، بلاى حسنى است كه خداوند، مؤمنان را به وسيله آن، اجر حسن داد و همچنين مواردى از اين قبيل. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۲ </center> | ||
علاوه بر | علاوه بر اين، مسلكى را كه معتزله به آن معتقد شدند، آنان را به همان محذورى كه اشاعره دچار شدند، دچار مى كند و آن، اين بود كه گفتيم لازم مى آيد راه براى اثبات صانع به كلى بسته شود. براى اين كه اگر جايز باشد در عالَم، حادثه اى از حوادث به وسيله سببش وجود پيدا كند و از ماوراى سبب خود بكلى و به تمام معنا منقطع باشد، به طورى كه ماوراى سببش هيچ گونه تأثيرى در آن نداشته باشد، بايد عين اين فرض در هر حادثه ديگرى كه فرض شود جايز باشد و در نتيجه جايز باشد بگویيم هيچ حادثه اى به غير از سبب خود به چيز ديگرى ارتباط ندارد، و چون جایز است سبب، خودش از بين برود و اثرش باقى باشد، پس جایز است تمامى حوادث و معلول ها را به علت و فاعلى مستند كنيم كه واجب الوجود نباشد، و اين عالَم را مستند به يك عالَم ديگرى كنيم كه قبلا بوده و بعد از آن كه عالَم ما را ايجاد كرده، خود از بين رفته است. | ||
عينا مانند حوادث جزئى كه به چشم خود مى بينيم هر كدام باعث و سبب وجود حادثه ديگرى است | عينا مانند حوادث جزئى كه به چشم خود مى بينيم هر كدام باعث و سبب وجود حادثه ديگرى است. هر عالَم هم سبب ايجاد و توليد عالَم ديگرى باشد، و در نتيجه راه اثبات خدا و واجب الوجود بسته شود، و اشكال تسلسل هم وارد نشود. چون وقتى اين اشكال وارد مى شود كه سلسله غيرمتناهى مفروض با همه حلقه هايش در يك زمان در عالَم خارج، موجود فرض شود، و سلسله اى كه ما فرض كرديم، جز در عالَم ذهن وجود ندارد، پس آن تسلسل محال نيست. | ||
البته در گفتار | البته در گفتار معتزله، اشكالات و مفاسد بسيار ديگرى هست كه در جاى خود بيان شده، و ما در جلد هفتم اين كتاب، در آن جایى كه راجع به نسبت خلق به خداى تعالى بحث مى كرديم، مطالبى ايراد نموديم كه براى اين مقام نافع است. | ||
و يك موحد و مسلمان چگونه مى تواند با خداى سبحان، موجود ديگرى را اثبات كند كه به حقيقت معناى | و يك موحد و مسلمان چگونه مى تواند با خداى سبحان، موجود ديگرى را اثبات كند كه به حقيقت معناى كلمه، آفريدگار و موجد باشد، با اين كه در قرآن فرموده: «ذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُم خَالِقُ كُلِّ شَئٍ لَا إلَهَ إلّا هُو»، و اين معنا را در كلام خود مكرر بيان فرموده است، و با اين بيان چاره اى جز اين ندارد كه نسبت افعال انسان را به خود انسان دهد، بدون اين كه رابطه آن را با خداوند قطع كند. | ||
يعنى ميان آن و خداوند نيز نسبتى برقرار بداند، به دليل آيات راجعه به قَدَر و همچنين به دليل عقل، كه هر دو دلالت دارند بر اين كه فعل هر فاعلى، در عين اين كه نسبتى با خود فاعل دارد، نسبتى هم با فاعل فاعلش دارد. البته اين نسبت در خداى تعالى و فعل بندگان، نسبتى است كه لايق به ساحت قدس اوست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۳ </center> | ||
پس حق مطلب اين است كه افعال | پس حق مطلب اين است كه: افعال انسان، هم نسبتى به فاعل مباشر خود دارد، و هم نسبتى لايق به مقام ربوبى خداوند، به خدا دارد، همچنان كه فرمود: «كُلّاً نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِن عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحظُوراً». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۴ </center> | ||
<span id='link145'><span> | <span id='link145'><span> | ||
==آيات ۱۷ - ۲۴ سوره توبه == | ==آيات ۱۷ - ۲۴ سوره توبه == | ||
مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ أُولَئك | مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ أُولَئك حَبِطَت أَعْمَالُهُمْ وَ فى النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ(۱۷) | ||
إِنَّمَا يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ | إِنَّمَا يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ أَقَامَ الصلَوةَ وَ آتى الزَّكوةَ وَ لَمْ يَخْش إِلّا اللَّهَ فَعَسى أُولَئك أَن يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ(۱۸) | ||
أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الحَْاجّ وَ عِمَارَةَ الْمَسجِدِ الحَْرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فى سبِيلِ اللَّهِ لا يَستَوُنَ عِندَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظالِمِينَ(۱۹) | |||
الَّذِينَ | الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَ أُولَئك هُمُ الْفَائزُونَ(۲۰) | ||
يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَ رِضوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لهَُّمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ(۲۱) | |||
خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ(۲۲) | خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ(۲۲) | ||
يَا | يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَ إِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ استَحَبُّوا الْكفْرَ عَلى الايمَانِ وَ مَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُولَئك هُمُ الظّالِمُونَ(۲۳) | ||
قُلْ إِن كانَ | قُلْ إِن كانَ آبَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكمْ وَ إِخْوَانُكُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْترَفْتُمُوهَا وَ تجَارَةٌ تخْشوْنَ كَسادَهَا وَ مَساكِنُ تَرْضوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فى سبِيلِهِ فَترَبَّصوا حَتّى يَأْتىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ(۲۴) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه : ۲۶۵ </center> | |||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
مشركان را حق آن نيست كه مساجد خدا را تعمير كنند، با آن كه خود شاهد بر كفر خويشتن اند. چه، ايشان اعمالشان بى اجر و باطل، و خود در جهنم جاودانند. (۱۷) | |||
مسجدهاى خدا را تنها كسى تعمير مى كند كه به خدا و روز جزا ايمان داشته و نماز بپا دارد و زكات دهد، و جز از خدا | مسجدهاى خدا را تنها كسى تعمير مى كند كه به خدا و روز جزا ايمان داشته و نماز بپا دارد و زكات دهد، و جز از خدا نترسد. ايشانند كه اميد هست كه از راه يافتگان باشند. (۱۸) | ||
چگونه آب دادن به حاجيان و تعمير | چگونه آب دادن به حاجيان و تعمير مسجدالحرام را با رفتار كسى كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و در راه خدا جهاد نموده، برابر مى كنيد؟ و حال آن كه اين دو طایفه نزد خدا يكسان نيستند. و خداوند مردم ستمگر را هدايت نمى كند. (۱۹) | ||
(آرى ) | (آرى) كسانی كه ايمان آورده و (از وطن مألوف) مهاجرت نموده و در راه خدا با اموال و جان هاى خود مجاهدت نمودند، نزد خدا از نظر درجه و منزلت بزرگ ترند، و ايشان، آرى تنها ايشانند رستگاران. (۲۰) | ||
پروردگارشان به رحمتى از خود و رضوان و | پروردگارشان به رحمتى از خود و رضوان و بهشت هایى بشارت مى دهد كه در آن است نعمت هایى دائم. (۲۱) | ||
و وضع ايشان چنين است كه دائما در آن | و وضع ايشان چنين است كه دائما در آن بهشت ها جاودان اند. (آرى)، نزد خدا پاداشى است بزرگ (و وصف ناپذير). (۲۲) | ||
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پدران و برادران خود را اگر كفر را بر ايمان ترجيح داده | اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پدران و برادران خود را اگر كفر را بر ايمان ترجيح داده اند، اولياء خود ندانيد، كسانى كه از شما با ايشان دوستى كنند، خود ايشان هم ستمگرانند. (۲۳) | ||
بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خويش شما و اموالى كه | بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خويش شما و اموالى كه به دست آورده ايد و تجارتى كه از كساد آن مى هراسيد و مسكن هایى كه بدان علاقمنديد، در نظر شما محبوب تر است از خدا و رسول او و جهاد در راه او، پس منتظر باشيد تا خدا فرمان خود را بياورد، و خدا مردم تبهكار را هدايت نمى كند. (۲۴) | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
حاصل مضمون اين | حاصل مضمون اين آيات، اين است كه اعمال بندگان وقتى مرضىّ خداوند و نزد او جاودانه مى ماند كه از روى حقيقت ايمان به او و فرستاده اش و همچنين ايمان به روز جزا باشد، و گرنه حبط شده، صاحبش را به سوى سعادت رهبرى نخواهد كرد، و معلوم است كه از لوازم ايمان حقيقى، انحصار دادن ولايت است به خدا و رسول او. | ||
اتصال اين آيات به يكديگر روشن | اتصال اين آيات به يكديگر روشن است، و اما اتصالش به ماقبل، البته خيلى روشن نيست، هر چند بعضى از مفسران به خود زحمت داده اند كه چنين اتصالى برقرار سازند، وليكن كارى صورت نداده اند. | ||
==معناى عمارت مساجد | ==معناى عمارت مساجد خداوند، در آیه شریفه== | ||
«'''مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ'''»: | «'''مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ'''»: | ||
كلمۀ «يَعمُرُوا»، از «عماره» است كه ضد خرابى است. وقتى گفته مى شود: «عَمَرَ الأرضَ»، كه زمين را آباد كرده و در زمين، بنایى بالا برده باشد. و «عَمَرَ البَيتَ» وقتى گفته مى شود كه نقاط مشرف بر خرابى خانه را اصلاح كرده باشد. «تعمير» هم از همين ماده و به همين معنا است. و همچنين «عمر»، چون «عمر»، عبارت است از تعمير بدن به وسيله روح، و اگر هم زيارت خانه خدا را «عُمره» مى گويند، باز به خاطر همين است كه زيارت مردم، مايه آبادانى بيت الله الحرام است. | |||
و كلمه | و كلمه «مسجد»، اسم مكانى است كه سجده در آن انجام مى شود. مانند خانه اى كه به خاطر سجده براى خدا ساخته مى شود. و اگر اعضاء سجده را كه عبارتند از پيشانى و دو كف دست و دو سر زانو و نوك شست پاها، «مسجد» مى نامند، براى اين است كه اين ها نيز، به نوعى با سجده ارتباط دارند. | ||
جملۀ «مَا كَانَ لِلمُشرِكِين»، حق و ملك را نفى مى كند. چون حرف «لام» براى افاده ملك و حق است، و كلمه «كَانَ» كه گذشته را مى رساند، افاده مى كند كه مشركان موجبات داشتن چنين حقى را از سابق واجد نبودند كه خانه خدا را تعمير و مرمت و يا زيارت كنند. همچنان كه اين كلمه در آيه «مَا كَانَ لِنَبِىّ أن يَكُونَ لَهُ أسرَى»، و آيه «وَ مَا كَانَ لِنَبِىّ أن يَغُلّ» نيز، همين معنا را افاده مى كند. | |||
و مقصود از «عمارت» در | و مقصود از «عمارت» در جملۀ «أن يَعمُرُوا»، اصلاح نواحى مشرف به خرابى، و مرمت آن است، نه آباد كردن آن با زيارت. چون اگر به اين معنا باشد، بايد بگویيم آيه منحصرا ناظر به مسجدالحرام است كه زيارت دارد، و ساير مساجد را شامل نمى شود، و حال آن كه منظور از آيه، مطلق مساجد است. گو اين كه ساير مساجد هم با نماز خواندن در آن ها رونقى به خود مى گيرند كه ممكن است اسم آن را عمارت و زيارت گذاشت، ليكن معهود از قرآن، اين است كه اين عمل را دخول در مسجد مى خواند، نه زيارت. | ||
علاوه بر | علاوه بر اين كه آيه بعدى كه مى فرمايد: «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجِّ وَ عِمَارَةَ المَسجِد الحَرَام»، گفتار ما را تا حدّى تأييد مى كند كه منظور از «عمارت»، اصلاح نواحى مشرف بر خرابى است، نه زيارت بيت الله الحرام. | ||
و مقصود از | و مقصود از «مساجد خدا» هر چند مطلق بناهایى است كه براى عبادت خدا ساخته شده، وليكن سياق آيه دلالت دارد بر اين كه مقصود از آن عمارت، خصوص مسجدالحرام است. مؤيد اين معنا، قرائت كسى است كه جمله را «أن يَعمُرُوا مَسجِدَ الله» - به صيغه مفرد - خوانده است. | ||
جواب | خواهى گفت: اگر مقصود تنها «مسجدالحرام» بود، چرا به صيغه جمع آورد؟ | ||
جواب اين كه: | |||
تعليل وارده در آيه مى رساند ملاك حكم، مختص مسجدالحرام نيست، و بنابراين، چه مانعى دارد حكم يك فرد مخصوص، به ملاك عامى بيان شود. پس آيه در صدد بيان اين معنا است كه: «مشركان را نمى رسد كه مسجدالحرام را تعمير كنند، چون آن جا مسجد است، و مساجد، وضعشان چنين است كه نبايد مشرك، آن ها را تعمير نمايد». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۷ </center> | ||
و در جمله | و در جمله «شَاهِدِينَ عَلَى أنفُسِهِم بِالكُفرِ»، مقصود از شهادت، اداى آن است، و اداى شهادت، همان اعتراف است. حال يا اعتراف قولى، مانند كسى كه به زبان خود اعتراف كند به اين كه كافر است. و يا اعتراف فعلى، مانند كسى كه بت مى پرستد، و بر كفر درونی اش تظاهر مى نمايد، همه اين ها شهادت دادن، و ملاك در همه واحد است. | ||
پس معناى | پس معناى آيه، اين است كه: جايز و حق نيست كه مشركان نواحى فرسوده مسجدالحرام را تعمير كنند، مانند ساير مساجد خدا، با اين كه خود معترف به اين اند كه كافرند. چون قول و فعلشان بر آن دلالت مى كند. | ||
«'''أُولَئك حَبِطت أَعْمَالُهُمْ وَ فى النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ'''»: | «'''أُولَئك حَبِطت أَعْمَالُهُمْ وَ فى النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ'''»: | ||
اين | اين آيه، در مقام بيان علت حكمى است كه از جملۀ «مَا كَانَ...» استفاده مى شد، و به همين جهت به فصل آورده شد، نه وصل. | ||
و منظور از جمله | و منظور از جمله اولى، بيان بطلان اثر و برداشته شدن آن از اعمال آنان است. زيرا هر عملى را كه انسان انجام مى دهد، به خاطر اثرى است كه از آن منظور دارد، و وقتى عمل حبط، و اثر از آن برداشته شود، قهرا مجوزى براى انجام آن نيست. اعمالى هم كه جنبه عبادت دارد، از قبيل تعمير مساجد و امثال آن به منظور اثرى كه عبارت از سعادت و بهشت است، انجام مى شود، و همين عمل وقتى حبط شود، ديگر آن اثر را ندارد. | ||
و منظور از | و منظور از جملۀ دومى، يعنى جمله «فِى النَّارِ هُم خَالِدُونَ»، بيان اين جهت است كه حالا كه به بهشت نمى روند، كجا مى روند، و به معناى اين است كه فرموده باشد: اين طایفه، از آن جایى كه اعمال عبادی شان به بهشت راهبری شان نمى كند، به طور دائم در آتش خواهند بود، و چون اثر سعادت را ندارند، در شقاوت ابدى به سر خواهند برد. | ||
<span id='link147'><span> | <span id='link147'><span> | ||
و از اين | و از اين آيه، دو اصل لطيف از اصول تشريع استفاده مى شود: | ||
يكى اين كه: به طور كلى عمل جايز (البته جواز به معناى اعم، كه شامل واجبات و مستحبات و مباحات مى شود)، آن عملى است كه داراى اثر مفيدى براى فاعلش باشد. پس معلوم مى شود هيچ عمل لغوى در دين تشريع نشده، و اين اصل مورد تأييد عقل و منطبق با ناموس طبيعت نيز هست. زيرا در طبيعت، هيچ عملى از هيچ موجودى سر نمى زند، مگر اين كه براى فاعلش سودى دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۸ </center> | ||
اصل | اصل دوم، اين است كه: عمل وقتى جايز است كه قبلا خداوند به فاعلش حق داده باشد كه آن را انجام دهد، و مانع انجام آن نشده باشد. | ||
«'''إِنَّمَا يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ | «'''إِنَّمَا يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ ...'''»: | ||
از سياق كلام استفاده مى شود كه انحصار مستفاد از | از سياق كلام استفاده مى شود كه انحصار مستفاد از كلمۀ «إنَّما»، از قبيل قصر افراد است. گويا شخصى توهم كرده كه هم مؤمنان حق دارند مساجد خدا را تعمير كنند و هم مشركان. لذا در اين آيه، حق مزبور را منحصر در مؤمنان كرده است. و لازمۀ اين حصر، اين است كه منظور از جملۀ «يَعمُرُ»، انشاء حق و جواز باشد، كه آن را به صورت خبر تعبير كرده، نه اين كه خبر بوده باشد، و اين معنا پر واضح است. | ||
و اگر جواز تعمير مساجد و داشتن حق آن را مشروط | و اگر جواز تعمير مساجد و داشتن حق آن را مشروط کرده به داشتن «ايمان به خدا و به روز جزا»، و به همين جهت آن را از كفار كه فاقد چنين ايمانى هستند، نفى كرده، و خلاصه اگر در اين شرط تنها به «ايمان به خدا» اکتفا نكرده و «ايمان به روز جزا» را هم علاوه كرده، براى اين است كه مشركان، خدا را قبول داشتند، و تفاوتشان با مؤمنان، صرف نظر از شرك، اين بود كه به «روز جزا» ايمان نداشتند. لذا حق تعمير مساجد و جواز آن را، منحصر كرد به كسانى كه دين آسمانى را پذيرفته باشند. | ||
به اين هم اكتفا نكرد، بلكه | به اين هم اكتفا نكرد، بلكه مسأله «نماز» خواندن و «زكات» دادن و «نترسيدن جز از خدا» را هم اضافه كرد، و فرمود: «وَ أقَامَ الصَّلَوة وَ آتَى الزَّكَوة وَ لَم يَخشَ إلّا الله»، براى اين كه مقام آيه، مقام بيان و معرفى كسانى است كه بر خلاف كفار، از عملشان منتفع مى شوند. و معلوم است كسى كه تارك فروع دين، آن هم «نماز» و «زكات»، كه دو ركن از اركان دين اند، بوده باشد، او نيز به آيات خدا كافر است، و صرف ايمان به خدا و روز جزا، فايده اى به حالش ندارد. هر چند در صورتى كه به زبان منكر آن ها نباشد، در زمره مسلمانان محسوب مى شود، و وقتى كافر است كه به زبان انكار كند. | ||
و اگر از ميان فروع | و اگر از ميان فروع دين، تنها «نماز» و «زكات» را اسم برد، براى اين است كه نماز و زكات از آن اركانى است كه به هيچ وجه و در هيچ حالى از احوال تركش جايز نيست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۹ </center> | ||
و از اين اقتضاى مقامى كه | و از اين اقتضاى مقامى كه گفتيم، بر مى آيد كه منظور از جملۀ «وَ لَم يَخشَ إلّا الله»، خشيت دينى است كه همان عبادت است، نه خشيت و ترس طبيعى و غريزى. چه اين نوع ترس را همه دارند، مگر اولياى مقربين، مانند انبياء كه قرآن درباره شان فرموده: «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللهِ وَ يَخشَونَهُ وَ لَا يَخشَونَ أحَداً إلّا الله». | ||
==وجه تعبير از عبادت به «خشيت»، و بیان ملازمه بين عبادت و ترس== | |||
و وجه اين كه از «عبادت»، كنايه آورد به «خشيت خدا»، اين است كه: از ميان علل و موجبات معبود گرفتن، دو چيز از همه معروف تر است: يكى ترس از غضب معبود، و ديگرى اميد به رحمتش. و اميد به رحمت هم، برگشتش باز به ترس از انقطاع آن است، كه آن نيز سخط معبود است. | |||
پس كسى كه خدا و يا بتى را مى پرستد، يا ترس از غضب، او را به پرستش وادار كرده، و يا ترس از زوال نعمت و رحمت. | |||
بنابراين، «عبادت» در حقيقت، همان ترس است، و مصداقى است براى ترس، كه آن را مجسم مى سازد، و ميان آن دو ملازمه هست. اين بود وجه كنايه مزبور. پس معناى آيه اين مى شود - و خدا داناتر است - و غير از خدا احدى از آلهه را نپرستد. | |||
«''' | «''' فَعَسَى أُولَئِكَ أن يَكُونُوا مِنَ المُهتَدِين '''»: يعنى آن كسانى كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و احدى را غير از خدا نپرستيدند، در حقشان اميد مى رود كه از هدايت يافتگان باشند. و اين اميد، قائم به نفس آنان و يا عموم مخاطبان به آيه است، نه اين كه قائم به خدا باشد. چون اميد درباره خدا محال است. زيرا كسى ممكن است اميدوار شود كه نسبت به آن مطلوب مورد اميدش جاهل باشد، و نداند آيا تحقق پيدا مى كند، يا نه، و جهل در خداى تعالى راه ندارد. | ||
ویرایش